محمود خوشنام – سرانجام طرحی که در سه چهار سال گذشته به «پروژه سیمرغ» معروف شده است حدود دو ماه پیش در تهران به روی صحنه رفت و مجوز پخش سی دی آن نیز صادر شد.
پروژه «سیمرغ»، آفریدهای موسیقیائی را عرضه میکند که از آن حمید متبسم، موسیقیدان ایرانی مقیم هلند است. او بیش از سه سال روی «سیمرغ» در رابطه با داستان زال در شاهنامه فردوسی کار کرده و آن را برای اجرای ارکستر بزرگ همراه با تکخوان و آواز جمعی تنظیم کرده است. سیمرغ پس از موفقیت در اجرای تهران اینک هوای پرواز در اروپا دارد. نخستین منزل، شهر «هرلن» در هلند (دوم اکتبر) و دومین آن لاهه، پایتخت این کشور (هشتم اکتبر) است. موفقیت در این دو کنسرت راه را برای پروازهای بعدی سیمرغ در اروپا هموار میکند.
داستان سیمرغ، بر سرگذشت زال زر، پسر سام نریمان و پدر رستم، تهمتن پر آوازه شاهنامه تکیه دارد. متبسم با مشورت با یکی دو تن از شاهنامهشناسان، مجموعه ۴۰۰ بیتی داستان را به ۷۰ بیت فرو کاسته و به شکلی آن را در شش موومان جای داده که به کلیت داستان گزندی نرسد.
محمود خوشنام: داستان سیمرغ، بر سرگذشت زال زر، پسر سام نریمان و پدر رستم، تهمتن پر آوازه شاهنامه تکیه دارد. متبسم با مشورت با یکی دو تن از شاهنامهشناسان، مجموعه ۴۰۰ بیتی داستان را به ۷۰ بیت فرو کاسته و به شکلی آن را در شش موومان جای داده که به کلیت داستان گزندی نرسد.
به سام خبر میرسد که پس از مدتها انتظار، صاحب پسری شده است. شادمانی سام را از پدر شدن، دنباله خبر مخدوش میکند: پسرش با «موی سپید» به دنیا آمده است و سام این را ننگی برای خود تلقی میکند. از این روی فرزند را نمیپذیرد و فرمان میدهد تا او را در بیابان اندازند؛ و چنین میکنند. ولی در بیابان، سیمرغ در حال پرواز به داد نوزاد میرسد. او را برمیگیرد و و به آشیانه خود میبرد. فرزند سام که زال نام دارد، در زیر سایه مهربانیهای سیمرغ، جوانی خوشاندام و برومند میشود و آوازهاش در همه جا میپیچد. پدر، شرمنده از بیمهریهای خود، از نو به سراغ زال میرود و او را با شکوه تمام به خانه باز میگرداند. داستان، سپس همراه زال سری هم به کابلستان میزند که با رودابه دختر زیبای مهراب کابلی، نرد عشق ببازد.
همانگونه که از این فشرده برمیآید، قهرمان اصلی داستان «زال» است ولی متبسم آن را «سیمرغ» نامیده است و این کار بهجایی است. چون سیمرغ فردوسی، رهاکننده و زندگیبخش است، نه تنها در داستان زال که در جاهای دیگری نیز چون در نبرد رستم و اسفندیار، باز اوست که به یاری قهرمان اصلی برمیخیزد. تأکید بر این نماد رهایی و گرهگشایی در زمانه ما، معناهای تمثیلی بسیار میتواند پیدا کند. شاید به همین دلیل هم هست که متبسم در آفریده خود، بیآنکه شاید خودش هم به آن اندیشیده باشد، پس از نینوازی کوتاهی که میتواند اشاره به اسطوره باشد، آواز جمعی را به فراخواندن سیمرغ وامیدارد. یعنی طلب رهایی! رهایی از همه تنگناهایی که دست و پایمان را بسته است. با همین نگاه است که «سیمرغ» عنوان سازگاری برای آفریده او به شمار میآید.
سیمرغ متبسم به نظر بعضی، «اپرت» آمده است. حال آنکه اپرت معمولا محتوا و فرم شاد و شنگولی دارد و سیمرغ پیش از هر چیز، اندیشهبرانگیز است. به گمان ما بیشتر به «اوراتوریو» های قرون وسطایی غرب شبیه است. با این تفاوت که آنها، بیشتر راوی متنهای مذهبی بودند و سیمرغ به عواطف زشت و زیبای انسانی میپردازد: نفرت سام، مهربانی سیمرغ، پشیمانی پدر و در پایان عشق به رودابه.
همین جا بگوئیم که تا به حال کسانی که به سراغ فردوسی رفتهاند غالباً روایتگر حماسهها و آوردگاههای پهلوانی او شدهاند. شاید این نخستین بار باشد که آهنگسازی در شاهنامه در جستجوی عاطفههای انسانی گشته است. این نکته نیز گفتنی است که ثمین باغچهبان، آهنگساز فقید ایرانی نیز یکبار به سوی «زال و رودابه» رفته بود که باید کامل میشد. ولی همان تکههایی که ساخته بود، در مراسم گشایش تالار رودکی در سال ۱۳۴۶ به روی صحنه رفت.
در شش موومان سیمرغ، شاید پنج شش بار به «راهگردانی» (مدولاسیون) برمیخوریم که با ظرافت و مهارت چشمگیر صورت میپذیرد. مایه غالب، چهارگاه است که در سرآغاز و میانه و پایان، خود را نشان میدهد و اصفهان، ماهور و نوا، مایههایی است که به آنها راه گردانده میشود.
به سازهای اصلی ارکستر، در درازای یک ساعت و چند دقیقه اجرای سیمرغ امکان داده شده که خودی بنمایانند. قطعات ضربی دلانگیزی که در میانه سیمرغ جاسازی شده است، اندیشههای غمگنانه را میشکند. یکی دو جا، به یاد «پرویز مشکاتیان» افتادیم که متبسم سخت به او دلبسته بود.
محمود خوشنام: «همایون» [شجریان] در سیمرغ، سنگ تمام میگذارد. صدای رسا، شفافیت ادای واژهها و به کارگیری تحریرهای ابداعی، آواز او را رنگی «باستانی» میدهد.
آنچه هست تأثیر است که طبیعی است و از تقلید فاصله میگیرد. سازآرایی در کار هر دو دست بالا را دارد. سه خواننده سوپرانو و سه خواننده تنور، آواز جمعی گروه را سامان میدهند. صداها شیرین و روان است و بوی جوانی میدهد؛ و گاه آنچنان رساست که گویی کار یک گروه ۳۰ نفره است.
این همه را گفتیم تا برسیم به تکخوان برجسته سیمرغ که روایتگر اصلی داستان زال است: همایون شجریان. از آن روزها که او پای صدای پدرش مینشست و با تنبک او را همراهی میکرد زمان درازی نگذشته ولی او یکشبه ره صد ساله رفته است. استعداد ذاتی از یک سو و سرپرستی و مرافبت پدر از سوی دیگر، خواننده بزرگ دیگری برای ما ساخته است که خوشبختانه میل به نوآوری در او پر خون است و او را به جاهای والاتری خواهد رساند. «همایون» در سیمرغ، سنگ تمام میگذارد. صدای رسا، شفافیت ادای واژهها و به کارگیری تحریرهای ابداعی، آواز او را رنگی «باستانی» میدهد. بمخوانیهای سیمرغ در برابر اوجخوانیها اندک است. حال آنکه لحظاتی از داستان صدای بم میطلبد و گمان میکنیم همایون در بمخوانی نیز مهارتی یافته باشد. لحظات آرامبخش بمخوانی سبب میشود که غلیان اوجخوانیها تأثیر بیشتری پیدا کند. به هر روی حضور صدای جوان و رسای همایون، نقطه قوتی برای سیمرغ است. نقطه قوت دیگر در اجرای اروپایی سیمرغ رهبری ارکستر از سوی «هومن خلعتبری» است که درس این کار را خوانده است.
حمید متبسم در کنار توفیق به پایان رساندن سیمرغ، توفیق دیگری نیز پیدا کرده و آن پدید آوردن یک گروه تازه نفس از جوانان نوآور ولی دانا و تواناست.