آریامن احمدی – از سال ۱۳۴۷ که کانون نویسندگان ایران با انتشار بیانیهای آغاز به کار کرد، تاکنون، در گسترهی چهار دهه فعالیت پیگیر برای آزادی اندیشه و بیان و دفاع از حقوق مدنی مردم در عرصهی بیان و نویسندگی همواره با مخالفت و کارشکنی حکومتها و دولتها مواجه بوده است.
چنین است که تاریخ کانون نویسندگان ایران با تاریخ مبارزات مدنی مردم ایران درآمیخته و هم ازینروی مشکلات کانون و چالشهای این نهاد فرهنگی، صنفی و غیرانتفاعی از فراز و نشیبهای مبارزات مردم ایران و از آزمون و خطا برای رسیدن به آزادی و دستیابی به حقوق مدنی مردم جدا نیست. دکتر فریبرز رئیسدانا، اقتصاددان نامآشنا و از اعضای هیأت دبیران کانون نویسندگان ایران در گفتوگو با آریامن احمدی به چگونگی شکلگیری کانون نویسندگان، چالشهایی که در گذشته با آن روبرو بوده و برنامههای آیندهاش برای برگزاری انتخابات اشاره میکند. این گفتوگو در سه نوبت در رادیو زمانه منتشر میشود. بخش سوم و پایانی آن را میخوانیم: (+بخش نخست + و بخش دوم + گفتوگو با فریبرز رئیسدانا)
از متن نامهی «ما نویسندهایم» و اتفاقات پیش و پس از آن و اینکه چه شد برخی نویسندگان نسبت به پس گرفتن آن نامه اقدام کردند بگویید.
چند مورد پس گرفتن امضاء داشتیم که زیر فشار بود و مهم هم نیست آنها هم دوستان ما بوده و هستند. بیخیال. ۱۳۴ امضا بود. و دو- سه نفر امضای خود را پس گرفتند که ما هرگز دلیل آن را نپرسیدیم و هرگز سرزنش هم نکردیم.
چه کسانی بودند؟
شمس لنگرودی بود و زریاب خویی و… زریاب مرد محترمی بود و سالمند هم بود. گویا وزیر وقت او را خواسته بود. اتفاقاً وقتی هم از دنیا رفت وزیر وقت، میرسلیم، بر جنازهاش بوسه زد. لابد تحت تأثیر شرایط زیر فشارهای مختلف قرار گرفته بودند. ولی بقیهی نویسندگان امضای خود را پس نگرفتند.
تازه آنها که پس گرفتند توبهنامهیی ننوشتند. زریاب مثلاً نوشت اگر میگویید نامه به نفع دشمنان ایران بوده است، من متاسفم و چنین هدفی را نداشتهام و امضای من برای آن بوده است. همچنین دیگران. آقای سپانلو توضیحاتی در روزنامهی اطلاعات دادند که کسانی آن توضیحات را به مثابه پس گرفتن امضا و توبهنامه تلقی کردند اما من چنین برداشتی نداشتم.
چه مسألهیی موجب نوشته شدن آن نامه شد؟
ضرورت جامعهمان. ما نویسنده بودیم.
این نامه خطاب به چه کسی یا کسانی نوشته شده بود؟
مردم ایران و روشنفکران.
پس حکومت نبوده است؟
حکومت هم آن را خواند و آن را فهمید. البته آن را بایگانی کردند و ما از آن ناامید بودیم و باز شدیم.
در دورهی سوم کانون، همانند دورهی دوم اختلافات زیادی به وجود آمد. یکی همین مجادلهی اسماعیل جمشیدی و عباس معروفی با محمود دولتآبادی و محمد مختاری که پیشتر دربارهاش حرف زدیم.
بر سر این مسایل چند روز بحث شد و بعد هم تمام شد. اما از آنزمان صدها برابر خود حرف دربارهاش حرف و حرف اضافی میزنند. شما را به خدا این مشکوک نیست و رواست. بیایید شما بس کنید.
ولی عباس معروفی و اسماعیل جمشیدی دیگر عضو کانون نشدند.
معروفی اینجا نیست، اما راه معروفی از قدیم در کانون بوده. آنطور که خودش میگوید: از کسانی بوده که در حمله به دفتر کانون در مشتاق همراه با چند نفر دیگر که تصادفی آنجا بودند، اسناد کانون را نجات داده است. حالا او به قول یاوهگویانِ موظف، شده است ناعضو کانون و فرد قهرکرده. او خارج است و صحیح و سالم در دفاع از آزادی و در نوشتن! و بگذارید خودش حرف بزند. اسماعیل جمشیدی همین الان عضو است اتفاقاً دولتآبادی در نشستی رسمی از او پوزش خواست و او هم توضیحاتی قانعکننده را چند بار در این مورد نوشت. اسماعیل آیا باید مراجعه کند تا من او را به عضویت مجدد کانون درآورم؟ آن زمان هم به او گفتم اگر دولتآبادی حرفی به تو زده ربطی به کانون ندارد. اسماعیل دوست من است و حق عضویت در کانون را دارد و داشته است. این حرفها موذیگریهای دستگاههاست. این موضوع گذشته است. این موضوع یک برخورد کوچک بود، فضولیاش به خبرچینهای غیبتگو و وراج نیامده. این را از قول من بنویسید. و دیدید که به شمای نوعی خبرنگار احتمالا بیخبر از اوضاع چه دروغها گفتهاند.
در این دوره، کانون مجدداً به انتشار «نامهی کانون» دست میزند اما بعد از شمارهی سوم این کار متوقف میشود یا به قولی شمارهی سوم آن جمع میشود. در اینباره بگویید.
مختاری و پوینده را پس از زندهیادان فروهرها به قتل رساندند. اینها از بین رفتند و آن اصلاًحطلبهای نیمبند دوگانهسوز همه ماندند. از اینجا و از آنجا گفتند و بردند. ولی اینها کشته شدند. دورهی سرکوب از آن نوع بود. دورهی قتلهای زنجیرهیی بود. کانون نمیتوانست کار کند. بعدها که شرایط مهیا شد نامهی کانون را دوباره درآوردیم. الان هم اگر پا بدهد باز هم آن را منتشر میکنیم. همین الان دو شماره «اندیشه آزاد» منتشرکردهایم. یکیاش منتشر شده دومی هم در حال آماده شدن است.
این نشریه لابد نشریهیی داخلی است با ۲۰۰ الی ۳۰۰ نسخه تیراژ. چون کانون هنوز به ثبت نرسیده است. در زمان اصلاًحات هم آقای مهاجرانی گفتند کانون را به ثبت برسانید. چه موانعی بر سر راه ثبت کانون وجود دارد؟
ما برای ثبت درخواست دادیم. و البته نه برای داشتن مجوز، چون مقولهی ثبت با مجوز تفاوت دارد. شما برای بچهدار شدن اجازه از کسی نمیگیرید، اما برای او شناسنامه به ثبت میرسانید. معنیاش این نیست که کرنش آن دولت را میکنید. او وظیفهاش ثبت کردن فرزند شماست برای برخورداری از امکانات اجتماعی و سیاسی و فردی و انسانی. بله آقای مهاجرانی گفتند بیایید کانون را ثبت کنید. ما هم یک گروه پیش او فرستادیم، من هم حضور داشتم. ناصر و سپانلو هم بودند و سه نفر دیگر… او درخواست ما را گرفت و میتوانست دو روزه این کار را حل بکند. تا یکسال بعد از آن جریان هم وزیر بود ولی کانون به ثبت نرسید.
فریبرز رییسدانا: مختاری و پوینده را پس از زندهیادان فروهرها به قتل رساندند. اینها از بین رفتند و آن اصلاحطلبهای نیمبند دوگانهسوز همه ماندند. دورهی سرکوب از آن نوع بود. دورهی قتلهای زنجیرهیی بود. کانون نمیتوانست کار کند. بعدها که شرایط مهیا شد نامهی کانون را دوباره درآوردیم. الان هم اگر پا بدهد باز هم آن را منتشر میکنیم. همین الان دو شماره «اندیشه آزاد» منتشر کردهایم. یکیاش منتشر شده دومی هم در حال آماده شدن است.
یکی از دلایلی که برای عدم ثبت کانون مطرح میشود، عدم اعتقاد به ولایت فقیه و نبود التزام به قانون اساسیست.
این مسایل با مقولهی آزادی اندیشه و بیان نمیخواند. التزام به قانون معنیاش این نیست که من باید بنویسم به فلان اصل قانون التزام دارم تفتیش عقاید نداریم. در قانون اساسی جمهوری اسلامی هم ممنوع است. من اگر عمل خلاف قانون انجام دادم میتوانند تحت پیگرد قرارم دهند. این یک مورد. مورد دیگر اینکه در قانون اساسی ذکر شده که تشکلها و صنفها را میتوان به آزادی کامل تشکیل داد. استثنا را در نظر گرفته و سی و چند سال است که مشغول پیش بردن کار سلطهگری بر اساس همان استثنا هستند؛ در قانون ذکر شده تفتیش عقاید ممنوع است و تشکل آزاد و اسلام دیگر ریاکاری بس است. اینها میخواهند ذهن ما را که به دنبال مارکسیسم و اومانیسم یا فلان مذهب یا و لیبرالیسم و جز ان هستیم کاوش کنند.
پس کانون فقط یک بار اقدام به ثبت تشکل خود کرد که آن هم به نتیجه نرسید.
بله، درست است. آقای مهاجرانی وزیر بود و ما به او مراجعه کردیم و جوابی هم نگرفتیم. البته همو بود که به ما اصرار کرده بود کانون را به ثبت برسانیم. همیشه کانون از مذاکرات خصوصی و کانالهای ارتباطی بیزاربوده است. باید بر اساس حقوق مسلم به صورت حدوت روشن و مبتنی بر اصول و حرمت حرکت کرد. هیات دبیران کانون در سال ۴۱ متنی خطاب به اعضا تهیه کرد و در آن آورد که نمیتوان با مذاکرات خصوصی و دوستانه با عوامل سانسور و واسهگران این و آن با بنیادهای سانسور مبارزه کرد. اکنون نیز کانون استوار و منطقی بر سر راه و روش خویش ایستاده است.
پس از دورهی سوم فعالیت کانون در دههی هفتاد و اوج فعالیتهای آن و ماجرای مشکوک مرگ سعیدی سیرجانی، احمد میرعلایی، احمد تفضلی، دکتر مجید شریف، ماجرای فرج سرکوهی، اتوبوس ارمنستان، قتلهای زنجیرهیی و تفتیش و بازجویی و تهدید و تحدید نویسندگان و روشنفکران، عملاً کانون از آغاز دههی هشتاد وارد مرحلهی جدیدی شد اما این بار به صورت تقریباً منفعل. چرا در این دوره که ظرفیت مناسبی برای ثبت کانون به عنوان یک نهاد صنفی وجود داشت، اقدام مناسبی صورت نگرفت؟
ما خواستیم ثبت کنیم و همانطور که گفتم نشد. به راه انفعال هم نرفتیم. ما فعال هستیم. نشریه درمیآوریم، به مناسبت و بر حسب منشورمان بیانیه میدهیم، شبهای شعر و داستان داریم. دوستانمان را داریم. و اعضا زیاد میشوند. برای عزیزانمان بزرگداشت میگیریم، اما همهی اینها بسیار مختصر و محدود و زیر فشار و تفتیش است نمیگذارند.. دیگر چه کار کنیم؟ خودسوزی کنیم که جگر وابستگان به خودکامگیها و آمریکا خنک شود؟
ایرادی که از سوی برخی منتقدان کانون مطرح میشود، طبقهبندی نویسندگان بر اساس اعتقادات سیاسی و مذهبی آنها در درون کانون و در دورههای دوم و سوم آن است که منجر به انشعاباتی شد.
فریبرز رییسدانا:این حق روشنفکر است چیزی بنویسد که تودهها نپسندند. این از مقولهی آزادی اوست. اما مقولهی ازادی من هم هست که تمایز روشنفکر وابسته و مواجببگیر را با روشنفکر نگران احوال مردم بیان کنم
یک موردش را به من بگویید. جوانمردی شخصی و شرف حرفهیی شما حکم میکند یک نفر را معرفی کنید که ما یک نفر را به دلیل مذهبی یا اعتقادی نفی کردهایم.
مرامنامهی کانون دارای چه اصولیست که به عدم پذیرش نویسندهیی به صرف گرایشهای مذهبی میانجامد و ثانیاً شرح دهید کانون نویسندگان جای چه نویسندههاییست که گاهی هیأت دبیران نسبت به یک نویسنده موضع منفی میگیرد و نسبت به یک نویسنده موضع مثبت؟ بازتعریفی که شما میتوانید با توجه به این موارد از کانون ارایه دهید چیست؟
اصلاً کانون مرامنامه ندارد. چه موقع و کدام مورد به صرف داشتن عقاید مذهبی بودایی، اسلامی و مسیحی و لاییک کسی عضویتاش رد شده. ما با کی منفی بودهایم و با کی مثبت؟ تمام اینها نه تنها دروغ بلکه بیشرمانه گفته میشود و بیشرمانه تعیین میشود از سوی دستگاههای کنترل یا نشریات مأمور. یک نمونه از این حرفها را سراغ ندارید. اگر شرف حرفهیی دارید یک نمونه را ثابت کنید.
این سؤال را از این از جهت پرسیدم که در برخی محافل نسبت به کانون مطرح میشود.
این سؤال اولاً امنیتیست، بعد هم با اصول حرفهیی جور درنمیآید. این اتهام است، اثبات کنید!
من این پرسش را تنها از این منظر پرسیدم که در جامعه در ذهن مردم و محافل روشنفکری مطرح میشود.
شما چه جور نمایندهی ذهن مردم و جامعه و محافل روشنفکری شدید؟ اگر نگویید چه کسی به دلایل سیاسی و مذهبی طرد شده، بحث ما همین جا تمام میشود. یا از سؤال خود دفاع کنید یا عذرخواهی کنید.
آقای رییسدانا! اگر اجازه بدهید بحث را به حاشیه نراینم و گفتوگو را ادامه بدهیم. اصلاً از بحث کانون بیرون میآییم و بحث را پیرامون مسایل روشنفکری میبریم. تعریف شما از رابطهی روشنفکران با تودههای جامعه چیست؟ روشنفکران چه جایگاه و پایگاهی در اجتماع میتوانند داشته باشند؟
روشنفکران که احتیاج به رهبرشدن سیاسی ندارند تا دم به دم تودههای مردم باشند. بخواهند رأی بگیرند و بعد هم رأیها و رایدهندها را رها کنند. الان میبینید که آقای احمدینژاد رابطه با تودههای مردم را برقرار کرد. خوب و بدش را میبینید. این کار سیاستمدارهاست. روشنفکرها مولد اندیشه و نظر و فکر و آثار فرهنگی و ادبی و هنری هستند. این حق روشنفکر است چیزی بنویسد که تودهها نپسندند. این از مقولهی آزادی اوست. اما مقولهی ازادی من هم هست که تمایز روشنفکر وابسته و مواجببگیر را با روشنفکر نگران احوال مردم بیان کنم یکی میگوید نقاشییی میکشم که فقط یک نفر آن را میفهمد؛ یعنی فقط خودم آن را میفهمم. این حق اوست. اما شما روشنفکرانی هم دارید که منبع الهام آنها به جز اندیشه و عاطفه و مبانی زیباییشناسی در واقع جامعه است. آنها پاسخگوی جامعه هستند.
حالا گاهی نظیر به نظیر پاسخگو هستند گاهی گسترده و هنرمندانه و گاهی هم در تلهی مباحث سیاسی میافتند. اما وقتی که منبع الهامشان خود زندگی، جامعه و دردهای بشریست تبدیل میشوند به آن آدمهایی که من اکثریتشان را در کانون نویسندگان ایران میشناسم. مثلاً احمد شاملو کی رفت با مردم مستقیماً حرف بزند و رأی جمع کند. ولی منبع الهام او جامعه و مردم و صلح و آزادی بود و به همین سبب هم جاودانه ماند. اما روشنفکران و شاعرانی هم داریم در ایران که فقط برای دل خود شعر میگویند؛ ادبیات برای ادبیات؛ شکلگرایانه و سطحی و وراجانه یا گزیدهگویی بیسر و ته. کلامورزی. خب او هم حقاش است. میتواند عضو کانون هم نباشد. ولی از نقطهنظر من او ممکن است از لحاظ زیباییشناسیهای هنری ویژه باشد، نه از لحاظ زیباییشناسیهای عام اجتماعی. بعد هم ما در ایران میبینیم که برخی روشنفکران در میان تودههای مردم نفوذ ندارند. در واقع شما روشنفکری نمیبینید که در مثل آن اندازه که دکتر مصدق در میان مردم نفوذ داشت بتواند نفوذ داشته باشد. یا به اندازه آیتاله خمینی نفوذ داشته باشد. اما وقتی با جوامع دیگر مقایسه میکنید میبینید داد و ستد روشنفکران ایرانی با تودهها و با نیازهای مردم، نه فقط با آن چیزها که به آن علاقه دارند، جایگاه ویژهیی در تمام تاریخ روشنفکری دنیا دارند. شیللر شاعر آلمانی جایی گفته: «برای معاصرانت چیزی بنویس که به آن نیاز دارند، نه آنکه آن را دوست دارند!» کجا در انگلستان میتوانید سعید سلطانپور، احمد شاملو، محمد مختاری، یلفانی، خاکسار، نعمت میرزازاده، هوشنگ ابتهاج، سیاوش کسرایی، گلشیری و… پیدا کنید؟ یا مترجمانی همچون محمد قاضی، معصومبیگی، محسن حکیمی و حسن مرتضوی پیدا کنید؟ کجا حقوقدانان و در عین حال مفسرین ادبی و حقوقییی مثل ناصر زرافشان پیدا میکنید؟
فریبرز رییس دانا: پولدادن و اغواکردن و کلکزدن و تحمیلکردن غیرقانونی و غیراخلاقیست. باید انتخابات آزاد، منصفانه و سالم باشد. من اگر به فرض –فرضی تقریباً محال- با روشنفکری صحبت کردم و گفتم به من رأی بده، مخ او را که جویدهام؟ این اتهام به کانون، توهین است. به اعضا و روشنفکران آزاداندیش و شجاع آن.
کانون در چه موردی خود را موظف به دادن بیانیه میداند؟
در مواردی که اتفاقاتی برای خود کانون و یا اعضای کانون میافتد، نظیر فوت یا دریافت جوایز مستقل یا دستگیری و زندان. و همینطور در مواردی که آزادی اندیشه و بیان، از سوی هر کس که باشد، به خطر بیفتد بیانیه میدهیم. به ویژه در مورد جریانها. کما اینکه در حوادث بعد از انتخابات ۲۲ خرداد ۸۸ ما تحت تأثیر کسانی که میگفتند کانون باید دست افرادی چون سبزها باشد، قرار نگرفتیم. ما از این جناح و آن جناح دفاع نمیکنیم. ما از حقوق مردمی که در خیابانها سرکوب شدند دفاع میکنیم. همین الان هم میگویم اگر قرار باشد با احمدینژاد و یاراناش رفتار سرکوبگرانهیی بشود و آنها را غیراصولی و تحت سرکوب محاکمه کنند، ما از حق دفاع آنها دفاع میکنیم. ما از آزادی اندیشه و بیان و قلم بدون هیچ استثنا و برای همگان، دفاع میکنیم. این منشور ماست. روزنامهی آقای حجاریان را که بستند ما از او دفاع کردیم. ما از آزادی آزادیکُشها دفاع نمیکنیم. اما اگر حقوق انسانی کیهان هم به خطر بیفتد از او هم دفاع میکنیم. آزادی ابزار نیست، آزادی خواست و سرشت انسان است باید همه جا با شما باشد. مثل عدالت. ما وقتی که عدالت به خطر بیفتد و به ویژه در آن حقوق انسانی زیر پا گذاشته شود وارد کارزار میشویم. همینطور که در مورد مردم فلسطین و آنها که با کشتی به کمک فلسطینیان رفتند و به خطر افتادند، اظهار همدردی کردیم و اسراییل را محکوم کردیم. حقوق انسانی به خطر افتاد. اندیشه و بیان مردم فلسطین به خطر افتاد. کمکرسانان به خطر افتادند. جنایتبارانهترین عمل را ارتش اسراییل به انجام رساند. ما جنگ را هم محکوم میکنیم. شمار زیادی از اعضای کانون با امضای خود و خارج از چارچوب کانون چنین کردند، و به صورت دستهجمعی چون دیدند ممکن است کانون در برخی مسایل وارد عمل نشود. اما به ویژه در جایی که آزادی اندیشه و بیان و قلم برای نویسندگان، هنرمندان و پدید آورندگان در این سرزمین به خطر افتد، کانون وارد عمل میشود.
سؤال آخر در مورد فعالیتهای حال حاضر کانون است. هیأت دبیران کانون چه کسانی هستند؟
هیأت دبیران فعلی کانون شامل علیاشرف درویشیان، فریبرز رییسدانا، ناصر زرافشان، اکبر معصومبیگی و جاهد جهانشاهی که اینها اعضای اصلی هستند. فرخنده حاجیزاده، محسن حکیمی، حسینعلی نوذری، یوسف عزیزیبنیطرف و رضا خندان اعضای علیالبدل هستند. اما در تصمیمگیری جمعی عمل میکنیم و جدایی بین اصلی و علیالبدل نداریم. تمام تصمیمات ما در ده پانزده سالهی اخیر که طولانیترین دورهی کانون بوده است فقط در دو یا سه مورد به رأیگیری کشید در بقیهی موارد بحثهای اقناعی صورت گرفته است. هرچند باعث شود شب به خانه نرویم، بحث میکنیم تا به یک توافق و تصمیم جمعی برسیم. اگر ببینیم بیش از حد آزاردهنده میشود، رأیگیری میکنیم. این خلاف موازین و اساسنامهی کانون نیست.
تشکیل جلسات هیأت دبیران هر چند وقت یکبار صورت میگیرد؟
هر هفته جلسهی هیأت دبیران برگزار میشود.
انتخابات چند وقت یکبار صورت میگیرد؟
بنا به قانون باید یکسال یکبار انتخابات برگزار شود. ولی الان ۹ ال است که دستگاههای امنیتی مانع انتخابات میشوند. به هر نوع و اندازه و هرجا که باشد دور قبلی انتخابات را به صورت کتبی انجام دادیم. تعداد زیادی از اعضای کانون در انتخابات شرکت داشتند و سیستمی برقرار کردیم که نامهها سربسته بماند و در حضور هیأت نظارت مورد اعتماد باز شوند. حضور در جلسهی رأیگیری نیز برای همه آزاد بود. کانون بازرس هم دارد که محمد شریف و حسن اصغری این وظیفه را به عهده دارند. منشی انتخابی از سوی اعضا دارد که منیژه نجمعراقی است. شخصی هم از طریق انتخابات صندوقدار است. در حال حاضر در جستوجوی این هستیم که انتخابات جدید را به یک شکلی برگزار نماییم. اگر بشود به صورت علنی، که البته من تردید دارم، و اگر نشد، مجدداً از طریق مکاتبه برگزارش میکنیم.
عضوگیری به چه صورت است؟
فرد دو کتابش را همراه با درخواست کتبی بیاورد کانون، ما به او فرمی میدهیم که درخواست عضویت خود را در آن بنویسد. یک بررسی انجام میشود توسط کمیسیون عضویت و تقریباً خیلی زود مشخص میشود که ایشان مأمور سرکوب فرهنگی بودهاند یا خیر؟ سپس درخواست میدهد به هیات دبیران و همهی آنها باید امضا کنند مگر آنکه دلیلی داشته باشند که باید کامل و صریح و سریع با داوطلب مطرح شود.
روزنامهنگاران چهطور؟ آنها هم میتوانند عضو کانون شوند؟
خیر، چون روزنامهنگاران انجمنهای صنفی خود را دارند. فقط نویسندهی کتاب میتواند عضو کانون نویسندگان شود. حتا اگر کتاب او در سایتها منتشر شده باشد، قابل پذیرش است. کتابسازی هم مورد قبول نیست. یک کتاب که مجموعهیی از چند بیت سعدی و چند بیت خاقانی و… این جور چیزها باشد قابل قبول نیست. این قانون خوبیست چون جوانها را تشویق میکند کتابهای خود را به چاپ برسانند. ولی اگر کتاب را به ارشاد بردند از سوی آنها پذیرفته نشد، ما قبول میکنیم. از نظر ما او نویسنده است و ارشاد باید پاسخگو باشد که چرا اجازه نمیدهد کتاب یک نفر بیرون بیاید. کجای بدنهی این دستگاه قدیمی و مطمئن به خود دولتی میلغزد که اجازهی انتشار یک کتاب را نمیدهد؟ بله ممکن است برخی مسایل قانونی و اخلاقی وجود داشته باشد که مسئولیت آن با خود نویسنده است. آن هم نه نویسندهی جوان ۱۸ یا ۲۰ ساله. ممکن است او هم اشتباه کند.
بگذریم… به هر حال پس از پر کردن فرم باید دو نفر از اعضای کانون را به عنوان معرف در نظر بگیرید. بعد این درخواست را به هیأت دبیران میدهد. در هیأت دبیران کمیتهیی وجود دارد به نام کمیتهی رسیدگی به درخواست عضویتها که مسوولیت آن با خود هیأت دبیران است. بعد هیأت دبیران زیر برگه را امضا میکند. اما چون هیأت دبیران به صورت پستی انتخاب شدهاند، تلاش میکنیم فعلاً اقدام به عضوگیری نکنیم چون بعداً برای ما مسالهسازی میشود و میگویند کسانی را که با گرایش خودشان همسو بودهاند عضو کردهاند. البته طلای پاکیم و به این حرفها اهمیت نمیدهیم؛ ولی جوانب امر و موازین اساسنامه را رعایت میکنیم با اینکه استقبال دواطلب خیلی زیاد است. آن کسانی که از یکدست بودن هیأت دبیران ایراد میگیرند باید بدانند ما با توجه به تجربیات گذشته سعی کردهایم به تفاهم کلی دست پیدا کنیم. این افراد لابد از وجود اختلاف در هیأت دبیران رضایت پیدا میکنند! در آن صورت همین شمای خبرنگار از من خواهید پرسید: چه کردید که در کانون تفرقه و اختلاف ایجاد شد؟ اتفاقاً ما در جلساتمان گاهی برخورد فکری و لفظی هم داریم، کدورت هم پیش میآید، اما آنقدر صحبت میکنیم تا به توافق دست پیدا کنیم.
ایرادی که الان میگیرند این است که میگویند اکثر اعضای فعلی هیأت دبیران از چپها هستند. من از شما میپرسم آیا همهی اینها چپ هستند؟ بعضی از این اعضا حتا گرایش لیبرالی دارند. میگویند در لیبرالیسم است که میتوان کتابها و نشریات را به صورت آزاد منتشر کرد. بعضی دموکرات و میانهاند یا رادیکال و انتقادی، بعضیها هم مثل من گرایش کاملاً مشخص چپ دارند. ولی اینها هیچ ربطی به کانون ندارد. شرافت کانونی من در این است و باید باشد که به گرایش سیاسیام اجازهی ورود در مباحث و منافع کانون ندهم.
برخی افراد هم هستند که رأی نمیآورند. مثلا شاعری داریم که ایشان چند بار شرکت کرده و رأی کافی نیاورده است. بعد ما را متهم میکند که شما با دیگران صحبت کردهاید که به من رأی ندهند. انتخابات یعنی چه؟ یعنی من کاری کنم تو رأی نیاوری و من یا دیگری رأی بیاورد. پولدادن و اغواکردن و کلکزدن و تحمیلکردن غیرقانونی و غیراخلاقیست. باید انتخابات آزاد، منصفانه و سالم باشد. من اگر به فرض –فرضی تقریبا محال- با روشنفکری صحبت کردم و گفتم به من رأی بده، مخ او را که جویدهام؟ این اتهام به کانون، توهین است. به اعضا و روشنفکران آزاداندیش و شجاع آن. من خودم دیگر نمیخواهم برای انتخابات کاندید شوم. این دوره نگران آیندهی خودم هستم. گرفتار هم هستم. کتابهایم نیمهکاره ماندهاند. دوست دارم جوانترها بیایند و همه سهیم شوند. پس هیأت دبیران یکدست نیست. پس نمیتوان انگ ایدئولوژیک به هیأت دبیران زد. در دانشگاه هم انگ چپ بودن به ما زدند و بیرونمان کردند. من توضیح میدهم که درس من کاربرد ریاضیات در اقتصاد رفاه بود، اینکه چپ و راست ندارد. من سر کلاس معادلهی دیفرانسیل حل میکنم و کراوات بزنم یا ریش بگذارم هیچ تفاوتی در درس و حل معادله نمیکند. این درسها کاربردیاند یا با منطق فطری غیرسیاسی سر و کار دارند.. در مورد بیانیهها هم همین ایرادگیریها هست. اگر بیانیهیی بدهیم چند نفر میگویند چرا آن را دادهاید؟ اگر ندهیم میگویند چرا منفعل شدهاید؟ با این مشکلات روبهرو هستیم. اما اگر فکر میکنید ما به علت این مسایل کانون را میخوابانیم و فرار میکنیم، در زیر بار کار و مسوولیت شانه خالی میکنیم، اشتباه میکنید.
هیأت دبیران قبلی چه کسانی بودند.
جواد مجابی، عباس مخبر، چهلتن و قاسمزاده که آمدند و گفتند قادر به انجام انتخابات و ادامهی کار نیستند و نامهیی هم امضا کردند و تحویل دادند و رفتند. محمد قائد هم بود ولی نامه را امضا نکرد. هر چند که دیگر نیامد. کسانی که ماندند و به وظیفهشان عمل کردند جاهد جهانشاهی، سیمین بهبهانی و سید علی صالحی بودند. آقای کابلی هم سخت بیمار شد و هنوز هم بیمار است و نیامد. نسترن موسوی که آن زمان با همسرش اکبر معصومبیگی و دخترش در جستوجوی غلبه بر غم نان در کامبوج کار میکردند. همان نبودن او باعث شد تا سه نفر باقیمانده نتوانند از جهت تعداد اعضای اصلی حدنصاب بیاورند. باری آن اعضای هیات دبیران آمدند و نامهیی را به امضا و به ما دادند که در آن آمده بود که ما نمیتوانیم به وظایفمان عمل کنیم و نمیتوانیم انتخابات برگزار و خودتان (یعنی کسانی که اعضای هیات سابق هیات دبیران از جمع مشورتی بودیم) این کار را بر عهده بگیرید. آن نامه هم عیناً موجود است. ما هم بعد نگذاشتیم کار کانون بخوابد و مسوولیتها را به عهده گرفتیم. ناصر رفت زندان و وقتی بازگشت دوباره کار را ادامه داد. و یاریهای موثر و جانانهیی کرد. ما هر کدام گرفتار شدیم، ولی ادامه دادیم. گروه سه نفری باقیمانده راسخ بودند و نسترن موسوی از راه دور با ما بود. تا اینکه اکبر معصومبیگی هم برگشت و آمد به یار و تا امروز یار است. بعد هم انتخابات مکاتبهیی در کانون گذاشتیم و نجاتاش دادیم.
آخرین دورهیی که انتخابات برگزار شد کی بود؟
سال ۱۳۸۱ بعد از آن به علت ممانعت مأمورین دیگر نتوانستیم برگزار کنیم.
از آن زمان شما کانون را اداره میکنید؟
خیر، مدتی دستهجمعی اداره میشد و الان سه سال است که ما هیات دبیران منتخب اداره میکنیم. ما هم در حال تلاش هستیم که انتخابات بعدی برگزار شود چون ما هم نمیخواهیم همان هیات سابق باشیم. میان ما ده نفر به شما میگویم که چه اتفاقاتی افتاده است. علی اشرف درویشیان سکته کرد. یوسف بنیطرف از کشور رفت. یک نفر گرفتار است. بقیه ما هستیم. آقای جاهد جهانشاهی هم دو دورهی متوالیاش تمام شده است. من یک دوره در هیأت دبیران بودهام اما دیگر نمیخواهم برای دورهی بعد باشم. اول برای اینکه جا برای جوانها باز شود. دوم به دلیل فرزند کوچکام که نیاز به سرپرستی من دارد. منطق من میگوید که الان دیگر نمیتوانم این مسوولیت را قبول کنم. همانطور که منطق دیگرم اجازهی واگذاری از استقلال کانون را به من نمیدهد. ذرهیی سند و دلیل سراغ نمییابید که کانون به خارج از کشور و به منابع مالی آنها وابسته باشد، همانطور هم چیزی نخواهید یافت از وابستگی کانون به منابع داخلی و احزاب و دستگاههای قدرت؛ چون تا جان دارم میایستم تا اندیشهی استقلال کانون برنده شود. عدم استقلال با دموکراتیسم مانعالجمع است. و دفاع ما از این کارکرد هیات دبیران، از مقاومتمان در برابر آنچه هستیِ ما را تهدید میکرد بیشتر از همینروست. ما باید بمانیم، مستقل و آزاد، و از آزادی اندیشه و بیان دفاع کنیم. توصیهی من به همهی آنها که از فعالیت خود کاستند این است که درست در همین گذرگاه فعلیست که باید در این انتخابات به صورتی که خودشان به آن نظری دهند شرکت کنند و داوطلب ادارهی امور باشند. این شوخی نیست. این کانون نویسندگان ایران است و یادگار ارزشهای انباشتشدهی آزادی اندیشه و بیان و نشر برای آنها که میآیند.
در همین زمینه:
::بخش نخست گفت و گو با فریبرز رییس دانا::
فریبرز رییس دانا؛ نمونه فردی آگاه؛ مستقل و منورالفکر است.
شجاعتش را در نوشتن آن”نامه سرگشاده” میستایم.
اگر قلبش با ایران و ایرانی نبود! درین وانفسای نان به نرخ روز خوری؛ نمینوشت؛ زندان نمیکشید و تحریم نمیشد.
گروهی هم که در یاریش میکوشند؛ علی اشرف درویشیان است، که خالق است در ادبیات ایران.
این گروه نمیتوانند که برای منافع شخصی؛ جبهه گیری کنند یا مانند دیگران عافیت اندیش باشند.
ایرانی اند و دلسوز خاک و حمیت وطن.
بدرود
کاربر مهمان / 18 August 2011