پانته آ بهرامی – درست ۲۵ سال از کودتای ۲۸ مرداد میگذشت که به دنیا آمد و در سالی پا به عرصه وجود گذاشت که انقلاب ایران نیز به وقوع پیوست. انقلابی که بسیاری از هم نسلان پدر و مادرش با خون دل به آبیاری آن برای آزادی و عدالت اجتماعی دل بسته بودند. او نگین شریفزاده است، هنرمند مجسمهساز.
هنوز سه دهه از بهار زندگیاش نگذشته بود که علی مصدق، نتیجه دکترمصدق، سفارش نیم تنه سمبل ملی شدن نفت ایران را به این هنرمند جوان سپرد. تا آن را به پاسداشت همه آن فعالیتهایی بسازد که جای آن امروز در کتابهای تاریخ مدارس ایران خالی است.
مجسمه پس از ساخت، به احمدآباد و به منزل شخصی دکتر مصدق منتقل شد؛ خانهای که امروز به یک موزه خصوصی تبدیل شده که فعلاً در آن بر روی عموم بسته است و اجازه نمیدهند جوانان با این شخصیت ملی و تاریخی آشنا شوند. رسانههای ایران هرگاه که از نهضت ملی شدن سخن به میان میآید، به جای دکتر محمد مصدق از آیت الله کاشانی یاد میکنند و وانمود میکنند که جنبش ملی شدن صنعت نفت یکی از دستاوردهای روحانیون بوده است.
نیمتنه رهبر نهضت ملی نفت ایران به احمدآباد انتقال یافته تا شاید وقتی دیگر و در روزگاری دیگر که درهای خانه دکتر محمد مصدق به روی مردم ایران گشوده شود، در مقابل دیدگان مردم قرار داشته باشد.
درباره نیمتنه مصدق و همچنین درباره آثاری که شریفزاده با الهام گرفتن از شعری از لورکا و اشعار هایکو پدید آورده، و نیز درباره اجرای هنری ( Performance) از او با موضوع هویتیابی و آزادی زن با این هنرمند ایرانی گفتوگویی انجام دادهام. با هم میخوانیم: (+بشنوید)
منزل مصدق، موزه خصوصی
پانتهآ بهرامی – نگین شریفزاده، هنرمند مقیم نیویورک، از سال ۲۰۰۲ میگوید. در آن سال بود که نیمتنهی مصدق را ساخت. او میگوید:
نگین شریفزاده – این سفارشی بود از طرف خود خانواده مصدق در تهران. آنها از من خواستند که پرترهی ایشان را بسازم و خیلی هم با من همکاری کردند. نزدیک به ۲۰۰ قطعه عکس به من دادند و چند کتاب که شخصیت ایشان را بهتر بشناسم و در پروسهی ساخت مجمسه خیلی به من کمک کرد که یک پیشزمینهی فکری و ذهنی از فعالیت و طرز فکر ایشان به دست آورم.
این اثر که از فایبرگلاس ساخته شده، نهایتاً در خانهی مصدق در احمدآباد نصب شد. یعنی هدف خانوادهی مصدق این است که آن خانه به موزه تبدیل بشود. الان آن را به موزه تبدیل کردهاند، ولی برای بازدید عموم باز نیست. خانه را با همان دکوری که در زمان خود دکتر مصدق بوده، نگه داشتهاند و خیلی امیدوارند که روزی بتوانند این فضا را برای عموم باز کنند، همه بتوانند بیایند بازدید کنند و با آن دورهی تاریخی ایران بیشتر آشنا بشوند.
خانه و لوازم زندگی مصدق از جمله کتابها، میز تحریر و اتوموبیل او همانگونه که در طول تبعیدش که نزدیک به ۱۴ سال طول کشید، نگهداری شده است، نگین شریفزاده دربارهی شرایط دوران تبعید محمد مصدق در احمدآباد میگوید:
نیمتنهی مصدق در احمدآباد. نگین شریفزاده میگوید برای ساختن نیمتنهی مصدق ابتدا میبایست با شخصیت او آشنا میشد.
در این مدت ایشان شروع کرده بودند به کار کشاورزی و خیلی کتابهای کشاورزی داشتند. باغ بزرگی بود. ماشینشان به همان شکل در پارکینگ است. تنها چیزی که از خانواده ایشان میشنیدم این بود که هر رفت و آمدی خیلی کنترل شده بوده است. فشار میآوردند که ایشان نتوانند راحت حتی با خانواده درجه یکشان دید و بازدید داشته باشند و هرچه میتوانند فضا را از لحاظ روانی برای ایشان تنگتر کنند. ارتباط من از طریق علی مصدق، نتیجه دکتر مصدق بود که خودشان هم حقوق بینالملل خواندهاند، خیلی طرز فکر دکتر مصدقی دارند و خیلی دوست دارند که راه دکتر مصدق را پیش ببرند.
نیمتنه مصدق به اندازه طبیعی ساخته شده است. نگین شریفزاده درباره اهمیت نیمتنه مصدق در میان انبوه دیگر آثارش میگوید:
تأثیر آن بر روی روند فکری و بلوغ فکری من بود. چون این دوره تاریخی، دورهای است که ما نه در مدرسه درباره آن آموزش میبینیم و نه در خانواده دربارهاش به درستی بحث میشود. فکر میکنم ساختن نیمتنه مصدق برای من مثل پنجرهای بود که از طریق آن با وقایع نهضت ملی که میتوانست راهی به دمکراسی واقعی در ایران باشد، آشنا شوم. اگر کتابهای تاریخ مدارس را نگاه کنید، یک پاراگراف بیشتر راجع به دکتر مصدق در آن صحبت نمیشود. در جلساتی هم که در این رابطه صحبت میشود، فکر نمیکنم معلمهایی که میآورند، دقیقاً بدانند آن دورهی تاریخی چگونه بوده است. یا بهطور درست در مورد آن موشکافی و تحلیل نمیشود. فضای اجتماعیمان را به روی مطالعهی این دورهی تاریخی ایران خیلی بسته نگه داشتهاند.
مجموعه «رومئو پرنده است و ژولیت سنگ»
یکی دیگر از آثار نگین شریفزاده، اثری است که تحت تأثیر شعری از لورکا پدید آورده است. این شعر «رومئو پرنده است و ژولیت سنگ» نام دارد:
«اگر من ماهی شوم،
تو بهتر است موجی شوی
یا خزهای دریایی
یا حتی ماه تمام در آسمان
چرا چاقو؟!
چرا نمیخواهی به من عشق بورزی؟
چرا میخواهی مرا از رفتن باز داری؟
مرا که تنها در حال حرکت تو را دوست خواهم داشت
میچرخم،
با همه چیز، با ذره ذره جهان
دور تو میچرخم
اما با تو «گرگم به هوا» بازی نمیکنم
چون تو از گرفتن من شاد میشوی»
نگین شریفزاده سه مجموعه مجسمه ساخته و تلاش کرده در این مجموعهها آوا، حس حرکت و لطافت عاشقانه شعر لورکا را در مجسمههایی به همین نام به تصویر بکشد و نمودار سازد. نخستین مجموعه از این مجسمهها در ابعاد بزرگ دو متر و ۲۰ سانت در ۸۰ سانتیمتر ساخته شدهاند. شریفزاده درباره شرایط پیدایش این مجموعه میگوید:
دورهای بود که من با عدهای از بچههای تئاتر آشنا شده بودم، سر تمرینهایشان میرفتم و خیلی علاقمند بودم به جلسات کتابخوانی که برگزار میکردند و یا در مورد شعر صحبت میکردند و آنها را به حرکاتی بدنی و به زبان بدن ترجمه میکردند. من در آن دوره شروع کردم به خواندن کارهای فدریکو گارسیا لورکا. چون نمیتوانستم مستقیماً یا خیلی واقعی و مستند، فیگور زن بسازم، فکر کردم اگر بخواهم رابطه یک زن و مرد را نشان بدهم، به شکلی میتوانم اینها را بسازم و به نمایش عمومی بگذارم که بیشتر حالت انتزاعی داشته باشد. سعی کردم فیگورها را در اندازههای طبیعی یا حتی کمی بزرگتر از اندازههای طبیعی بسازم که وقتی تماشاگرها میآیند، راحت بتوانند بین کارها حرکت کنند.
یکی از مجسمههای مجموعه «رومئو پرنده است و ژولیت سنگ» اثر نگین شریفزاده. این مجموعه با الهام از شعری از لورکا پدید آمده است. حس حرکت و لطافت عاشقانه شعر لورکا در این مجموعه بازتاب یافته.
برای من جالب بود بدانم مخاطب وقتی مجموعهای از پیکرههای بزرگ را میبیند، آیا میتواند با آنها رابطه بگیرد و وقتی بین آنها حرکت میکند، چه تجربه و حسی دارد. خود مجسمه طوری ساخته شده که حرکت را نشان میدهد، ولی باز برای من جالب بود که تماشاگران این حرکت را چگونه تجربه میکنند؛ در همین فضایی که میتوانند خودشان هم یک تبادل حرکتی با مجسمه داشته باشند. برای من، بیشتر جالب این بود که بدانم چطور مجسمهای که ساکن است، میتواند انرژی حرکتی داشته باشد یا این تجربه را به مخاطبش انتقال دهد.
مجموعه دوم مجسمهها در ابعاد کوچک ساخته شدهاند، اما باز بر اساس همان شعر «رمئو پرنده است و ژولیت سنگ» از لورکا و با الهام از آن پدید آمدهاند. شریفزاده دربارهی چگونگی رویارویی مخاطب با این مجموعه میگوید:
جالب این بود که بینندگان کار بیشتر به حرکت علاقمند بودند. این کارهای کوچک را فقط نگاه میکردند و رد میشدند. ولی بیشترین تبادلی که داشتند، با کارهای بزرگ بود و دوست داشتند دور این فضا حرکت کنند. شاید تجربه ملموستری با کار داشتند. شاید کارهای بزرگ فضای بیشتری به مخاطب میدهد. طوری که او هم میتواند شرکتکننده باشد در این کار. نه لزوماً فقط بیننده باشد. یعنی میتوانیم نقشی به بینندههایمان بدهیم.
تمایز سری سوم از بقیه آن است که رنگ به آنها اضافه شده است. ولی همهی آنها در ژانویه ۲۰۰۳ در تهران به نمایش گذاشته شدند. نگین شریفزاده درباره تجربهی رنگ در مجموعهی سوم از آثاری که با الهام گرفتن از شعر لورکا آفریده، میگوید:
این مجموعه بیشتر یک حالت تجربی برای من دارد. میخواستم بدانم اگر بخواهم فضای شعر را از حالت سیاه و سفید بشکنم و وارد فضایی بشوم که مستقیم با استعارههای شعر کار کنم، اثر آن چگونه خواهد بود. یعنی همان استعارهای که هست، مستقیماً تبدیل شود به یک حجم بصری، مثلاً وقتی شعر در مورد صورت و یا ماسک روی صورت صحبت کرده، همان را مستقیماً تبدیل کنم به یک شیء بصری، توی فضای رنگی، بعد ببینیم اصلاً با فضای شعر ارتباط برقرار میکند. در واقع یک حرکت هنری تجربی بود.
مجسمههایی با الهام از اشعار هایکو
اما لورکا تنها شاعری نیست که نگین شریفزاده از او الهام گرفته است. اشعار هایکو که شیوهای در شعر ژاپن است، الهامبخش او در مجموعه دیگری از آثارش شده است. اشعار هایکو به سادگی اشتهار دارند. نگین شریفزاده درباره چگونگی تأثیرپذیری از دنیای سادهی اشعار هایکو و نحوه انتخاب مصالح در این تجربهی هنری میگوید:
یکی از مجسمههای مجموعه هایکو. نگین شریفزاده: از خودم میپرسیدم کلماتی به این سادگی چگونه خیلی عمیق زندگی روزمره را به تصویر میکشند.
خیلی برای من حالت تجربی داشت و جالب بود که کلمات به این سادگی چطور میتوانند اینطور فضاسازی کنند و میتوانند خیلی عمیق زندگی روزمره را به تصویر بکشند. من سعی کردم عناصر تصویریئی را که میتوانم از درون آنها بیرون بکشم، پیدا کنم. بیشترین چیزی که توانستم با آن ارتباط برقرار کنم، تداعی صدا از خواندن این اشعار بود. چون کارم مستقیماً با مجسمه بود، برایم سئوال این بود که اگر بخواهم این اشعار را به مجسمه تبدیل کنم، به چه شکلهایی درمیآید. یونولیت که فکر کردم راحت است و میتوانم با آنها فرمها را تجربه کنم و ببینم کدام فرم برای انتخاب نهایی مناسبتر است. آنها را فرستادم برای قالبگیری و خوشبختانه یکی از کارگاههای قالبگیری که پیدا کردم، با من خیلی همکاری کردند. به من اجازه دادند که وارد آن فضا بشوم و به من یاد دادند که چگونه این قالبها را میسازند.
در ورای شکستن
نگین شریفزاده در مدرسه هنرهای نمایشی در شیکاگو هم مدتی تحصیل کرده است. یکی از تجربیات او در این دوره نمایشی بود که با عنوان «در ورای شکستن» روی صحنه برد. این نمایش که نیم ساعت طول میکشد و آن را میتوانیم تلفیقی از پرفومانس و هنر نمایش در نظر بگیریم، بر محور چهار کلمه شکل میگیرد: هویت، آزادی، پرواز و زندان. این قطعه تعاریفی را که برای فرد و نقش او در اجتماع به دست دادهاند و در اغلب مواقع تعاریفی از پیشساختهشده و تحمیلی در یک جامعه سنتی هستند به چالش میکشد. شریفزاده به این ترتیب تلاش کرد در این نمایش فرآیند تخریب و ساختن در شخصیت فردی را روی صحنه نشان دهد. میگوید:
من از سال ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ در فرانسه بودم. برگشتم ایران. بعد دوباره در سال ۲۰۰۸ به دانشگاه هنرهای نمایشی در شیکاگو رفتم که خیلی برایم جالب بود، چون وقتی وارد رشته هنر در این دانشگاه شدم، تنها ایرانیئی بودم که در این رشته تحصیل میکردم و خیلی از من در مورد ایران سئوال میشد. فکر میکنم تحت تأثیر اخبار ایران تصویر از پیش ساخته شدهای، از ایران و مخصوصاً زن ایرانی در ذهن داشتند. این سئوالها برای خود من هم بیشتر پیش آمد که من خودم را به عنوان یک زن چگونه میبینم. یعنی ایرانی بودن و زن بودن و اساساً زندگی در این منطقه خاورمیانه برای من چیست.
نگین شریفزاده در پرفومانس: «در ورای شکستن». شریفزاده: در قسمتی از نمایش، شروع میکنم به آرام صحبت کردن و همینطور آهنگ صدا را بالا میبرم تا فریاد میزنم. چون فکر میکنم همه انسانها، در هرجای دنیا که هستند و از هر ملیتی که باشند، باید این آزادی را داشته باشند که بتوانند حرفشان را بزنند
یکی دیگر از چهار لغتی که انتخاب کرده بودم، غیر از موضوع هویت که داشتم روی آن کار میکردم، آزادی بود و چون به عنوان زن روی صحنه رفته بودم هدفم از آزادی، آزادی زن بود اما برای من معنای آن کلاً آزادی انسانها بود و بیشتر آزادی فکریشان بود و بیشتر این بود که بتوانند حرفشان را بزنند. به خاطر همین و برای رساندن این معنا در قسمتی از نمایش، شروع میکنم به آرام صحبت کردن و همینطور آهنگ صدا را بالا میبرم تا فریاد میزنم. چون فکر میکنم همه انسانها، در هر جای دنیا که هستند و از هر ملیتی که باشند، باید این آزادی را داشته باشند که بتوانند حرفشان را بزنند. آزادیئی که سالهای سال است از ما گرفته شده. حال چه به عنوان زن و چه مرد.
چهار لغتی که انتخاب کرده بودم اینها بودند: هویت، آزادی، پرواز و زندان.
در این کار، دو بار از آینه استفاده شد. یک بار آینه بزرگی بود که در پشت صحنه قرار داشت. من میخواستم این حالت را بهوجود بیاورم که مرز بین پشت صحنه و خود صحنه را از بین ببرم. چون برای من پشت صحنه همان حالتی را تداعی میکند که خود صحنه دارد. به خاطر همین، وقتی آینه بزرگ را روی صحنه میآورم، در جایی قرار میگیرد که تماشاگران توی آینه قرار میگیرند و وقتی من دارم این لغتها را مینویسم، روی آینه نوشته نمیشود، بلکه مثل این است که این لغات روی تماشاگران نوشته میشود. یعنی انگار که من دارم روی مخاطبانم مینویسم و میخواهم مطمئن بشوم آنها حرفی را که دارم به زبان میآورم، کاملاً میشنوند.
بازار آثار هنری
نگین شریف زاده اکنون در نیویورک که از آن در کنار پاریس پایتخت هنر جهان یاد میکنند، اقامت دارد. او که در ایران هم زندگی کرده، از دریچه چشم خودش به عنوان یک هنرمند تجربه اقامت در نیویورک را با اقامت در ایران مقایسه میکند و میگوید:
جنبه مثبت کار در ایران برای من این بود که به مواد اولیه خیلی راحتتر و ارزانتر دسترسی داشتم. از طرف دیگر سفر کردن و تحصیل در یک رشته تازه واقعاً دید فکری مرا باز کرد. همین تجربهای که با هنرمندان دیگر از جاهای دیگر دنیا، همین تبادل فکری، صحبتهایی که سر کلاس میشد و یا حتی کارهای گروهیئی که انجام میدادیم، خیلی ذهن مرا نسبت به اینکه اصلاً هنر چه معنایی در دنیا دارد، باز کرد. فکر میکنم اگر در ایران مانده بودم، شاید در یک چهارچوب خاص قرار میگرفتم، سفر اما خیلی ذهن مرا باز کرد، نه صرفاً در دید هنری، بلکه از زاویه سیاسی، فضای فکری، ادبیات و…. خیلی خوشحالم که تصمیم گرفتم بیایم.
نگین شریفزاده: سفر کردن و تحصیل در یک رشته تازه واقعاً دید فکری مرا باز کرد
نیویورک یکی از مهمترین بازارهای هنری جهان است. نگین شریفزاده درباره رابطهاش با بازار میگوید:
فکر میکنم فروش کار تا جایی خوب است که آدم بتواند روی آن روش فکری و مدل کاری که دارد انجام میدهد پایدار بماند؛ بتواند روی تجربه فکری، تصویری و بصریئی که دارد روی کارش انجام میدهد استوار بماند. یعنی از آن فلسفه فکری فقط به خاطر بازار هنری جدا نشود. متأسفانه بسیاری از هنرمندان را دیدهام که روند فکری کارشان، فقط به خاطر اینکه یک سری کار خاص در بازار هنری بهفروش میرود، عوض شده است. نباید معطوف باشیم به چیزی که بازار هنری میخواهد. بازار هنری باید همچنان دنبال کار هنرمند باشد. یعنی امیدوارم!
آفرین بر این بانویِ هنرمند!
بابک / 26 October 2011