نمایش تازهای از نیلوفر بیضایی دربارهی زندگی عاطفی و فکری طاهره قرهالعین و فروغ فرخزاد، دو شاعر آزاده ایرانی بهزودی روی صحنه میآید. مرحله نخست تمرینهای نمایش تازهی نیلوفر بیضایی بهتازگی به پایان رسیده است و در پاییز ۲۰۱۱ (۱۳۹۰ خورشیدی) این نمایش با عنوان «چهره به چهره در آستانهی فصلی سرد» توسط گروه تئاتر «دریچه» و با بازی بهرخ بابایی، نیلوفر بیژنزاده و یگانه طاهری روی صحنه خواهد آمد. در حال حاضر سه اجرا برای نمایش «چهره به چهره در آستانهی فصلی سرد» در نظر گرفته شده است. این نمایش ششم اکتبر برای نخستین بار در یوتبوری در کشور سوئد در چارچوب جشنواره سینمای تبعید روی صحنه میرود و سپس در ۲۹، ۳۰ و چهار دسامبر در فرانکفورت و سرانجام در ۱۲ نوامبر در شهر کلن و در چارچوب جشنواره تآتر ایرانی در این شهر اجراهایی خواهد داشت. به این مناسبت با نیلوفر بیضایی دربارهی طاهره قرةالعین و فروغ فرخزاد و همچنین زمینههای تاریخی نهضت بابیان به عنوان زمینهساز نهضت آزادیخواهان ایرانی از مشروطه به اینسو گفتوگویی انجام دادهایم که اکنون از نظر خوانندگان رادیو زمانه میگذرد:
حسین نوشآذر – خانم بیضایی، نمایش تازهی شما که قرار است در پاییز برای نخستین بار روی صحنه بیاید، «چهره به چهره در آستانهی فصلی سرد» نام دارد. این نمایش در دو پرده یا در دو تابلو به فرازهایی از زندگی طاهره قرةالعین و فروغ فرخزاد میپردازد. چرا این دو زن؟ چه وجه اشتراکی این دو تابلو دارند به گمان شما و چه چیزی در این دو زن، در این دو شخصیت تاریخی وجود دارد که میتواند چفت و بست عاطفی و دراماتیک نمایش شما به شمار آید؟
نیلوفر بیضایی – طاهره و فروغ هر دو در نوجوانی و جوانی دست به نوعی طغیان زدند. طغیان علیه قراردادهای نوشته و نانوشتهی اجتماعی که زن بودن را در چارچوبی محدود و ابتدایی تعریف میکرد. هر دو بهدنبال اهداف و خواستههایشان رفتند و علیرغم تمام فشارها و سختیها و تعصباتی که در اجتماع اطرافشان ریشه داشت، از دبنال کردن خواستهشان دست بر نداشتند. هر دو در مسیری که برگزیدند، بهای بزرگی پرداختند و حتی حق بودن در کنار فرزندانشان از آنها سلب شد. هر دو جوان مردند. یکی در ۳۵ سالگی و دیگری در ۳۲ سالگی. هر دو مرگ خود را پیشبینی کرده بودند. فراموش نکنیم که هر دو از ساختارهای خانوادگی، در فضایی پدرسالارانه و در جامعهای که بر همین ساختارها بنا شده، برآمدند .
نیلوفر بیضایی، نمایشنامهنویس
ما این مصاحبه را در واقع پیش از نخستین اجرای نمایش شما و به شکل کتبی انجام میدهیم. برای همین ناگزیریم متأسفانه به متن نمایشنامه اکتفا کنیم و همازینروی سویهی تاریخی نمایش شما بسیار برجسته جلوه میکند. با توجه به بحث مهدویت که چند سالیست در صحنهی سیاست ایران بهشدت مطرح است، آیا نمایش شما که در تابلوی نخست به بهانهی برنمایاندن فرازهایی از زندگی طاهره قرةالعین به نهضت بابیان هم میپردازد، معاصر زمان ماست؟
من سالها در مورد طاهره، زندگی، آثار و افکار او تحقیق کردهام و فکر نوشتن نمایشی در مورد او از حدود هفت سال پیش به این سو با من بوده است. هر چه پیشتر رفتم، بیشتر متوجه شدم که پرداختن به زندگی او بدون پرداختن به افکارش غیر ممکن است و من نخواستم در این مورد مرعوب سانسور و خودسانسوری شوم. طاهره یکی از مهمترین و کلیدیترین شخصیتهای جنبش بابی است. من از طریق شناختن شخصیت طاهره توانستم با بسیاری از زوایای تفکری آشنا شوم که یکی از مهمترین جنبشها در جهت اصلاحات دینی، فرهنگی و اجتماعی در کشور ما و در جهان اسلام بوده است. جنبشی که بسیار سریع در ایران توانست پا بگیرد و هواداران زیادی پیدا کند. جنبشی که تحت فشار روحانیون قشری و تحریکات آنها به شدت سرکوب شد. نوشتن و تحقیق در مورد این جنبش در ایران امروز ممنوع است. من نمیتوانستم به شخصیتی مثل طاهره بپردازم و افکار و اهداف او را سانسور کنم.
فکر برابری انسانها، حقوق برابر زن و مرد، تأکید بر اهمیت گسترش آموزش و پرورش و پیشرفت جامعه، محدود کردن قدرت روحانیون و نفی نیابت امام معصوم از سوی آنان، غیر مجاز دانستن فتوای قتل، برابر دانستن پیروان تمام ادیان، منع شرکت در تجارت و کسب ثروت برای مقامات دینی و بسیاری موارد دیگر چکیدهی آن تفکریست که طاهره را به خود جذب کرد و او را به یکی از مهمترین مبلغین این فکر بدل کرد. نقشی که قرةالعین در بیداری ایرانیان و احقاق حقوق زنان ایفا کرده غیر قابل انکار است. طاهره در دورانی از حق آزادی سخن گفتن و مشارکت در زندگی اجتماعی برای زنان دفاع کرد که حتی زنان دربار در پشت دیوارهای بلند در حرمسراها محبوس بودند. تمام مواردی که بدانها اشاره کردم، دقیقاً همان مواردی بود که از سوی روحانیت شیعه به شدت با آنها مخالفت میشد.
روحانیون دراین دوران مردم را به صبر و بردباری تا ظهور مهدی دعوت میکردند و هرگونه اقدامی در راه تغییر دادن وضع موجود را ناصواب و خلاف شرع میدانستند. «باب»، این تفکر را نادرست میدانست و مردم را به کار و کوشش و پیدا کردن راه حل فراخواند. او گوشهگیری و انزوا و مطیع تقدیر بودن را خلاف عقل میدانست وتنها راه برونرفت از این بنبست از نظر او نسخ شریعت بود، چرا که اصلاح شریعت از راه تأویل و تفسیر را ناممکن میدانست. سید باب با اقدام خود یکی از دوپایه محکم استبداد یعنی استبداد مذهبی را متزلزل کرد و راه را برای اظهار عقائد ترقیخواهانه بازنمود. از این زاویه جنبش بابی از حد یک جنبش صرفاً مذهبی فراتر میرود و به یک جنبش فکری ترقیخواهانهی اجتماعی و فرهنگی بدل میشود که راه را بر شکلگیری انقلاب مشروطه هموار میکند.
این شاید یکی از زیباترین اتفاقات تاریخیست که اعلان نسخ آیین قدیم توسط زنی (طاهره قرةالعین) صورت گرفته است. زنی که برای اولین بار در تاریخ ما نقاب از چهره برداشت و چادر و روبنده و حبس زنان در خانه را مردود اعلام کرد. فروکاستن حرکتی اینچنین مهم در تاریخ ما به بحث مهدویت، بهنوعی درک نکردن ابعاد یک حرکت بزرگ روشنگرانهی اجتماعی در تاریخ ماست. با اینهمه من در این نمایش به زندگی قرةالعین پرداختهام. قصد من پرداختن به جنبش بابی بهطور اخص نبوده است، اما پرداختن به شخصیت و زندگی این زن منحصر بفرد بدون پرداختن به نقش اجتماعی او غیر ممکن بود و به همین دلیل تعلق او به این جنبش را نمیتوان از آن حذف کرد.
دربارهی فروغ فرخزاد بسیار سخن گفتهاند و منابع نسبتاً خوبی برای شناخت او در دست داریم. اما از طاهره قرةالعین جز چند غزل چیزی باقی نمانده و تاریخ زندگی او با تاریخ نهضت بابیان در دوران امیر کبیر درآمیخته و جز منابع مختصری از بهائیت مانند کتاب «نقطهالکاف» یا روایتهایی از تاریخ رسمی چیز زیادی نه از محمد علی شیرازی میدانیم و نه از یکی از مشهورترین پیروان او طاهره قرةالعین. منبع شما در تدوین تابلوی نخست چه بوده؟
همانطور که اشاره کردم، من در طول سالیان توانستهام منابع زیادی در مورد قرةالعین بیابم. اما بیشتر این منابع کلی است و اکثراً سیر رندگی او را توضیح دادهاند. سخنان قرةالعین و ادبیات مرجع در مورد او کماکان محدود است. من از ورای شرح حال زندگانی او، در ذهن خود زبان قرةالعین را ساختهام و محتوای سخنان او را از طریق این زبان بازسازی کردهام.
از جمله منابعی که استفاده کردهام میتوانم از کتاب طاهره قرةالعین، شاعر بزرگ و مبارز عصر قاجار (دکتر بقاءالله وثوق)، چهار رساله تاریخی درباره طاهره قرةالعین (ابواقاسم افنان)، قرةالعین، شاعره آزادیخواه و ملی ایران (معینالدین محرابی)، نوشتههایی از محقق شرقشناس ادوارد گرنویل براون دربارهی جنبش بابی و هچنین گزارشهای سفر او به ایران از ۱۸۸۷ تا ۱۸۸۸، کتابی از دکتر عباس امانت درباره جنبش بابی، «رگ تاک» از دلارام مشهوری وهمچنین یکی از مهمترین منابعم کتابی بهزبان انگلیسی است بنامTahirih the pur از خانم مارتا روت، زنی که ۶۰ سال پس از مرگ طاهره بهدنبال رد پای او به ایران سفر کرد و این کتاب حاصل تحقیقات اوست. منابع دیگری نیز استفاده کردهام که اشاره به همهی آنها در اینجا ممکن نیست. باید بگویم که حتی به سایتهای ضدبابی و ضد بهایی اسلامیون نیز رجوع کردهام و جالب اینکه آنها نیز با روایتهایی مشابه به تمام بخشهای مثبت شخصیت طاهره اشاره کردهاند اما آنها را منفی ارزشگذاری کردهاند.
نیلوفر بیضایی: طاهره قرهالعین برای اولین بار در تاریخ ما نقاب از چهره برداشت و چادر و روبنده و حبس زنان در خانه را مردود اعلام کرد. فروکاستن حرکتی اینچنین مهم در تاریخ ما به بحث مهدویت، بهنوعی درک نکردن ابعاد یک حرکت بزرگ روشنگرانهی اجتماعی در تاریخ ماست.
اینکه «ما» چیز زیادی نمیدانیم دلیلش نبودن منابع نیست، بلکه عدم پیگیری و جستوجوی منابع است. دلیلش همان دیواریست که شیعیان متعصب به دور افکار خود و ما کشیدهاند تا حتی از دنبال کردن واقعیتها نیز بهراسیم. مسلم است که در بین انتشارات ایران امروز نمیتوان بهدنبال روایتهای منصفانهای از طاهره گشت. در مورد فروغ همانطور که اشاره کردید، منبع بسیار زیاد است، اما من در این نمایش بیشتر از نامههای فروغ و مصاحبههایش استفاده کردهام و در عین حال در حدی نیز اشعارش، تا روال زندگی، احساسات و افکار او را بازتاب بدهم.
شما فرزند بهرام بیضایی هستید و با این حال در دو دههی گذشته همواره به راه خود رفتهاید. فرزند یکی از مهمترین و تأثیرگذارترین نمایشنامهنویسان و کارگردان سینمای ایران آیا بیشتر یک مانع بوده است برای شما یا به شما کمک کرده؟
سؤال پیچیدهایست که پاسخ آن در یک جمله ممکن نیست. من مراحل مختلفی را در زندگی هنریام طی کردهام تا توانستهام با این مسأله کنار بیایم. سایهی بسیار بزرگی بر سر من بوده است. من در سالهای اول کارم با تردیدهای بسیاری روبرو بودم و تا سالها بهنوعی خودم را از ورود جدی به عرصهی کار هنری منع میکردم چون همواره از این سایهی بزرگ هراس داشتم.
من کار جدی تئاتر را در ۲۵ سالگی آغاز کردم، در حالیکه از سالها قبل عشق به این حرفه را در خودم کشف کرده بودم. زمانی که تصمیم به آغاز کار گرفتم، با نوعی یکدندگی خاص خواستم که آنچه را فکر میکنم درست است باید انجام بدهم، حتی اگر در این راه اشتباه کنم. خواستم که در آزمون تجربهی خودم و با خطاهای خودم کار کنم. برای همین به ندرت پیش آمده که در مورد کاری پیش از نوشتن و به صحنه بردنش با پدرم صحبت کنم. با وجود اینکه به دانش و تجربهی گستردهی او اعتقاد دارم، اما هرگز نخواستم از این کلاه برای خود نمدی بسازم و از دانش او برای ساختن کارم بهره ببرم. خواستم در حد دانش و تواناییهای خودم کار کنم اما بتوانم به خودم با غرور بگویم که این کار من بوده است. در عین حال او نیز بسیار زود متوجه این حساسیتهای من شد و همواره مرزی را هر دو رعایت کردهایم بدون اینکه لازم باشد از حدودش سخنی بگوییم.
او برای آنچه امروز هویت حرفهایاش را تشکیل میدهد، بسیار زحمت کشیده است. من هم میخواهم برای آنچه هستم خودم تلاش کنم و در این زمینه با خودم گاه بسیار بیرحمانه رفتار میکنم. از همان کودکی بر استقلال خودم پافشاری داشتم و البته در خانواده به این استقلال احترام گذاشته شده است. همین میل شدید به مستقل بودن در کار هنری من نیز بسیار شدید بوده است. فکر میکنم در طول سالیان توانستهام با احترام تمام به این سایهی بزرگ با این دانش گسترده، راه خودم را بجویم و طی کنم با تمام نقاط قوت و کاستیهایش.
یکی از مهمترین موضوعات شما در کنار مسألهی هویتیابی و از خودبیگانگی انسان ایرانی، در دو – سه سال گذشته پیامدهای سرکوب و خشونت است. آیا میتوانیم بگوییم یکی از موضوعات «چهره به چهره در آستانهی فصلی سرد» نوعی خشونت پنهان خانگیست که به شکل عرف یا مناسبات اخلاقی و شرعی زن را از هویت تهی میکند؟
نیلوفر بیضایی: مهمترین دستاورد فروغ فرخزاد خود بودن، خود را جستن و یافتن و رها کردن از بند قیدهای نوشته و نانوشتهای بود که او را از پیشرفت باز داشتهاند. در عین حال پذیرفتن مسئولیت در قبال خویش و بیرون آمدن از نقش قربانی و مفعول و تبدیل شدن به فاعل.
به نکتهی مهمی اشاره کردید. اگر طاهره قرةالعین با جامعهای خشن و جاهل روبرو بوده است و در عین حال از سوی خانواده نیز تحت فشار قرار میگرفته. فراموش نکنیم که علیرغم اینکه طاهره در خانواده این اجازه را یافت که خواندن و نوشتن بیاموزد، از یک خانوادهی روحانی متعصب شیعه میآید. فروغ تجربهی این خشونت را از خانواده آغاز کرده است. خانوادهای نه چندان مذهبی، اما با ساختارهای سنتی پدرسالارانه. برای همین نامهی فروغ به پدرش در این نمایش یکی از نقاط مرکزیست.
طاهره زنی بوده است که بهدنبال یک آرمان، بهدنبال یک هدف، برای رهایی جامعهاش از جهل و نابرابری تلاش کرده است و فروغ این مبارزه را از خودش شروع کرده است. فروغ بهدنبال فردیت گمشدهی خویش زندگیاش را برای هنرش خواسته و طاهره برای تغییر اجتماعی. هر یک فرزندان دوران خویش بودهاند. من بر خلاف بسیاری اهمیت فروغ را نه در اشعار اجتماعیاش (که آنها نیز در جای خود مهمند) بلکه در مبارزهی بیرحمانهاش با خود برای رسیدن به رهایی درونی، به فردیت میدانم و تأثیرگذاری او را در این عرصه بسیار مهمتر میدانم. بزرگترین هنر فروغ و طاهره زندگی آنها بود و هنری که بازتاب این زندگی بود.
باید به نکتهای اعتراف کنم. در طول تمرین کار بارها و بارها سخنان و تردیدهای فروغ و حتی گاه نوع جملهبندیهایش مرا به یاد صادق هدایت انداخت. اگر هدایت به نوعی به دنبال کشف و بازیابی و مورد پرسش قرار دادن هویت مردانهی خود ورای تعاریف و چارچوبهای دینی و اجتماعی بود، فروغ برای من نماد جستوجوی هویت و تفرد زنانه است. طاهره و فروغ هر دو علیه این خشونت تحمیلی و سنتهای عقب نگاهدارنده و بازدارندهی انسان از درک مفهوم آزادی طغیان کردند.
فکر میکنید اگر نهضت بابیان با صدارت امیر کبیر مصادف نبود، آیا امکان داشت نهضت بابیان به راه دیگری بیفتد؟
امیرکبیر افکار ترقی خواهانهای داشت و در این راه با روحانیون سنتی نیز درگیر شد. بزرگترین اشتباه او این بود که با فرمان قتل عام بابیان بزرگترین همپیوندان خود را را راه ترقی ایران به دست خود از میان برداشت و ناخواسته به قدرت دستگاه روحانیت شیعه که با هر نوع فکر آزادیخواهی مخالف بود و حاضر به گذشتن از امتیازات خود نبود، یاری رساند. این هم نمونهای از تراژدیهای بیپایان تاریخ سرزمین ماست.
نقش و اهمیت طاهره قرةالعین در نهضت بابیان چه بود؟
طاهره در ابتدا از هواداران مکتب شیخییه بود که در مقابل مکتب شیعهی اصولی که اسلامیون ارتدکس بدان وابسته بودند، قد علم کرده بود و شیخ احمد احسایی بنیانگذار آن بود. بعد از مرگ شیخ احمد احسایی، طاهره در سال ۱۸۴۴ به هواداران باب پیوست که بنا بر اعتقاد بسیاری از هواداران شیخیه، ظهور او را شیخ احمد احسایی پیشبینی کرده بود.
نیلوفر بیضایی: امیرکبیر افکار ترقیخواهانهای داشت و در این راه با روحانیون سنتی نیز درگیر شد. بزرگترین اشتباه او این بود که با فرمان قتل عام بابیان بزرگترین همپیوندان خود در راه ترقی ایران را به دست خود از میان برداشت و ناخواسته به قدرت دستگاه روحانیت شیعه که با هر نوع فکر آزادیخواهی مخالف بود و حاضر به گذشتن از امتیازات خود نبود، یاری رساند.
او پیش از هر چیز مجذوب ایدهی برابری زن و مرد شد که در تفکر بابی بسیار برجسته بود. او پس از فرستادن نامهای به باب که بسیار بر او تأثیر گذاشته بود، از سوی باب به عنوان یکی از حروف حی (۱۸ تن از علمای شیخیه که بابی شدند و جزو اولین سری بابیون بودند) موسوم شد. از آن پس طاهره به عنوان مروج آیین باب شهر به شهر سفر میکرد و با مردم سخن میگفت و توانست تعداد زیادی را با خود همراه کند. او چند بار تبعید و زندانی شد و بار آخر همراه با ۲۷ بابی دیگر در سال ۱۸۵۲ به دلیل عقایدش کشته شد. طاهره همان کسی است که آیین باب را برای اولین بار به عنوان آیین نوین بعد از اسلام (و نه به عنوان شاخهای از اسلام) اعلام کرد.
ما در سالگرد انقلاب مشروطه این گفتوگو را انجام میدهیم. نمایشنامهی شما هم در تابلوی نخستش یک متن کاملاً تاریخیست. بابیها در انقلاب مشروطه چه نقشی داشتند؟
بابیها و در دوران انقلاب مشروطه و بهاییها در جریان انقلاب مشروطه و بهخصوص در اوج خشونتهای همراه آن حضور پررنگی نداشتند. چرا که اولاً با مبارزه خشونتآمیز مخالف بودند و مهمتر از آن خودشان در قتل عام گستردهی آنها در سالهای قبل از مشروطه همچنان در مظان خشونت قرار داشتند. اما بابیون همانطور که اشاره کردم هموارکنندگان راه نفوذ فکر آزادیخواهی مشروطه بودند.
آنها بر این باور بودند که حضور آنها در این حرکت باعث سرکوب خونین دوبارهی آنها و شکست مشروطیت خواهد شد. میبینیم که در همان دوران روحانیون اصولی چون شیخ فضل الله نوری و بسیاری دیگر از زمانی که فکر آزادی در انقلاب مشروطه مطرح شد، به مخالفت با آن برخاستند و به مشروطه خواهان نسبت بابی میدادند. چون همین افکار آزادیخواهانه در سالهای گذشته از سوی بابیون مطرح شده بود. هراس آنها بیش از هر چیز از محدود شدن قدرت و نفوذ خودشان بود. هدف اولیهی بسیاری از روحانیون از شرکت اولیهشان در انقلاب مشروطه محدود کردن قدرت دربار به نفع گسترش قدرت و نفوذ خودشان بود.
در نوشتن و البته اجرای این دو تابلو، شما به عنوان نویسنده و کارگردان این نمایش با کدام شخصیت راحتتر بودید؟ راحتتر در این معنا که آیا با فروغ احساس نزدیکی بیشتری داشتید یا با طاهره قرةالعین؟
تابلوی مربوط به قرةالعین را پس از سالها درگیری فکری با این شخصیت نوشتم. سالها بود که میخواستم نمایشی درباره او بنویسم و نتوانسته بودم. چیزی در درون من مرا بازمیداشت و نمیدانستم چگونه شروع کنم و به کجا برسم. طرح اولیه من متأثر از کتاب خانم مارتا روت این بود که برخوردی را که بین او و طاهره هرگز رخ نداده (چون او سالها بعد از مرگ طاهره با شخصیت او آشنا شده است) به صحنه ببرم. آشنایی زنی از اروپا با زنی کم نظیر از جهان اسلام که در اوج تسلط تعصبات مذهبی در کشوری مانند ایران زندگی می کند و از برابری حقوق زنان علناً دفاع می کند. اما هنگام نوشتن این نمایش که در حقیقت اول قرار بود متن دیگری با محتوای دیگری باشد، ناگهان متن طاهره از قلمم جاری شد، آمد و بهسرعت آن را نوشتم.
مشکل بزرگتر را با قسمت مربوط به فروغ داشتم، هر چند که از بسیاری جهات شخصیت او برایم ملموستر است. اما چون در مورد او زیاد نوشته و کار شده، میخواستم زوایای دیگری از زندگی و هنر فروغ را برجسته کنم که بتوانم علت اثرگذاری او را بر نسلهای بعد از خودش روشنتر کنم. فروغ به نوعی نماد زنان امروزی ماست، همانطور که طاهره به نوعی دیگر هست. من متأسفم که تلاش طاهره برای لغو چندهمسری و حجاب اجباری و آزادی و برابری همچنان دغدغهی زنان ماست در حالیکه بین زمان او و دوران ما نزدیک به ۱۷۰ سال فاصله است. متأسفم که دغدغههای فروغ بهعنوان یک زن، بهعنوان یک فرد که میخواهد خودش باشد و بهعنوان یک انسان امروز در زنان و مردان جوان ما چند برابر شده است. از این نظر نگاه من به هر دو شخصیت بهنوعی تلاش برای جستوجو و نشان دادن تداوم رد پای آنها در زندگی امروز ماست.
یک جا شما از اجتماع بدشت و کشف حجاب طاهره صحبت میکنید. در بدشت چه اتفاقی افتاد؟
در سال ۱۸۴۸ پس از دستگیری سید علی محمد باب و تبعید او به قلعهای در ماکو جمعی از رهبران جنبش بابی که تعداد آنها ۸۱ نفر بود در بدشت گرد هم آمدند. گفته میشود که یکی از قرارها در این اجلاس مذاکره بر سر چگونگی آزاد کردن باب از حبس و تبعید بوده. تا این زمان جنبش بابی هنوز شکل یک آیین مجزا از اسلام را نداشت. در این جمع طاهره در یک سخنرانی نقاب از چهره برداشت و با کشف حجاب خود نسخ شریعت اسلام، وضع آیین باب را بهعنوان آیین پس از اسلام اعلام کرد و این آیین را با رهایی و برابری زنان پیوند زد. کشف حجاب طاهره برای برخی از بابیان نیز غیر منتظره بود و در روایتها آمده که چنان غیرت برخی به جوش آمد که چشمانشان را گرفتند تا او را نبینند و حتی یک نفر بر گردن خود تیغ کشید. اما برخی نیز سخنان او را پذیرفتند. زمان کوتاهی بعد از این سخنرانی اسلامیون که از این اجلاس با خبر شدند به آن حمله کردند و با پرتاب سنگ و تاراج اموال جمع را پراکندند.
به نظر شما به عنوان یک زن هنرمند، مهمترین دستاورد فروغ فرخزاد برای زن ایرانی چیست؟
خود بودن، خود را جستن و یافتن و رها کردن از بند قیدهای نوشته و نانوشته که او را از پیشرفت باز داشتهاند. در عین حال پذیرفتن مسئولیت در قبال خویش و بیرون آمدن از نقش قربانی و مفعول و تبدیل شدن به فاعل.
و مهمترین دستاورد طاهره قرةالعین؟
شهامت مبارزه، جرأت یافتن، ایستادن در برابر ایستایی، تلاش برای رهایی و برابری، آموختن، جرأت فکر کردن، جرأت مستقل بودن، به جلو رفتن و به عقب بازنگشتن.
خانم بیضایی، بسیار سپاسگزارم که وقتتان را در اختیار رادیو زمانه قرار دادید.
عکس: بهرخ بابایی (نشسته) و یگانه طاهری (ایستاده)، دو تن از بازیگران نمایش «چهره به چهره در آستانهی فصلی سرد» به کارگردانی نیلوفر بیضایی
دوستان عزیز سلام
بنظر میرسد که لیوان فکری جناب محمود چنان لبریز از علمشان است که حتی نعلبکی عواطف ایشان هم از ان علم نصیبی برده است. از این رو بعقیده این حقیر بجای زورازمائی تاریخی و سوءقصد هنری خانم بیضائی از ایشان درخواست میکنم که عقاید بالغه و نافضه و نافعه خود را در مورد طاهره قرةالعین به رشته تحریر اورده و تأتری از ان ترتیب دهند. در این راه انحضرت دو گنجشک را با یک تیر خواهند کشت:
1- یک واقعیت تاریخی را از دیدگاه علم خود بنمایش خواهند گذاشت.
2- زبر دستی خود را در زمینه هنر نمایش برخ عالم و عالمیان خواهند کشانید.
با تقدیم احترامات
Small Aqa
Small Aqa / 01 November 2011
سلام
من تا امروز نسبت به بهاییان حس همدلی داشتم.امروز اتفاقی دنبال مطلبی در مورد بهرام بیضایی می گشتم که سر از اینجا در آوردم.باور کنید نمی دانستم بهاییان با امیرکبیر دشمنی دارند و چه کینه ای نسبت به منتقدین خود دارند.واقعا چرا سعی در ترور شخصیت مخالفان دارند؟حتی به مسخره کردن و تهمت زدن روی می آورند.در هر صورت مصاحبه و کامنت های ذیل آن بسیاری از مسائل را برایم روشن کرد .واقعا مدعی روشنفکر بودن کار سختی نیست ولی تعصب کور فرقه ای در اینجا از سوی بهاییان به خوبی درک می شود.
آواتار / 19 November 2011
واقعا تاسف انگیز است .خانم بیضایی من کجا نوشتم نیکلاس کیج فرزند فرانسیس فورد کاپولاست؟او فرزند اوگوست کاپولا استاد ادبیات است. در مورد دانش گسترده حقیر ابرازلطف دارید ولی بنده بعد سال 1369 تا به امروز با علاقه بسیاری از کتب تاریخی را خوانده ام و برای نتیجه گیری به کتابهای نویسندگان یک فرقه مراجعه نمی کنم.و در مورد زرین تاج برغانی هنوز پیرمرد ها و پیرزنانی وجود دارند که کشته شدن ملا محمد تقی توسط آدمکشان تحت امر زرین تاج را از پدران خود شنیده اند. خوانندگان عزیز برای درستی آزمایی سخنان حقیر به کتابهای مورخین ارجمند فریدون آدمیت،اسماعیل رایین و عبدالله شهبازی مراجعه کنند.
محمود / 15 August 2011
خب البته دیگر بحث به کل کل بدل شده است. اما برای اینکه از لطف حالی نباشد و کمی مایه ی خنده، به آقای محمود با آن دانش گسترده شان متذکر می شوم که نیکلاس کیج فرزند کوپولا نیست بلکه برادرزاده ی اوست و در ضمن دختر کوپولا یعنی سوفیا کوپولا هم با نام اصلی خودش و البته با سرمایه هنگفت پدر فیلم می سازد. اما مایه خنده اینکه بجای دفاع از حقوق زنان در مبارزات قهرمانانه ی ملی شرکت کردن هم می شود قیاس مع الفارق؟ پس شما گویا با دفاع از حقوق زنان مشکل دارید و گرنه بالیدن به قهرمانان سرزمینهای که مالیات ندارد. مبارزه ی ملی از مبارزه با جهلی که در همین نوشته ی شما نمود عینی می یابد با ارزشتر است؟
نیلوفر بیضایی / 14 August 2011
با عرض احترام ،کامنت مربوط به ساعت1:02 مربوط به حقیر است.بعلت قطع شدن اینترنت فکر کردم ارسال نشده و کامنت بعدی را ارسال کردم.
محمود / 16 August 2011
خانم بیضایی من از اول موضوع مورد بحث شما و آقای محمود را دنبال کردم و فکر میکنم شما دارید مغلطه میکنید.من نمایشنامه شما را نخوانده ام ولی متن مصاحبه ی شما نشان میدهد که در مورد امیرکبیر و جنبش بابیان اطلاعات ناقصی دارید .اگر علاقه مند به کار در ژانر تاریخی هستید به مطالعه ی بیشتری در این زمینه نیاز دارید.جاهل خواندن منتقدین نشان از چه دارد؟من هم چون به نمایشنامه های پدر شما علاقه مندم (مرگ یزدگرد) توصیه میکنم یا نام هنری خود را عوض کنید یا با مطالعه و سعه صدر بیشتر کار هنری خود را ادامه دهید.
رها / 15 August 2011
فکر می کنم ادامه ی سخن با کس یا کسانی (و شاید هر دو یک نفر) که به خود اجازه می دهند از کس دیگری بخواهند نام خود را تغییر دهد، دیگر جایز نباشد. چون یا متوجه نیستند که با این کار پا را از حریم خود بسیار فراتر گذاشته اند و به حریم کس دیگری وارد شده اند تا جایی که از او می خواهند هویت خود را انکار کند و یا اینکه اصلا شغلشان همین ورود به حریم شخصی دیگران است.
از میان سه منبعی که برای گواهی دانش خود مثال آوردند، تنها برای آقای آدمیت احترام قائلم اما بر این باورم که ایشان در مورد بهاییان و بابیان بسیار اشتباه کرده اند. هر سه منبع جزو منابع مورد استفاده ی اسلامیون برای ادامه ی سرکوب بهاییان و دگراندیشان دیگر هستند.
برای خوانندگان دیگر نقل قولی می آورم از کتاب رگ تاک به نوشته ی دلارام مشهوری و خواندن آن را که به تمام آن منابع نیز بنوعی پاسخ داده است ، توصیه می کنم. این کتاب حاوی نگاهی نو در تاریخ نگاری و تحلیل وقایع تاریخی و بسیار ارزشمند است:
“… سخن از آن است که این جریان اجتماعی و فکری برآمده از ایران ، خواه نا خواه بخشی از میراث تاریخی و فرهنگی کشور است و بدین سبب نیز جزیی از هویت ملی ایرانی ، حتی می توان نسبت به آن در جز و کل دیدی منفی داشت ، اما نا آگاهی و پرهیز از آن قابل توجیه نیست و همین از عواملی است که امکان یکسو نگری شیعه گری را بر جامعه معاصر ایرانی فراهم آورده است .
در نظر عمامه بسران تاریخ معاصر ایران هیچ نیست مگر کوشش مشتی خائن برای لطمه زدن به کیان انقلاب اسلامی از ملّیون تا لیبرالها ، از کردها تا بهاییان ، باید مردم ایران با مشتی خود فروخته روبرو با شند ، تا متولیان اسلام چهره ای مردم پسند بیابند .
تنها از دیدگاهی که باب را مجنون ، بهاالله را خود فروخته ، دهخدا و فروغی ها و بالاخره مصدق ها و فاطمی ها را فراماسونری و دست نشانده جلوه می دهد ، شیخ فضل الله ها به چهره های نورانی تاریخ ایران بدل می گردند !”
نیلوفر بیضایی / 15 August 2011
هنرمند عزیز سرکار خانم بیضایی. پس از خواندن نطرهای بعضی از این هموطنان فکر کردم مثل اینکه ما هنوز در دو قرن پیش زندگی میکنیم. با این انعکاس ها شاید سکوت بهترین جواب باشد. در ضمن پیشنهاد میکنم اثر هنری بعدی شما در مورد نادانی- تعصب و کوته نضری باشد چون اس اساس گناهان – اشتباهات و ندانمکاریها – نادانی و جهالت و تعصبات از هرجهت است. امیدوارم اثرات هنری شما باعث شود که در ایران اینده اشتباهاتی که در دو قرن گذشته اتفاق افتاده تکرار نشود و تمام هموطنان عزیز از هر عقیده بتوانند در کنار یکدیگر صلح وصفا زندگی کنند ودر ساختن کشورمان تا برسیدن این هدف که- ایران مطمح نظر جهانیان و حکومت ان محتر مترین حکومات دنیا گردد- کوشا باشیم
نوری خزین / 15 August 2011
شنیده بودم گسست فرهنگی افرادی که سالها دور از ایران هستند واهل ارتباط فرهنگی با جامعه مادر و به روز کردن خود نیستند موجب درجا زدن همه جانبه آنها در تمام امورشان می شود.لحن شعارگونه بخشی از کتاب رگ تاک که خانم بیضایی ذکر کردند که همگام با لحن نوشته های ایشان در کامنت های بالا انسان را به یاد روزنامه های اوایل انقلاب می اندازد.خیلی جالب است بدانید جریان بابیت و بهاییت ماحصل خود مرکز پنداری عده ای «عمامه به سران تاریخ معاصر »است که به این نتیجه رسیدند امام زمان ظهور کرده وابتدا حکم جهاد در مقابل مخالفانشان دادند و بعد از شکست و تبعید به خاک عثمانی رویه توهین و جاهل و متعصب خواندن مخالفانشان را در پیش گرفتند.حالا این سیر قهقرایی برای شما مدرن محسوب می شود و دلیل بر جهل و تعصب منتقدین است؟این که مورخین بزرگی چون رایین و شهبازی را غیر قابل احترام و بر این باورید که مرحوم آدمیت در مورد بابیت و بهاییت «بسیار اشتباه کرده اند» نشانگر خودبزرگ بینی شماست که در اثر آن فعلا رویه توهین و جاهل و متعصب خواندن مخالفانتان را درپیش گرفتید .خدا کند در آینده حکم جهاد و از بین بردن مخالفان را صادر نکنید.ضمنا مقایسه خانم دلارام مشهوری با مرحوم فریدون آدمیت در عرصه تاریخ نگاری مانند مقایسه نیلوفربیضایی است با مرحوم مصطفی اسکویی است در عرصه هنر نمایش.اتفاقا فریدون آدمیت به علت سابقه خانوادگی جالب خود که اصالتا قزوینی و پسر عباسقلی خان آدمیت از رجال برجسته دوران قاجار بود اطلاع دقیقی از ماجرای قره العین جنابعالی و خدمات امیرکبیر به ایران دارد که مورد تایید «محمود محمود »دانشمند بزرگ قرار دارد(به مقدمه کتاب امیرکبیر وایران مراجعه شود).این برخورد شما با بزرگان عرصه تاریخ نویسی و علاقه شما به مطرح کردن شخصیت های تاریخی با منابعی مانند« رگ تاک»نا معقول است.
محمود / 16 August 2011
متاسفانه بحث ها بسیار تند وتلخ شد. از استاد وهنرمند برجسته بهرام بیضایی خواهش می کنم در اینجا یا در نوشته ای مستقل نظر خود را به عنوان حکم(HAKAM) به همه ما اعلام فرمایند. از این که از ضمیر ما استفاده کردم پوزش می خواهم.چه می دانم که هم خانم نیلوفر بیضایی (که من با روش ایشان در استفاده از قهرمانان مذهبی مخالفم اما در صدد تخطئه کارهنری شان هم نیستم) وهم آقای محمود(که با نقد ایشان موافقم اما تعبیرهایی چون آقا زادگی وغیره را هم در نوشته شان نمی پذیرم) ودیگر کسانی که اظهار نظر کرده اند همگی روش وهنر استاد بیضایی را قبول داریم.چشم به راه عنایت مستقیم یا غیر مستقیم استاد در این زمینه می مانم/می مانیم. با احترام و دوستی نسبت به همه کسانی که در این بحث شرکت کردند.
رایماک ایرانشهری / 16 August 2011
خانم بیضایی اگر شما برای مورخین بزرگی که اسم بردم احترام قائل نیستید ارزش کار آنها را کم نمی کند.(اتفاقا نشان از مقام علمی آنان است)و اینکه بنده همفکرانی دارم که شما آنها را بامن یکی می پندارید شاید تلنگری به شما باشد که بدانید بسیاری مثل شما فکر نمی کنند .و این دلیل نمی شود که شما به آنها توهین کنید.می بینید خیلی مانده تا نظر مخالف را بپذیریم.اگر شما خود به آزادی اندیشه بی اعتقاد باشید اگر صد سال برای آن نمایشنامه بنویسید و هیچ اثری ندارد و بدتر موجب بی اعتباری این مطلب درست خواهید شد.برای آگاهی خوانندگان عرض می کنم مقایسه خانم دلارام مشهوری با مرحوم فریدون آدمیت در عرصه تاریخ نگاری مانند مقایسه خانم نیلوفر بیضایی است با مرحوم مصطفی اسکویی در عرصه هنر نمایش.یا مقایسه زرین تاج برغانی با امیرکبیر در راه استقلال و آزادی ایران.
Anonymous / 15 August 2011
نوری خزین گرامی قبول کنید هرکس نظری غیر از نظر شما ابراز کرد «نادان ،متعصب و کوته نضر»نیست(البته فکرکنم منظورتان «کوته نظر »بوده است)
.برای درک کردن واقعیات تاریخی و اجتماعی احتیاج به دید عاری از تعصبات فرقه ای دارید.اتفاقا نگارش جنابعالی اینطور القا می کند که سالها از جامعه ایرانی(در حدود دو قرن)عقب هستید.امیرکبیر قهرمان ملی ماست و این اعتقاد ما دلیل بر عقب افتادگی نیست.
کامبیز / 15 August 2011
چقدر خوب بود قدری تاریخ را با دقت و بدون تعصب بررسی میکردیم. این درست است که امیر کبیر کارهای مثبتی برای ایران کرده ولی اگر دوست عزیز کامبیز خان شما دستخط اعترافی ایشان را در حمام فین کاشان که با خون خود روی دیوار نوشته بود خوانده بودید ویا از ان اطلاع داشتید شاید نضرتان درمورد ایشان کمی تغیر میکرد. پیشنهاد میکنم قدری بیشتر تحقیق و مطالعه بفرمایید. کشتار افراد بیگناه نباید یکنفر را قهرمان ملی کند مگر اینکه شما با اینعمل ظالمانه وشنیع موافق باشید که در این صورت من برایتان دعا خواهم کرد و از این ببعد جواب بنده در اینمورد خاموشی و سکوت در مقابل شما و یا هر کس دیگری با اسم شما ویا نام مستعار دیگری تنها جواب من خواهد بود. از اینکه مطالبی که بنده برای هموطنان عزیزم نوشتم و باعث ناراحتی و کدورتشان شده معذرت میخواهم اما چه کنم ک حقایقرا نمیشود پنهان کرد انهم پس از تقریبا ١٧٠ سال گرفتاری از جهل و تعصب و بیوفایی وبیعدالتی بعضی از هموطنانم.
نوری خزین / 16 August 2011
چرا حتماً باید منتظر بنشینیم که یک مذهب، هر مذهبی و به ویژه یکی از این مذاهب ابراهیمی که در ریشه مردسالار هستند و ضد زن، بیاید و برابری زن و مرد را به جهانیان اعلام و اثبات کند؟ آیا عقل و دانش برای پذیرش این مهم کافی نیست؟ و آیا به راستی زن و مرد برابر هستند؟ آیا جایگاه زنها در اجتماع جایگاهی ویژه و به گونه ای بالاتر یا دست کم مهم تر از مرد نیست؟
کاربر مهمان / 22 August 2011
جناب آقای محمود
از اینکه نا آشنایی من با تایپ بعضی کلماتم را نامفهوم ساخته متأسفم. جهت اطلاع شما عرض می کنم، آنچه را که حضرتعالی “تظاهرات روشنفکرانه ” می دانید ، ریشه در تعالیم بهاءالله دارد که نزدیک به 160 سال پیش بیان شد، از قبیل ترک تعصبات، تساوی حقوق زن و مرد، وحدت عالم انسانی . دلیل اینکه من شما را تحت تأثیر سم پاشی های آخوندها و بهایی ستیزانی چون آقای آدمیت و عبدالله شهبازی می دانم، این است که به جای مراجعه به آثار بهاءالله برای قضاوت دربارۀ او و پیامش، حرف های چنین افراد مغرضی راسند گرفته اید.
نفس اینکه مصاحبۀ خانم بیضایی چنین واکنش هایی را در میان شما و همفکرانتان برانگیخت گویای عمق بهایی ستیزی در جامعۀ ماست. اینکه حضرتعالی با وجود چنین واکنش هایی خود را بهایی ستیز نمی دانید از تضاد قابل تأملی حکایت می کند.
طوبی / 09 September 2011
جناب طوبی،با آنکه بخشی از مطالب شما را به خاطر طرز خاص نگارشتان متوجه نشدم خدمتان عرض می کنم اگر بدون تعصب فرقه ای و با دید تاریخی به وقایع اواخر سلطنت محمد شاه و اوایل دوران ناصرالدین شاه توجه شود این نکته برجسته می شود که فعالیت باب و طرفدارانش در جهت مخالف با منافع ملی بوده است.و نکته دیگر اینکه طرز تلقی شما در مورد اینکه هرکس به سیر حرکت تاریخی و جهت گیری سیاسی بابیت و بهاییت انتقاد داشت حتما توسط آخوند ها مسموم شده است خیلی ساده اندیشانه است.ضمنا جریان بابیت زیر مجموعه ای از جریان شیخیه بوده است که هنوز بقیه پیروان شیخیه وجود دارند.و خود بابیت هم به به دو جریان عمده ازلی و بهایی تقسیم و این انشعابات تا عصر حاضر هم ادامه دارد.انشعابات این فرقه تا اواسط دهه هفتاد میلادی توسط اسماعیل رایین ثبت شده است.حالا هر کدام این فرق بقیه را جاهل و نادان و…می دانند.بازهم تکرار می کنم این جریانات(بابیت و بهاییت) علی رغم نظر شما توسط چند آخوند شروع شد و به این تظاهرات روشنفکرانه و شعارزده امروز رسیده است.ضمنا بهایی ستیزی مورد تایید هیچ فرد عاقل و با انصافی نیست.
محمود / 09 September 2011
لطفاً این مقاله را بخوانید، به بحث حاضر مربوط است و جهت تنویر افکار آقای محمود و کاربر مهمانی که توهین های وارده بر یرکار خانم بیضایی را “حاشیه بهتر از متن دانسته” مفید:
http://news.gooya.com/politics/archives/2011/09/127713.php
کارگردانانِ درام های خون آشامی ايرانی، مراجع تقليدی همچون خمينی، خامنه ای، صافی گلپايگانی، مکارم شيرازی، فاضل لنکرانی و بهجت اند که نه در استوديوهای آمريکايی و انگليسی نظير يونيورسال و هّمِرفيلم بلکه در حوزه های علمیۀ ايران، بر فراز منابر، در مساجد و هيئت های مذهبی، در صدا و سيما، و با همکاری شبه مورخانِ غوغا سالاری همچون عبدالله شهبازی، عباس سليمی نمين و روح الله حسينيان، مديران قبلی و فعلیِ موسساتی مثل مطالعات تاريخ معاصر ايران، دفتر مطالعات و تدوين تاريخ ايران، و مرکز اسناد انقلاب اسلامی، به توليد و بازتوليد درام های بهايی ستيزانه، با نقش آفرينی مداحان، سپاهيان، بسيجيان و لباس شخصی ها، و به تهيه کنندگی انجمن های اسلامی اصناف و بازار سرگرم بوده اند.
طوبی / 09 September 2011
ببنید جناب طوبی کلی گویی و ردیف کردن اسامی افرادی که بعضی از آنها در میان مردم ایران احترام دارند چه معنایی دارد؟توهین به دیگران نشانه وحدت عالم انسانی است؟این افرادی که اسم بردید فقط اسم آنها را بلدید یا نظرات و اختلاف نظراتشان با هم را هم می دانید؟مثلا اختلاف انجمن های اسلامی با نیروهای میدانی بسیج در وقایع تیر78 را چطور ارزیابی می کنید؟آقای روح ا.. حسینیان مورخ است؟دلیل اختلاف نظر او با آقای شهبازی چیست؟من قصد تایید یا نفی جریان هاو اشخاصی که اسم بردم ندارم ولی عرض بنده این است که بررسی مسائل به بی نظری احتیاج دارد.وگرنه تهمتی شامل حال افرادی خواهید کرد که با شما اختلاف نظر دارند.اگر این طور که شما همه چیز را می دانید و عالم و آدم دست به دست هم داده و متفق شده و هیچ کاری جز بهایی ستیزی ندارند ،دلیل عزلت آدمیت در دوران جمهوری اسلامی چه بوده است؟ آیا نباید دولت بهایی ستیز از ایشان تجلیل می کرد؟آیا هر کسی که لباس روحانیت پوشید کارگردان درام خون آشامی است؟خدا انصاف بدهد .باور کنید شما فقط تعصب فرقه ای دارید.نه تاریخ میدانید و نه جریانات فکری امروز ایران را می شناسید.تا به امروز از خود پرسیده اید دلیل بقول شما بهایی ستیزی فردی مثل آدمیت چه بوده است؟چه سودی از این کار می برده است؟محمود محمود چطور؟اوهم آخوندی بهایی ستیز و تحت تاثیر درام های خون آشامی بود؟این بنده خدایی که به نام رایماک ایرانشهری در بالا کامنت گذاشته چطور؟احتمالا توسط آخوند ها مسموم شده است.این ساده انگاری که « همه بد و من و فرقه ام خیلی خوب» جلوی هر گونه رشد عقلی را خواهد گرفت.واقعا از این گونه جدل خسته شدم و فقط هدفم از این کامنت ها این است که افراد عادی جامعه بهایی بقیه مردم را دشمن خود ندانند و فارغ از همه پیشداوری ها به زندگی عادی خود در ایران و سایر نقاط جهان مشغول شوند و استقلال فکری خود را حفظ کنند.مجددا عرض می کنم بهایی ستیزی هیچ دلیل عقلی و عرفی و شرعی ندارد.حتی سیره امامان شیعه با منکرین وجود خدا هم بحث و اقامه دلیل بود .
محمود / 10 September 2011
آقای محمود
حضرتعالی دنیای معلومات و بنده بی خبر از همۀ عالم. من بی خبر به شمای مطلع عرض می کنم: آنچه شما “تظاهرات روشنفکری” فرض کرده اید، از تعالیم بهاءالله است که 160 سال پیش بیان شده و شما و امثال شما به دلیل اطلاع عمیقتان از همه چیز حتی یک کتاب او را باز نکردید که بدانید وا قعاً چه گقته است. دیگر اینکه عزلت آدمیت در جمهوری اسلامی به هر دلیلی بوده باشد این واقعیت را تغییر نمی دهد که او در بارۀ بهائیان دروغ و تهمت نوشت و امثال شما فرد دانشمند حرف های او را سند گرفتید.
طوبی / 11 September 2011
به این می گویند «حاشیه برتر از متن».بعد از مصاحبه ای سرشار از مهملات بی منطق ،جدل علمی محققانه ای در گرفت.امیدوارم سیرشعور ایرانیان به سوی کمال برود.و از آلت دست شدن برای منافع بیگانگان روی گردان شوند.
کاربر مهمان / 03 September 2011
آقای محمود اینکه حضرتعالی عبدالله شهبازی را مورخ قابل احترامی می دانید فقط گویای *****احتمالاً ذیشه های عمیق بهایی ستیزی تان دارد. شهبازی تز طریق نوشته های کاملاً مغرضانه و بهایی ستیزانه خود را از گذشته سیاسی نا مطلوب برای جمهوری اسلامی دور نمود و تبدیل به عزیزکردۀ حضرات جمهوری اسلامی شد. حتی اکنون هم هرجا کم می آورد و احتیاج به ملاطفت جمخوری اسلامی دارد فوراً تهمت های کاملاً نابجا، و شرم آور خود را دربارۀ بهائیان علم می کند. از آنچه نوشته حتی 1/10 نیز مطابق حقیقت نیست. آدمیت هم در بهایی ستیزی سلف شهبازی بود. مورخ های خوب کنونی، آنانی که در دانشگاه های معتبر غرب درس خوانده و درس می دهند، شهبازی را اصلاً تاریخ دان نمی دانند، *****، و دربارۀ آدمیت هم می دانند که آنجا که بحث بهائیان در پیش باشد، خدابیامرز با نفرت و تعصب مهمل نوشت و ارزش علمی هود را در زمینه های دیگر خدشه دار نمود. اما شخص شما آشکارا پر از بهایی ستیزی هستید ، احتمالاً در نتیجۀ سم پاشی های آخوند ها در 160 سال گذشته. باشد که روزی یک کتاب بهایی را به دیت گیرید و فارغ از انچه تا حال به شکا القا کرده اند، در آن اندیشه کنید. یرکار خانم بیضایی محترم، شما یکی از شجاع ترین زنانی هستید که نسل کنونی ایرانیان به خود دیده اند. درورد صمیمانه من بر شما
طوبی / 07 September 2011
در پاسخ به آقای ایرانشهری باید بگویم که همه ی منابع اعم از مخالف و موافق بر این مسئله توافق دارند که قره العین کشف حجاب کرد و از برابری زن و مرد با مردم سخن گفت. در عین حال یکی از آموزه های مهم آیین بابی مسئله برابری زن و مرد است. پیدا کردن این آموزه ها کار سختی نیست و هنوز آنقدر زمان نگذشته که بتوان آنچه را که وجود داشته است، افسانه پنداشت. مگر اینکه غرضی در کار باشد. قره العین بازماندگانی دارد که همگی مسلمانند و هنوز در قید حیات و در خانم روت با این بازماندگان نیز گفتگو کرده است. در ضمن کسانی مانند ادوارد گرنویل براون که یک شرق شناس بود و تالیفات زیادی در مورد تاریخ و ادبیات ایران دارد، خودشان بابی و یا بهایی نبوده اند. شما از کجا بدین باور رسیده اید که نگاه من نگاه مذهبی ست. آیا نمایش من را خوانده اید؟ ایا آن را بر روی صحنه دیده اید؟ اگر حتی یک بار پیش از این نام مرا شنیده باشید قاعدتا باید به اینکه من فردی غیر مذهبی هستم آگاه باشید. اما نگاه غیر دینی من سبب منکر شدن نقش کسانی که خواستند در تحجر دینی تحولی بوجود آورند نمی شود و من به میل خود از آنها انسانهای غیر دینی نمی سازم. آیا از نظر شما باید چنین کرد؟
پاسخ آقای محمود را نمی دانم چگونه بدهم که بر خورنده نباشد. پدیده ی آقازاده ها زاده ی نوعی تربیت است که من از آن بی بهره بوده ام. اگر تشابه اسمی و یا نسبت خانوادگی من با آقای بیضایی شما را به این مصاحبه متوجه کرده باشد، گناه آن نه از من است نه از ایشان. می توانید آن را نادیده بگیرید و در تعصب و غرض ورزیهای خود که در جای جای نوشته تان به چشم می خورد زندگی را بگذرانید. از آقای بیضایی خواسته اید عکس العمل نشان بدهند. به چه مناسبت! ایشان هنوز حتی متن این نمایشنامه را نخوانده اند تا بدانند به چه مناسبت باید عکس العمل نشان دهند. حتی اگر هم خوانده بودند، نه قیم من هستند و نه من “ضعیفه ای” که نیاز به پشتییابی کسی داشته باشد. هر مسئولیتی در مورد این نمایش و تمام شانزده نمایش دیگر که در عرض شانزده سال گذشته به صحنه برده ام متوجه شخص من است. ای کاش حتی در این حد ناچیز حرمت کسان را نگاه دارید. اینکه طاهره سید باب را در خواب دیده دلیل بر عدم اعتقاد او به برابری زن و مرد می شود؟ براستی ما را چه می شود که حتی در این حد نتوانسته ایم از اشتباهات تاریخی مان درس بیریم که انکار وجود افکار مترقی در تاریخمان نه تنها قویترمان نمی کند، بلکه جهان را در این باور که هر چه عقب ماندگیست از سوی ما می آید، بیشتر فرو می برد. چگونه است که شخصیتی مانند ژاندارک هنوز در حافظه ی تاریخی اروپاییان نقش بازی می کند، اما ما کمر به قتل و انکار پیشروان فکری مان دست می زنیم، بخصوص اگر زن باشند. در روایتهای غیر ایرانیان قره آلعین با ژاندارک مقایسه شده است و سارا برنارد سالها پیش در مورد زندگی قره العین نمایشی به صحنه برده است. اما من ایرانی که بخواهم دست به چنین کاری بزنم از سوی برخی از هموطنان با انواع تهمتها و تحقیرها روبرو می شوم.واقعا چه باید گفت.
نیلوفر بیضایی / 12 August 2011
من تصور می کنم که خانم بیضایی (شایدبا توجه به ریشه خانوادگی خود البته مطمئن نیستم)درصد القا تصوری امروزین ومدرن از زبان زنی که حدود یک قرن ونیم پیش می زیسته یعنی قره العین دارد.بدبختانه به دلایل مختلف تحقیق مستقلی در باره طاهره واصولا جریان باب وجود ندارد وآن چه تا کنون نوشته شده به قلم پیروان آیین باب وبها بوده است (که ظاهرا مراجع اصلی خانم بیضایی هم این ها بوده است) یا به قلم مخالفان آنان که البته هیچ کدام نمی تواند وافی به مقصود باشد.من تصور می کنم تحمیل اندیشه به شخصیت های تاریخی کار درستی نباشد .با اسطوره ها می توان بسیاری ایده ها را اجرا کرد چنان که پدر دانشور وهنرمند ایشان این کار را به خوبی وزیبایی انجام می دهند.به هر روی با کمال فروتنی وضمن احترام به کوشش های خانم بیضایی عزیز این نکته را در خور اشاره دانستم .آرزو می کنم که همه ما ایرانیان با نگاهی غیر دینی به پدیده ها نگاه کنیم ودر صدد گسترش این نگاه در فرهنگ اجتماعی وملی خود برآییم.
رایماک ایرانشهری / 12 August 2011
امان ازدست آقازاده ها،از همه نوعش.ارائه تعریفی مدرن و آرمانگرایانه از شخصیت زرین تاج برغانی و عدم توجه به شرایط تاریخی مطرح شدن این مسئله و تبلیغاتی کردن یک رویداد تاریخی تاثر انگیز است.ای کاش خود بهرام بیضایی واکنش نشان بدهد چون هرچه باشد نام هنری ایشان توجه را به این مصاحبه جاب می کند.به هر روی ثابت می شود هدف خاصی در اینگونه تبلیغات دنبال می شود.نیلوفر بیضایی مهمترین دلیل گرایش زرین تاج به باب را ایده برابری زن و مرد می داند ولی جالب است خود زرین تاج اعلام می کند بر اثر دیدن رویای صادقه که در آن سید جوانی را با عمامه سبز مشغول نماز خواندن بین زمین و هوا دیده به او ایمان آورده است.
محمود / 12 August 2011
خوانندگان گرامی
بدلیل وقت اندکی که دارم، متاسفانه نمی توانم به تمام نوشته ها و موارد پاسخ بدهم و اصولا این کار را وظیفه ی خود نیر نمی دانم. به آقای محمود اطمینان می دهم که تماشاگر و یا خواننده ناقص العقل نیست که زندگی و کار کسی را به حساب زندگی و کار کس دیگری بگذارد. هر چند که ممکن است در آغاز کار داشتن نسبت خانوادگی با شخصی مشهور توجه دیگران را به کسی جلب کند. اما من امروز به میدان نیامده ام و نزدیک به دو دهه است که دارم کار می کنم و می نویسم . پس شما مطمئن باشید آن کس که بخواهد گول بزند و کسانی را بدلیل داشتن نامی بدنبال خود بکشد، اگر حرفی برای گفتن نداشته باشد، نمی تواند دو دهه دوام بیاورد. خوشبختانه پدر من و پدران پدر من نه قاتلند و نه جانی و نه به حقوق کسی تجاوز کرده اند و نه مال کسی خورده اند که من نیاز به تغییر نام داشته باشم. مثل هر فرزندی که نام پدر و مادر بر خود دارد، حق طبیعی من نیز هست که نام خودم را داشته باشم. آنچه شما پیشنهاد کرده اید، در گوهر خود از نگاهی بر می خیزد که من آن را خانمان برانداز می دانم. همچنین نگاهتان به قره العین نیز از همان جنس است. اگر می خواهید با دلایلی شبیه به دلایل نظام حاکم کنونی با قلمتان دست به بابی کشی دیگری بزنید، مختارید. اما خود را “غیر ایدئولوژیک، و من را “ایدئولوژیک” نخوانید. من نه بابی هستم و نه تعصبی بر چیزی دارم. تنها به خودم جرات فکر کردن، جستن و یافتن روایتهایی ورای روایتهای متعصبین اسلامی از طاهره قره العین را داده ام و در این راه اولین کس نبوده ام و آخرین نیز نخواهم بود. زمان اینگونه تعصب ورزیها گذشته است. شما هر چه بگویید در اینکه 170 سال پیش زنی جسارت کرد و در دورانی که زنان در چادر و روبنده و در خانه محبوس بودند، خود را از عقب ماندگیها و تعصبات دورانش رهاند و طغیان کرد، نمی توانید تغییری ایجاد کنید. این زن از نمونه های نادر و احترام برانگیز تاریخ معاصر ماست . در پاسخ دوستی که پرسیده بودند آیا ما در آمریکا اجرا خواهیم داشت یا خیر. هنوز نمی دانم و بستگی دارد کسی ما را دعوت بکند یا خیر. در مورد تشویق پدر، باید بگویم زمانیکه به او گفتم نماش جدیدم درباره قره العین خواهد بود، او مرا بر حذر داشت، چرا که می دانست با حملاتی از این دست که اینجا می بینیم روبرو خواهم شد. در اینجا او بعنوان یک پدر دلش نمی خواهد که فرزندش آسیب ببیند و البته برای او روشن بود که من کار خود خواهم کرد.
نیلوفر بیضایی / 14 August 2011
برای استقلال هنری نمونه ای قابل طرح نیکلاس کیج است که برای فرار از سنگینی نام خانوادگی فوردکاپولا نام فامیل خود را تغییر داد پدران او هم قاتل و دزد و بقیه چیزهایی که شما گفتید نبودند.در هر صورت خیلی شعار زده می نوسید امدوارم نمایشنامه تان اینجور نباشد.به امید سرافرازی تمام زنان و مردان میهن عزیزمان در کنار مردم دیگر جهان.در ضمن ژاندارک بجای اینکه از برابری حقوق زنان دفاع کند با همراهی قهرمانانه در مبارزه ملی کشورش در عمل ثابت کرد زن و مرد تفاوتی ندارند. موفقیت و آگاهی شما آرزوی من است.
محمود احمدی[email protected] / 14 August 2011
از این که با اشاره ام خانم بیضایی را دلگیر ساخته ام از وی صمیمانه پوزش می خواهم.تمام سخن من این است که مذهب (چه جدید چه قدیم )بنا بر ذات خود نمی تواند از آزادی سخن بگوید.البته هر مذهبی نوعی شورش علیه مذهب یا مذاهب قدیم تر از خود است. اما در تحلیل نهایی مذهب است وبس.حتی اگر مدعایش بسیار مدرن باشد .توجه واستفاده یک انسان غیر مذهبی (بنابرتصریح خانم بیضایی ایشان غیر مذهبی هستند)از یک قهرمان مذهبی می تواند همان نتایجی را داشته باشد که استفاده وتوجه علی شریعتی از قهرمانان تاریخ صدر اسلام در دهه 1350 بر انگیخت وبه رشد وگسترش انقلاب مذهبی کمک های زیادی کرد.خانم بیضایی ارجمندمذهب غیر قابل مهار است چه اسلام باشد چه بهایی وچه هر مذهب دیگر.آیاتفسیر مدرن از یک حرکت حتی ظاهرا آزادیخواهانه که مذهب موجود را نمی پذیرفت وبه دنبال مذهبی دیگر بود از طرف یک هنرمند غیر مذهبی آب به آسیاب سکولاریزم ریختن است ؟ایا شما همه آرا وافکارودستورهایی را که در مذهب باب وبها از لحظه نخستش وجود دارد مطالعه کرده اید وتایید می کنید؟البته ادوارد براون انگلیسی منصف تر بود چرا که مقدار زیادی از اسناد ومدارکی که بهایی ها در صددنابودکردنشان بودند حفظ کرد اما اوهم در تفسیرهایش به آرا وافکار جبهه مقابل یعنی ازلی ها تکیه کرد وطرف آن ها را گرفت.تصور من غلط نیست اگر می گویم تاکنون محقق بی طرفی در این زمینه کاری نکرده است . آیا شما می خواهید قره العین را جدا از متن مذهبی اش تفسیر کنید؟آیا خود اوچنین می اندیشید؟خانم بیضایی عزیز من نمایشنامه شما را نخوانده ام وندیده ام اما بر اساس همین گفت وگو باید بگویم که قهرمان پروری مذهبی از هر نوعش به سود ما نیست.من دورادور آثارتان را می شناسم وبرایتان احترام قائلم وبی انصاف نیستم وامیدوارم که در هنر نمایش به فراتراز موفقیت هایی که تاکنون رسیده اید نائل شوید.با ادب واحترام.رایماک ایرانشهری.
رایماک ایرانشهری / 13 August 2011
سرکار خانم بیضایی. اولا از اینکه بعد از ١٧٠ سال شما جسارت پرده برداشتن از یک حقیقت تاریخی را بصورت یک اثر هنری کرده اید تبریک میگویم. ثانیا از اینکه بعد از ١٧٠ سال هنوز هموطنانی بخصوص مرد هستند که هنوز با کوته نظری به این وقایع نگاه میکنند بسیار متاسفم. شاید هم هنوز زود است که اوضاع ایران بهبود یابد. در علم شیمی اگر بخواهیم جسمی را خالص کنیم یکی از راهها کذاشتن این جسم در حرارتهای بالا میباشد. شاید همه ما ایرانیان مقیم خارج یا داخل ایران باید زجر وناراحتی بکشیم تا از هر نوع تعصبات و کوته نضریها که پایه ان نادانی است رهایی یابیم.
سوال من از شما اینست که شما ایا در امریکا هم اثرتان را نمایش خواهید داد یا نه. ایا در نضر دارید ویدوی نمایشنامه را برای فروش تهیه بفرمایید. اگر چنین تصمیمی داشتید من در اینمورد میتوانم بصورت رایگان بشما کمک بکنم. در ضمن پدر گرامی شما که افتخار ملاقات ایشان را در یک جلسه ای راداشتم میتوانستند که مشوق شما بوده باشند همانطور که هر پدر یا مادری وضیفه دارد که فرزندانشان را بر حسب ذوق و استعدادشان راهنمایی و تشویق کند. پا احترام نوری خزین
نوری خزین / 14 August 2011
خانم بیضایی،حدس می زنید من به چه چیزی تعصب دارم و با چه چیزی غرض ورزی (دشمنی )دارم؟اگر اجازه بدهید بجای اینکه شما پیشداوری کنید خودم جواب بدهم.بنده به روایت درست از تاریخ تعصب دارم و با نگاه ایدئولوژیک و آرمانگرایانه از یک روایت تاریخی دشمنی دارم.شما اگر به برابری حقوق زنان و مردان اعتقاد دارید نیاز به دروغ بافی تاریخی ندارید.ژاندارک با قره العین شما قابل قیاس نیست.ببنید ما نسل سوخته ای هستیم که قربانی نگاه تند ایدئولوژیک غیر واقع بین دوره پهلوی و اوایل انقلاب و دوران جنگ و… شدیم.دیگر حوصله قدیس سازی از یک شخصیت تاریخی با مختصات زرین تاج برغانی که توطئه ترور دشمنانش را هم (عمو ی خودش ملا محمد تقی)انجام می داده نداریم .در مورد نام بهرام بیضایی به جرات عرض می کنم اگر نام فامیل او را یدک نمیکشیدید تعداد اندکی نمایشنامه شما را میدیدند و این مصاحبه را می خواندند. به شما پیشنهاد میکنم یک نام هنری انحصاری برای خود انتخاب و نتیجه هنر خود را ببنید.
محمود / 14 August 2011
و اما در مورد مقایسه ژاندارک با قهرمان شما.ژاندارک به خاطر سرافرازی میهن خود و آزادی آن از دست اشغال گران جان خود را با حربه های کثیف مذهبیون همدست با اشغال گران انگلیسی فدا کرد. ولی زرین تاج برغانی یکی از افرادی بود که زمانی که ایران در گیر مقبله با استعمار انگلیس بر سر مسئله هرات بود شورش و التهاب ضد ملی ای در کشور راه انداختند و با دستاویز مذهبی عده زیادی را به دنبال خود کشیدند. به همزمانی شورش بابیان و اقدامات امیرکبیر در احیای استقلال ایران برای تان چه پیامی دارد.برآیند فعالیت های قهرمان شما و اقدامات امثال آقاخان نوری و شورش سالار در خراسان به قتل امیرکبیر و جدایی کامل قندهار و هرات از ایران انجامید.باز تاکید می کنم علاقه شما به برارحقوق انسانی قابل تقدیر ولی دانش تاریخی شما اندک است.حال یا جهل تاریخی دارید یا تعمد.
محمود / 14 August 2011