آرمان نامدار- بخش سوم گفتوگوی من با ساقی قهرمان، رئیس سازمان دگرباشان جنسی ایران را میخوانید. خانم قهرمان در دو بخش پیشین از فعالیتهای حمایتیاش در حوزه ادبیات دگرباش و وظیفه همجنسگرایان در جامعه سخن به میان آورد. وی در این بخش نیز به رابطه همجنسگرایان و خانوادهها و آگاهی رساندن به آنها صحبت میکند.
پیشزمینه؛ هم برای خانواده هم برای همجنسگرا
دادن اطلاع به خانوادهها میتواند مشکل ناشناخته بودن همجنسگرایان را حل کند. این اطلاع دادن از چه جایی باید شروع شود؟
ساقی قهرمان: بیست سال پیش در کانادا اتفاقی بدی افتاد که نشانه بیفکری و بچهگی کسانی بود که باعث آن شدند. مادری برای دیدن پسرش به ونکوور کانادا آمده بود. پسر از مادرش خواست که وی را به دوستانش که در رادیوی فارسی زبان ونکوور کانادا کار میکردند معرفی کند. در رادیو آنها با مادر و فرزند و دوست پسرش که آنجا بود مصاحبه کردند. مجری برنامه سئوال میکرد: «از کجا آمدهاید؟ چند وقت است که آمدهاید؟ چقدر خوشحال هستید که فرزندتان را میبینید؟» مادر هم به سئوالها جواب میداد. همانجا پسر این خانم که در کانادا هم زندگی میکرد به مادرش گفت: «من برای شما یک خبر غافلگیرکننده دارم. مادر من همجنسگرا هستم و دوستم هم که کنارم نشسته است همسر من است.» این مادر دچار شوک شد، حالش بد شد و گریه کرد و برنامه به هم ریخت. آن مادر دیگر نتوانست آن فرزند را تحمل کند. خب! این کار بیفکر و خطرناکی بود. خیلی با آن مادر خشن برخورد شد.
ساقی قهرمان
مسئله من آشکارگری برای خانواده نیست. مسئله این است که همجنسگرایی که میتواند به عنوان کارمند مسئولیت خودش را انجام بدهد و از عهده خودش برآید و خانوادهاش به آن شدت مذهبی و متعصب نیست که نتواند به هیچ عنوان با این مسئله کنار بیاید، شروع کند به تعلیم دادن به این خانواده. برای اینکار باید حداقل ششماه وقت بگذارد و این ششماه برای این است که خانوادهاش بپذیرند که میتوانند او را حتی با یک گرایش ناشناخته، بپذیرند. با این شیوه سرمایهگذاری کردن، یک همجنسگرا دارای خانواده میشود. این مسئولیت این آدم به عنوان یک همجنسگراست. به همان اندازهای که معتقدم یک همجنسگرا باید در داخل ایران برای تحصیل و اشتغال برنامهریزی کند، برای کار اجتماعی و شرکت در اجتماع، برنامهریزی کند، به همان اندازه معتقدم باید برای نقشپذیری و پذیرفتهشدن در خانواده هم برنامهریزی کند. این وظیفه، وظیفه همجنسگراست که به خانوادهاش به شکل مثبت، بودن و چگونه بودن خودش را «اطلاع» بدهد و خانواده خودش را به حضور مثبت خودش آگاه کند.
هزینههایی که باید بپردازم
حرف زدن با کسی که با خانوادهای زندگی میکند که به دلیل اعتقادات مذهبی با گرایش فرزند همجنسگرایش تناقض پیدا میکند، سخت است. مثلاً من میشنوم که یک پدر بسیار بسیار مذهبی میتواند فرزندش را بکشد اگر متوجه گرایش فرزندش بشود. مادر فرزند هم مخالفتی نمیکند و این قتل را حتی به عنوان یک حرکت مفید میبیند. تصور این است که این فرزندی بود که منحرف بود و خانواده نمیتواند تحملش کند. دلیلی ندارد که یک انسان همجنسگرا با چنین هزینههایی برود دنبال آگاهسازی خانواده. اگر این شخص بتواند از خانواده خودش دورتر بشود و برای خودش زندگی مستقلی جای دیگری درست کند و در چارچوب محدودیتهای خودش زندگی کند، قدم مثبتتری برداشته.
کسی که از طرف خانواده اجبار به ازدواج دارد چطور؟
ما زمانی این مشکل را در مبارزات زنان داشتیم. دختر جوانی که خانوادهاش به او فشار میآورد ازدواج کن و او نمیخواهد ازدواج کند چه کار باید بکند؟ و یا زن جوانی که به دلیل مشکلاتی که درخانواده دارد میخواهد طلاق بگیرد و خانواده خودش اولین کسانی هستند که مخالف طلاق هستند باید چه کند؟
هزینه باید بدهد. شما از دستور و فشار خانواده سرپیچی میکنید و ازدواج نمیکنید. چه اتفاقی میافتد؟ خانواده هزینههای مادی شما را نمیدهد. خانواده حمایت اجتماعی به شما نمیدهد و شما این هزینه را، یعنی هزینه منزوی شدن و محروم شدن را میپردازید. سعی میکنید جای دیگری خودتان را تقویت کنید. با تکیه به همین دلایل بود که جامعه زنان نیاز پیدا کرد بیشتر تحصیل بکند، حتما شاغل باشد، حتما بتواند تحرک داشته باشد. بتواند جدای از خانواده خودش را اداره بکند. اگر خانواده دیگر حاضر نشد به مهمانی دعوتاش کند، دیگر حاضر نشد موقعی که شب دیر میآید خانه، در خطرات خیابان، از او مراقبت کند، و دیگر حاضر نشد برایش پدری و مادری بکند، این زن بتواند بیرون به عنوان یک آدم تنها زندگی کند و یک محیط دیگر بسازد. یعنی شما مجبورید به عنوان یک زن روی پای خودتان بایستید و تنها باشید. انزوای تحمیل شده از سوی خانواده را تحمل کنید تا مجبور نباشید به اجباری که خانواده تحمیل میکند تن بدهید.
جامعه گی هم همینطور است؛ از دست میدهد و خانواده طردش میکند. با وی حرف نمیزند و هیچ جور حمایتی به وی نمیدهد. خب این جامعه گی باید بتواند روی پای خودش بایستد و درآمد خودش را داشته باشد. باید بتواند روی حلقه دوستانش تکیه کند. جامعه همجنسگرای ایران هم به عنوان بخشی از این جامعه یک سری امکانات دارد، یک سری محدودیتها دارد و یکسری مسئولیتها را میتواند به عهده بگیرد.
مغلطه و سفسطه کار افراد متعصبی است که برای باورهای بی پایه و اساس خود نمیتوانند هیچ دلیل علمی ذکر کنند…نمونه اش را به عینه در اینجا دیدم!
مهسا / 22 August 2011
طبق آمار ارئه شده….
به گفته ی یک مقام آگاه….
برخی از متخصصین امر عقیده دارند…
من دنبال هیچ چیز بطور اخص؛ آنچنانکه شما گفته اید نیستم! آنقدر مشغله و دغدغه ی عزیز تر و پاکتر و فطری تر و انسانی تر دارم که دنبال آمار سندرم خاصی نباشم.
آمار گفته شده!!!؟؟؟؟؟ را مستند میکردید! دیگر…مثلا فلان سازمان! فلان جامعه! فلان جمعیت…
در ضمن این آمار!! گفته شدهخ! پراکندگی جمعیت؛ نوع جمعیت؛ جغرافیای جمعیتی و از همه مهمتر تاریخ آن جمعیت را هم صریحا مشخص میکند!
آمار گفته شده یعنی چه دوست من؟
چه کسی؟ در چه تاریخی/ از چه موسسه آماری معتبری؟ و در کجای دنیا این آمار را ارائه داده است.
همگی با هم دارید کاری میکنید که مستندا؛ یک کاربر تازه را متقاعد کنید که”همه جا آسمان همین رنگ است”..عین کیهان شریعتمداری نوشته اید!
عین دیگران…
عین همه. شما دارید یک بحث علمی میکنید؛ در ضمن من معتقد نیستم که این مسئله ژنتیکیست! طرفداران این نظریه میگویند. اگر بحثهای بالا را خوانده باشید من معتقدم مسئله جنسی؛ و تمایلات جنسی عین دین؛ و اعتقاد هر کس کاملا شخصیست.
کاربر مهمان / 12 August 2011
با درود
چگونه ازینهمه نوشته، این برداشت را کردید؟
یعنی اگر کسی بارها در کامتهایش تقاضای آمار صحیح و مستند کند! به گفته شما نشان میدهد که به بحث علمی و آماری علاقه ندارد؟
این نتیجه گیری شما علمیست؟
من بدنبال آمار بودم! مصرا! بعد شما صریحا همه نوشته های من را انکار میکنید با این جمله ی متناقض! که”شما دنبال بحث علمی و آمار نیستید.”!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
این نتیجه گیری دقیقا شاهد طرز فکر شماست.
نشان میدهد در مورد دیگران و عقایدشان، چگونه قضاوت میکنید.
من به شما، به خانم قهرمان و سایر کاربران؛ صد بار گفتم آمار علمی و دقیق و مستند ارائه دهید! نگفتم؟
خوشبختانه هنوز کامتهایم شاهد بر مدعایم هستند.
چرا “چشم بسته” مینویسیم؟
چرا فقط تصور غلطمان را مینویسیم؟ گفته های من را نخوانده اید انگار!
من در لینکهای ارائه شده شما، آماری ندیدم متاسفانه.
ولی با استناد به گفته شما که مستند هم نیست، 2 تا 13 درصد! این رنج اصولا یک رنج علمی نیست خانم مهسا.
تولرانس آنرا نگاه کنید!!!
2 تا 13 درصد!؟؟
تولرانس یک جامعه آماری واقعی و نرمال نیست.
من آمار شما را استاندارد میکنم، میدانید چگونه آمار یک جامعه آماری را “نرمال” میکنند؟
هر نوع چگالی موجود در یک جامعه آماری؛ قابل نرمالیزه شدن است.
این اولین اصل آمار و احتمال و مهندسی آن است.
تولرانس آماری که ارائه کرده اید؛ اصلا قابل قبول نیست. فاصله این بازه 11 درصد است!! من نمیتوانم این آمار را از نظر علمی و از نظر ریاضیات بپذیرم.
حال یک فرض خلف میکنیم.
فرض میکنیم این آمار درست باشد؛ یک میانگین بین 13 و 2 بگیرید!
7.5 درصد کل جامعه جهانی احتمالا این عارضه را دارند.
و ازین هفت و نیم درصد؛ چند درصد ایرانی اند؟
در ضمن، ایا به نظر شما بزرگوار
بین تمایلات غریزی یک حیوان! و تمایلات فطری یک انسان(اشرف مخلوقات) نباید فرقی باشد.
ما باید در اصولی حداقل مشترک باشیم تا بتوانیم این بحث را ادامه بدهیم.
که متاسفانه انگار؛ هیچ اصل مشترکی نداریم.
حتی در فروع هم با هم اساسا متفاوتیم؛ آنجا که انسانها هر چند متفاوت، هر چند مخالف! میتوانند در یک بحث منتهی به نتیجه! با هم شرکت کنند، احتمالا اینجا نیست. من میروم تا تمرین دموکراسی کنم! شاید روزی برای فرزندانی که ندارمشان، محیط مناسبی برای بحث و تبادل نظر فراهم شد.
البته به امید آن روز.
کاربر مهمان / 14 August 2011
خانم قهرمان،
می خواستم تشکر کنم از این که وقت صرف می کنید و درباره مسایلی صحبت می کنید که زندگی بسیاری را سخت می کند، حرف زدن و آگاهی دادن درباره تابوها در جامعه ای سنتی بسیار سخت است زیرا که اعتقادات دینی یا عرفی جامعه را در جهت زدودن از قضاوتهای بی اساس و از کم آگاهی هدف قرار می دهد. طبیعیست که عده ای را آشفته کند و بترساند، این گروه نمی تواند هیچ استدلالی را مخالف اعتقاد راسخ خود برتابد. از این رو با مغلطه سعی در حفاظت از باورهای دیرین دارد. به یاد داشته باشیم که در گذشته ای نه چندان دور زنانمان در اندرونی ها روزگار می گذراندند چون که عرف حاکم بر همین جامعه حضور آنها در کوچه ها نامناسب می دید.
اما هستند کسانی که با خواندن این گونه مطالب گوشه ای از زهنشان، هر چند کوچک، به فکر می افتد و در آینده در قضاوتهایشان اندیشه می کنند، ارزش کار شما اینجا مشخص می شود. آگاهی دادن به جامعه و به فکر واداشتنش کار یک خبرنگار است.
موفق باشید!
کاربر مهمان ۲ / 14 August 2011
کاربر محترم,
از طرز نوشتار شما چنین بر می آید که به بحث علمی و آمار چندان علاقه ای ندارید. با این حال, صرفآ جهت اطلاع, با جستجوی کلمه همجنسگرا در سایت گوگل به این نتایج بر می خوریم:
http://en.wikipedia.org/wiki/Homosexuality
در ذکر جمعیت همجنسگریان بر اساس منابعی که در زیر مقاله آمده (شماره 15-5) آمار حدود 2-13 درصد ذکر شده. البته بدیهی است که این آمار از کشور هایی به دست آمده که در آنها امکان آمارگیری وجود داشته است!
در ضمن رفتار همجنسگرایانه به طرز وسیعی در جانوران دیده می شود که این خود میتواند مؤید ژنتیکی بودن مسأله باشد. چون جانوران قادر نیستند “اعتقاد” جنسی داشته باشند:
http://en.wikipedia.org/wiki/Homosexual_behavior_in_animals
در مقاله زیر خلاصه تحقیقات انجام شده در زمینه ریشه پیدایش همجنسگرایی ذکر شده:
http://en.wikipedia.org/wiki/Biology_and_sexual_orientation
بدیهی است که برای مطالعه دقیق تر میتوان به منابع این مقالات رجوع کرد.
ضمنآ در مورد موارد همجنسگرایی در ادبیات فارسی میتوانید کتاب زیر را مطالعه کنید:
” سیروس شمیسا. «فصل کتاب». شاهد بازی در ادبیات فارسی. چاپ نوبت چاپ، تهران: فردوس”
در ضمن خوشجال می شوم اگر شما نیز برای نوشته های خود منبع و دلیل علمی ذکر کنید.
اگر هم به این مبحث علاقه ای ندارید و اعتقاد دارید “انسانیت خود را خدشه دار میکنید” بهتر است از این به بعد مطالب صفحات دیگر را دنبال کنید. تمام مطالب این وبسایت و دیگر وبسایتها اجباری ندارند که موافق بر عقاید شما نوشته شوند.
امیدوارم روزی حداقل مفهوم آزادی بیان برای شما و کسانی که مانند شما فکر میکنند روشن شود.
مهسا / 14 August 2011
کاربر مهمان عزیز:
بهتره اطلاعات علمی خودتون رو در مورد این مسآله بالاتر ببرید. به مقاله های روانشناسی و آمارهای علمی مراجعه کنید…چه اهل ایران باشیم, چه اهل یک کشور اروپایی, چه آفریقا و حتی قطب شمال…این قضیه در همه جای دنیا وجود داره و انکارش هم مثل اینه که گرد بودن زمین را منکر بشیم.
من همجنسگرا نیستم اما به حقوق اونها احترام می گذارم و وجودشون را هم توهین به هیچ فرهنگ و اصالتی نمیدونم. به نظرن گرایش جنسی هر کس یک مسآله شخصیه و به من ریطی نداره که او در حریم خودش با کی رابطه جنسی داره.
همانطور که قبلآ گفتم بهتره به مقالات علمی و آمارهای جهانی رجوع کنیدو احساسات و عقاید ( و شاید تعصبات) خود رو در این مورد دخالت ندهید.
امیدوارم روزی اکثریت آگاهی برخورد با این موضوع را پیدا کنند.
مهسا / 09 August 2011
خانم قهرمان
اتاق خواب در یک خانه!! مکان محسوب نمیشود؛ من گفتم اگر دختری یا پسری؛ ناگهانی وارد خانه شود و پدرش را در آغوش یک مرد ببیند! چه حالی میشود؟ چه احساسی به او دست میدهد؟ و نگفتم؛ که سکس؛ در جلوی چشم افراد خانواده صورت میگیرد! ولی شما حتی اتاق خواب موجود در یک ساختمان را هم شایسته ی همجنس بازی نمیدانید! و اعتقاد دارید که باید در ” مکان” امنی صورت گیرد؛ خارج از دید اطرافیان!
مسئله را طور دیگر مطرح میکنم؛ خانم مهسا! اصلا شما در اتاق خواب پدرتان را باز نمیکنید؛ فقط و فقط میدانید که اکنون؛ پدرتان در حال معاشقه با یک مرد است! در اتاق خواب دئربسته یا همان مکان خانم قهرمان!!! نه وارد میشوید و نه میبینید! فقط مطمئن هستید که این اتفاق دارد میافتد! شما روشنفکر؛ شما ادیب؛ شما طرفدار حقوق همجنس گرایانه!..خوشحال میشوید؟ بعد از رابطه پدرتان در یک مکان با آن مرد؛ دیدتان در مورد پدرتان چه خواهد بود؟؟ همین و بس
اینقدر با واژه ها بازی نکنیم! بهتر نیست؟
لطفعلی خان!! در تاریخ به چه صفتی مشهور است؟؟؟ مفعول خان؟ فاعل خوان؟
شما مستند دارید که مولانما و شمس در آغوش هم!! آن کار دیگر! میکرده اند ؟ بیآورید تا ما هم ببینیم!
سلطان ترکزاد! را میگویید؟ همانکه فردوسی را داشت به جرم ارتداد زیر پای پیلان میانداخت؟؟؟ با ایاز؟
سلطان محمود؛ را فخر ادبیات ایران میدانید؟ یا فردوسی بزرگ را؟
سلطان محمودی که در تمام شاهنامه؛ فردوسی حتی یکبار از او با نام ” شاه” یاد نکرد! و همین آتش غضبش را برانگیخت؟
محمود ترکزاد؟ جاه طلب فاسدی که میرفت تا شناسنامه ایرانیان را با لطایف الحیل بنام خود کند؟
اگر به این بحث ادامه دهیم؛ بعید نیست؛ مسیح؛ زرتشت؛ موسی و محمد را هم آرام آرام به انجمن خود؛ وارد کنید!!!؟
شما پاسخ من را فقط در جدل با مفهوم کلمه ی” مکان” و برداشت امروزی زبان فارسی از آنم دادید؛ که آنهم متاسفاه ناشی از عدم آشناییتان با؛ فرهنگ امروز ایران بود.
من توهینی به این گروه!( ژنتیک یا تحت تاثیر محیط) نکرده ام.
ولیآیا انتخاب این موضوع در شرایط اکنون ایران درست بوده است؟
موقع مناسبی مطرح شده است؟
دسته بندی مهم و غیر مهم در انتخاب این موضوع صورت گرفته است؟
اطلاعات داده شدهخ درین مقاله مستند اند ؟ درست اند؟ اطلاعات درست تفسیر و تاویل شده اند؟
چرا آمکاری از تعداد شما که روز هم انتخاب کرده اید در دسترس نیست؟
این گروه چند نفرند؟ چه کسری از جمعیت مهاجر ایرانی و البته فرهیخته؛ دغدغه های شما را دارند خانم قهرمان؟
میشود این آمار را بیان کنید؟ البته مستند و بر اساس داده های آماری.
چرا باید رسانه ای مانند زمانه؛ عدالت را در اختصاص بخشها؛ و مطالب این سایت وزین؛ به نسبت علایق و جمعیتها نکند؟
اینهمه حجرف! اینهمه مطلب! برای یک به قول خودتان! مشکل! ژنتیک؟
که اگر ژنتیکی بودنش را پذیرفته باشید حتما معلولیت است دیگر؟
مثلا متخصصین ژنتیک میگویند فلان بیماری؛ فلان مشکل سلامتی؛ ژنتیکیست.
من نمیگویم؛ چون پزشک نیستم! ولی شما ادعا دارید که همجنس گرایی ژنتیک است.
من متعصب نیستم؛ فقط شما را به داده هایی که خودتان ارائه میدهید؛ توجه میدهم. چرا باید متعصب باشم! ولی عقیده دارم؛ و مانند شما به عقیده ام پایبند.
شما یک نظر سنجی در سایت زمانه قرار دهید! گر چه این چنین نظر سنجی؛ علمی هم نیست! ولی بگذارید تا مشخص شود چند درصد مردم؛ از مهاجرین تا آنانکه درون ایرانند ؛ مشکلشان آزادی جنسی همجنس بازان است؟
سپاسگزار
کاربر مهمان / 09 August 2011
قابل ملاحظه براى دوستى كه به دنبال آمار است:
طبق آمار ارائه شده صرف نظر از اينكه در كدام كشور زندگى كنيم بين پنج تا ده درصد انسانها دگرباش جنسى هستند، به اين معنى كه از هر بيست نفرى كه روزانه در خيابان و اطراف مى بينيم يك تا دو نفر همجنس گرا، دوجنس گرا و غيره هستند، با محاسبه جمعيت هفتاد ميليونى ايران معادل است با ٣/٥ تا ٧ ميليون ايرانى.
حال اگر فرض كنيم سالانه هزار مقاله در اين وبسايت منتشر شود، بايد حدود سالانه ٥٠ تا ١٠٠ مقاله اين سايت به مسائل اين دسته از ايرانيان بپردازد. مشخص است هنوز راه زيادى براى رسيدن به اين تعداد مقاله مانده، و اين سايت نه تنها در اين باب زياده روزى نكرده، كه كم كارى هم داشته.
نكته دوم: هر تفاوت ژنتيكى بيماري به حساب نمى آيد. مثلا اگر قد شما كوتاه اشت يا رنگ چشم شما سبز است اين يك بيمارى نيست بلكه يك مشخصه ژنتيكيست. دگرباشي جنسي هم يك تفاوت است در پيدايش هويت جنسى و سالهاست كه از ليست بيمارى هاى سازمان بهداشت جهانى خارج شده است. اگر ناشناخته مانده در بين ايرانيان به دليل فشار بسيار زياد جامعه بر روي اين افراد است. قضاوت سخت جامعه ايراني و فرهنگ در هم تنيده خانواده هاى ايرانى كه كوچكترين حركات اطرافيان را زير نظر دارند و بى پروا در مورد انها قضاوت مي كنند راه را بر اين افراد و ساير اقليتها سختر مى كند. كرامت انسانى يك فرد تا انجايي به ديگران مربوط مى شود كه انسانيت و عشق و عدالت و انصاف را در مورد ديگران رعايت كند. اينكه به كه عشق مي ورزد و با كه عشق بازى مى كند امرى به شدت خصوصيست. كه متعصفانه جامعه ما سالهاست كه دخالت در زنگى ديگران مجاز دانسته.
کاربر مهمان ٢ / 10 August 2011
دوست من؛
مسئله، انکار تعداد محدود و شاید بسیار جزیی همجنس خواهان در ایران نیست!
شما متاسفانه نسبت به یک نقد؛ یک نظر، بدون آوردن دلایلی که من خواسته ام از نویسنده مقاله؛ سریعا جبهه گرفته اید!
ما باید با داده ها؛ و کمیات صحبت کنیم!
نه با احساس و آوردن پشت سر هم صفات!
این سایت چند صفحه دارد؟
این صفحات؛ چگونه باید بین مخاطبین با سلیقه های مختلف( به قول شما) تقسیم شود؟
از هفتاد و چند میلیون ایرانی به علاوه مهاجرین خارج نشین! چند نفر این نظر را دارند( بطور ژنتیک) البته؟
در این میان؛ چند نفر این احساس را بطور ژنتیک دارند؟ و چند نفر برای ارضای آن احساسی که از آن به هوس رانی؛ تلون مجاز!و …یاد میشود؟ چرا تصور میکنید من لبرخوردی نزدیک با این چنین کسانی نداشته ام؟ من از نزدیک با یک همکار و دوست صمیمی که خانمی هستند دو جنسی! بر خورد دارم جالب اینکه؛ احساس ایشان از هر دو سمت بسیار شدی تر از یک فرد تک جنسیست!
ولی این گروه چند نفر هستند؟
عدالت رسانه ای؛ ایجاب میکند؛ ما که در ایران؛ از هر گونه دسترسی به فضای آزاد اطلاعات محرومیم؛ اقلا در مراجعه به رسانه های مکتوب و آنلاین آزاد؛ دغدغه هایمان را بیابیم و چاره جویی کنیم.
سوال دیگر اینکه؛ آیا شما به عنوان یک خانم، حاضرید با یک مرد که احساسی اینچنین دارد یا قبلا داشته است و حتی تجربه رابطه جنسی با همجنسان خود را ( فاعل یا مفعول) داشته است ؛ دوست شوید! یا ازدواج کنید؟
حال تصور بفرمایید ازدواج کرده اید؛ و بعدا به این مسئله پی برده اید که همسرتان؛ چندین و چند تجربه رابطه جنسی با مردان دیگری داشته و شما اکنون متوجه شده اید! چه احساسی خواهید داشت؟
لازم نیست احساستان را به من بگویید یا در سایت منتشر کنید؛ فقط به این احساس رجوع کنید….
ما تلفیقی از سنت و مدرنیته هستیم در چالشی دائم با فرهنگ دیرینه معنا دارمان؛ و از سوی دیگر با مسائلی ازین قبیل.
یک مثال دیگر؛ که شاید ملموس تر باشد و نیاز به ازدواج و انتظار برای تحقق آن نداشته باشد! شما حتما پدر یا برادری در خانواده دارید! فرض کنید یک روز صبح در اتاق پدرتان را باز میکنید و میبینید او! در آغوش یک مرد دیگر ( همجنسش) آرمیده است! یا مثلا یک سی دی به دستتان میرسد که در آن برادرتان یا حتی خواهرتان را میبینید که مشغول یک رابطه عاشقانه با همجنس خودش است!
واکنش شما؛ به عنوان خانمی که ( فقط حتی یک اسم ایرانی بنام مهسا خانم دارد) چیست؟
شما در کجای ادبیات و فرهنگ ایرانی سراغ دارید که حتی یک مثال ازینگونه ذرابطه! در آن وجود داشته باشد؟
برخی از دوستان؛ درین سایت آنقدر تاکید بر بازی با لغات و واژه ه ا دارند که گاها انسان متعجب میشود از یک رسانه.
مثلا: ” نگویید همجنس گرا! بگویید همجنس خواه!!!” و سطرها درین مورد و تفاوتش قلم فرسایی میکنند.
شما چگونه میتوانید؛ تعیین نمایید که آقا یا خانمی؛ از نظر ژنتیکی همجنس خواه!!! است نه بخاطر احساس نیاز به تجربه ی یک تمایل جدید! چگونه؟ آیا او را به مهندسی ژنتیک معرفی میکنید تا آزمایشهای لازم رویش انجام گیرد؟ و منتظر جواب آزمایشها میمانید تا در موردش قضاوت نهایی کنید؟ یا همان لحظه قضاوت نهاییتان را میکنید؟
یک رسانه متعلق به همه جامعه است.
بله دقیقا؛ به همین خاطر؛ این مسائل را مطرح کردم!
ازین همه ی جامعه!! چند نفر نظر شما را دارند؟
چند نفر این احساس ژنتیک !! را دارند؟
با آمار و ارقام سر وکار داریم.
با عرف جامعه ایرانی سر و کار داریم و با عقاید ریشه دار در جامعه ایران.
هر مصلح سیاسی یا اجتماعی در طول تاریخ؛ که به این عوامل بی توجهی نموده است؛ حتی با عقاید درست و صحیح هم نتوانسته کاری را از پیش ببرد.
مشکل ما؛ از خود بیگانگیست..انتحار فرهنگیست.
ما ویژگیهایی داریم که به عنوان یک ایرانی؛ میتوانیم با معرفی آنها به دنیای خارج؛ به ایرانی بودنمان افتخار کنیم.
نیازی نیست؛ برای همرنگ جماعت شدن؛ از انکار خود و فرهنگمان آغاز کنیم.
بدرود
کاربر مهمان / 03 August 2011
آزادی یا هست یا نیست آزادی نیم بند مفهومی نداره. حد آزادی من آزادی شماست مادامی که کرامت انسانی شما رو زیر سوال نبردم من آزادم. نمی شه دم از آزادی خواهی زد ولی منظور و مفهوم آزادی رو نادیده گرفت. اگر پیشنیان ما تصور درستی واژه “حریت” داشتند الان ما وضعمون این نبود. آزادی جنسی هم بخشی از پروژه آزادی خواهیه اینکه موضوعی برای شما دغدغه نیست دلیل بر بی اهمیتی اون موضوع نیست اساسن دغدغه آزادی دغدغه حمایت از اقلیتهاست وگرنه اکثریت بالاخره همیشه وضع خوب و مطلوب داشته و دارن
حامد / 03 August 2011
آزادی!
آزادی.
شما مفاهیم را مطلق؛ ارزیابی میکنید یا نسبی؟
قتل؛ تجاوز؛ سرقت؛و..در همه جای دنیا ” جرم” تلقی میشود؟ یا خیر؟
اخلاق, عفت؛ پایبندی به اخلاقیات! فداکاری! ایثار و از خود گذشتگی! دفاع از وطن! و…در همه جای دنیا و در همه مکاتب حقوقی و قضایی چطور؟ آیا جرم تلقی میشود؟
آزادی چطور؟
چندی پیش در عربستان سعودی؛ کمپین جالبی تشکیل شده بود!
کمپین دفاع از حق رانندگی زنان!!!!!!!
عربستان؛ نه در تحریم است و نه گزارشگر ویژه حقوق بشر برایش تعیین شده است!.
عربستان دوست و متحد صمیمی امریکاست!.
در فرهنگ ما؛ تصور اینکه یک زن برای رانندگی در خیابان محاکمه و زندانی شود( برای اینکه از صحنه های رانندگی اش فیلم گرفته و روی یک شبکه اجتماعی منتشر کرده!) ممکن نیست! حتی تصورش را هم نمیکنیم که کشوری( هر چند بدوی و نامتمدن) این چنین قانونی داشته باشد.
اگر آزادی را به پشت پا زدن به هرگونه قید اخلاقی, انسانی و عرفی معنا میکنید؛ من با این تعبیر نمیتوانم که موافق باشم.
بدنبال من؛ که اکنون برای شما درین سایت تایپ میکنم! یک فرهنگ ایستاده است به قدمت تاریخ.
نه خرده فرهنگی که بیش از چند صد سال از ایجادش نمیگذرد!.
من نمیتوانم؛ به آنچه پیشینیانم؛ در طول تاریخ از فرهنگ و توسعه و تمدن و اخلاق آفریده اند! پشت پا بزنم.
ما زمانی که در خیابانها کتک میخوردیم! لحظه ای به اذهان خود؛ دفاع ازینگونه آزادی را راه هم نمیدادیم.
من یک عقیده برای خودم دارم؛ که برایتان بازگویش میکنم:
” آنچه در سراسر دنیا ؛ جرم تلقی نمیشود؛ جرم و بزه نیست”.
من این نظام حقوقی را با تمام وجودم پذیرفته ام.
دزدی و قتل در تمام جهالن متمدن؛ جرم تلقی میشود؛ پس جرم است.
بی حجاب بودن؛ فقط در نظام توتالیتر اسلامی من درآوردی جرم تلقی میشود! پس جرم نیست.
آزادی؛ تا کجا؟
آزادی از چه؟
از همه ی قید و بندهای انسانی و اخلاقی؟
من تا کجا آزادم! صرفا تا آنجا که محدوده ی آزادی تو را تنگ تر نکرده ام!؟
پس؛ خود من چه میشوم؟ پس تکلیف روح و ذهن و اخلاق من چه میشود؟ تکلیف عشق چه میشود؟
در تمام اساطیر در طول قرون؛ شما بزرگترین انگیزه ی وقایع مهم تاریخ را چیزی جز عشق میدانید؟ آنها که تمدن ساز بوده اند! تاج محل چرا بنا شد؟
شما؛ بنیانهای اخلاقی دنیا را نادیده میگیرید!.
در اروپایی که من نبوده ام چطور؟
چند درصد آنهایی که در قلب آزادی جهان میزیند؛ همجنس خواهند؟ و این چنین گرایشی دارند؟ یا آنرا برای خود و نزدیکانشان میپذیرند؟
چرا تعریف آزادی من؛ باید زیبا ترین احساسات بشری که مولد و ایجاد کننده ی ادبیات؛ شعر وزیبایی در طی قرون و اعصارند؛ این چنین به تباهی بکشد.
من آزادم؛ تا آنزمان که انسانیتم را ؛ میراث ادبیات و عشق و هنر را؛ با آزادی ام لگدمال نکنم.
من آنقدر آزادم؛ که قوانین و فطرت پاک بشری انم را به لجن نکشم!
و بعد ازینهمه؛ آنقدر آزادم تا آزادی تو را محدود تر نکنم !البته آزاد نیستم که کرامت انسانی خودم را؛ نابود کنم.
چطور است که به استناد تعریف شما؛ من نمیتوانم کرامت انسانی شما را به خطر اندازم! ولی کرامت خودم را میتوانم؟
کاربر مهمان / 03 August 2011
به این دلیل دنبال مکان می گردد که خانه و اتاق خواب امن که کسی را درش را وا نکند ندارد و تا جایی که من خبر دارم نه در غرب و نه شرق زن و شوهرها، و زن و مردها، و مردو مردها و زن و زنها وسط حلقه ی خانواده و در حضور بچه ها و بقیه ی اعضای فامیل، مراسم سکس اجرا نمی کنند چه مشروع و چه غیرمشروع. مگر این که شما خبر دقیق تری از داخل خانواده های ایران داشته باشید
.
ساقی قهرمان / 07 August 2011
کاربر مهمان گرامی
1- مردان همجنسگرا، حتی اگر مهسای عزیز هم راضی باشد، مایل به ازدواج با یک زن نیستند، و اگر فشار سنگین و طاقت فرسای جامعه نباشد هرگز با یک زن ازدواج نمی کند و خود و مهسای عزیز را دچار دغدغه های بعد از ازدواج نمی کنند
.
2- به شهادت ادبیات، شمس تبریزی در آغوش مولانا می خوابید، سلطان محمود در آغوش ایاز، و لطفعلی خان زند در آغوش مردان حاضر در حرمسرایش که نامشان را من نمیدانم. حافظ در آغوش شاهدی زلف آشفته و خوی کرده و خندان لب و مست، و سعدی همینطور
.
3- پدر مهسای عزیز در صورتی که مایل به هماغوشی با همجنس خود باشد، در وضعیتی که پدر مهسای عزیز هم هست، یا “مکان” پیدا می کند و از اتاق خواب خانه ی خود استفاده نمیکند، یا اگر استفاده بکند در اتاق را از تو قفل می کند، یا موقعی از اتاق استفاده می کند که مهسای عزیز م مامان مهمانی رفته باشند، بنابراین باز هم امکان تماشای هماغوشی پدر و معشوقش برای مهسا ممکن نمی شود
.
4- همجنسگرایان به همان اندازه نگران گران شدن سیب زمینی، و آلودگی هوا، زلزله بم، و بیکاری مزمن، و حقوق پرداخت نشده، روزنامه نگاران دستگیر شده، و کشتار کردستان، و خفقان بلوچستان، و تجاوز در خیابان، اجاره ی مسکن، و رای اعتماد مجلس، حصر موسوی، هستند که دیگران، به این دلیل ساده که همجنسگرایان نه تنها شهروندان ایران اند، کارگر و روزنامه نگار و کرد و بلوچ و ترک و دانشجو و خانه دار، و مسلمان و جنبش سبزی و چپ و معتقد به نظام و غیرمعتقد به نظام و پایتخت نشین و معلم و پیاده رو و در معرض همین خطرها که همه هستند، هستند. آیا همه ی دگرجنسگراها، فقط در ارتباط با هماغوشیهاشان به مسایل روز اعتنا می کنند؟ ممکن است. اما ما همجنسگراها هماغوشیهامان فقط بخشی از زندگی ماست، و بخش دیگرش را معضل های اجتماعی ما تشکیل می دهد
.
5- با توجه به این که همه همجنسگراها آشکار نیستند، ما نمیدانیم چه تعدادی از این جامعه همفکر یا هم احساس ما هستند. اگر همه اشکار باشند و امکان ابراز گرایش جنسی خود ، و یا شناخت از گرایش جنسی خود را داشته باشند، احتمال این که تعداد همجنسگرایان از دگرجنسگرایان بیشتر باشد هم است.
.
6- چرا از داشتن برادری همجنسگرا، ناراحت باشد؟ چه اتفاقی برای یک برادر یا خواهر می افتد اگر برادرش همجنسگرا باشد؟ حدود چهل پنجاه سال پیش، رسم بود وقتی خواهری عروس میشد، برادرش از خجالت در پستوی خانه قایم میشد تا شاهد نباشد که مردی قرار است به همین زودی با خواهرش هماغوشی کند. حتی مردهای جوان، به شوخی، به دوستشان، در شب عروسی خواهرش، پالان خر میدادند که زیرش قایم شود. دلیل این خجالت را ما الان نمیدانیم، اما آن موقع این خجالت، یک خجالت بسیار جدی بود. این خجالتی که مهسا باید الان بکشد، چیزی از همان نوع خجالت بکشد؟ یعنی دو نفر با هم هماغوشی می کنند، و مهسای عزیز ما به خودش اجازه بدهد که این هماغوشی را تحلیل و تشریح کند و قضاوت کند و تصمیم گیری هم بکند؟ هماغوشی برادر مهسا با یک همسری که مرد است، چقدر به مهسا مربوط می شود؟ میدانیم که در جامعه ی ایران مربوط می شود. اما در جامعه ی ایران خیلی کارها می شود که غلط است، مثل بالا رفتن تصاعدی قیمت سیب زمینی، یا کشتار مردم در راهپیمایی های مسالمت آمیز، یا وادار کردن مردم به فراموش کردن نوروز و جایگزین کردن عید قربان و یا حمله به آتشهای چارشنبه سوری و ترویج قمه زنی. همه ی آنچه در ایران عادت شده، لزومن درست و به حق و بر مبنای عقل و انصاف و هنجار زمان نیست
.
فرهنگ ایران، متعلق به همین سی ساله ی اخیر نیست. ادبیات ایران مملو از نشانه های رابطه ی عاشقانه مردان با مردان است، و نسخه های قدیمی کتابهای راهنمای هماغوشی، شاهد هماغوشی های زنان با زنان
.
و نکته ی آخر این که، ما، همجنسگراها و تراجنسی های ایران، ایرانی هستیم. شما هم ایرانی هستید؟ از آشنایی با شما خوشوقتیم.
ساقی قهرمان / 04 August 2011
درود بر شما من زمانی دانستم که ایرانیم؛ که یزر دست و پای دیکتاتوری اکثریت *** نادان؛ با محدودیتهای وحشتناکی که در فکرشان بود؛ له شدم! محدودیتهایی نظیر اینکه همه را از دیدگاه دریچه های تنگ چشمان خود میدیدند. چشمانی که فقط؛ خودشان را میدید! و مرا و تمدن و فرهنگم را هرگز ندید. یکی همه را فمنیست خواند! با سبیلهای نیچه ای! و دامان دراند تا بگوید طرفدار تساوی حقوق با زنان است! و در کنج پستوی باغ قجری اش! صدها صیغه در آب نمک خوابانده بود! یکی از آزادی بیان گفت؛ و چون سخنانم را بر خلاف اندیشه هایش! دید( اگر بتوان نام اندیشه برآن گذاشت)؛متهمم کرد! که آنها که هزار سال قبل از میلاد مسیح درین سرزمین اردو زدند و آن را شناختند و برایش از جان گذشتند! پدران من نبوده اند!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! بزرگوار!! مگر پدر همجنس گرای این دوست ما؛ گناه میکند که در آغوش همجنسش لذت ببرد!؟ مگر از حس فطری! و طبیعی! که از ترس سانسور و نبودآزادی پنهانش کرده!! نمیتوان در جلوی دید کسان و دوستانمان لذت ببریم؟ اینها که به گفته شما عزیز؛ بدیهیست! چرا باید از بدیهیات خجلت زده شویم؟ میدانید! دغدغه آزادی بیان داشتن؛ دغدغه ی "نان" داشتن و همه ی آنچه گفته اید را با هیچ چسبی نمیتوانیم به این قشر آزادیخواه بچسبانیم؟ نشد که بچسبانیم؛ نتوانستم! مثل این بود که کسی بیاید و ناگهانی با سند و مدرک به من بخواهد تفهیم کند که مصدق؛ دکتر بختیار؛ دکتر جمشیدآموزگار؛ سعدی؛ فردوسی؛ و همه مفاخر تمدن ایران من؛ از دم! همجنس خواه بوده اند. علاوه بر قواعد ادبی؛ نکات نقطه گذاری؛ و فن بیان و …احساس و آنچه را از پیش میدانم و با همه وجودم به آن ایمان دارم هم؛ باید این گفته ها تایید کند! من نمیدانم؛ چند سال از ایران دور بوده اید! از زمان شورش 57؟ یا پیش از آن! ولی نوشته هایتان؛ صریحا بیان میکندکه از ایران و ایرانی بیگانه اید. شما از آمار همجنس گرایان فارسی! بی خبرید؟ از آنانکه در ایران اند؟ اینها همه درست. ولی آمار آن گروه را که با خود شما هستند و هر روز در موردشان؛ قلم میزنید آشنایید! آنها را برایمان بنویسید. تا بدانیم از چه درصدی از جمعیت ایرانی مهاجر؛ سخن میگویید. مستند؛ و با بیانب کمی…. شما ادبیات ایران را ملهم از هم آغوشی همجنس گرایان میدانید؟ چند درصد از ادبیات ایران را؟ چه حجمی از آن؛ متاثر از این روابط است؟ عشق و حماسه و طرب و شور؛ کجایش از این افکار نشات میگیرد؟ همان سوالها را از شما هم میپرسم؟ همانها را که از مهسای عزیز پرسیدم. چرا باید کسی برای ارضای احساسی که مشروع است! نه مشروع؛ که انسانیست و بدیهیست باید دنبال به گفته شما" مکان" بگردد!!!! استفاده ازین واژه( مکان) میدانید در ادبیات امروز ایران؛ به چه گونه جایی گفته میشود؟ چرا؛ هر زمان کگه از استدلال؛ بیان دقیق و کمی و منطقی باز میمانیم؛ از تمدن؛ ادبیات؛ و ..مایه میگذاریم. حالا میپرسم؛ چه اتفاقی برای یک خواهر و برادر میافتد اگر ؛ برادر؛ سارق مسلح باشد؟؟ اگر برادر قاتل باشد؟ هیچ! برادر و خواهری ایندو آدم فرضی؛ که تغییری نمیکند. برادر همان است ؛ ولی بیمار شده! بیماری اجتماعی و فرهنگی… برادر آفت زده شده است! بیمار شده است؛ به احساس فطری اش؛ که نکشتن است؛ که دوست داشتن همنوع است؛ که احترام به حقوق دیگران است؛ بی اعتنا شده؛ خودش را " گم " کرده است..وگرنه برای رابطه برادری_ خواهری اش که اتفاقفی نیافتاده است. این گفته ها؛ مستدل نیست!آمار ندارد؛ فقط احساسیست؛ احساسی به آنچه ایجادش کرده ایم و تعهصباتمان نمیگذارد به درست یا نادرست بودنش؛ فیدبکی بزنیم. و انگار؛ تعصب شما به آنچه میگویید از آنچه من با اتکا به تمدن بشری ام؛ تمدن ایرانی ام؛ و با تکیه بر اصول اخلاقی در سراسر دنیا؛ میگویم؛ بسایر بیشتر است! من هرگز همجنس بازان( گرایان _ خواهان ) را غیر ایرانی نخواندم! هرگز؛ ایده هایشان را به تمسخر و استهزاء نگرفتم. نقد کردم. و دیگر هیچ. امیدوارم؛ به آنچه زیباییست و پاک و انسانی ؛ بازگردیم. امیدوارم
کاربر مهمان / 05 August 2011
با درود
مناسبت اینگونه مقالات و گزارشها در سایت رادیوزمانه چیست؟
تصور بفرمایید؛ در هاییتی زلزله آمده یا در ژاپن؛ سونامی!!
و این کشورها هم فضایی دیکتاتوری و غیر دموکراتیک دارند به نحویکه؛ رسانه های مکتوب داخلی و محلی این کشورها؛ سانسورزده و خفقان گرفته اند!
و باز هم فرض کنید مردم زلزله زده یا سونامی زده ی این دو کشور با نظامهای توتالیتر؛ در خارج از خاکشان فقط و فقط چند رسانه ی مستقل و آزاد دارند!
مردم مصیبت دیده از عوارض و پس لرزه های این دو مصیبت عظمی!!! با هزار بیچارگی و با شکستن چندین فیلتر در ثانیه!!!وگاها با گذشتن از هزینه های ضروری زندگیشان مثل “نان”؛در شبانه روز مصیبت زده شان؛ میتوانند نیم ساعت به این رسانه های آزاد دسترسی داشته باشند!
انتظار مخاطبان بلا به سرآمده؛ پس از گذشت ازین همه مراحل از رسانه یآزاد و مستقلشان در خارج از کشور بلادیده چیست؟
اینکه آن رسانه حداکثر اطلاع رسانی از بلایایی که در کشور؛ باعث ناامنی؛ فقر؛ مصیبت و هلاکتشان شده؛ داشته باشد! طبق همان قراردادهای اجتماعی موجود در کشورهای مترقی! همان قراردادی که بین مشتری یک رسانه( مخاطب) و رسانه نانوشته برقرار است!
ولی وقتی به رسانه اش میرسد؛ و با شوق آن را ورق میزند؛ یخ میبندد؛ قندیل میزند! که میبیند رسانه اش؛ از قیمت گوجه فرنگی؛ کمپوت هلو؛ یا رانی اناناسدر دوبی! و شیخ نشینان خلیج فارس نوشته است!
عقاید دگرباشان؛دگراندیشان؛ و همجنسخواهانو…محترم است؛ اما به نظر من؛ مسائل بسیار مهمتری در کشور ایران؛ به عنوان یک کشور طاعون زده و اسیر فقرز و فلاکت و مصیبت وجود دارد؛ حیف ازین اوراق؛ در کشوری آزاد؛ با امکاناتی وسیع که ؛ دغدغه مخاطبش را نشناسد.
یک آمار تقریبی؛ از تعدا همجنس خواهان در ایران دارید؟
به جرات میتوانیدئ بگویید امروز؛ در ایران زلزله زده؛ چند نفر دغدغه ی این نوع خاص از آزادی را دارند؟ و چه درصدی دغدغه نان و آزادی بیان؟
سپاسگزارم
استارک
کاربر مهمان / 01 August 2011
آقا و یا خانم کاربر مهمان که نوشتید “امروز؛ در ایران زلزله زده؛ چند نفر دغدغه ی این نوع خاص از آزادی را دارند؟ ”
این نوع خاص از آزادی نیست. چرا فکر میکنید چون خودتون با این مساله برخورد نکردید پس این مسآله خیلی کم وجود داره و کم اهمیت و خاصه و نباید به اون پرداخته بشه؟ یک لحظه فکر کنید…شما خودتون می تونستید یک گرایش جنسی مخالف اکثربت جامعه داشته باشید (امیدوارم حداقل بدونید که این مسآله اکتسابی نیست و به صورت ژنتیکی در فرد وجود داره) …اون وقت شاید این طور نمینوشتید…
به نظر من یک رسانه مال همه گروه های یک جامعه است. تمام مطالب این وبسایت هم به همجنسگرایان اختصاص نداره… اما این وبسایت بخشی را هم به اقلیت های جنسی اختصاص میده…شما مختارید این مطالب را بخوانید یا نخوانید اما منطقی نیست که اعتراض کنید “چرا چنین بخشی وجود داره”
شما به هیچ عنوان مجبور نیستید این مطالب را بخونید! این یکی از اصول آزادی بیانه که به گفته خودتون اکثریت مردم ایران دغدغه اش را دارند!
با احترام
مهسا / 02 August 2011