آرمان نامدار- بخش دوم گفتوگوی من با ساقی قهرمان، شاعر و فعال حامی حقوق همجنسگرایان را میخوانید. ساقی قهرمان در این بخش به پرسشهای من پیرامون وظیفه یک دگرباش در جامعهای که زندگی میکند پاسخ میدهد.
رای همجنسگرایان باید موثر بیافتد
اولاً من فکر میکنم هر همجنسگرای ایرانی در ایران که در زمان حاضر زندگی میکند باید برای خودش مسئولیت تعیین بکند و آن مسئولیت این است که حتماً به هر قیمتی شده تحصیلات داشته باشد. حتماً شاغل باشد. جامعه همجنسگرای ایران نیاز دارد که جزیی از بازار کار باشد؛ جزیی از بخش تحصیلکرده جامعه باشد و جزئی از آن بخش باشد که امکان دارد در ردههای کار موثر قرار بگیرد. این جامعهایست که میخواهد حقوق داشته باشد، پس باید بلافاصله در جامعه مسئولیت بگیرد. باید بتواند در مورد مسایل اجتماعی نظرمند باشد.
به نظر من این باعث میشود به عنوان یک بخش مسئول جامعه حقوقاش را بهدست بیاورد. وقتی شما به عنوان یک فرد مطلع رای میدهید، رای را به چیزی میدهید که به نظر شما درست است. وقتی شما در هیئت علمی یک دانشگاه هستید نظر شما ارزش دارد. وقتی شما در کانون مهندسین یک شهر هستید نظر شما ارزش دارد. شما اگر در شهرداری کار بکنید نظر شما ارزش دارد.
شاید من اشتباه میکنم اما الآن اکثریت جامعه همجنسگرای ایران با مخفیکاری کامل زندگی میکند. اگر این مخفی کاری را میکند و زحمت و درد آن را میکشد چرا نباید این مخفی کاری را زمانی انجام بدهد که عضو شورای شهر هم هست؟ تا بتواند در تصمیم گیریها نظر داشته باشد؛ تا بتواند دخالت داشته باشد. تا مثلاً اگر بخشنامهای صادر میشود که افراد مجرد نباید به تنهایی خانه اجاره کنند بتواند نظر کوچکی داشته باشد و بگوید «البته این بخشنامه زیاد برای جامعه مفید نیست». جامعه همجنسگرا در چرخهای که جامعه را میچرخاند باید بتواند مقام و موقعیت موثر داشته باشد.
فاصله داریم هنوز، اما فراموش نکنیم در عرض ده سال گذشته نقطهای که جامعه گی ایستاده بوده است با الآن خیلی فاصله دارد. خیلی بیشتر از ده سال فاصله دارند. راه طولانیتری را جامعه گی و نه جامعه همجنسگرا رفته تا الآن. همین راه را جامعه لزبین طی نکرده. همین راه را ترنسسکشوالها نرفتهاند. جامعه گی این راه را رفته. یعنی جامعه گی موفق شده اعضایی با تحصیلات آکادمیک داشته باشد. شاغل با شغلهای خوب داشته باشد؛ روزنامهنگار داشته باشد، فعال حقوق بشر داشته باشد، مهندس داشته باشد، پزشک داشته باشد. این موقعیتی در جامعه است که جامعه گی دارد ولی هنوز بقیه بخشهای جامعه دگرباش آن را ندارند. چون این مسئولیت را شناخته است و میداند که لزوم دارد، پس آن را سریعتر و همهگیرتر بکند.
جامعه دگرباش تلاش بیشتری میخواهد
ما تعداد زیادی از همجنسگرایان داخل ایران را داریم که تحصیلکرده هستند. میتوانند بخوانند، میتوانند بنویسند، میتوانند حرف بزنند و میتوانند تحلیل کنند. باید مسئولیت خودشان را قبول کنند و هرکدام خانواده خودشان را با کار مداوم، حوصله و توضیح دادن و تحمل یک ماه تشنج مادر یا پدر برسانند به جایی که درکشان کنند. ما میدانیم بخشی از جامعه ایران بخشی است که در شهرستانهای کوچک و دهها زندگی میکند و تعصب زیادی دارد و در کل نمیتواند درک بکند که فرزند همجنسگرایش گناهکار نیست. ما میدانیم بخشی از خانوادههای ایران به شدت مذهبی هستند و اصلاً نمیتوانند مسئله همجنسگرایی را درک کنند. بخشی از خانوادههای ایران با ساختار دولتی در تماس هستند. مثلاً پدر یا برادری هست که با بسیج کار میکند. ارتباط گرفتن اینها با فرزند دگرباش خانواده سخت است، اما ما یک بخشی را هم داریم که از نظر رفاه مالی، موقعیت تحصیلی و شغلی و از نظر علاقهمندی و آشنایی با فرهنگ دموکرات، با فرهنگ لیبرال میتوانند خیلی از ویژگیهای شخصیتی فرزندشان را قبول بکنند. مثلاً شما میبینید که پسر استریت یا دگرجنسگرایشان را با لباسهایی غیر از آنچه در جامعه ایران میتواند قبول بشود تحمل میکنند. میتوانند حالتهای خیلی افراطی فرزندشان را تحمل کنند.
افراد همجنسگرایی که افراد بالغ به حساب میآیند و برای مثال کارمند یک شرکت هستند و در شغل خودشان مدیریت میکنند یا دارند به درستی تولید میکنند، اینها وقتی با خانواده خودشان برخورد میکنند به آدمی تبدیل میشوند که قدرت کمتری دارد تا آن زمانی که در اداره پشت میزش نشسته است. این یک مسئله درونی است. آن خانواده پس از شش ماه کار هدفمند میتواند ذره ذره به جایی برسد که بگوید من حالا فرزندم را درک میکنم. این کمکاری از طرف جامعه همجنسگراست. برای اینکه ما میترسیم. فرض کنید شما تصادف کردهاید و ماشینتان را کوبیدهاید به دیوار و در ضمن یک نفر هم بین ماشین شما و دیوار کشته شده است، شما میتوانید به پدر و مادرتان بگویید که تصادف کردهاید و کسی را کشتهاید اما نمیتوانید به پدر و مادرتان بگویید: «من همجنسگرا هستم.» چون فکر میکنید اتفاق بسیار بدتری از کشتن یک آدم میافتد اگر شما همجنسگرا باشید.
خب این مسئله را باید بتوان حل کرد و خانواده را ذره ذره عادت داد که همجنسگرایی بد نیست. «مشکل شما با منی که روبهرویتان ایستادهام، تنها همجنسگرا بودن من است. بیایید با هم به همجنسگرایی نگاه کنیم.» خانوادههایی هستند که این قابلیت را داشته باشند. اگر این خانوادهها بتوانند از کمک فرزندان بالای بیست سالشان استفاده کنند، یک بخشی از جامعه ایران هموفوبیای خودش را از دست داده است.
گفتگوی بسیار جالبی بود. و حرفهای خانم قهرمان کاملن صحیح بود. مرسی بابت این گفتگوهای روشنگرانه کاش می شد برد این مقالات را فراتر از خواننده های اینترنتی کرد. سپاس
حامد / 25 July 2011