منیره برادران – «اوین، گاهنامه پنج سال و اندی»، جلد اول زندان‌نگاری محمد جعفری است که به حوادثی که در زندان بر وی گذشت، می‌پردازد و جلد دوم با عنوان جامعه‌شناسی زندانی و زندانبان به‌طور عام سیستم زندانه‌ای سیاسی تاریخ معاصر ایران را در نظر دارد. از آنجا که تمرکز این سلسله‌نوشته‌ها بر روی خاطره‌نویسی زندان قرار دارد، در اینجا به بررسی جلد اول اکتفا می‌کنم.

محمد جعفری، مدیر مسئول روزنامه انقلاب اسلامی، روز ۲۱ خرداد ۱۳۶۰ در کرمانشاه دستگیر و به تهران منتقل می‌گردد و به مدت پنج سال و اندی «خانه‌به‌دوش» زندان‌ها و بندهای مختلف می‌شود: از بازداشتگاه کمیته مشترک (زندان توحید) که حالا به موزه عبرت تبدیل شده، تا اوین و قزل‌حصار. در کتابش، او در هر جابه‌جایی، زندان، بند و سلول خود را با دقت شرح می‌دهد و حتی شماره‌ی سلولش را به‌یاد می‌آورد و در مواردی هم‌بندی‌هایش را هم با نام برمی‌شمرد. راوی با دقت و جزئیات بیشتری از موقعیت پرونده، بازجوئی‌ها و دادگاه خود می‌نویسد. این‌ها برای درست‌نویسی تاریخ کشورمان اهمیت فراوانی دارد.

حوادث خرداد ۶۰ که با کودتا علیه رئیس جمهور بنی‌صدر همراه بود و موج گسترده‌ی دستگیری، شکنجه و اعدام‌های جمعی را در پی داشت، در تاریخ‌نگاری رسمی به‌شدت تحریف و مورد سانسور واقع شده است. محمد جعفری، که به ناگهان خود را در سلول انفرادی و زیر بازجویی می‌بیند، مدیر مسئول روزنامه‌ای بود که ارگان رئیس جمهور محسوب می‌شد. او که حرفه و فعالیت‌های خود را خارج از چارچوب قانون نمی‌بیند و حتی فکر می‌کند به‌زودی آزاد می‌شود، باید به‌سرعت دریابد که در زندان صحبت از قانون خود جرم به‌حساب می‌آید: «تا اندازه‌ای دریافتم که اوضاع در بیرون متشنج است و حساب و کتابی در کار نیست و بحث از قانون و لایحه مطبوعات و جرم مطبوعاتی مطرح نیست. حدس زدم که از این به بعد عقاید را به دادگاه می‌کشند و دادگاه‌های تفتیش عقاید به‌کار خواهد افتاد.» ص ۶۸

محمد جعفری به همین جرم به پانزده سال حبس محکوم می‌شود. از نزدیکان بنی‌صدر کسانی را اعدام می‌کنند، از جمله رشید صدرالحفاظی، منوچهر مسعودی، مشاور حقوقی ریاست جمهوری و ذوالفقاری، مسئول محافظان ریاست جمهور، که در کتاب از آن‌ها یاد شده است.

کاربرد دیالوگ در خاطره‌نویسی

بیشترین صفحات کتاب به موضوعات پرونده‌ی راوی و دیگر همکاران بنی‌صدر و شرح گفت‌وگوهای رد و بدل شده با بازجو‌ها مربوط است که به شیوه‌ی دیالوگ بیان شده‌اند. نمونه‌ای از گزارش بازجوئی:

«اولین سؤال این بود که از من پرسید: «نظر شما نسبت به گروگان‌گیری چیست؟» جواب دادم من نظرم را در سه مقاله روزنامه انقلاب اسلامی تحت عنوان «گروگان‌گیری» نوشته‌ام. شما می‌توانید به آن‌ها مراجعه کنید و نظر مرا که مدون و چاپ شده است ملاحظه کنید. بازجو فشار آورد که «خوب حالا خودت بگو نظرت چیست؟» باز گفتم من نظرم را همانجا مشروح با ذکر دلایل گفته‌ام ولی این مسئله نقاط مثبت و منفی همراه خودش را داشته است. سپس پرسید: «چه مقالاتی را شما در روزنامه خودتان نوشته‌اید؟» حدود یکصد و چندتایی از سرمقاله‌های روزنامه انقلاب اسلامی و مقالات مختلف دیگری با نام و بی‌نام و نیز بعضی از گزارش‌ها و تحلیل‌ها را خود نوشته بودم. سرمقاله‌ها اکثراً با ذکر نام خودم همراه بود. بنابرین تعدادی از سرمقاله‌ها را که خودم نوشته بودم نام بردم.» ص۴۵

در خاطره‌نویسی و ثبت حافظه، استفاده از روش دیالوگ چندان مناسب به نظر نمی‌رسد. بیشتر از این جهت که عین گفته‌ها و شنیده‌ها معمولاً در حافظه ثبت نمی‌شوند. البته از طرف دیگر این موضوع به سلیقه‌ی نوشتن هر کس و همچنین به نحوه‌ی ثبت رویداد‌ها در حافظه برمی‌گردد.

شرح‌حال‌نویسی یا خاطره‌نویسی؟

کتاب «اوین، گاهنامه پنج سال و اندی» بیش از آنکه خاطرات زندان باشد، شرح حال (اتوبیوگرافی) راوی در زندان است. خاطره‌نویسی، گرچه روایت تجربه‌ها و مشاهدات راوی‌ست و حوادث از زبان و نگاه راوی نقل می‌شوند، ولی به شرح دنیای خود محدود نیست. موضوع خاطره‌نویسی مشاهده و نقل حوادث بیرونی و انسان‌های پیرامون است. از این جهت خاطره‌نویسی با اتوبیوگرافی تفاوت دارد.
محمد جعفری اما در کتابش، جز در موارد اندکی از حضور و رفتار دیگر زندانیان و حوادث زندان سخن به میان نمی‌آورد. پنج سال زندگی در بند‌ها و زندان‌های مختلف و در بندهایی که جمعیتش همواره چند برابر ظرفیت معمول آن بوده است، باید پر از حوادث و خاطره‌ی همبندی‌ها باشد، ولی این خاطره‌ها در کتاب حضور ندارند. کسانی هم که به دفعات از آن‌ها سخن به میان می‌آید، همکاران راوی و بنی‌صدر هستند و اینجا هم موضوع پرونده و برخورد‌ها در بازجویی‌ها و مصاحبه‌ها در میان است.

منیره برادران: محمد جعفری بارها در کتابش از واژه‌ی «گروهکی» استفاده می‌کند. «گروهک» کلمه‌ای‌ست که رژیم جمهوری اسلامی و چه بسا حزب توده برای تحقیر سازمان‌های سیاسی ابداع کرده بود. این واژه هیچگاه به فرهنگ و زبان و اصطلاحات زندانیان غیرتواب راه نیافت. بی‌دقتی در کاربرد واژه‌ها در مورد همجنس‌گرایان هم صدق می‌کند. محمد جعفری از آن‌ها در کتابش با عنوان با «اواخواهر» یاد می‌کند…

محمد جعفری برای شرح حال خود با صداقت وارد می‌شود. از هراس‌هایش می‌نویسد، برای مثال از «ترس و وحشتی» که هر بار با بستن چشمبند در او ایجاد می‌شد؛ نوشتن نامه‌ی عفو برای آزادی را پنهان نمی‌کند؛ از مصاحبه‌ی تلویزیونی که در آن شرکت داشته، می‌نویسد و از صحنه‌بازی‌های آن. این مصاحبه حالت یک میزگرد داشت که کسان دیگری هم در آن شرکت داشتند و از تلویزیون سراسری پخش شد. جعفری می‌نویسد که وی در این میزگرد به سهم خود تلاش می‌کرده به نظراتش خیانت نکند و تنها به انتقاداتی که به بنی‌صدر داشته، به‌ویژه به نزدیکی او به سازمان مجاهدین خلق اکتفا کند. به نوشته‌ی او، آقای طاهر احمدزاده در این مصاحبه مجبور می‌شود به دروغ بگوید به هنگام فرار دستگیر شده است در حالی‌که او را در منزلش دستگیر کرده بودند. محمد جعفری که باید از حافظه‌ی خوبی برخوردار باشد، سؤال‌هایی را که ‌گاه و بی‌گاه برای سنجش عقاید زندانیان طرح می‌کردند، به‌یاد می‌آورد و جالب آنکه یکی از این سؤال‌ها مربوط بود به‌نظر زندانی – زندانی مرد- نسبت به حجاب.

واژه‌های تحقیرآمیز

طبق نوشته‌ی محمد جعفری، در تقسیم‌بندی بند‌ها، او را در بندهای «غیر گروهکی» جا می‌دادند. این بند‌ها «شامل ساواکی، ارتشی، جبهه‌ای‌، شریعتمداری، بختیاری، نوژه‌ای، نامارا، قطب‌زاده‌ای‌، مکتب قرآن (گروه کاک احمد یعنی احمد مفتی‌زاده)، بنی‌صدری‌ و جسته و گریخته چپی‌ و مجاهد بود». زندانیان این بند‌ها اگرچه از امکانات بیشتری و تنبیهات کمتری برخوردار بودند، ولی به نوع زننده‌ای از طرف نگهبانان مورد تحقیر قرار می‌گرفتند.

«ناگهان سر و کله آقای سلیمانی، آن پاسدار نجف‌آبادی در بند پیدا شد و یک‌راست رفت جلوی صف و جای امام جماعت قرار گرفت و نماز را شروع کرد و زندانیان هم از روی ترس و تقیه در صف‌ها پشت سر وی به نماز ایستادند (…) بالاخره آقای سلیمانی نماز را تمام کرد و طبق سنت بسیاری از پیش‌نمازان که بین دو نماز چند مسئله می‌گویند و یا موعظه‌ای کوتاه می‌کنند، برای اینکه نقش امامت خود را تمام و کمال به انجام رسانده باشد، درست نظیر سایر ائمه مساجد، برگشت رو به مردم ایستاد و گفت: «چند مسئله هم برای ثواب خواهم گفت.» رساله‌ای در دست داشت.
رساله را باز کرد و شروع به خواندن و توضیح دادن عملی مسئله‌ی استبرا و در حالی‌که داشت مسئله استبرا را توضیح می‌داد با دست خود عملاً آن را از روی زیرشلواری‌اش انجام می‌داد. کف دست خود را باز کرد و به زیر «دُبَر» خود برد و گفت: «نگاه کنید انگشت شست بالای خصیتین و انگشت پائین زیر آن قرار دارد و اضافه کرد “سه مرتبه عمل کنید” و با حرکت دست و انگشتان و بالا و پایین بردن آن‌ها، عملاً آن را نشان داد.» ص ۱۸۰

«گروهکی»، واژه‌ای که محمد جعفری بار‌ها در کتاب به‌کار گرفته، کلمه‌ی ابداعی رژیم جمهوری اسلامی و چه بسا حزب توده بوده که آن‌ها از سر تحقیر در مورد سازمان‌های سیاسی مخالف به‌کار می‌گرفتند. این واژه هیچگاه به فرهنگ زبان و اصطلاحات زندانیان غیرتواب راه نیافت. این بی‌دقتی در کاربرد واژه‌ها در مورد همجنس‌گرایان هم صدق می‌کند. محمد جعفری از آن‌ها با «اواخواهر» (گیومه از من است) یاد می‌کند و حتی در بخشی که آوردن آن‌ها را به بندشان توضیح می‌دهد، برای عنوان بخش، همین واژه‌ی تحقیرآمیز و تمسخرآمیز را به‌کار می‌گیرد.

یکی دیگر از مواردی که برای من جای تعجب داشت، اعتقاد آقای جعفری در زندان به موضوع نجاست و پاکی است. در هفته‌های اول دستگیری، وقتی او را با یک جوان چپی هم‌سلول می‌کنند، از جهت رعایت نجاست و پاکی دچار مشکل می‌شود و به این نتیجه می‌رسد که آن‌ها نمی‌توانند در یک سلول با مسالمت در کنار هم زندگی کنند و از بازجو می‌خواهد که سلولش را عوض کنند. مشکل یک‌بار دیگر، وقتی او را با یک بهایی هم‌سلول می‌کنند، به نحوی دیگر بروز می‌کند.

«بعد از آوردن این شخص بهایی به این سلول پیش خودم فکر کردم اگر این‌ها به آن چیزهایی که می‌گویند اعتقاد دارند، پس چرا مسلمان و بهایی و چپی را در یک سلول نگه می‌دارند؟ این‌ها که بهایی و چپی را نجس می‌دانند و می‌گویند نمی‌شود دست‌ تر به آن‌ها زد (…) پس معلوم می‌شود که این حرف‌ها برای عوام‌الناس است و نه اینکه اعتقادی در کار باشد و یا اینکه هر کسی را که بازداشت می‌کنند، او را کافر و نجس می‌دانند، که این به حقیقت نزدیک‌تر است.» ص۹۷

کودکی در بند مردان

در خاطره‌نویسی‌های زنان، از کودکانی که همراه مادرشان در زندان به‌سر می‌بردند، سخن رفته است. ولی نشنیده بودیم که پدری هم، فرزندش را در زندان نگهداری کند. محمد جعفری از پسربچه‌ی هشت- نه ساله‌ای یاد می‌کند که همراه پدرش، حاج کبیری، در زندان بود. مادر پسرک اعدام شده بود. من که سال‌ها با کودکان زندانی در بند‌ها زندگی کرده بودم، مشتاق بودم که از رفتار و مشغولیت‌های این پسربچه در بند مردان و رفتار زندانیان با او بدانم. متأسفانه اطلاعات بیشتری در مورد این پسربچه داده نمی‌شود حتی نام او برای ما پوشیده می‌ماند.

کتاب محمد جعفری نگرش و بیان ویژه‌ی خود را دارد که شاید تا حدودی با زندان‌نگاری‌های دیگر تفاوت داشته باشد. زندان‌های سیاسی دهه‌ی ۶۰ را ترکیب بسیار متفاوت و ناهمگونی از افکار و سازمان‌های سیاسی یا حتی غیر سیاسی تشکیل می‌داد. این تنوع و ناهمگونی خود را در زندان‌نگاری این دوره نمایان می‌سازد و این دستاورد بزرگی در ادبیات زندان است.

شناسنامه‌ی کتاب‌های محمد جعفری:

«اوین، گاهنامه‌ی پنج سال و اندی» و «جامعه‌شناسی زندانی و زندانبان»، محمد جعفری، انتشارات برزاوند، ۱۳۸۰

در همین زمینه:
::سایت محمد جعفری::