انتخابات دوازدهمین دوره ریاست جمهوری ویژگی‌های مختلفی داشت و اتفاقات غیر منتظره‌ای در آن رخ داد. انتخابات‌ هر قدر هم از محتوی واقعی خالی باشد، معمولا باز فرصت‌ کم نظیری برای شناخت آخرین وضعیت تحولات جامعه و محک خوردن الگو‌های نظری در بوته فکت‌ها و رخداد‌های عینی به دست می‌دهد. از چنین فرصتی باید سود جست، به ویژه در جایی چون ایران، به دلیل دشواری ارزیابی‌های دقیق از تحولات زیر پوستی جامعه و فضای بسته سیاسی.

خواسته اصلی گرایش‌های مختلف جامعه ایران تغییرات سیاسی است. مردم تحقق این خواسته را زمینه‌ساز تحقق دیگر خواسته‌هایشان و دگرگونی در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌دانند.

شاید بتوان گفت مهمترین پسامد انتخابات ۹۶ مستقل از رقابت دو جناح حکومت، برجسته شدن سیاست به عنوان خواست اول جامعه ایران است. اهمیت این گزاره آنجایی بیشتر معلوم می‌شود که بعد از سرکوب خونین جنبش سبز و به محاق رفتن این جنبش و تغییرات در عرصه سیاسی بعد از خرداد ۹۲، این تصور در مقیاسی وسیع مطرح بود که دیگر سیاست عرصه مطالبه اصلی مردم ایران نیست و سیاست‌زدایی مسیری است که قطار جامعه ایران بر روی آن حرکت می‌کند. بسیار گفته شد که مسئله اصلی مردم اقتصاد است و بخصوص نسل‌های جدید میانه‌ای با سیاست ندارند.

نمایی از مردمی که می‌دانند برای چه در انتخابات شرکت می‌کنند، با وجود محدودیت‌های آن
نمایی از مردمی که می‌دانند برای چه در انتخابات شرکت می‌کنند، با وجود محدودیت‌های آن

اما آنچه در رقابت‌های انتخاباتی ریاست جمهوری و فضای دو قطبی آن پدیدار شد، عکس این تصور را به نمایش گذارد. روحانی موقعی توانست از رقبای اصول‌گرای خود پیشی بگیرد، که حرکت خود در مسیر سیاست را شتابی بالا و دور از انتظار بخشید. افزایش فاصله دیدگاه‌های سیاسی او با وضعیت موجود و مخالفت با مواضعی که چهره کلاسیک نظام بر آنها استوار شده است، روحانی جدیدی را خلق کرد که تفاوت‌های انکار ناپذیری با گذشته داشت. اگرچه روحانی کماکان در حلقه نخبگان نظام جمهوری اسلامی است و از آن خارج نشده، اما در موقعیتی متفاوت با قبل از انتخابات ایستاده است.

علی افشاری

مطالب دیگر از همین نویسنده

روحانی در انتخابات ۹۶ بدون آنکه وعده‌های اقتصادی چشمگیری مطرح کند، عمدتا بر خواست‌های سیاسی جامعه و زیر سئوال بردن دیدگاه‌های مورد نظر بخش مسلط قدرت مانور داد. درک این واقعیت موقعی ساده تر می‌شود که به یاد آورد رقبای اصول‌گرای وی عمدتا بر روی مطالبات اقتصادی و وعده‌های پوپولیستی و مردم فریب سرمایه گذاری کردند. غلط نیست اگر بگوییم سخنان روحانی در همدان که بعد از مناظره دوم انجام شد، سبب گشت به یک باره حرکتی مقطعی در همه بخش‌های جامعه ایران شکل بگیرد. نیرو‌های معترض وضع موجود به پا خواستند و در ائتلافی نانوشته با همسویی موضعی و اعلام نشده علیه کاندیدای مدافع وضع موجود، سمت‌گیری کرده و در این مرحله از حیات سیاسی کشور، ریاست جمهوری روحانی را فایده‌مند به شمار آورند.

تاکیدات مکرر روحانی بر آزادی، در کنار حمله به افراطی‌ها و خشونت طلبان، فضای انتخابات را گرم کرد. پاسخگویی به سخنان انتقادی خامنه‌ای که اقدامی کم سابقه در جمهوری اسلامی است، به برخی از تردید‌ها در خصوص آمدن به پای صندوق‌های رأی پایان داد. کم نبودند کسانی که شعار روحانی در خصوص اینکه در صورت تداوم ریاست جمهوری از هیچکس برای تحقق مطالبات ملت نخواهد ترسید، را به پای عزم وی برای ایستادگی در برابر نهاد ولایت فقیه و دست اندازی هایش به قوه مجریه تفسیر کردند. برخورد تهاجمی او با اصول‌گرایان افراطی و اعلام مواضعی چون «مقابل تحمیل تحریم‌های اقتصادی می‌ایستد»، «با حصر و زندان مخالف است»، «جلوی فضای امنیتی در دانشگاه‌ها را می‌گیرد»، «اعتراض به تبعیض‌های مذهبی» و «هشدار‌های متعدد که مخالفان درون حکومتی اش می‌خواهند دوباره با شکست وی دور جدیدی از غارت اموال عمومی و سخت گیری‌های سیاسی و فرهنگی را رقم بزنند»، امید آفرین ظاهر شد.

روحانی در مناظره سوم با طرح مواضعی صریح و متمایز، چشم‌اندازی از تلاش برای تغییرات سیاسی را ترسیم کرد و تفاوت نگاه‌های سیاسی اش با اردوگاه رقیب را برجسته ساخت که دیدگاه‌های رهبری را نمایندگی می‌کرد. او با حمله به ابراهیم رئیسی که هنر وی فقط زندان و اعدام است، حتی از تابو‌های نظام عبور کرد و پرهیز اصلاح طلبان در برخورد انتقادی با دهه شصت را نیز شکست. همراهی تلویحی وی با اعتراض‌ها به جنایت اعدام‌های دسته جمعی در سال ۶۷، نه تنها اصول‌گرایان را عصبانی کرد بلکه حتی انتقاد غیر مستقیم کسانی چون حسن خمینی را نیز برانگیخت.

مجموعه این مواضع باعث شد تا تمایز او با رئیسی در حدی جلوه کند که اکثریت نیرو‌های سیاسی معترض و بدنه اجتماعی حامی آنها قانع شوند که برای دو دوره‌ای کردن ریاست جمهوری روحانی با انگیزه‌های مختلف فعالانه وارد میدان شوند. کمتر کسی پیش از انتخابات با توجه به جو راکد سیاسی و کارنامه ضعیف دولت یازدهم انتظار داشت که فضای انتخاباتی چنین با نشاط شود و روحانی با فاصله زیاد بر کاندیدای همسو با نهاد ولایت فقیه غلبه کند.

سیاست، کلید دگرگونی است

تجزیه و تحلیل رأی‌های روحانی آشکار می‌سازد که او تقریبا رأی اکثریت قریب به اتفاق بخش‌های مختلف جامعه ایران را کسب کرد. شکاف جنسیتی، جغرافیایی، مذهبی، قومی و روستا- شهر، چندان در انتخاب او فعال نشد. اما چه چیزی باعث شد تا این مجموعه متنوع و چه بسا ناهمگون در حمایت از تداوم ریاست جمهوری روحانی وحدت یابد؟

دلیل اصلی واکنش خشم آلود خامنه‌ای و شتابزدگی وی در کنترل روحانی، نگرانی از بازگشت دوباره سیاست به خواست اصلی جامعه است. اکنون بعد از یک دوره رکود، تمایلات و خواست‌های سیاسی مجددا فعال شده و به سطح جامعه بازگشته‌اند.البته تضمینی نیست که این آمادگی و حضور لزوما به نتیجه رسیده و تداوم یابد. اما دستکم تا اطلاع ثانوی دوباره “امید به تغییر” در شریان‌های جامعه به حرکت در آمده است.

سیاست پاسخ این سئوال است. بار دیگر معلوم شد که خواسته اصلی گرایش‌های مختلف جامعه ایران تغییرات سیاسی است. مردم تحقق این خواسته را زمینه‌ساز تحقق دیگر خواسته‌هایشان و دگرگونی در حوزه‌های اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی می‌دانند. در واقع هر فردی در درون و بیرون ساختار قدرت، فرصت طرح مواضع سیاسی فاصله دار با نظم مستقر، گفتمان کلاسیک جمهوری اسلامی و دیدگاه‌های ولی فقیه را پیدا کند، مورد اقبال قرار می‌گیرد. هر چقدر این فاصله بیشتر باشد، اگر در چارچوبی عقلانی و منطقی ریل گذاری شود، به همان میزان قابلیت بالاتری برای بسیج اجتماعی علیه وضعیت موجود خواهد داشت.

در ظرف دو هفته، آرایش سیاسی و اجتماعی جامعه چنان دستخوش دگرگونی شد که تداوم آن باعث تغییر موازنه قوا می‌شد. ازاینرو رهبری در ایام تبلیغات انتخاباتی و در واکنش به عبور روحانی از محدوده‌های مورد نظر، واکنشی نشان نداد و صبر کرد تا هیجانات انتخاباتی فروکش کند و سپس مبادرت به موضع گیری انتقادی کند.

در نیمه دوم ماه اردیبهشت این واقعیت بار دیگر نمایان شد که وضعیت به ظاهر مستحکم بلوک قدرت پوسته سست بنیادی بیش نیست که در سایه اختناق، سرکوب و فضای امنیتی و نبود اپوزیسیون مقتدر استمرار یافته است. وضعیت سیاسی و موازنه قوا بشدت شکننده است و ظرف چند هفته می‌تواند جنبش اعتراضی گسترده و شبه انقلابی شکل بگیرد.

دلیل اصلی واکنش خشم آلود خامنه‌ای و شتابزدگی وی در کنترل روحانی، نگرانی از بازگشت دوباره سیاست به خواست اصلی جامعه است. اکنون بعد از یک دوره رکود، تمایلات و خواست‌های سیاسی مجددا فعال شده و به سطح جامعه بازگشته‌اند.البته تضمینی نیست که این آمادگی و حضور لزوما به نتیجه رسیده و تداوم یابد. اما دستکم تا اطلاع ثانوی دوباره “امید به تغییر” در شریان‌های جامعه به حرکت در آمده است. دوقطبی در منازعات بلوک قدرت بالا گرفته و عرصه را برای نقش آفرینی مردم به لحاظ بالقوه مساعد ساخته است. تمهیدات مختلف خامنه‌ای و نیرو‌های همسو از سال ۹۲ به بعد در مسیری به جریان یافت که سیاست به حاشیه برود. ولی اکنون مشاهده می‌کنند که علی رغم همه ترفند‌ها، سرکوب‌های سخت و نرم و اقدامات مهندسی شده باز دوره دیگری از تغییر خواهی سیاسی در متن جامعه شکل یافته است.

توسعه سیاسی

البته ساده اندیشی است که انتظار داشت در این فضا مشکلات ساختاری و ریشه‌ای سیاست در ایران حل شود، اما تغییرات سیاسی اگر در قالب فرایند نگریسته شود، آنگاه تشدید تنش‌ها در درون هیات حاکمه و برجسته شدن شکاف تجدید نظر طلب‌ها با محافظه کاران در درون نظام سیاسی، فرصت کنش سیاسی اپوزیسون خلق می‌کند. گرم شدن فضای سیاسی حکم رابطه آب و ماهی برای اپوزیسیون و منتقدان وضع موجود را دارد. اگر زندگی سیاسی دچار طراوت و نشاط نباشد، موقعیتی برای تحرک سیاسی و مصاف با ساخت قدرت مطلقه ایجاد نمی‌شود. گوناگونی مدل‌های گذار به دمکراسی و شرایط پیچیده سیاسی ایران، تحول سیاسی مثبت را در درون بستر پیشبینی ناپذیر قرار می‌دهد که در استفاده از بزنگاه‌ها می‌توان امیدوار بود که دستگاه سرکوب در نقطه‌ای با خیزش حساب شده جامعه دچار انفعال شده و قافیه را ببازد. از این رو فعال شدن فضای سیاسی این امکان را در درون خود می‌پرورد که پیچیدگی‌ها و ژرفای سیاست در ایران به سمت گشایش‌های سیاسی پایدار و تضعیف ساختار استبدادی دگرگون شود.

به قول دکتر محمود سریع القلم توسعه سیاسی محل تقارن منافع یک گروه یا گروههایی از یک سو و منافع و مصالح عمومی از سوی دیگر است. در انتخابات ۹۶ این اتفاق به نحوی بارز رخ داد و ازاینرو حرکت به سمت توسعه سیاسی، پیامد طبیعی و منطقی پیروزی روحانی است. در این شرایط مخالفان سیاسی و نیرو‌های جامعه مدنی به طور نسبی در وضعیت بهتری برای استیفای حقوق خود قرار دارند. همچنین نیاز روحانی به حفظ پایگاه مردمی برای خنثی سازی کارشکنی‌های بخش مسلط قدرت، باعث می‌شود تا بازار سیاست همچنان پر رونق باقی بماند. رویارویی روحانی- خامنه‌ای مستقل از اینکه ابعاد آن چقدر است، دو تعریف متفاوت از نظام جمهوری اسلامی را برجسته می‌سازد. دیگر بر خلاف برجام اشتراکات آنها بر اختلافات شان تقدم ندارد. شخصیت جدید روحانی که محصول واکنش‌های اجتماعی نیرو‌های معترض در فضای انتخاباتی است، نوع دیگری از مشارکت ورقابت سیاسی، مبنای مشروعیت سیاسی، قشربندی اجتماعی و نگاه فرهنگی را بازتاب می‌دهد. این فضا دیگر اعتدال نیست بلکه بازگشت دیگری به پروژه اصلاحات سیاسی است که بر خلاف راهبرد جدید اصلاح طلبان در کم رنگ کردن حوزه منازعه با نهاد ولایت فقیه، ابایی از علنی ساختن اختلافات با ولی فقیه و ایستادگی حداقل در سطح کلامی ندارد.

نتیجه فعال شدن سیاست، ظهور دوره دیگری از رویارویی مردم سالاری با اقتدار گرایی است که انتخاب‌هایی را پیشروی فعالان سیاسی قرار می‌دهد. به تعبیر فوکویی ساز و کار قدرت باید در عرصه مناسبات نیرو تحلیل شود. میشل فوکو  به درستی توضیح می‌دهد که نه حاکمان و نه گروه‌هایی که نهاد‌های دولتی را اداره می‌کنند و نه گروه‌هایی که تصمیمات اقتصادی مهم را اتخاذ می‌کنند، هیچیک اداره کننده شبکه قدرتی نیست که در جامعه عمل می‌کند.[1] قدرت در شکل دینامیک خود برایند موضعی تاکتیک‌های گروه‌های متعددی اعم از جریان حاکم ومقاومت نیرو‌های مخالف و تحت سلطه هست که در سطح محدودی عمل می‌کند. هر جا که قدرت وجود دارد مقاومت هم لاجرم ظهور می‌یابد، ازاینرو تحرک سیاسی فضا را برای بر هم خوردن این تعادل و اثرگذاری کانون‌های مقاومت بر سامانه کلان سیاسی و در نهایت تغییر و تحول مثبت هموار می‌سازد. فعلیت این رویداد نیازمند به جریان افتادن ماشین سیاست و سمت گیری کنشگران سیاسی خواهان تغییر به سمت آن است، تا اعمالی متناسب با خواسته‌های شان را سازمان دهند و موقعیت خود را در عرصه سیاسی بهبود ببخشند.

نقش کنشگران

در عین حال باید توجه داشت وجهی از سرنوشت منازعات سیاسی، محصول ذهنیت و فضای روانی کنشگران سیاسی است که تا چه میزان دستخوش ناامیدی شوند و یا فضا آنها را ترغیب کرده و با تقویت اراده و حس خودباوری به سمت حرکت سوق داده شوند. سلطه سیاسی حاکم تشویق کننده رکود سیاسی است و به انحای مختلف می‌کوشد تا سیاست زدایی و کنش پذیری در شریان‌های جامعه جاری شود. در سال‌های گذشته سیاست زدایی در ایران فقط از سوی عاملان (agents) نهاد ولایت فقیه و اغلب اصول‌گرایان ترویج نشده است، بلکه پارادایم‌های ” تحول خواهی محافظه کار “، ” توسعه آمرانه” و ” همکاری با استبداد در برابر دشمن خارجی و تهدید تجزیه” که با میدان داری اغلب اصلاح طلبان پارلمانتاریست، ملی گرا‌های افراطی، برخی از چپ‌های ضد امپریالیسم (سنتی) و معدودی از روشنفکران دنبال شده و می‌شود، نیز به نوبه خود آب به آسیاب این حرکت ریخته‌اند.در این چارچوب ناخشنودی و اعتراض برخی از اصلاح طلبان به مواضع روحانی متاخر قابل درک است.

در مجموع به نظر می‌رسد فصل داغ دیگری از سیاست در راه است. نقطه عزیمت آن انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم بود که پتانسیل خلق شده، موازنه قوای موجود و مناسبات سرحدی کانون‌های مختلف و متضاد قدرت را بر هم زده تا رویارویی دو قطب منازعه موقعیت آینده سامان سیاسی را شکل دهد. در این فضا نیرو‌های دمکراسی خواه و مدافع توسعه سیاسی امکان نقش آفرینی پیدا کرده‌اند و نوع رفتار آنها در تثبیت و یا تغییر مناسبات موجود قدرت تاثیرگذار خواهد بود.


پانویس

[1]  نگاه کنید به: میشل فوکو، اراده به دانستن،  مترجمان: نیکو سرخوش، افشین جهاندیده، نشر نی ۱۳۹۱، ص ۱۱۰


در همین زمینه