احمد جنتی تنها اصول‌گرایی است که در میان ٦٧ پست انتخابی تهران با رأی در لیست منتسب به اصول‌گرایان انتخاب شده است. البته در شکننده‌ترین رتبه یعنی نفر شانزدهم در میان شانزده نفر مجلس خبرگان تهران.

اما او هم به تنهایی عادت دارد و هم صاحب رکوردهای دیگری در کارنامه سیاسی و بیوگرافی شخصی است ولی این رکورد جدیدش در طول سی و هشت سال تاریخ حاکمیت جمهوری اسلامی، تفاوتی اساسی با سایر رکوردهای دیگرش دارد.

شهر تهران شهر رکوردهای ایران است و استان تهران با دو درصد از مساحت کشور بیست درصد از جمعیت کشور را در خود جای داده است. تهران در اکثر این سالهای اخیر پنجاه درصد بودجه و امکانات ایران را هم در خود بلعیده است. باشد که اصول‌گرایان را هم ببلعد!

هر سه انتخابات اخیر مجلس و خبرگان و شورا به معنای پایان اصول‌گرایی حداقل در مقام رأی آوری در تهران تعبیر شد. امروز اصول‌گرایان فقط یک امکان دیگر را برای انتخاب شدن مجدد خود می‌بینند و آن هم فقط به دست جنتی و شورای نگهبان رقم می‌خورد یعنی رد صلاحیت شدن رقیبان توسط او و یارانش، حداقل تا زمانی که مردم به عادت مشارکت برگشتەاند اینگونه می‌نماید.

شورای نگهبان هم در حال حاضر بیشتر به شورای نگهبانی از اصول‌گرایان در برابر رقیب شبیه شده است.

نوشته حاضر کوششی در برشمردن مهمترین دلایل این موفقیت جناح اصلاح‌طلب در جمع کردن آرای مردم در تهران و سایر کلان شهرهای تقریبا مشابه، ولی با تأکید بر شهر تهران است.

١. تغییر نسل

نسلی که امروز رأی می‌دهد نه مانند پدران و مادران خویش فکر می‌کند و نه در قالب سنت‌های آنان عمل می‌کند. ضرب المثلی کُردی می‌گوید: “این قانون زمان است که جوانان فکر کنند، پیران چیزی نمیفهمند”. درک اهمیت جوانان و تغییر نسل و سنتهای جدید از هنرهای بارز اصلاح طلبان نیست ولی قطعا از دلایل شکست عمده اصول‌گرایان است. کسانی که امروز رأی می‌دهند و بعد از رأی دادن در کنار ستادهای اصلاح طلبان می‌رقصند، کسانی هستند که حتی با رأی دهندگان دوم خرداد ٧٦ تفاوت‌های اساسی در ارزش‌های زندگی دارند. مشکل اصول‌گرایان اینجاست که اگر بخواهند رأی آنان را به دست بیاورند، دیگر نمی‌توانند خود را اصول‌گرا بخوانند! تحمیل ارزشهای نسل جدید بر بخش انتخابی در سیاست ایران در تهران و اکثریت شهرهای ایران به ترتیب جمعیت در حال وقوع است. نسلی به اهمیت سیاسی خویش واقف گشته است که دوست دارد هرچه زودتر به رسمیت شناخته شود و این حق را هم برای خود قائل است که خود را عرضه سیاسی کند و این هنر در اصلاح طلبان وجود دارد که نه برای تمام دوره ولی برای دوره تبلیغات و در قالب ستادها و آیین‌های انتخاباتی آنان را قبول کند.

٢. لذت پیروزی

در چند سال اخیر ذهنیت عام قبول کرده است که می‌توان از طریق صندوق رأی به حداقل‌هایی از پیروزی دست یافت و یا حداقل‌هایی دیگر را از دست نداد. این که صندوق رأی چقدر جناح رقیب را به عقب وامی‌‌دارد چندان مهم نیست، اینکه او ما را به عقبتر نراند در ذهن رأی دهنده بیشتر اهمیت دارد. از گذر چند انتخاب اخیر در تهران و بعضی از کلان شهرها یک باور قبول عمومی یافته که دستاوردهایی را در مشارکت می‌توان به دست آورد که در تحریم و قهر وجود ندارد و هر مرحله به تثبیت بیشتر یک نوع غرور جمعی و تا حدودی معنا تراشی برای هویت سیاسی شهری منجر گشته است. هرچند این باور که روستاها و حاشیەهای شهر به جریان رقیب رأی می‌دهند با مثال نقض‌های اساسی مواجه است ولی تشبیه رأی دادن به جریان رقیب، به روستایی بودگی و نوعی بی کلاسی در بسیاری از شهرهای بزرگ هم دیده می‌شود. دقیق بودن این باور مهم نیست ولی نتایج آن به نفع رأی به اصلاح طلبان در تهران تعبیر شده است.

٣. تجربه روزانه و درخواست‌های خرده لیبرالیسم

تهران بزرگتر از آن است که دولت همه را استخدام کند و گرانتر از آن هم هست که استخدام شدگان با حقوق دولتی بدون فشار مالی زندگی کنند. خدمات و بازار بخش بزرگی از نیروی کار تهران را حداقل بدون رابطه مستقیم با دولت به خود مشغول کرده است. از این مسیر دولت و نهادهای شبه دولتی کمترین میزان توان را در سازماندهی سیاسی نیروی کار و کارمندان خویش و اکثریت شهروندان خارج از نظارت مستقیم خود را داشتەاند. روی دیگر ماجرا سبک زندگی فردگرایانه و ارزشهای نهادینه شده فردی در اکثریت کلان شهرهای ایران و به خصوص تهران را می‌توان عامل مهمی در سوگیری سیاسی فرد دانست. فردی که در کار و زندگی فردی خویش در معرض تنوع بسیار زیاد و انتخاب‌های روزانه و ناچار از قبول برای منفعت خویش است به گذاری از ارزش‌های جمع‌گرایانه قبلی در جامعه ایران رسیده است. همین امر سازماندهی این فرد و این جامعه را در نهادها و ارزشهای قبلی تقریبا منتفی کرده است. این فرد حتی اگر چیزی از مدل سیاسی و اقتصادی آلترناتیو نداند ولی کاملا به ناکارآمدی مدل فعلی قانع شده است. او در حوزه فردی هم به دنبال آزادی فردی بیشتر ولو در قالب تقلیل یافته آزادی حجاب و پوشش هم باشد و در حوزه اقتصادی خواهان رشد بیشتر و رفاه بیشتر خارج از مدل کارمندی و یارانەای است. شاید اصلاح طلبان با وعده برچیدن گشت ارشاد و وعده اجازه استادیوم رفتن برای زنان فعلا او را در جبهه رأی دهندگان به خویش نگه دارند اما قطعا گزینه انتخاب او اصولگرایان نخواهد بود.

٤. دنیای مجازی و شکست انحصارات و شکست تقد‌س‌ها

هر چند لشکرکشی‌های مجازی ایرانیان به صفحه شخصیت‌های جهانی و حتی پورن استارهای معروف، روی خجالت آور رفتار ایرانی در لذت جوئی مجازی بوده است، اما این ایلغارهای مجازی قربانیان پر تعدادتر داخلی هم دارند. فضای مجازی در دو بعد تخریب و توجیه، قابل توجه است. پیکان حملات طنزگونه در دنیای مجازی لباس قدسیت را در تن بسیاری پاره کرده و تصویر خیلی کسان را در جدی‌ترین حالت مایه نشاط افزائی کرده است.

بُعد مهم دیگر دنیای مجازی شکستن انحصار رسانەای و فضای گفت‌وگویی است که در بستر اجتماع امکانپذیر نیست. برای نمونه محبوبیت تلگرام خارج از بحث عدم فیلترینگ آن به این برمی‌گردد که این رسانه بهترین امکانات را برای یک گفت‌وگوی جمعی در یک جا جمع کرده است، رسانه‌ای که بیشتر از چهل میلیون ایرانی بدان دسترسی دارند. گفت‌وگو بر سر موضوعات روزانه و بعضا سیاسی بدون ترسی که در دنیای غیر مجازی فراوان است. در کنار رفع انحصارات در رسانەای که دولتی نیست، امکان دور خیزهای بلند مدت تری که دیگر به ایام تبلیغات رسمی محدود نیست فراهم شده است. این ظرفیت جدید هم به شناخت افراد و برنامەها و خاستگاهشان کمک می‌‌کند و هم به ابعاد مشارکت مردم افزوده است. جالب اینجاست که دنیای مجازی در ایرانِ امروز تا حدودی بعضی از خلاء‌های آموزشی و نهادی را در سیاست پر کرده است و می‌رود که جای روزنامەهای پر تیراژ را کم کم بگیرد. اهمیت رسانەهای جدید در شهرهای بزرگ و کلان شهرها بسیار بیشتر است چون بر خلاف محیط‌های کوچکتر امکان شناخت فردی و مستقیم وجود ندارد.

٥. چیزی شبیه به آگاهی سیاسی

علوم انسانی هم در بعد ماهیت و هم در بعد نهادی آن در چهار دهه اخیر همواره تحت فشار بوده است. این فشارها شاید با نام دین مشروعیت داده شده باشند ولی همواره هدف مهمشان نیات سیاسی بوده است. آگاهی لازم برای پر کردن این خلاء آموزش همگانی در راه گشودن مسیرهای جدیدی برای خویش است. میلیون‌ها ایرانی امروزه در خارج از ایران زندگی و تحصیل و کار می‌‌کنند آنها حتی اگر خود هم آموزش خاصی نداشته باشند امکان مقایسەهای فراوانی را به داخل ایران منقل کردەاند، گسترش ارتباطات به واسطه تکنولوژی و رسانەهایی که در خارج از ایران مستقر هستند به آگاهی‌های مقایسەای خارج از کنترل حاکمیت دامن زدەاند. تفاوت معنا داری بین آرای مناطقی که به ماهواره دسترسی دارند با مناطقی که بسیار کمتر به شبکەهای خارجی دسترسی دارند به وجود آمده است.

٦. وضعیت همسایگان و کشورهای دیگر

همسایگان هم مرز با ایران بدون استثناء یا تحت حاکمیتی نادمکراتیک هستند و یا حاکمیت ملی در آنها از هم پاشیده است و تنها دو کشوری که در همسایگی ایران قوانین دمکراتیکی دارند با زور آمریکا بدانان تحمیل شده است و عدم تطابق آن قوانین بر قواره سیاسی شان کاملا مشهود است. هیچ کدام از این کشورهای همسایه نمی‌توانند جایگاهی در الگو پذیری سیاسی ایرانیان بیابند و تنها کشوری (ترکیه) که تا حدودی مورد توجه اصلاح طلبان بود و با نام دمکراسی دینی مورد توجه آنها قرار گرفته بود امروزه در مسیر خجالت آوری در پسرفت نادمکراتیک و محدودیت‌های آزادی مدنی و سیاسی مواجه گشته است، اما وضعیت دردناک امنیتی این کشورها به شدت مورد توجه مردم ایران واقع شده است، ترسی که مهمترین توجیه گذارهای بدون خشونت و گرایش به صندوق شده است. اما این فقط همسایگان نیستند که این ترس را تعبیر به رأی کردەاند. سرنوشت دولتهای دوست حاکمیت در ونزوئلا و کره به انگیزه مضاعفی در مشارکت و مثال خوبی در بی اعتبار شدن پوپولیسم یارانەای تبدیل شدند. درست یا غلط مهمترین استدلال مخالفان افزایش یارانەها سرنوشت ونزوئلا در تورم چند صد درصدی بود. شاید به آن دلیل بود که قبلا همه مردم ایران بغل کردن‌های احمدی نژاد در ونزوئلا را دیده بودند و می‌دانستند که مسکن مهرهای او شامل آنجا هم شده است. ارادەای که امروز در ایران یارانه سه برابری را رد کرد و تاثیر تأسی به نمادهای مذهبی و نهادهای مذهبی را در سیاست ایران به کمترین مقدار خود در تاریخ چهار دهه ایران رساند (خارج از بحث آگاهی سیاسی بخشی بزرگی از جامعه)، این مهم همراه ترسی بود که از مقایسه سرنوشت همسایگان نزدیک و اقوام دور به داخل ایران نفوذ کرده بود.

اصول‌گرایان نتوانستند و نمیتوانند این ترس را در جامعه دریابند و حتی در مقابل، ترسناک‌ترین گزینەهای خود را برای بخشی از جامعه به میدان فرستاده بودند و در مدار همان پوپولیسم یارانەای و نمادهای رأی آور قبلی می‌چرخیدند.

٧. تجربه احمدی نژاد

در گیرودار نام نویسی احمدی نژاد یکی از اصلاح طلبان او را یلتسین ایران نامیده بود، اما واقعیت این است که هیچ لنگەای برای او در دنیا وجود ندارد و البته در داخل ایران هم او بدون همزاد سیاسی است. تلاش زیاد اصول‌گرایان برای الگو گیری از رفتار و شعارهای احمدی نژادی هم بسیار بی فایده بود.

احمدی نژاد پدیدەای بود که آمد هم خود یاد بگیرد و هم به مردم یاد داد!

سیر حوادث دوره او و تجربیات پس افتاده از کارنامه او، بخش بزرگی از آگاهی سیاسی نسل امروز را در ایران و مخصوصا در تهران شکل داده است. هرچند ارادەای فراتر از شورای شهر و شهرداری پشت احمدی نژاد قرار گرفت و او را تا ریاست جمهوری برکشید. ولی پرش او از مقام شهرداری به رئیس جمهوری هم الگوی ١٢ سال قالیباف و یارانش بود و هم اهمیت آن نهاد انتخابی (شورا) و هم اهمیت سیاسی آن پست (شهرداری) را به مردم پایتخت در حالتی تراژیک بازتابانید.

در صحنه سیاست امروز ایران کم نیستند کسانی که الگوی سیاسی‌شان اوست و کمتر هم نیستند کسانی که می‌خواهند از او انتقام بگیرند، بخش بزرگی از زخم خوردگان دوره هشت ساله ریاست جمهوری او در تهران زندگی می‌کنند. احمدی نژاد روزی معجزه هزاره سوم و سوپرهیرو اصول‌گرایان بود، این گذشته آنقدر دور نیست که آنها بتوانند تصویر مشترکشان در نظر مردم و نزدیکی نظر خودشان را به او از حافظه زخم خوردگان دوره او پاک کنند.

٨. محدودیت‌های مانور اصول‌گرایان در کلان شهرها و به‌ویژه تهران

خارج از شهرهای بزرگ اصول‌گرایان حتی در شرایط رقابتی هم می‌توانند تا حدودی رقابت داشته باشند مخصوصا در انتخابات شوراها و مجلس شرایطشان بهتر است. این آسانی بیشتر محصول نهادهایی است که مدیریت آن همواره با آنها بوده و می‌باشد. مساجد و کمیته امداد و رؤسای عشایر که معمولا به آنها نزدیک‌اند و معتمدین بازار و نهادهای شبه نظامی همچون بسیج، همواره در انتخابات همچون کارتهای بازی اصول گریان عمل می‌کنند. این کارتها در روستاها و شهرهای کوچک بعضا بسیار موثر عمل می‌کنند. البته در نبود اصناف و اتحادیەهای مؤثر کارگری و احزاب چپ برای سازماندهی خواست طبقاتی طبقات پایین جامعه و حاشیه شهرهای بزرگ، اصول‌گرایان با شعارهای یارانەای گوشه چشمی و نیم پایگاهی هم در این هم در این نواحی دارند. (البته در صورت مشارکت بالای مردم برآیند خواست حاشیەها خنثی می‌شود).

در شهرهای کوچک و مخصوصا در نواحی که انحصار رسانه ملی هم وجود دارد و هر کسی معمولا در گروه تلگرامی مسجد محل هم عضو است و همیشه دم انتخابات یک بسیجی پیدا می‌شود که شماره تلفن او را داشته و او را به گروەهایی در دنیای مجازی اضافه کند و یا کمک‌های ناچیز کمیته امداد اگرچه در زندگی آن نیازمند کمیته‌ای تأثیری هم نداشته باشند ولی آن نیازمند خود را مدیون آن نهاد و مدیریت آن می‌‌داند. در این محیط‌ها همیشه رئیس عشیرەای و یا خانوادەای با نفوذ اقتصادی و سیاسی وجود دارد که منافع خود را در گرو همکاری با نهادهای خاص و جریان سخت و متداوم قدرت در ایران بداند تا نهادهای انتخابی و کوتاه مدت آن. این مجموعه عوامل به اصول‌گرایان در چنین محیط‌هایی هم امکان مانور بیشتر و هم امکان تاثیر بیشتر داده است. عواملی که در شهرهای بزرگتر در صورت مشارکت، معمولا در حاشیه مشارکت و خواست اکثریت قرار می‌گیرند.

٩. محوریت خاتمی در تهران

در خلاء نهادی احزاب در فضای سیاسی ایران، اشخاص محوریت سازماندهی خواست سیاسی را بر عهده دارند. خاتمی تنها شخصی است که در بیست سال اخیر با وجود به حاشیه رانده شدن نه فراموش شده است و نه در بین مردم منفور گشته است. از سال ٨٨ به بعد علی رغم تلاش حاکمیت، دامنه نفوذ و محبوبیت خاتمی نه تنها کاسته نشده چه بسا بیشتر هم شده باشد. سال ٨٤، سالی بود که گروەهای متعدد اصلاح طلب خواستند بدون محوریت او در رقابت ریاست جمهوری حرکت کنند و حرکت هم کردند و در نهایت تاریخی‌ترین شکست خویش را پذیرا شدند. تجربه شکست ٨٤ و تجربه سال ٨٨ و حوادث بعد از ٨٨، کاریزمای خاتمی را حداقل در تهران بی رقیب کرد. تکرار خاتمی یکی از دلایل غیر قابل انکار تکرار پیروزی‌های متوالی اخیر این قطب سیاست ایران در تهران است.


بیشتر بخوانید، در: