علی‏‌اکبر موسوی خویینی، نماینده مجلس ششم و مدافع آزادی بیان در دنیای اینترنت و رسانه‏های جمعی، دوسالی است که از ایران خارج شده و مقیم آمریکاست.

بسیاری او را از سخنرانی‌هایش در مجلس ششم می‏شناسند؛ دوره‏ای که از بهمن ۱۳۷۸ آغاز شد و هنوز یکی از جنجالی‌‏ترین دوره‏های مجلس در ۳۰ سال گذشته به‌شمار می‌آید.

او در یکی از جلسات مجلس، به صراحت خواستار رعایت قانون اساسی شد و به مجلس خبرگان یادآوری کرد که وظیفه آن‏ها تحت نظر داشتن عملکرد رهبری است.

این فعال سیاسی در یکی از آن سخنرانی‌هایش در آن دوره گفت: «اگر زمانی محمدعلی‏شاه با حمایت لیاخوف روسی، مجلس را به توپ بست و با امید بستن به برچیدن بساط مشروطه، دوران استبداد صغیر را حاکم ساخت و اگر رضاخان با حمایت انگلیس، راه بر ورود آزادی‏خواهان و حق‏جویان در انتخابات دوره هفتم مجلس شورای ملی بست، امروز نیز شاهد کودتای پارلمانی بر علیه جریان تحول‏خواه ایرانیان، با ابزار رد صلاحیت و ارعاب، در انتخابات دوره هفتم مجلس شورای اسلامی هستیم تا مجلس به هر ترفند، مهره‏چنینی گردد که به فرموده‏ای قیام و قعود کنند و دیگر از آن نامه‏ی اعتراض و امضا نگاشته نشود.
در این‏جا ذکر چند نکته را به متولیان امر لازم می‏دانم: یک این‌که با توجه به در پیش بودن اجلاس یازدهم خبرگان رهبری، از نمایندگان محترم خبرگان که طبق قانون اساسی، پس از انتخاب رهبری، نظارت بر عملکرد ایشان، اصلی‏ترین وظیفه‏شان می‏باشد، جای این پرسش است که آیا عملکرد مقام محترم رهبری و نهادهای تحت امر ایشان، به‏خصوص در جریان انتخابات ناعادلانه، غیر رقابتی و غیر آزاد اخیر، با معیارهای صداقت، تدبیر و عدالت سازگار است؟ و آیا عدالت حاکمان که علی علیه‌السلام حاضر نشد ذره‏ای از آن را فدای مصلحت حکومت خود کند…»

این سخنان آقای خویینی باعث به‏هم خوردن جلسه مجلس و اعتراض بسیاری از نمایندگان طرفدار آیت‏الله خامنه‏ای شد.

در طی دوسالی که او از ایران خارج شده، بیشتر در زمینه دفاع از آزادی بیان در دنیای اینترنت و رسانه‏های جمعی کار می‏کند و به تازگی تلاش می‏کند در گفت‏وگو با گروه‏های مختلف فعال سیاسی، اجتماعی و حقوق بشری، به بحث درباره مسائل آینده ایران بپردازد.

در چند سالی که از ایران خارج شده‏اید، آیا در نگاه شما به مسائل اجتماعی و سیاسی و همچننین روابط سیاسی ایران با دیگر کشورها و سیاستمداران داخل ایران تغییری ایجاد شده است؟

علی‏اکبر موسوی خویینی: از دو جهت می‏توانم این را توضیح بدهم: اول این‌که شناختم از جامعه جهانی، نهادها و قدرت‏های تأثیرگذار و عوامل و فاکتورهای مؤثر در عرصه روابط بین‏الملل و تأثیر آن‏ها روی کشورهایی مانند ایران، خیلی واقعی‏تر شده و خیلی ملموس‏تر توانسته‏ام این‏ها را از نزدیک دنبال کنم؛ چه از طریق رسانه‏ها و چه از طریق دیگر؛ از جمله راه‏های تحقیقاتی و مطالعاتی.

دوم این‏که متوجه شده‏ام، جمهوری اسلامی چگونه در ۳۰ سال گذشته توانسته تاثیر نیروی بزرگ و البته پراکنده بیش از چهار و نیم میلیون ایرانی خارج از کشور را که به روایت رسمی در خارج از ایران زندگی می‏کنند، در روند معادلات داخل ایران به حداقل برساند؛ کسانی که به عنوان شهروندان ایرانی حق‏شان بوده است که در عرصه سیاست در ایران تاثیر داشته باشند و مسائل ایران را دنبال کنند.

از نزدیک متوجه شدم جمهوری اسلامی چگونه توانسته این تأثیر را به حداقل برساند. به دلایل و فاکتورهایی دست یافتم که البته خیلی از فاکتورهایی که در داخل ایران نیز وجود داشت و براساس آن نیروهای منتقد نتوانسته‏اند در عرصه مسائل سیاسی تأثیر لازم را داشته باشند، دور نیست.

من فاکتورهای مشخص این مسئله را از نزدیک دیده‏ام. در مناطق مختلف، ازجمله در آسیا، اروپا و آمریکا، شهروندان و همشهری‏های خودمان را دیده‏ام. با فعالین سیاسی، اجتماعی و فرهنگی و حتی کسانی که در حوزه تجاری کار می‏کنند، نیروهای بوروکرات، یک سری آدم‏های تکنوکرات، آکادمیسین و طیف‏های مختلف سروکار داشته‏ام و دریافته‏ام چگونه احیاناً می‏شود به تصویری کلی رسید از این‏که چگونه ممکن است ما بتوانیم از این وضعیت و از این سیکل معیوب خارج شویم.

این راهکار، به نظر شما، چه می‏تواند باشد؟

از درون ایران، نیازمندی‏هایی با صداها و روش‏های مختلف در بیرون از آن منعکس می‏شود. از طرف دیگر، هرکدام از نیروهای ساکن خارج از کشور، به نوعی با بخش‏هایی از جامعه فعال ایرانی و حتی غیر فعال ایرانی، در تماس هستند و می‏دانند نیاز مردم در حال حاضر چیست و چه می‏خواهند که احیاناً خودشان در ایران، با توجه به فضای بسته امنیتی و شرایط سخت اقتصادی و مشکلات سیاسی‏، قادر به انجام آن نیستند.

البته این چیزی نیست، جز این‏که از این‏جا فقط آینه خواسته‏های آن‏ها باشند و نه این‏که نقش رهبری و هماهنگ‌کننده کل فعالیت‏های داخل ایران را بر عهده بگیرند.

من هیچ آلترناتیوی نمی‏بینم که رهبری در داخل ایران، بخواهد با خارج از کشور تعویض بشود. این اصلاً راه حل نیست و نبض تصمیم‌ها و خواسته‏ها و اراده‏ای که برآیند آن در داخل ایران وجود دارد، باید در کشور ایران و همان جغرافیای کشور ایران گرفته شود و این نبض در آن‏جا باید بزند.

البته بخشی از خواسته و بار عملی این‏کار را می‏توانند بر عهده نیروهای خارج از کشور بگذارند. به‏خصوص که صدای آن‏ها و آینه خواسته‏های آن‏ها باشند. این کمک بزرگی است که فکر می‏کنم امروز می‏توان انجام داد.

نگران آن نیستید که فاصله بخش بزرگی از جامعه ایران، قشری که به اینترنت دسترسی ندارد و یا حتی قشر کارگر که روشنفکران جامعه ما چندان به آن‏ها نپرداخته‏اند، با جامعه روشنفکری بازهم بیشتر و بیشتر بشود؟

چرا! اما این نگرانی من مربوط به حالا نیست. از بیش از یک دهه پیش بوده است و نقطه‏‏نظرات و پی‏گیری‏ها و پیشنهاداتی هم در این زمینه داشته‏ام. از جمله این‏که دست‏اندرکاران و کسانی که امکانش را دارند، بستر ایجاد وسایل ارتباط جمعی را فراهم کنند و یا تقویت آن کنند تا بتوانند با طیف‏های ضعیف‏تر جامعه ارتباط برقرار کنند.

اساساً حضور شخص من برای بار دوم در «رادیو زمانه» و پشتیبانی‏ از مجموعه رسانه‏های فارسی‏زبانی که البته فعالیت‏های‏شان با چهارچوب منافع ملی ایران در تطابق است، به همین خاطر است.

طبیعتاً ما هم باید کمک کنیم به ضرورت‏ها و ایجاد زمینه‏ها و پشتیبانی‏هایی که لازم است به این نقطه برسند. ولی واقعیت این است که این کار، کاری کاملاً تخصصی و حرفه‏ای است و شخصاً آرزو می‏کنم زمانی برسد که پاسخ سئوال شما، از طریق همین رسانه خودتان داده شود، تا این‏که همچنان ما آن را فقط به عنوان یک نگرانی مطرح کنیم.