ایرج ادیب‌زاده- «جهنم جای کافران و ناباوران نیست» عنوان نمایشگاهی‌ست در آتلیه‌ی معروف «ژروم» در خیابان ماتینیون پاریس که تابلوهای «شجاع آذری» با ترکیبی از هنر نقاشی و ویدئو را به نمایش گذاشته است. این نمایشگاه که از اول آوریل در پایتخت فرانسه آغاز شده، تا نوزدهم ماه می‌ ادامه دارد.

شجاع آذری در شیراز متولد شده، در نیویورک زندگی می‌کند. سینماگر است، با چند فیلم سینمایی و ویدئویی. از نسل تازه‌ی هنرمندان ایرانی‌ست که در انقلاب ۱۹۷۹ اسلامی زندگی کرده و امروز نگاهی واقع‌گرا و شاعرانه به کشور زادگاهش ایران دارد. 

از ۱۲ سال پیش به کار مشترک با «شیرین نشاط» عکاس و سینماگر ایرانی پرداخته و فیلم بلند سینمایی «زنان بدون مردان» برگرفته از کتاب معروف «شهرنوش پارسی‌پور» حاصل کار مشترک آن‌هاست. این فیلم در سینماهای عمومی فرانسه نمایش داده شد و در سال ۲۰۰۹ برنده‌ی «شیر نقره‌«‌ی جشنواره‌ی فیلم ونیز بود.
 

مضمون آثار گفت‌وگوبرانگیز شجاع آذری بین سنت و مدرنیته، گذشته و حال در حرکت‌اند. نخستین تابلوهای نقاشی ویدئویی او با کار مشترک «شهرام کریمی» نقاش ایرانی پدید آمده و از آثار بی‌سابقه در هنر تجسمی امروز با استفاده از تکنیک‌های ویدئویی به‌شمار می‌آید.
 

در گالری «ژوم» پاریس برای نخستین بار نمایشگاهی از تابلوهای شجاع آذری در فرانسه برگزار ‌شد. شجاع آذری در این آثار با دستکاری در چهره‌ی مقدسین به یک معنا با آتش بازی کرده است و از نظر هنری تلاش می‌کند تماشاگر را به اندیشه وادارد و قصد دارد توهم ما از آنچه را که به‌گونه‌ای آشکار می‌بینیم به چالش بکشد.
 

در گفت‌وگوی ویژه‌ با «زمانه» شجاع آذری ابتدا درباره‌ی عنوان نمایشگاهش «جهنم جای کافران و ناباوران نیست» می‌گوید: «عنوان نمایشگاه یکی از جملات کشیش سرشاس آمدیکایی و موعظه‌گر انجیل است، هنگامی که برای جمع کثیری روضه‌خوانی می‌کرد. چون این جمله در ترویج مذهبی جمله‌ی بسیار جالبی‌ست، یک جمله‌ بسیار پارادوکسیکال ا‌ست – پر از تناقض – و این آقا از آن استفاده می‌کند. این بود که توجه من را به خودش جلب کرد و اینکه منظورش از این جمله چیست که می‌گوید هیچ کافری در جهنم نیست یا به شکلی تمام مؤمنین در جهنم هستند.»
 

شجاع آذری می‌گوید هدفش از قراردادن چهره‌ی زیبای زنانی که با تکنیک‌های ویدئویی مژه می‌زنند یا اشک می‌ریزند، در جای امامان شیعه «شخصی کردن مذهب» است. او درین باره می‌گوید: «برای من مهم بود که شمایل به شکل شخصی درآید. منظورم شخصی کردن مذهب است. به‌نظر من مذهب زمانی می‌تواند قابل احترام باشد، که از دام سیاست و از دام عوامفریبی‌ها جدا شود و تبدیل شود به امری شخصی، چنان‌که اگر کسی علاقه یا ایمانی داشت، این ایمان شخصی باشد و به زور به حلق مردم نکنند.»
 

این هنرمند ایرانی می‌گوید تحت تأثیر رویدادهای پس از انتخابات ریاست جمهوری، جنبش مردمی و نیز کشته شدن ندا آقاسلطان این آثار را پدید آورده است. او می‌گوید:«آن حس عاطفی‌ که منجر به تولید این کار‌ها شد، جریانات بعد از انتخابات بود. آن کشت و کشتارها در خیابان. خصوصاً تصویر ندا. وقتی من کشته شدن ندا را در خیابان دیدم، خیلی متأثر شدم و همیشه این تصویر با من بود. جریان شهادت، و بعد دیدن شمایل‌های مذهبی، و بعد استفاده‌ی حکومت‌ از این شمایل‌ها و آیین‌ها، و همچنین جنبه‌ی مردسالاری که در آن نهفته است. من فکر کردم اگر شهادتی در کار است، اگر ندا شهید است، او تنها به شکل یک قدیس می‌تواند باشد و این باعث شد که چهره‌های امام‌ها را، همه را، تبدیل کنم به چهره‌های زنانه. در همان حال چیز دیگری که توجه‌ام را جلب کرد، این بود که وقتی شما به این تصاویر نگاه می‌کنید، مثلاً تصویر حضرت علی و امام حسین و یا امام رضا، اگر با دستتان ریش و سبیل آن‌ها را بپوشانید، چهره و چشم و ابرویشان، چشم و ابروی زن است. در حقیقت شکل ترویج این قدیس‌ها و امام‌ها به شکل زنانه است. شما دستتان را بگذارید روی ریش و سبیلشان و به چشم و ابرو نگاه کنید! اصولاً ماهیت زنانگی در فرهنگ ما جای ویژه‌ای دارند. یعنی شما حتی اگر به اسطورهای ایرانی برگردید، می‌بینید که اصلاً در فرهنگ ما آفرینش زنانه است. سیمرغ یک زن است، ماده است، و من فکر می‌کنم این ماهیت زنانه در فرهنگ ما بسیار برجسته است. حتی همه‌ی قدیسین در مسیحیت هم از یک سویه‌ی زنانه برخوردارند، به خاطر اینکه آن حالت رأفت و بخشایش را بتوانند به مردم برسانند. قطعاً مذهب از عامل زنانگی آگاهانه و منطقی استفاده کرده است.»
 

در یک تابلوی بزرگ که در اصل کار استاد «مدبر»، از نقاشان بزرگ سبک نقاشی قهوه‌خانه‌ی ایران است، این‌بار با کمک ویدئو و کلیپ‌های ویدئویی همه چیز درهم می‌آمیزد. عزاداران عاشورا، چهره‌ی قذافی، حسن‌ نصراله، آیت‌اله خمینی، رابطه‌ی مذهب با سیاست، نوآوری و مدرنیته در سنت نقاشی قهوه‌خانه‌ای ایران. سنتی که نزدیک به یک صدسال از به‌وجود آمدن آن در ایران می‌گذرد. شجاع آذری می‌گوید: «این تابلوی استاد مدبر است به اسم «روز قیامت» یا روز محشر، که بسیار تابلوی معروفی‌ست در سنت نقاشی‌ قهوه‌خانه‌ای ایران. من از کل این تابلو استفاده کردم. به این شکل که تابلو را اسکن کردم، وارد کامپیو‌تر کردم و از تصاویری که در اثر آقای مدبر هست استفاده کردم. این‌کار را من به چند دلیل انجام دادم. می‌دانید که این نقاشی‌های قهوه‌خانه‌ای به‌عنوان نقاشی قلمداد نمی‌شدند و آنها را در گالری‌ها و موزه‌ها به نمایش نمی‌گذاشتند. نقاش‌ها این‌ آثار را به‌عنوان پرده با خودشان می‌بردند و در قهوه‌خانه‌ها آویزان می‌کردند و بعد پرده‌خوانی می‌کردند. یعنی برابر پرده می‌ایستادند و به شکلی داستانش را بازی می‌کردند. نقش‌های مختلفی می‌گرفتند، بازی می‌کردند و به‌هرحال بیشتر داستان‌گویی بود. به نوعی می‌توانم بگویم که در فرهنگ ما «پرده‌خوانی» یا «شمایل‌خوانی» زمینه‌ساز سینما بوده است. حس من این بود که شاید از طریق استفاده از صناعت داستان‌گویی بتوان راوی را به تابلو برگرداند. درین میان چیزی که برای من لذتبخش است، این است که ببینم یک تماشاگر روبه‌روی تابلو می‌ایستد و پنج شش دقیقه به تابلو خیره می‌ماند و داستانی را دنبال می‌کند. داستانی که این اثر روایت می‌کند، یک داستان اخلاقی‌ست. داستان روز محشر است و شما گناهکاران و صوابکاران را، یا به اصطلاح نکیر و منکر، همه را در این تابلو می‌بینید. البته اخلاقیات اسلامی همیشه با سیاست رابطه داشته است. برای نمونه همین الان هم شما «شیطان بزرگ و شیطان کوچک» و انواع و اقسام این گناهکارهای مختلف را در سیاست می‌بینید. قصد من این بود که سیاست در خاورمیانه را با زمینه‌ی اخلاقی این تابلو مخلوط کنم و به پرده‌ی تازه‌ای برسم. برای همین در این تابلو شما از بولدوزورهای اسراییلی گرفته، که خانه‌ی فلسطینی‌ها را خراب می‌کنند، تا سربازان آمریکایی که در ابوغریب مردم را شکنجه می‌کنند، از تصاویر شکنجه‌ها تا نصراله که مردم تهییج می‌کند، از رژه‌های نظامی حزب‌اله تا عوامفریبی خمینی و تهییج‌های عاشورا و نوحه‌خوانی‌ها عاشورا، همه را می‌بینید و همه‌ی این‌ رویدادها به شکلی در این تابلو آمده است.»
 

به گفته‌ی شجاع آذری استفاده‌ی مذهب در سیاست، فقط به کشورهای خاورمیانه و اسلامی محدود نمی‌شود. دو تابلوی او، که در زمان رنسانس به‌وجود آمده‌اند، استفاده‌ی هنر در مذهب و آمیزه‌ی مذهب و سیاست را به‌خوبی نشان می‌دهند. او می‌گوید: «یک تابلوی دیگر هم هست که در طبقه‌ی بالاست. دو ویدئو است که از دو نقاشی کلاسیک دوره‌ی رنسانس اروپا کار شده: اثری از «کارواژیو به نام «شک قدیس توماس»، و دیگری اثری از رامبراند با عنوان «قربانی کردن اسماعیل». روی این نقاشی‌ها یک صدا هست، صدای یک کشیش انجیلی بسیار تند اصولگرای آمریکایی. شبیه همین آقایی که قرآن را اخیراً سوزاند، و این یک مسئله‌ی خیلی جدی در جامعه‌ آمریکاست. یعنی جامعه‌ آمریکا هم به‌‌ همان اندازه مذهبی‌ست که جامعه‌ ایران. در ۲۰ سال اخیر، که من در آمریکا زندگی می‌کنم، متأسفانه شما می‌بینید که چطور این مذهبیون شروع کرده‌اند به سیاسی شدن و دارند از مذهب استفاده‌های سیاسی می‌کنند. یعنی تمام نظام و اصول دموکراسی آمریکا و مدرنیته‌ی آمریکا را به شکلی‌هایی زیر سئوال برده‌اند. پس در این تابلو هم با اصولگراهای مذهبی آمریکایی برخورد می‌شود، هم با بلا و فتنه‌ای که الان ۳۰ سال است به جان ما افتاده است.»
 

شجاع‌ آذری در معرفی کوتاهی از کارهای خود می‌گوید: «ببینید، من اصولاً فیلمساز هستم. سابقه‌ی من واقعاً فیلمسازی‌ است. در ۱۶ـ ۱۵ سال اخیر چندین فیلم سینمایی درست کردم و بعد در سال ۹۷ با خانم شیرین نشاط آشنا شدم که ایشان می‌خواست به سینما نزدیک شود و ما با هم شروع کردیم به فعالیت کردن و به‌‌ همان میزان که من روی او تأثیر گذاشتم تا او به طرف سینما برود، او هم روی من تأثیر گذاشت که من به طرف هنرهای تجسمی بروم. الان هفت‌ـ هشت سالی هست که من دارم هنرهای تجسمی را تجربه می‌کنم.»
 

شجاع آذری (سینماگر، نقاش و ویدئوگرای ایرانی)، ریشه‌های بدبختی جامعه ایران را پدرسالاری توصیف می‌کند و می‌گوید: «فکر می‌کنم که یکی از ریشه‌های بدبختی جامعه‌ی ما همین پدرسالاری است. همیشه هر موقع که حرکتی بوده، موقعی بوده که زنان تلاش کردند به آزادی برسند… می‌دانید، من فکر می‌کنم تا زمانی که ما در جامعه ایران به آزادی زنان نرسیم، تا آن زمان که زنان ایران بتوانند شخصیت واقعی خود را داشته باشند و به شخصیت‌شان توجه شود وبه آنان احترام گذاشته شود، ما هیچ وقت نمی‌توانیم به آزادی برسیم.»
 

کار آینده و مشترک شجاع آذری و شیرین نشاط باز هم داستان زن است. این‌بار داستان یک زن حماسی و افسانه‌ای. داستان زندگی آوازه‌خوان مشهور دنیای عرب «ام کلثوم»، که پس از مرگش برای همراهی پیکر او تا گورستان چهار میلیون مصری به خیابان‌ها آمدند.