ونداد زمانی – از حوالی دهه ۹۰ میلادی، پژوهشگران از افزایش نسل جدیدی از مردان در جهان میگویند که به نظر میرسد اصراری ندارند که «بزرگ» شوند. نمونههای آن را هم میتوان در تمام شهرهای بزرگ دنیا دید؛ نسل جدیدی از مردان جوان که تمایل و شتابی برای زندگی جدی و تعهدات آن ندارند.
خانم «کی هیموویتز» با صراحتی کمابیش پرخاشجویانه در کتاب خود تحت عنوان «مرد شدن» مدعی است که مهمترین دلیل وجود رو به افزایش مردان « نوجوان صفت»، پیشرفت زنان و حضور جدی آنها به عنوان زنان مستقل و موفق در جامعه بوده است؛ موفقیتی که مردان را واداشته تا در پشت ماسک «نوجوانانی» پنهان شوند.
چه چیزی مردها را از زندگی «بزرگسالانه» دور میکند و آنها را به مردان «نوجوان صفتی» تبدیل میکند که دوست دارند دنیای «بیبندوبار» خود را طولانیتر کنند؟
روزانه مردانی را میبینیم که اصرار بر حفظ سلیقهها و رفتارهای سبکسرانه و غیر جدی دارند؛ با بازیهای طولانیمدت کامپیوتری، تماشای تلویزیون و صرف وقت زیاد در سایتهای مختلف اینترنتی. این رفتار آنها نیز توسط رسانههای سرگرمکننده تشویق میشود.
بسیاری از مردان معتقدند که زنان امروز با وجود استقلال مادی همچنان از مردان توقع دارند که هزینههای مربوط به دیدارهای نخستشان را تقبل کنند. ازجمله برایشان گل و کادو بخرند. مردان معترض از دورویی این زنان که از طرفی مدعی برابری با مردان هستند ولی در ایجاد رابطه و حتی سکس، محافظهکار میشوند دلِ خوشی ندارند. آنها از خود و دیگران میپرسند: چرا فقط مردان باید در این زمینهها پیشقدم باشند و در بیشتر موارد رنجِ جواب منفی را بر خود هموار سازند؟
مردان کمابیش خشمگین از وضعیت موجود معتقدند که زنان فقط به فکر «تور انداختن» آنها هستند؛ چون میخواهند از حمایت مادی و طولانی مدت ازدواج بهرهبرداری کنند. مردان به شیوههای غیر مستقیم اعلام میکنند ما خود را به بچگی و لاابالیگری میزنیم چون دیگر خبری از همسران خوب آینده نیست.
به اعتقاد بسیاری از مردان، آنها به این دلیل به کانالهای ۲۴ ساعته ورزشی و کمدی و حتی سکس در اینترنت پناه میبرند چون زنان زیادی بیبندوبار و گستاخ و تسلطجو شدهاند و به همین دلیل ترجیح میدهند از آنها دور باشند.
مجموعههای تلویزیونی آمریکایی که استقبال جهانیشان در ۳۰ سال گذشته مدیون خلق قهرمانان مجرد و زیرک و «الکی خوش» است که دختربازی، بیقیدی، گذران زندگی با پیتزا و آبجو در آن کلیشه شده است گواه مستدلی از این دیدگاه عمومی است. دهها سال است که فیلمهای سینمایی هالیوود در حال تبلیغ شخصیتهای دوست داشتنی از مردان جوانی هستند که ماری جوانا میکشند، طرفدار «پیشتازان فضا» و کارتونهای سیمپسون و هایدپارک هستند و رفیقبازی شرط مهمی برای استقلالشان است؛ و از همه مهمتر اینکه در پی دستیلبی به رابطه گذرا با جنس مخالف برای رفع نیازهای جنسی هستند.
خانم «هیموویتز» معتقد است تصاویر ارائه شده توسط رسانههای سرگرمکننده با آمدن مجله «پلی بوی» شروع شد که مصادف با بالاتر رفتن استاندارد زندگی در غرب، درهم شکستن اخلاقیات مذهبی و افزایش نسبی آزادیهای جنسی بود. این مجله سکسی با دادن عنوان «پسر بازیگوش» به مردان شیک و موفق، الگوی مردانهای را از مردان بیبندوبار تبلیغ میکرد که بعد از نیم قرن در نسل جدید مردان بروز جدی پیدا کرده است.
خانم نویسنده در کتاب «مرد شدن»، ضمن رجوع به آمار و تحولات اقتصادی و اجتماعی تلاش میکند ثابت کند که مردان از دهه ۶۰ میلادی به بعد، به آرامی اعتماد و توانایی و نفوذ سنتی خود را به عنوان «نانآور» اصلی خانه از دست دادهاند؛ کاهشی که در تضاد آشکار با رشد اعتماد و استقلال زنان در جامعه و دخالت و شراکت آنها در پرداختن هزینههای خانواده بوده است.
بر اساس آماری که خانم نویسنده جمعآوری کرده ۷۰ درصد مردان زیر ۳۰ سال در نیم قرن پیش آمریکا (دهه ۷۰ میلادی) تن به ازدواج میدادند و وارد زندگی مسئولانه میشدند. در صورتی که در سال ۲۰۰۰ این رقم به ۳۰ درصد نزول پیدا کرده است. آمار ارائه شده بعدی حکایت از این دارد که برای نخستین بار در سالهای گذشته، درصد زنان فارغالتحصیل از دانشگاهها (۳۴ درصد) از مردان دانشگاه رفته (۲۷ درصد) پیشی گرفته است. آمار ارائه شده در کتاب نشان میدهد که در بسیاری از شهرهای بزرگ آمریکا، زنان شاغل و متخصص، درآمدشان بیشتر از پدران، برادران، دوست پسران و همسرانشان شده است.
خانم هیموویتز به این نکته اساسی اشاره میکند که زندگی مصرفی و در دسترس نسل جدید به آنها امکان میدهد که بتوانند به کمک رستورانهای ارزانقیمت، غذاهای یخزده و آپارتمانهای بسیار کوچک به زندگی مجردی خویش ادامه دهند.
دلیل دیگری که توانست به رشد زندگی مجردی دامن بزند این است که تا همین اواخر، دوره کوتاهمدت فوق دیپلم برای ادامه زندگی متوسط و احتمالاً سرپرستی یک خانواده کافی بوده است، اما در این دوره، برای تضمین شرایط مادی آینده و اطمینان از کاریابی، ادامه تحصیلِ گران و به ویژه طولانیمدت، امر عمومی و اجتناب ناپذیر شده است.
این امر باعث میشود تا زندگی مستقل و ساده مجردی در دوران چهار تا هشت ساله دانشجویی به عادتی خوشایند تبدیل شود. مردان جوان در دانشگاهها از آزادی رابطه جنسی با زنان دانشجو به شیوه غیر متعهد لذتمیبرند و این امر بر آنها مشتبه میشود که زندگی ایدهالی را در حال تجربه کردن هستند که میتوان برای همیشه ادامه داد، اما واقعیت بازار کار و دوری از اجتماع مملو از جنس مخالف همتراز، بلافاصله واقعیت جدیدی را به مردان عرضه کرد که آمادگی پذیرش آن را ندارند.
خانم نویسنده بار دیگر به آمار مراجعه میکند و نشان میدهد که جوانان آمریکایی «مجرد» زیر ۳۰ سال در دهه هفتاد میلادی ۱۶ درصد بوده است؛ در حالی که بر اساس آمار کنونی، ۵۵ درصد مردان زیر ۳۰ سال آمریکا مجرد هستند؛ پدیدهی رو به گسترشی که بیتردید درسایر نقاط دنیا نیز به چشم میخورد.
از دید خانم «هیموویتز»، زنان جوان نسل جدید که زندگی مادی مستقل و به نسبت خوبی را برای خود تهیه دیدهاند، صدای اعتراضشان نسبت به این مردان «نوجوان» بلند شده است. این اواخر، بسیاری از زنان معترض به ناچار از خیر پیوند با فردی به عنوان«شوهر» گذشتهاند. زنان نیز به زندگی مجردی و نداشتن تعهد خانوادگی تمایل پیدا کردهاند. طیف رو به افزایش زنان فوق در پی هشدار ساعت بیولوزیشان در مورد مادر شدن، به سمت بانکهای فروش « اسپرم» میروند تا پدری را برای یک روز بخرند.
پینوشت:
برای تهیه این یادداشت، از خلاصه مقاله خانم هیموویتز، منتشر شده در مجله وال استریت ژورنال استفاده شده است:
Adapted from “Manning Up: How the Rise of Women Has Turned Men Into Boys” by Kay S. Hymowitz, to be published by Basic Books on March 1. Copyright © by Kay S. Hymowitz. Printed by arrangement with Basic Books.
اطلاعات و مباحثی که راه می اندازید سبز شدن پونه بر سر لانه مار است. قلم تان جسورتر باد.
کاربر مهمان محبی / 02 May 2011
عالی بود مثل همیشه
کاربر مهمان / 02 May 2011
خیلی از زنهای این دوره هم تمایل به ازدواج و بچه ندارند. ما سه دوست قدیمی هستیم که هم شغل خوب داریم و هم زندگی راحت و هیج موقع نشده است که بخوایم زندگی خودمان را تغییر دهیم. این همه بچه توی این دنیا هست یکی کمتر یا بیشتر چه فرقی می کند. اشکالی هم ندارد اگر زنها می خواهند مادر شوند. من و دوستانم نمیییییییی خواهییییییم
کاربر مهمان میترا و دوستان / 02 May 2011
آیا این اتفاق در ایران هم می افتد؟
کاربر مهمان / 02 May 2011
درود… بسیار عالی بود ونداد جان.
کاربر مهمان / 02 May 2011
نویسنده ی این مقاله نقش راوی خنثی را گرفته که تنها روایت می کند خانم هیموویتز چه گفته. اما پشت خنثی بودن وی حمایت و تایید دیدگاههای خانم هیموویتز خوابیده است.
آقای زمانی در سراسر مقاله ی خود دیدگاههای پدر/مرد سالارانه را با تبلیغ ارزشهای خاصی تبلیغ می کند.
چرا چیزهایی که در لیست زیر می آورم ارزش و خوب هستند: زندگی غیر مجردی شامل یک مرد و زن و بچه هایشان، زندگی که قرارداد سکس بین دو نفر برای تمام عمر است، مردانگی به عنوان نان آوری خانواده، تشکیل ندادن خانواده در زمان 4 تا 8 ساله ی دانشجویی؟ زندگی در آپارتمان کوچک به جای خانه های بزرگ ویلایی؟
و چرا این چیزها ضد ارزش هستند: گل یا هدیه خریدن برای شخصی که به ملاقاتش می رویم، زندگی مجردی، زندگی در آپارتمان، نوشیدن آبجو، مصرف ماری جوانا، نگاه کردن به کارتون سیمپسون، رفتن به رستوران های ارزان، سفارش پیتزا، برقراری رابطه سکسی موقت با توافق و قرارداد طرفین؟
آیا مردانگی و بزرگسالی مترادفند؟ آیا رابطه ی زمانمندی که بر اساس توازن قدرت، خواست و قرارداد دو طرفه باشد بی تعهد است؟ آیا تعریف تعهد این است که رابطه باید همیشگی و در جهت هدف های خاص (تولید بچه) باشد؟
نویسنده در ابتدای مقاله بدون اینکه اول بحث هایش را ارائه کند و قبل از دادن آمارها و ارائه تعریفش از مردانگی (بزرگسالی) و نوجوانی، بی بند و باری و رفتارهای سبکسرانه و غیر جدی، با دادن این صفتها به مردان آمریکای شمالی آنها را "نوجوان" خطاب می کند. به عبارتی نویسنده اول از همه بدون ارائه بحث نتیجه گیری هایش را بنا به یک سیستم ارزشی عوام پسند کرده است. امروزه با توچه به اینکه چه چیزهایی را ارزش و ضد ارزش فرض می کنیم می توانیم آمارهایی جمع کنیم که نتایچ دلخواه ما را تایید کنند و واقعین را آنجور که ما می خواهیم بازنمایی کنند. اینکار دست کاری یا منیوپولیشن ارقام است
متاسفانه در مقالات قبلی شما هم همین رویه دیده می شود یعنی اصالت به مرد به عنوان مرکز و اینکه مسئله ی پدر/مرد سالاری با اینکه مردان خود را درست کنند و رابطه ی متعادل تری با جنس مخالف داشته باشند حل می شود!
از طرف دیگر شما (شاید هم ناآگاهانه) از مبلغان دگر جنس گرایی اجباری که در پیوند نزدیک با مرد سالاری است می باشید.
حرفهای این مقاله بنا به تجربیات شخصی من که 14 سال است در کانادا زندگی می کنم و در زمینه علوم اجتماعی تحقیق می کنم بی اعتبار است و در صدد حفظ تعریف مشخصی از مردانگی و زنانگی، مردی و زنی، پدری و مادری، و نگه داشتن سیستم پدر/مرد سالاری و توانمند شدن زنان است.
نویسنده ی محترم: پدری تنها ریختن اسپرم در واژن نیست که بشود برای یک روز خریدش یا نه. بمادری هم به معنای ماشین تولید بچه نیست. با پیشرفت علم ممکن است در آینده بشود با دو تخمک انسان تولید کرد و نیازی به اسپرم نباشد. همینطور ممکن است نه نیازی به تخمک باشد و نه اسپرم و با برداشتن نمونه ی پوست شما بتوان انسان تولید کرد.ممکن است نیاز نباشد زنانی که مایل نیستند رنچ حاملگی و زایمان را ببرند. آنوقت پدر و مادری موافق با ارزشهای شما کجا می رود؟ پیشنهاد من به شما این است که دنبال تعارف جدیدی از پدیده ها بروید.
با احترام
نیلوفر شیدمهر
نیلوفر شیدمهر / 02 May 2011
با سلام خدمت جناب ونداد زمانی عزیز واقعا از مطلب گیرا و جذاب شما ممنونم
کاربر مهمان / 02 May 2011
نیلوفر عزیز اگر از زاویه مشخصی که اشاره کردی به موضوع مطرح شده خانم هیموویتز بنگریم شاید نگرانی ایشان برای از دست رفتن سنت های طبیعی مرد سالارانه باشد ولی اگر به ادعای ایشان توجه کنیم می بینیم که به نظر ایشان در جا زدن مردان معاصر در عدم تشخیص و هماهنگی انها با رشدی است که نصیب زنان شده است. مرسی از توجهت
کاربر مهمان ونداد زمانی / 02 May 2011
چرا که نه؟
کاربر مهمان / 02 May 2011
مشخصاتی که در این نوشتار برای مردان نوجوان صفت ذکر شده خیلی با شخصیت من تطابق دارد. من در سی و هفت سالگی، هیچ تمایلی به تشکیل زندگی مشترک ندارم. روابطم را با خانم ها بر اساس تفریحات موقتی و یللی تللی تنظیم می کنم. به کسی دل نمی بندم و نمی خواهم آویزان کسی باشم یا یکی را ببندم به دم خودم!! دوستان و خانواده ام همیشه سرزنشم می کنند و خودم هم گاهی از آینده ام می ترسم، اما علی الحساب زندگیم را همین جوری پا در هوا گذاشته و بی خیالی طی می کنم.
کاربر مهمان / 03 May 2011
دوست نکته سنج خورشید عزیز: این مقاله در کنار صدها مقاله اجتماعی دیگر قراری برای نوشتن اثر تحقیقی ندارد. نویسنده در حقیقت به کمک آمار سعی کرده است نشان دهد که شاید رشد کمابیش زنان به نوعی مردان را به واکنشکی انفعالی سوق داده است. ایشان بر اساس الگوی موجود و تعریف موجود موجود خانواده، سنگ بنای نظر خود را گذاشتند نه بر اساس « خانواده چیست» اقای انگلس… من شخصا یکی از آرزوهایم این است که کاش در کنارِ پر شدن صفحات نشریات و رسانه ها از مطالب و تحلیل های سیاسی، میدان بیشتری به موضوعات اجتماعی و رفتاری داده می شد. دنیای ما در تمام زمینه های زندگی، ییش از حد پیچیده شده است و فال حافط همه جا کارگر نمی افند. علاقه و توجه خوانندگان ب رادیو زمانه ه این نوع مطالب نیز حکایت از ارزوی مشترک در این رابطه دارد. سپاسگزار دقت و تفکر انتقادی شما
کاربر مهمان ونداد زمانی / 03 May 2011
با ديدگاههاي سركار خانم شيدمهر موافقم. اصرار بر طبيعي و درست بودن نقشهاي سنتي براي زنان و مردان قطعا نتيجهاي جز تحكيم مردسالاري ندارد. ضمنا خانم هيموويتز گويا فراموش كردهاند كه اصولا تعاريف در هر دوره متغيرند. براي مثال بنگريد به تعريف خانواده در دورانهاي مختلف كه از يك قبيله را شامل ميشده تا امروز كه حتي دو زن يا دو مرد يا يك والد ويك كودك شامل اين تعريف شده اند.
خانم نويسنده ابتدا تعريفها و پيشفرضهايي درباره خانواده، زن، مرد، روابط و وظايف در ذهن دارد و بعد به كمك آمار گزينش شده به اثبات آن ميپردازد و قطعا نام چنين مطلبي هرچه باشد مقاله تحقيقي نخواهد بود.
خورشيد / 03 May 2011
ونداد عزیز
این در جا زدن مرد معاصر یا حتی مرد آمریکای شمالی هم ساخته پرداخته ی شماست. در همین کانادا که من زندگی می کنم بر حسب آمار در مقابل هر دلار که مردان شاغل برای حقوق دریافت می کنند زنان 70 سنت می گیرند. آیا شما اسم این را می گذارید در جا زدن؟
آنهایی که دنیای امروز را در بخش سرمایه، تگنولوژی و سیاست هدایت می کنند یعنی بزرگترین سرمایه داران دنیا شامل بانک داران، کارکنان نخبه ای که روی تکنولوژی های کار می کنند و دولت مردان هستند. همسر من آنالیست مالی (چارتر فایننشیال انالیست) است در بانک بزرگی که کار می کند کسانی که مدیز خرید و فروش سهام هستند همه مردند. نگاهی به وال استریت کنید، چه می بینید؟ نگاهی به تاریخ ریاست جمهوری آمریکا کنید چه می بینید؟ نگاهی به ترکیب پارلمان کانادا کنید چه می بینید؟ به هر طرف که نگاه کنید سلطه بی چون و چرای مردان را می بینید
حالا این خانم نویسنده از همین پیشرفت اندک زنان برای مثال در زمینه ی تحصیل و استادی دانشگاه نگران است و چنین کتابی نوشته و در صدد این است که پیشرفت اندکی از زنان را ضغیف شدن مردانگی بنامد. شما به عنوان متر جم نویسنده باید بیشتر به این مسائل دقت کنید که چه چیزی را دارید تبلیغ می کنید
با احترام
نیلوفر شیدمهر
نیلوفر شیدمهر / 03 May 2011
انسان و تشرّفاش!
خوب شد به علوممان افزودهکرده شد که در ساير نقاط دهکدهی جهانی هم، به فرمودهی شاعر بزرگوار معاصر (که شخص شخيص خودمان باشيم) قضايا ايدون است که بايد گفت:
مگو گيتی از کهنهفکری تهیست
جهان سربهسر بندِ اين کهنگیست!!
پاسخی را که من نمیتوانستم با زبان الکن و سواد نمکشيدهی خود بدهم، خانم شيدمهر به تمام و کمال، و بسيار عالی فرمودهاند! (خورشيدخانم هم پرتوفشانی شايستهای نمودهاند که بايد گفت: آفرين! هزاروسيصد آفرين! صدالبتّه، بايد از جناب ونداد زمانی نيز کمال تشکّرات نمود، که مستفيض فرمودهاند؛ وگرنه ما کجا و کتاب مذکور کجا! بله…)
متأسّفانه محقّقهی محترمه، نويسندهی کتاب، قصد شومی راجع به ابنای بشر دارد که ذيلاً به منظور مچگيری، ايضاح میگردد:
در گذشتههای دور، آدمیزاد «شامپومزده» تشريف داشتهاند؛ يعنی حدود و حوالیِ حضرت آدم سفيهالله! بعدها ترقّی رخ داده و ايشان به لقب خجستهی «شامشومزده» ملقّب شدهاند؛ و ايدون، هزارهها و قرنها سپری گشته تا… به قدری پيش ازين رسيدهايم…
و اينک مدّتیست که به ياری حضرت «دهر» (بزرگ پروردگار هستی، با نامِ مستعار و منسوخ «باریتعالیٰ»)، جناب آدمیزاد قصد تشرّف فرمودهاند به مقام والای «شامهيفده»ی! امّا دشمنان پيدا و پنهان، قاصداً و عامداً برآن شدهاند که از اين سفر جلوگيری کنند؛ بلکه حتّی اگر روی خوش ببينند، بدشان نمیآيد که مقام والای ما را، برگردانند به همان «شامپومزده» که بوديم؛ بلکه حتّی –زبانشان لال-، ازين هم فروتر بروند و اصلاً ما را بکنند «شامسيزده»!
دس بردار خانم محترم کی هيموويتز! چيزی که شما مشاهده میفرماييد، نهتنها ضرورتِ قطعیِ انسانِ نوِ زمانهی نوين، که «نويد» ورود اين جونور به عرصهی شريف «شامهيفدهی» اوست؛ بهشرطی که بفهميت!!
و ديگر، بهقول همشهریهای نِوشَهيریام: تمام!
×××
http://fardayerowshan.blogspot.com
مهدی سهرابی / 03 May 2011
خورشید خانم زیاد لازم نیست سخت بگیرید و هر تفاوت نظری با خودتان را به یک اندیشه پلید ربط دهید. نظری است که این نویسنده داه است به سهم خود دلائلی را ابراز کرده است همین. بی شک شما هم از یک زاویه مشخص دلائل مستدلی دارید که فکر می کنید زندگی زنان بهتر نشده است و رشد زیادی را برای زنان تصور نمی کنید و زندگی انها را سرشار از توهین و مظلومیت می بینید. من این امکان را می بینم که زمینه های پیدایش نگاه شما پایه ای منطقی دارد و بخشی از حقیقت را می گویید. ولی شاید بهتر باشد که از اصرار و مطلق نگری و حتی حقانیت بی بدیل تان کمی بکاهید. مرسی از توجه تان
کاربر مهمان ونداد زمانی / 03 May 2011
استاد چانک چون چان که یکی از نوادر محقق در علوم روابط اجتماعی وعلی الخصوص در مورد خلقت و افرینش و تداوم هستی است وکتابهایش در تیراز چند میلیاردی دردسترس عموم است ! و اخیرا هم چند جایزه اسکار ! و نوبل ! را هم نصیب خود کرده اند!! میفرمایند: طبیعت بر اساس جفت یا ذوج تداوم پیدا میکند و اگر باهم نیاویزند و بر حسب همان قانون وشرح وظائف عمل نکنند انقراض و هستی انها قطعی است . استاد چون چان میفرمایند: اگر گردافشانی گلها نبود و تخمکی بارور نمیشد دانه گندمی بارور نمیشد تا تو نانی نخوری واز سر سیری شکم چرت و پرتی نخواهی فرمود ؟!!! البته که میشود با ملیونها اسپرم رها شده از یک انزال نرینه ملیونها تخمک زن را در یک ازمایشگاه بارور کرد و ملیونها انسان همشکل وهمسان را بوجود اورد که نه بدرد امروز میخورند ونه پاسخگوی عاقبت انسان ! دقیقا مثل خیارو گوجه ایست که قاطی سالادی بود که خوردم ! استاد چان چون میفرمایند هیچ موجودی مثل انسان اینچنین در نابودی خود در تلاش نیست ! خودش به جهنم ! در حال نابود کردن طبیعت است . ببخشید ! من نقل قول از استاد کردم !! والی منهم عاشق ونداد هستم و دلم میخواهد غش وریسه برم و بگویم : قربان دهنت ! و چه چه و به به بکنم !! بعضی در این رشته حرفه ای شده اند . لطفا فردا با من دست به یقه نشوید ! به کتاب ایشان مراجعه بفرما ئید !!
کاربر نادر / 03 May 2011
ونداد عزيز
آن مطالب را خانم شيدمهر نوشته بودند نه من! به هرحال گمان ميكنم همه بايد اندكي از سرعتمان كم كنيم! پيامد كوچك اين سرعت يكي همين است كه مطالبي را كه من ننوشتهام پاسخش را به من دادهايد!
با تشكر
خورشيد / 04 May 2011
ببینیم این نسل به قول قدیمی ها پدر صلواتی چی از آب در میاد.
البته اگه نسلی در کار باشه!
کاربر مهمان / 04 May 2011
آقای ونداد گرامی
درست است که این مقاله تحلیلی نیست ولی با بازنمایی غلط واقعیت اجتماعی (بوسیله ی دستکاری و منوپولیشن آمار) به تبلیغ دید خاصی می پردازد. شما درست می گویید که بسیاری خوانندگان زمانه خواهان این نوغ مقاله هایی که من "مقاله اجتماعی مک دونالدی" می نامم هستند. شما هم به ایشان مک دونالد می دهید، ارگاسم مجازی می دهید. بنابراین پرخواننده بودن این مطالب خطی را که شما بین مقاله ی اجتماعی و سیاسی کشیده اید ثابت نمی کند. علاقه ی عام به خوردن مک دونالد را می رساند
به خود تصویر روی جلد کتاب نگاه کنید می بینید چطور کذب به عنوان واقعیت باز نمایی شده. پسر بچه ای که لباس پدرش را پوشیده. آیا این نوچوانان موضوع صحبت کتاب اینگونه اند؟ نه آنها، به خاطر صرف وقت زیاد در ورزشگاهها، بدنی ورزیده و پر عضله دارند. چرا؟ چون مدل مردانگی در آمریکای شمالی برای عوام دوباره نمایش قدرت و ورزیدگی بدنی شده است. خیلی از پدیده هایی که نویسنده ی کتاب در مورد مردان جوان می گوید در مورد زنان جوان هم صدق می کند، از قبیل مصرف ماری جوانا و زیر تعهد خانواده نرفتن.
اما کلماتی که بوی مطلق نگری می دهند اینها هستند: اندیشه پلید، سرشار از توهین و مظلومیت. کسی کتاب خانم نویسنده و مقالات شما را اندیشه ی پلید نام نداده. آنها تنها مک دونالدی هستند و شما در تغذیه افراد گرسنه که گرسنگی شان را می خواهند بطور موقت رفع کنند متخصص هستید. در ضمن این دوگانه اندیشی که مردان قربانی کننده و ظالم و زنان قربانی و مظلومند اندیشه ای بسیار اشتباه است. زنان هم مانند مردان در باز تولید روزانه ی روابط مردسالارانه سهیمند. آنها همانطور در شکستن و مخالفت با این روابط نقش عظیمی داشته اند. اما این مخالفت آنها در بسیاری مواقع مانند برخورد شما سخت گیری و مطلق نگری خوانده می شود. اینکه قدرت مالی-سیاسی-نظامی در آمریکای شمالی در انحصار مردان است نشانه ی قربانی بودن زنان نیست. زنان در این کشورها نسبت به بعضی دیگر مناطق دنیا قدرتمند شده اند و از نشانه های آن ورود و جایگیر شدن آنها بدر قدرت علمی است
با احترام
نیلوفر شیدمهر
نیلوفر شیدمهر / 04 May 2011
نیلوفر عزیز شما هر اعتقادی نسبت به نوع مقالات ارائه شده توسط من دارید محترم است ولی لطفا خوانندگان زمانه را توهین نکنید و بهتر است شاید گفته خود را کمی تلطیف دهید که «بسیاری خوانندگان زمانه خواهان ا مقاله هایی مک دونالدی” هستند. شما هم به ایشان مک دونالد می دهید، ارگاسم مجازی می دهید». عزیز محترم مهربان تر باشد. خوب است رجوع کنید به نقدهای ادبی در صفحه «هفت کوچه» که به همان تعداد خواننده داشته است.
مرسی از توجه شما
کاربر مهمان ونداد زمانی / 04 May 2011
خورشید خانم خیلی ببخشید که اسم شما را به جای اسم خانم نیلوفر به کار بردم. مرسی از توجه تان
کاربر مهمان ونداد زمانی / 04 May 2011
نتیجه طبیعی تلاش زنها برای تقلید از مردها این است که مردها دیگر نمی خواهند با یک مرد دیگر(منظور زنان مردنما) ازدواج کنند حق هم با مردهاست ازدواج با جنس مخالف صورت می گیرد نه کسی که سعی دارد ادای مردها را دربیاورد
به نظر من بازنده بزرگ این بازی زنها هستند
کاربر مهمان / 04 May 2011
کاربر مهمان عزیز که به دنبال تعیین بازنده و برنده تلاش های اجتماعی بشر هستید اجازه دهید از دید محدود و شخصی خودم به شما عرض کنم که مبارزه ای ذاتی بین مادران و فرزندان شان وجود ندارد. موجود کوچکی هستیم در میان میلیونها موجود زمین کوچک که خواهی نحواهی همه تلاشها و ارزوهای ما عملا به نفع زندگی و قراردادهای اجتماعی بهتر خواهد انجامید. احترام و مهربانی نتیجه ای جز مهربانی و احترام نخواهد داشت. مرسی از توجه شما
کاربر مهمان ونداد زمانی / 05 May 2011
کلا این مقاله رو زنهای زرنگ از خودشون درآوردن تا با توسل به تضعیف مردهایی که زرنگ هستند اونا خر کرده تا تن به ازدواج بدن اما کور خوندن.:)
کاربر مهمان / 05 May 2011
آقای ونداد مقاله خیلی جالب بود.ممنون. اما جدیدا مردم تغییر کرده اند و تفاوت انتقاد .اظهار نظر و مشاجره را نمیدانند.اگر مطلبی که میخوانند موافق نظرشان نباشد با کله میروند توی دماغ نویسنده و تا نگوید حق با شماست من غلط کردم …ولش نمیکنند. حالا ده صفحه بد و بیراه نوشتند! اگر بهتر میفهمید خودتان همینهایی که نوشتید کتاب کنید و بگذارید دیگران خود قضاوت کنند. حالا یک نفر تخقیقی کرده و نظرشو نوشته دلیل نمیشه چون موافق نظر شما نیست کشته بشه و کتابش سوزانده یشه! از جمله من موافق ایشان هستم .با اجازه اگر به من حمله نمیکنید نظرمو بگم!؟ اول بگم فکر نکن تحصیل کرده نیستم .تا دو ماه دیگر دکترامو در باستانشناسی میگیرم 36 سالمه و مجرد هستم.من این مورد مرد رو توی خانواده خودم دیده ام و واقعا باعث تاسف است . این آقا نوشته اند که زنهای زرنگ با این مقالات میخواهند مردها را خر کنند که تن به ازدواج بدهند .شاید اینطور باشد. اما آیا بعد از این همه سال فعالیت زنان برای حقوق و احترام مساوی فکر نمیکنید که این حق را بدست آورده ایم؟ ما زنها چه میخواهیم؟ اینکه در نهایت مردها در خانه بنشینند و همه جهان دست ما باشد؟ این هدف نهاییست؟ پس تفاوت جسمی و جنسیت را چه میکنید؟ بنظر شما بهتر نیست ما زنها برویم جراهی کنیم و تغییر جنسیت بدهیم؟ اینطوری عین مردها میشویم!؟ عزیز من اگر شما میتوانید مثل یک مرد زندگی را بچرخانید تقصیر زنهای دیگر چیست؟ من بعنوان یک زن تمام خصوصیات یک زن را دارم. ماهیچه هایم به اندازه یک مرد قوی نیستند و در شرایط سخت زندگی بر اساس غریزه طبیعی به کمک مردان نیاز دارم حتی حرف زدن با یک مرد به من قدرت ادامه راه میدهد از این بیشتر وقتی مردی دوستم دارد و برایم ارزش قایل است هر چند در کنارم نباشد من چتر حمایتی او را دو دستی میچسبم و احساس امنیت میکنم.من زن هستم دوست ندارم مرد باشم نمیتوانم مثل یک مرد کار کنم. میتوانم کارهای ذهنی را بهتر از مردها انجام بدم. اما طبیعت و غریزه را چکار کنم. ذات من نیاز به حمایت مرد دارد و غریزه مادری در وجودم از بین نرفته و حاظر نیستم از آزمایشگاه اسپرم بخرم. پدر تعریف با ارزشی در ذهن من است. من به عنوان یک زن نیاز به تشکیل خانواده با پدر فرزندم را دارم نیاز به سایه مرد دارم. در مقابل حتی اگر مردی ادعا کند که از زندگی بی مسیولیت لذت میبرد دلم برایش میسوزد باور نمیکنم چون یک مرد هم از نظر غریزی نیاز دارد از یک زن حمایت کند و بالای سر خانواده اش بایستد در غیر این صورت همانی میشود که الان شده است. ظاهرا خوشحال و راضی اما از درون خالی.این رفتار مردها عکس العمل طبیعی آنهاست به زنانی که میگویند ما به مردها نیاز نداریم.نگذارید رویمان بیش از این باز بشود و احترام متقابل بیش از این از بین برود و کار بجایی برسد که تلاش برای حقوق مساوی تبدیل به جنگ قدرت بین زن و مرد بشود.نمیشود به جنگ طبیعت رفت وگرنه همه بازنده ایم زن و مرد ندارد
بهار / 07 May 2011
بهار عزیز، من هم به عنوان پدر دختر دوست داشتنی و با هوشی که قرار است ده سال دیگر وارد زندگی مستقل اجتماعی شود از این بابت نگران هستم و امیدوارم دخترم و همه دختران و زنان دیگر سالمترین پاسخ طبیعی را دریافت کنند و با مردانی آشنا شوند که از بودن در کنار جنس مخالف احساس پرشور زندگی در آنها افزایش یابد. همانطوری که به درستی اشاره کردی، قصد من درست نشان دادن یا رد این یا آن نظریه نیست. من به ساده ترین شکل ممکن تلاش دارم امکان آشنایی با افکار و سلیقه های موجود را در حد توانم برای خوانندگان عزیز رادیو زمانه فراهم کنم. تشخیص، تاثیر و یا رد و انتقاد آن به عهده قابلیت هوشمند خودشان خواهد بود. شاد و عاشق باشی
کاربر مهمان ونداد زمانی / 08 May 2011
سلام .من هم با نظر اون دوستي كه نظر گذاشته بود ( كه در سي و هفت سالگي تمايلي به زندگي مشترك ندارد) موافقم و فكر كنم اين پديده ( مردان نوجوان صفت ) حداقل انچه كه من ميبينم در داخل ايران بسيار زياد است..( چون خودم هم داراي چنين احساسي هستم البته تا حدودي ..) و شرايط جامعه اجتماعي اينگونه شده بدون در نظر گرفتن اين جنبه مطلب درباره مردسالاري و زن ستيزي بودن يا نبودنش در نوشته شما به نظرم مطلب شما شايسته برخورد انتقادي اين چنين تند نبود .. ممنون
ارمان / 18 August 2011
مطلب جالبی بود. متأسفانه این پدیده در ایران (به ویژه در تهران و طبقات مرفه جامعه) هم شیوع یافته است. هویت مرد و زن دستخوش بیبندوباری و افکار لیبرالی شده است و نهاد خانواده روز به روز ضعیفتر میشود و انسانها به دنیبال راحتی و لذتجوییاند. امیدوارم هر چه زودتر از این مشکلات رهایی یابیم. در پایان از نویسنده محترم درخواست دارم که واژه فرانسوی مرسی را به کار نگیرند و از معادلهای فارسی آن استفاده کنند. با تشکر
کاربر مهمان / 02 September 2011
چه بر سر مردان و زنان آمده است؟
مقاله جالبی هست. فقط نفهمیدم چرا این خانم محقق چرا کمی تا قسمتی عصبانی هست؟
این آشی هست که خودتون ( خانمهای عزیز) و خودمون ( آقایان کمی تا قسمتی عزیز) پختیم؟/ چیه؟ تلخه؟ شوره؟ بی مزه هست؟ شرمنده !!!
به هر حال نوش جونتون و جونمون
مهرداد / 10 July 2011