محمدحسین نیری – اصولاً شخص تا چه حد نسبت به زمان و نوع مرگ خود حق دارد؟ آیا حق انسان بر بدن و زندگی خود آن قدر توسعه می‌یابد که او را مجاز به خودکشی کند؟ آیا باید به خواست بیماران برای مرگِ آسان احترام گذاشت یا حتی طبق قانون، پزشکان را موظف به کمک به آنان و تسهیل مرگ‌شان کرد؟ در ادامه سعی خواهم کرد با طرح گوشه‌ای از مباحث اخلاقی، فلسفی و حقوقی مربوط به موضوع و طرح نظرات مختلف، امکان پاسخ به این پرسش‌ها را بررسی کنم.

تردیدی نیست که بیماران، باید این حق را داشته باشند که نوع و چگونگی درمان خود را برگزینند. این حق بر پایه حق اساسی بیمار بر بدن خویش قابل تبیین است، ولی آیا رد یا توقف برنامه درمانی، در هنگامی که منجر به مرگ خودخواسته بیماران شود نیز امری پذیرفتنی است؟


اصولاً “اتانازی” یا “مرگ آسان” که در رژیم حقوقی برخی از کشورها نظیر هلند پذیرفته شده است، چه معنایی دارد و انواع آن کدام است؟


در سومین بخش از سلسله گفتارهای “حق بر بدن” که هر چهارشنبه در وب‌سایت زمانه منتشر می‌شود، بخش نخست از یادداشت محمدحسن نیری، پژوهشگر حقوق بشر در دانشگاه لندن را در ارتباط با “مشروعیت اتانازی و انواع آن” می‌خوانیم.

مرگ، شاید نامطلوب‌ترین واقعیت در زندگی هر انسانی باشد و ترس از مرگ و تلاش برای به تأخیر انداختن آن امری بدیهی دانسته می‌شود. با این وجود انسانی را تصور کنید که به سبب ابتلا به نوع کشنده و درمان‌ناپذیری از سرطان یا در اثر حادثه‌ای در بیمارستان بستری شده و اقدام‌های پزشکی قادر به درمان او و حتی گاه، قادر به تسکین دردهای او نیستند. طی روزها و ماه‌های آینده هر روز بر درد و رنج و ناتوانی او افزوده می‌شود و انتظار کشنده او برای مرگ، خود دردی دوچندان است. چنین بیماری پس از ناامیدی از تمام اقدامات پزشکی و اطمینان از این‌که معجزه‌ای رخ نخواهد داد، شاید تنها یک خواسته داشته باشد: رهایی از درد و رنج و مرگ راحت. بدون شک درخواست همه بیماران، درمان شدن و رهایی از بیماری است؛ اما گاه واقعیت تلخ بیماری و نبودن راه درمان، آن چنان در برابر بیمار قد می‌افرازد که درخواستی جز مرگ نمی‌کند.

اینجاست که پرسش‌های گوناگونی به ذهن می‌آید. از جمله این‌که آیا چنین بیماری از نظر اخلاقی حق دارد به زندگی خود خاتمه دهد؟ اصولاً شخص تا چه حد نسبت به زمان و نوع مرگ خود حق دارد؟ آیا حق انسان بر بدن و زندگی خود آن قدر توسعه می‌یابد که او را- حداقل در چنین شرایطی- مجاز به خودکشی کند؟ آیا باید به خواست بیماران برای مرگِ آسان احترام گذاشت یا حتی طبق قانون، پزشکان را موظف به کمک به آنان و تسهیل مرگ‌شان کرد؟ در ادامه سعی خواهم کرد با طرح گوشه‌ای از مباحث اخلاقی، فلسفی و حقوقی مربوط به موضوع و طرح نظرات مختلف، امکان پاسخ به این پرسش‌ها را بررسی کنم.

الف- تعریف اتانازی و انواع آن

واژه اتانازی تلفظ فرانسوی واژه‌ی یوتانیژیا (euthanasia) در زبان انگلیسی است که در حقیقت ریشه‌ای یونانی دارد و از دو جزء (eu) به معنای “خوب” و (thanasia) به معنای “مرگ” مشتق شده است. این اصطلاح نخستین‌بار توسط فرانسیس بیکن، فیلسوف شهیر انگلیسی قرن هفدهم، استفاده شد و بعد رواج پیدا کرد. در زبان فارسی اصطلاح‌های مختلفی از جمله “به‌مرگی”، “مرگ آسان” و “مرگ از روی ترحم” در همین معنا به کار می‌روند.

در تعریف کلی، اتانازی به “پایان دادن به زندگی یک بیمار لاعلاج توسط یا با کمک کادر درمانی بنا به تقاضای بیمار یا بستگان او یا کادر درمانی” اطلاق می‌شود. وجود عناصر شرطی و مردد در این تعریف بیانگر وجود انواع متفاوت از اتانازی است: در صورتی که اتانازی با درخواست بیمار انجام شود “داوطلبانه” (voluntary) و در غیر اینصورت “غیر داوطلبانه” (non-voluntary) یا اجباری است. همچنین اگر پایان دادن به زندگی بیمار به وسیله تزریق دارو یا روش دیگری صورت گیرد، اتانازی “فعال” (active) و در صورتی که روند درمان قطع شود و با تجویز داروهای مسکن بیمار به دست مرگ سپرده شود “غیر فعال” (passive) خواهد بود.

در این رابطه خودکشی با همکاری پزشک نیز قابل ذکر است که پزشک با علم به تصمیم بیمار مبنی بر خودکشی، داروی کشنده برای او تجویز می‌کند و تحت عنوان اتانازی “غیر مستقیم” از آن یاد می‌شود. در این فرض دخالت پزشک در حد همکاری (معاونت) است و بیمار خود داروی کشنده را مصرف می‌کند. این تفکیک بیشتر در حقوق کشورهایی منشا اثر است که تنها این فرض را قانونی کرده‌اند (مانند ایالت ارگون در ایالات متحده) یا مرتکبین را از مجازات مقرر معاف کرده‌اند؛ مانند سوئیس.[1]

در مردود بودن و قتل عمد محسوب شدن “اتانازی فعال غیر داوطلبانه” تردیدی وجود ندارد. یعنی فرضی که با تزریق داروی کشنده یا اقدامات دیگر (اغلب توسط کادر درمانی) به زندگی بیمار خاتمه داده شود، در حالی که بیمار قدرت تصمیم گیری دارد و خواستار این اقدام نیست، اما آنچه بیشتر موجب بحث‌های اخلاقی، فلسفی و حقوقی شده اتانازی داوطلبانه فعال و خودکشی با کمک پزشک است.

با پیشرفت‌هایی که در علم پزشکی صورت گرفته، مفاهیم “مرگ” و “زندگی” همانند بسیاری از مفاهیم دیگر تغییر یافته است. در زمان‌های گذشته به واسطه عدم وجود آنتی‌بیوتیک‌ها، تجهیزات تشخیصی و آزمایشگاهی و غیره، پزشکان نمی‌توانستند کار زیادی برای بیماران انجام دهند و فاصله میان ابتلا به بیماری‌های مهلک و مرگ اغلب کوتاه بود، اما امروزه به مدد پیشرفت‌های علم پزشکی این فاصله افزایش یافته است که البته گاه به تحمل درد و رنج برای مدت طولانی‌تر نیز منجر می‌شود. به علاوه برخلاف گذشته، امروز مردم بیشتر در بیمارستان‌ها و مراکز درمانی می‌میرند تا در منازل خود. امروزه انسان‌ها نوعاً در سنین بالاتر، با طی تدریجی مراحل بیماری و به طرق قابل پیش‌بینی‌تری می‌میرند.

همین جا اشاره کنیم که با وجود این تحولات، هنوز “بیمار” همان مفهوم سنتی را دارد: “دریافت‌کننده منفعل خدمات درمانی”. البته از نیمه قرن بیستم تغییراتی در “حقوق بیماران” رخ داده، از جمله حق اطلاع بیمار از لاعلاج بودن بیماری‌اش؛ حقی که تا قبل از آن برای بیمار قائل نمی‌شدند و آشکارا بیمار یک موجود کاملاً خودمختار در نظر گرفته نمی‌شد و در برخی اظهارنظرها گاه از لحاظ حقوق انسانی در مرتبه‌ای نازل‌تر از افراد سالم قرار ‌داده می‌شد.

ب- مباحث مربوط به مرگ و خودکشی

بیشتر مباحث مربوط به اتانازی، ریشه در بحث‌های اخلاقی و فلسفی مربوط به مرگ و خودکشی دارند. اختلاف نظر در خصوص اخلاقی بودن خودکشی به حدود دو هزار سال پیش از میلاد و مصر باستان برمی‌گردد، ولی پدیده‌ی اتانازی و مرگ با کمک پزشک، پدیده‌ای جدید است و عمدتاً به میانه‌ی قرن بیستم برمی‌گردد و تمرکز آن بیش از مرگ بر بیماری و درد و رنج ناشی از آن است.

مفهوم مرگ و خودکشی زمانی به یکی از مهم‌ترین دلمشغولی‌های فلاسفه تبدیل شده بود؛ تا جایی که آلبرکامو، ادیب و فیلسوف فرانسوی، در کتاب “افسانه سیزیف” خود می‌گوید: تنها مسئله مهم در فلسفه، خودکشی است. او خودکشی را تنها موضوع مهم و واقعی در فلسفه می‌داند. برای او مسئله مهم، قضاوت درباره ارزش زیستن و یا زندگی نکردن است. او پاسخ به این پرسش را مهم‌ترین کار فلسفه می‌داند.

برای ورود به بحث فلسفی، ضروری است ابتدا قدری به پیشفرض‌های خود در این رابطه بیاندیشیم. ما در مورد مرگ پیشفرض‌هایی داریم که الزاماً درست نیستند:

۱- مرگ بد است.
۲- دیرتر مردن بهتر از زودتر مردن است.
۳- عمر طولانی بهتر از عمر کوتاه است.
۴- مرگ واقعه‌ای است که خارج از اراده ما اتفاق می‌افتد.

سِنِکا فیلسوف رواقی رومی [2] (چهار سال قبل از میلاد- ۶۵ بعد از میلاد) که به دستور نرون خودکشی کرد؛ در یکی از نامه‌هایش می‌نویسد: فضیلت در زندگی کردن نیست، بلکه در زندگی خوب است … انسان خردمند تا زمانی که باید زندگی می‌کند نه تا زمانی که می‌تواند … او همواره به کیفیت زندگی می‌اندیشد نه به کمیت آن … مرگ زود یا دیر مهم نیست؛ مهم مرگ در سلامتی یا بیماری است … در سلامتی مردن یعنی فرار از رنج بیماری … همانگونه که خانه‌ای را برای سکونتم انتخاب می‌کنم، مرگم را نیز انتخاب می‌کنم … به همان اندازه که زندگی طولانی الزاماً خوب نیست، مرگ طولانی الزاماً بد است … زندگی انسان باید دیگران را هم راضی کند، ولی مرگ او و نوع آن، تنها باید خودش را راضی کند.

در واقع دیدگاه رواقیون در این خصوص این بود که انسان مسئول زمان و نوع مرگ خویش است. به عقیده آنها بر عهده ماست که فرصت تضمین‌کننده مرگ خوب را دریابیم. این فرصت گاهی به شکل خودکشی است، گاهی مرگ در سن پیری در بستر و گاه یک مرگ قهرمانانه. آنها اعتقاد داشتند مرگ خودخواسته در زمان صحیح و به دلایل صحیح، یک فضیلت (به مفهوم اخلاقی) است.

پی‌نوشت:
۱- طبق قانون مجازات سوئیس، اقدام به اتانازی داوطلبانه فعال جرم است (ماده ۱۱۴) ولی معاونت در آن جرم نیست. (ماده ۱۱۵)


ایمیل نویسنده:
[email protected]
 

یادداشت‌ها و ایده‌های خودتان را درباره سلسله گفتارهای «حق بر بدن» می‌توانید به این نشانی ارسال کنید: [email protected]