اسفندیار مغموم- در این یادداشت مراد از واژهی «فواحش» محدود به تن فروشان نمیگردد چون علاوه بر این گروه تنفروش که خود قربانیان نظم پلید اجتماعیاند، مردان گردنفراز و نرینگان بیکلهی بسیاری هم از مصادیق این واژهاند که میتوان با عنوان «اراذل» از آنها یاد کرد. نقش این گروهها در سترون کردن جنبشهای مردمی ایران، به ویژه در یکصد سال اخیر، بسیار چشمگیر است. شگفت آنکه کمتر به آنان پرداخته شده است و هنوز به شکلی دقیق کالبد شکافی نشدهاند. به هیچوجه نباید فواحش را با تودههای برانگیخته و تحریکشده اشتباه گرفت.
وجه تمایز فواحش با عوام در یک مسأله است: فواحش و اراذل را با پول و منافع مادی باید خرید اما عوام را نمیتوان، یا کمتر میتوان با منافع مادی در خدمت قدرت قرار داد. عوام را نهادهای ایدئولوژیک دولت، به ویژه نهاد مذهب، در خدمت هژمونی غالب قرار میدهند، در صورتی که فواحش اصولاً فاقد سویهها و جهتگیریهای ایدئولوژیک هستند. خودکامهگان در هر عصری فواحش را برای رویدادهای مشخص کوتاهمدت و یا بلندمدت استخدام میکنند. نتیجهی خوشرقصی فواحش هیچگاه رسیدن به مقامات بالای نهاد قدرت نبوده است. دستمزد فاحشگان با وجه نقد و یا کالا پرداخته میشود و در مواردی اندک هم سمت و مقامی کمارزش و پَست نصیب سران آنها میگردد. آن دسته از شخصیتهایی که محور چنین گروههایی قرار میگیرند و پاداش کارشان لقمهای چرب و نرم میشود و یا به مقامات عالیه دستمییابند، بسیار اندکاند.
با تعریفی که از جریان فاحشگی و اراذل داده شد، میتوان خاستگاهشان را هم در میان طبقات فرودست و هم فرادست جامعه جستوجو کرد. آنها پیادهنظام هیچ ایدئولوژی یا سامانهی فکری-عقیدتی خاصی نیستند و میتوانند بهراحتی برای اجرای خواستههای هر قدرتی استخدامشان کرد. آنها میتوانند در یک روز چندین شعار متضاد بدهند چنانکه در کودتای بیست و هشت مرداد دیده شد و عدهای در یک روز له و علیه مصدق شعار دادند.
عنصر لمپنیسم اصلیترین عنصری است که میشود به گروههایی که امروزه به آنان اراذل و اوباش میگویند و در گذشته فرهنگی ما با عنوان «جماعت غوغا» و یا غوغاگر شناخته میشدند نسبت داد. در این میان، گروهی از زنان که در زبان مخفی جوانان شهر تهران به آنان «خاله» میگویند، بخشی از جریان فاحشهگی هستند که رژیم پهلوی نیز از آنان بهرهها برد. چهرههای تاثیرگذاری همچون «اشرف چارچش (چهار چشم) و پری بلنده» ۱ از سران این گروهها بودند. تمامی تنفروشان و اراذل و اوباش لزوماً در جریان فاحشهگی سهیم نیستند. برخی از آنان بنا بر دلایلی از پذیرفتن چنین نقشهایی ابا دارند. در مقابل نیز برخی افراد و گروهها که در این دو جریان عمده نمیگنجند و یا نامها و عناوین دیگری را به یدک میکشند، در جریان فاحشهگی مسئولیت میپذیرند.
در نزد سازماندهندگان مزدوران فوق، هدف وسیله را توجیه میکند. فواحش و اراذل در کوی و برزن دست به رفتارهای ناشایست میزنند و مخالفان مدنی نهاد قدرت را مورد ضرب و شتم قرار میدهند. حتی ممکن است دست به حذف فیزیکی مخالفان زده و آنان را ترور کنند. از آنجا که از این گروهها به عنوان گروههای خودجوش و مردمی نام برده میشود، احتمالاً مسئولیت حقوقی مشخصی هم متوجه سازماندهندگان آنان نخواهد بود.
تأثیر منفی این جماعت بیشتر اخلالگری و تأخیر در رسیدن به هدف است. آنها نقش خرمگس را بهخوبی بازی میکنند. یک خرمگس میتواند هر انسان بردبار و شکیبایی را هم عاصی کند. جریان چماقدار فوق دستیابی جنبشهای اجتماعی به اهدافش را به تأخیر میاندازد. جنبشهای کارگری، زنان و دانشجویی بیشترین لطمه را از جریان مخرب فاحشهها و اراذل میبینند. ایجاد دلسردی، رواج ناامیدی و در مواردی بیزاری و حتی نفرت از تودههای خاموش در ذهن فعالان آزادیخواه، از تأثیرگذاری مخرب این جریان است. پس از کودتای بیست و هشت مرداد که نقش مزدوران خشن در آن بسیار چشمگیر بود، شاعران و نویسندگان بسیاری دچار ناامیدی شدند که این مسأله در آثار شاعری همچون اخوان ثالث کاملاً مشهود است.
در تبارشناسی جریان «خودفروش» به دوردستهای تاریخ این مرز پرگهر میتوان سر زد. اما در این یادداشت بد نیست به شیوهی اعدام حسنک وزیر نگاهی بیندازیم. بنا بر روایت بیهقی، وقتی به دستور سلطان مسعود غزنوی مقدمات کشتن حسنک را آماده میکردند: «… پس مشتی رند را سیم دادند که سنگ زنند…». ۲ این سنگ زدن باعث میشود که قتل حسنک خواستهی خلق الله جلوه کند و پرتاب سنگ، نشان از حرکت خودجوش مردمی و خشم امت خداجوی عصر غزنوی باشد. با این حربه میتوان نشان داد که ملت هم حسنک را قرمطی میدانند و این سیاست میتواند گروههایی از عوام را مجاب کند و به کوی و برزن بکشاند.
برای پادشاهان و تئوریسینهای عصر صفوی، حضور اوباش نوعی نیاز واجبتر از نان شب بود. شرایط فرهنگی آن عصر به گونهای بود که عدهای سازماندهی شده در خیابان راه میرفتند و خلفای راشدین را لعن و نفرین میکردند و اگر کسی «بیش بار» و هزار بار و… نمیگفت، به جرم سنّی بودن به سزای اعمالش میرسید. کسانی که از خرقهپوشی به پادشاهی رسیده بودند و سودای پایهگذاری چیزی همانند دولت- ملتهای امروزی را در سر میپروراندند، حتی از راهاندازی گروههای آدم خوار هم چشم پوشی نکردند. در این دوره انسان، انسان میخورد. با حرکت گوشهی چشم پادشاه، دندان انسان بر گوشت و استخوان انسان دیگر کشیده میشد. پادشاهانی که حالا نه فقط لقب تشریفاتی سایه خدا بر زمین (ظل الله) را همانند اسلاف خود دارا بودند، که با پشتیبانی برخی از فقیهان درباری نمایندهی تامالاختیار امام عصر هم شده بودند و این سمت دومی برای این پادشاهان شاهد باز و غلامباره، اختیارات و وظایف مهیبی به دنبال داشت.
جمعیت مزدور فوق در دوران قاجاریه هم فعال بود. در این عصر، بهویژه در دوران پایانی پادشاهی این دودمان، آنها برو و بیایی داشتند. مشروطه خواهان پیروز شده بوند، منورالفکرها و روحانیون مشروطه خواه مدام مورد آزار فواحش سازمان یافته بودند. فواحشی که برخی از روحانیون ضد مشروطه و شاهزادگان مفتخور دربار به کوچه و خیابان میفرستادند تا برای عصر طلایی شاه شهید (ناصرالدین شاه) و دوران پیش از مشروطه مویه سر دهند! دهخدا در یکی از مقالات چرند و پرند مینویسد: «… واعظین صحن حضرت معصومه به دستورالعمل متولیباشی بالای منبر داد میزنند «با مشروطه طلب محشور نشوی، صلوات دویم را بلندتر بفرست»! ۳
در میان فاحشگان فکری و جاده صاف کنِ قدرت در یکصد سال اخیر، شعبان جعفری معروف به شعبان بیمخ و ملقب به تاجبخش، به حق سرشناستر از دیگران است. او برخی از تنفروشان سرشناس تهران و نوچههای خود را به خیابان کشاند و آغازگر فصلی سیاه شد. اگر هراسافکنی و عربدهکشی این افراد نبود، شاید کودتای آمریکایی ۲۸ مرداد به آن آسانی پیروز نمیشد. درست است که این فاحشهگان جسمی و فکری معلول جامعهی خود هستند، اما به همان مقدار هم نقش فاعلی و علّی داشتهاند. تصاویر هجوم این افراد موجود است. زنان و مردانی چماق بهدست که عکس شاه را با خود حمل میکردند، هواداران دولت مصدق را کتک میزدند و با ماشین سرتراشی خط پیروزی خود را بر سرشان میکشیدند.
در سالهای آغازین انقلاب ۱۳۵۷ جوّ انقلابی و شعارهای تودهپسند چنان بودکه بخش بزرگی از ملّت خود را همنوا با حکومت میدیدند و نیازی به اجیر کردن فاحشهگان (فکری و جسمی) نبود. اما هر چه گذشت شعارها رنگ باخت و ریزش مومنان کار را به جایی رساند که پتانسیل ایدئولوژیِ فاحشه پذیرِ حاکم هویدا شد. اوج خودنمایی این فاحشهگان را در روزهای پس از ۱۸ تیرماه ۱۳۷۸ دیدیم. در آن روزها موتورسوارانی با قمه و زنجیر در سطح شهر خودنمایی میکردند که شباهت چندانی با بسیجیان جنگ و جبهه نداشتند. آنان ویژهخواران و حقوقبگیرانی بودند که میتوانستند زیر هر علمی سینه بزنند و نوحه بخوانند.
در روزهای پس از ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ و رویدادهای پس از انتخابات، علاوه بر فواحش فکری بالا که دیگر برای خود طبقهای اجتماعی شده بودند، یک گروه دیگر سربرآورد که حال و هوای تهران در ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ را تداعی میکرد. پدیدهی «خواهران کرایهای و یا اجارهای». این گروه زنان و دخترانی بودند با تیپی امروزی، آرایشهای پر رنگ و غلیظ، مانتوی کوتاه و گیسوانی زاهدفریب! این افراد در تظاهرات دولتی با عکس و پوستر مسئولان مقدس مملکت ظاهر میشدند و شعارهایی میدادند و رسانههای دولتی هم آن را با آب و تاب پخش میکردند. این در حالی بود که همان زمان، گشت ارشاد دختران و پسران را به خاطر نوع پوشش در خیابانها بازداشت میکرد. به نظر میرسد این گونه از فواحش را در آینده بیشتر ببینیم. چرا که متناسب با دگردیسی نسبی ایدئولویی حاکم بر ایران و سازگارتر با منجیگرایی افراطی احمدی نژادی – مشایی است.
پانوشتها
۱. دو تن از روسپیخانهداران به نام تهران
۲. تاریخ بیهقی، به تصحیح دکتر علی اکبر فیاض، انتشارات دانشگاه فردوسی مشهد، چاپ سوم ۱۳۷۵.
۳. مقالات چرند و پرند، علی اکبر دهخدا، انتشارات نیک فرجام، تهران، ۱۳۸۷
مقاله خوبی بود
موجز و رسا
محسن / 22 March 2011
کوتاه و مفید نوشتید آقای مغموم .دست مریزاد
کاربر مهمان / 22 March 2011
ابتدای انقلاب اسلامی هم چماقدار وجود داشت که بیشتر درکمیته ها متمرکز بودند…یکی ار آنها به گمانم ماشاالله قصاب
بود….در طی سالهای بعد وزازت اطلاعات بخش مهمی از کارهایش را با فاحشه هایی که یا از آنها آتو داشت و یا به آتها دستمزد می داد پیش می برد…از یکی شنیدم که دختری از همین گروه را به مغازه ای دز تجریش فرستادند که طرح دوستی
با صاحب آنجا بریزد…..در میانه کار مامورها می ریزند و صاحب مغازه را به اتهام رابطه تامشروع دستگیر می کنند …..دختر هم ادعا می کند که مرد قصد تجاوز داشته……مرد صاحب مغازه را دیگر ندیدیم….
فیروز / 22 March 2011
مولف اين كتاب تحقيقات خوبى كرده است:
http://www.amazon.com/Into-Shadows-Radical-Vigilantes-Khatamis/dp/0944029450/
امير / 22 March 2011
بسیار عالی بود.
سام / 22 March 2011
کاش در مورد " اشرف چهار چش " و " پری بلنده" بیشتر توضیح میدادین که اینها کی و چه زمانی در دوران پهلوی دوم به ضرب و شتم مردم پرداختند !!!
کاربر مهمان / 22 March 2011
مطلبی ست زن ستیز که فاحشه ها را که به حد کافی از طرف جامعه تحت فشار هستند، مورد حمله قرار می دهد. بدون اینکه هیچ آماری داشته باشد که واقعا چند درصد فاحشه ها حاضر بودند یا حاضرند در سرکوب مردم شرکت کنند.
تنفر جامعه ایرانی از فاحشه ها که حسابی گسترده و عمیق است، با چنین مطالبی چند برابر هم میشود.
با حرف سعید هم کاملا موافقم که نویسنده از روی ظاهر زنان “بدحجاب” چگونه به این نتیجه رسیده که اینها فاحشه هستند؟!
مهناز / 23 March 2011
متنی کاملا بی ربط و بی معنی . پری بلنده و امثالهم هیچ ربطی به حذف فیزیکی مخالفان سیاسی نداشتند . دوست نگارنده یا معنی کلمه های سیاست و فاحشه را نمیدانند که در اینصورت میتوانند به لغت نامه دهخدا مراجعه نمایند و یا اینکه برای خالی نبودن عریضه این متن ا نوشتند . دوست گرامی کلماتی مانند اراذل اوباش فاحشه و سیاست دارای معانی کاملا مشخص و تعیین شده ایست و نمی توان از کلمات فوق استفاده دلخواه کرد . ساده بگم نمیشه به لامپ گفت آفتابه ربطی نداره
کاربر مهمان / 23 March 2011
با توجه به عکسها ، حداقل در این ارگانها هم پیشرفت قابل توجه ای مشاهده میگردد، من با عکس آخری می مانم.
سال نو بر همه هموتنان غزیز مبارک.
josr / 23 March 2011
شما از کجا می دانید زنانی که در راهپیماییهای طرفداری از حکومت شرکت می کنند روسپی هستند؟ اطلاعات خاصی در اختیار دارید؟ آدم که از روی شکمش مقاله نمی نویسد که! من خودم زنان بد حجابی را می شناسم که از احمدی نژاد با شدت طرفداری می کنند. خیلی هم زیاد آرایش می کنند. شما به هر زنی که زیاد آرایش کند می گویید فاحشه؟!! چه فرقی هست بین شما و مردهای سنتی و زن ستیز؟!
سعید / 23 March 2011
بدون شک حکومت ها همیشه از اراذل و فواحش استفاده می کنند و هر کس به این مساله شک کند چیزی از سیاست نمی داند. بسیاری از اراذل در حذف فیزیکی مخالفان نقش داشته اند. میرزاده ی عشقی را یکی از اراذل اجیر شده کشت. ظاهرا برخی ازدوستان حزب الهی به رادیو زمانه کامنت می ذارن!!!
جاوید رمضانی / 23 March 2011
متاسفانه اطلاعات شما در مورد 28 مرداد و قبل از ان و شعبان جعفری غلط و یا ناقص است.
1- 28 مرداد کودتا نبود.اصلا نیازی به کودتا نبود. نخست وزیر معزول و یاغی را مردم ونیروهای نظامی وانتظامی خود برکنار کردند. حتی اگر نیروی نظامی بکار میرفت با توجه به تمرد نخست وزیر معزول, نامش کودتا نمیشد بلکه تمسک بزور برای تمکین به قانون است.
عباس میلانی در کتابش جدیدش و مصاحبه نیز به قانونی بودن عزل مصدق تاکیدمیکند. خود گازیوروسکی نیز به پیوستن نیروهای پلیس به مخالفان اعتراف داردو اعزام انها را برای سرکوب مخالفان توسط مصدق اشتباه بزرگی میداندکه باعث پیوستنشان به مخالفان مصدق شد.
مصدق فرمان عزل را میگیرد و رسید میدهد, در جواب هشدار دوستانش در مورد عزل میگوید “جراتش را ندارد”و یا ماگوش نمیکنیم. مصدق نمیگوید “غیرقانونی” است همه اینها باتوجه به اصل 38 متمم قانون اساسی مبنی بر عزل و نصب وزرا و نیز بازنگری قانون اساسی در سال 1328 و اصل “در غیاب مجلس شاه حق عزل نخست وزیر را دارد” یعنی مصدق السلطنه به قانونی بودن عزل توسط شاه اگاهی کامل داشته است. از طرف دیگر شاه با اطلاع از قانون فرمان عزل پس از انحلال غیرقانونی مجلس توسط پیشوا صادر میکند.
2- شعبان جعفری تا بعداز هر 28مرداد زندان بوده و نقش در ان نداشته است
3- شعبان جعفری استخدام شهربانی دولت مصدق بوده است و برای وی شمشیر زده است
“جمال امامي در ادامه سخنرانياش٬ حکم محرمانه استخدام شعبان جعفري در شهرباني دولت ملي پيشوا را به تاريخ بيستم آبانماه ۱۳۳۰ با مقرري ماهانه سيصد تومان از پشت تريبون مجلس قرائت ميکند”
, علي بهزادي٬ شبه خاطرات٬ جلد اول٬ صص ۱۸۳-۱۸۶: «از آغاز حکومت مصدق تا دي ماه ۱۳۳۱ شعبان جعفري با دارو دستهاش در سخنرانيها و تظاهرات خياباني با جبهه ملي همکاري داشت و بعضي اوقات کنار دکتر فاطمي به عنوان باديگارد ديده ميشد,» [۲۱]
۲, پروفسور سپهر ذبيح٬ ايران در دوره دکتر مصدق٬ ص ۶۰: «۱۴ آذر ۱۳۳۰ تظاهرات خونيني در خيابانهاي تهران و در جلوي ميدان بهارستان از سوي حزب توده صورت گرفت و تودهايها به شدت از حکومت مصدق انتقاد کردند,,, گروهي از چماقداران به رهبري شعبان جعفري به طرفداري از حکومت و با اطمينان از حمايت پليس٬ ادارات و روزنامههاي مُخالفان و دفاتر حزب توده را آتش زدند,» [۲۲]
۳, رسول مهربان٬ گوشههايي از تاريخ معاصر ايران٬ ص ۲۵۸: «در جوار جبهه ملي سازماني به نام نظارت بر آزادي انتخابات به رهبري مظفر بقايي و يک عده چاقوکشان و پهلوانان زورخانههاي تهران به ميدانداري شعبان بي مُخ و امير موبور و عشقي به وجود آمد,» [۲۲]
۴, فخرالدين عظيمي٬ بحران دموکراسي در ايران٬ صفحه ۳۷۳ مرجع: کيهان ۱۶ آذر ۱۳۳۰: «ساعاتي بعد در همان روز يک تظاهرات غالبا دست راستي صورت گرفت که با غارت و تاراج و سوزندان دفاتر روزنامههاي تودهاي همراه بود, اغتشاشات مزبور که پليس چشمانش را در برابر آن برهم گذاشته بود٬ از جانب گروهي از پيروان بقايي رهبري ميشد که ادعا ميکردند پشتيبان دولتاند, گروه مزبور شامل عدهاي از چاقوکشهاي حرفهاي از جمله شعبان جعفري بود که بعدها در فعاليت عليه دولت مصدق اجير شد, امير کلالي٬ وزير کشور و رئيس شهرباني٬ و از طريق شخص مصدق کاملا در جريان قرار داشتند,»[۲۲-۲۳]
پیشوا بر بلندای دستان شعبان جعفری:
http://i53.tinypic.com/m96pmf.jpg
http://www.gwu.edu/~nsarchiv/NSAEBB/NSAEBB126/index.htm
unknown / 23 March 2011
بسیار روشنی بخش بود . بی تردید بسیاری از کسانی که در ایران زندگی کرده اند نمونه هایی از این قشر را میشناسند.بخش بزرگی از نیرو های سرکوب از همین گروهی اند که پشتوانه ای فرهنگی ندارند واغلب در محله های فقیر نشین ساکنند و صرفا برای تفریح و به جیب زدن اند کی پول وارد گود میشوند . شاید یکی از تاکیید های امثال احمدی نزاد بر کم بودن جمعیت کشور نیز در همین راستا و برای پروراندن و افزایش هر چه بیشتر این قشر است تا در موقع لزوم بکار برده شوند .
حسین / 26 March 2011
مهناز خانم، خود نویسنده که گفته است : تنفروش ها که خود قربانیان نظم پلید اجتماعیاند و…
هیمن / 25 March 2011
جاسوسان روسی مستقر در دوچه وله در وقاحت گوی سبقت را از سایر رفقای توده ای خود در رادیو فردا و رسانه های زنجیره ای روسی برده اند !
از قول یک کارشناس کشور غارتگر روسیه ! میگوید ایران منافعی در خزر ندارد و منافعش در خلیج فارس است !!!!
خنده دار است که شرایط به وجود آمده در اثر این غارتگری و نفوذ را اصل بدیهی فرض میکند و بر اساس ان حکم میدهد که چون نفت ایران در ان منطقه ۱۳ درصدی !!!! قرار دارد پس ایران نمیتواند از آنها بهره برداری کند !!! فراموش میکند که این ۱۳ درصد خود حاصل غارتگری روسیه و دخالت فراماسونری مارکسیست های روسی در ایجاد جو خصومت کور با امریکا و نتیجه مستقیم تقسیم شوروی به چند کشور که باید در سهم ۵۰ درصدی روسیه سهیم باشند نه اینکه در سهم ۵۰ درصدی ایران !
بدیهی است اگر یک رژیم متحد امریکا در ایران بود و مارکسیست های روسی ایران را در دهان اژدهای روسی فرو نکرده بودند ، الان ما با ان شرکت های آمریکایی و انگلیسی در سهم ۵۰ درصد خود با قدرت فال بودیم ، لوله نفت و گاز از شمال کشور ما میگذشت به اروپا میرفت . روسیه این اندازه نفت نداشت و پنجه در گلوی اروپا نمیتوانست فرو کند و گاز آنها را تهدید و باج بگیرد . دریای خزر هم این گونه غارت نشده بود .
بهتر است بگویید اگر ایران ضد امریکا نبود ( یک دولت لیبرال در ایران بود ) ، الان روسیه چقدر در آمد نفت و گاز داشت ؟ از خزر الان چه سهمی داشت ؟ آذربایجان و ترکمنستان و …. الان چه قدر نفت و گاز داشتند ؟ لوله نابکو با ۶ میلیارد دلار در آمد از کجا میرفت ؟ لوله های دیگر از کجا میرفتند ؟ اثر امنیتی ان برای ایران چه اندازه بود .
روسیه بزرگترین برنده جو ضد آمریکایی در ایران است که با اشغال سفارت امریکا شروع شد و با حمله به عادی سازی روابط با امریکا که مبتکر ان بازرگان بود ! بعد از ان بقایای ترکش فروپاشی شوروی خصو صا آنها که به جای سوسیالیسم و مارکسیسم راه سرمایه داری و نزدیکی به امریکا را انتخاب کردند چون میدانستند روس ها چه غارتگرانی هستند .
http://www.dw-world.de/dw/article/0,,6449794,00.html
کاربر مهمان mozdouran rousieh va tahrif tarikh / 25 March 2011