آن‏چه در انتخابات مجلس خبرگان اتفاق افتاد، بر پایه‏ی اکثر تحلیل‏ها، قابل پیش‏بینی بود. با وجود این، پرسش‏های فراوان و از دیدگاه‏های متفاوت، درباره‌ی زمینه، علل و نتایج آتی آن مطرح است. من برخی از این موارد را با مهدی خزعلی، پزشک، نویسنده و ناشر طرح کرده‏ام.

مهدی خزعلی از منتقدان پی‏گیر حکومت است که انتقاداتش اغلب بر پایه‏ی مشاهدات و نزدیکی خانوادگی او با روحانیون تراز اول کشور طرح می‏شود. او فرزند آیت‏الله خزعلی، از اعضای مؤثر خبرگان رهبری است که به گفته‏ی وی، از کوشندگان اصلی برکناری هاشمی رفسنجانی و آمدن مهدوی کنی است.

مهدی خزعلی: در واقع، آقای هاشمی تسلیم فشارها شد و آقای مهدوی کنی هم تسلیم فشارها شد. این دو رفیق بودند، اما فشارها دارد این دو رفیق قدیمی را در مقابل هم قرار می‏دهد. یکی مجبور است که کاندیدا شود و دیگری مجبور است که منصرف شود.

الان نوعی تنازع بقا جریان دارد. آقای هاشمی بقای خود را در این انصراف دید. آقای مهدوی کنی هم که می‏خواهد هنوز هم در دانشگاه امام صادق ریاست کند و بر جامعه‏ی روحانیت مبارز، ریاستش را ادامه دهد، بقای خود در این کاندیداتوری دید.

آقای هاشمی هم می‏خواهد بلوا بیش از این نشود، هتک حرکت بیشتر از این نشود و اگر امروز به دخترش در جوار حضرت عبدالعظیم حسنی اساعه‏ی ادب می‏شود و ناسزای ناموسی می‏دهند، بیش از این جلو نیایند.

یعنی شما علت آن انصراف و این آمادگی را تحلیل آقایان که مصلحت عمومی یا مصلحت سیاسی خاصی را در نظر داشته باشند، نمی‏بینید.

مصلحت حیات شخصی این آقایان است. ناچار شده‏اند. یکی ناچار شده است، بپذیرد که کنار برود و آن دیگری هم ناچار شده بپذیرد که بیاید. وقتی آقای مهدوی کنی با ویلچر وارد می‏شود، در شرایطی نیست که بخواهد این کار را بکند. درست است که دانشگاه امام صادق را پسر و دامادش اداره می‌کنند، ولی ریاست خبرگان را نمی‏تواند به پسر و دامادش تفویض کند تا اداره کنند. آن‏جا باید خودش باشد. این کار بدی بود که این‏ها انجام دادند. صلاح نبود کسی را که با ویلچر به همین اجلاس می‏آید و مختصر حضوری پیدا می‏کند، به ریاست انتخاب کنند. ولی خب فشارها به این‏گونه بود.

تعداد حاضرین در اجلاس اخیر خبرگان، کمترین تعداد در دور‏ه‏های اخیر بوده است. خیلی جالب است که خبر اول این بود که ۶۰ نفر در جلسه شرکت کرده‏اند و خبر دوم این آمد که آقای مهدوی کنی ۶۳ رأی موافق داشت.

اما نوع خبر، خبر انتخابات نیست، خبر رفراندوم است؛ «با ۶۳ رأی موافق»! مگر استیضاح بوده که موافق و مخالف داشته باشد. در انتخابات می‏گویند که ایشان این‏قدر رأی برای ریاست آورد و رقیبش این‏قدر، اما بدون رقیب، خودش با خودش انتخاباتی برگزار کرد، خودش با خودش رقابت کرد و خودش هم از خودش برد. عین دیکتاتور.


پینوشه می‏گفت که دمکراتیک‏ترین کشور جهان شیلی است و خودش به تنهایی انتخابات برگزار می‏کرد و ۹۹درصد و یا ۱۰۰درصد آرا را به خودش می‏داد. بعد هم می‏گفت: من که می‏گویم هرکسی می‏خواهد بیاید کاندیدا شود، اما کسی نمی‏‏آید. در حالی که فضا به گونه‏ای است که فرد دیگری نمی‏تواند بیاید کاندیدا شود، فرد دیگری نمی‏تواند در مقابل پینوشه در شیلی کاندیدا شود و خود را برای ریاست جمهوری مطرح کند.

فضا بدین گونه است؛ دمکراتیک‏ترین انتخابات در خبرگان امسال برگزار شد: کسی اگر جرئت دارد، اهلاً و سهلاً بیاید جلو!

این‏که آقای رفسنجانی هنوز در ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام هستند، چه جایی و یا چه اهمیتی دارد؟ آینده را چگونه می‏بینید؟

واقعیت این است که آقای هاشمی از سال ۷۶ تنها سمتی که داشته، ریاست مجمع تشخیص مصلحت نظام بوده است و این دو دوره‏ی اخیر، بعد از رحلت آیت‏الله مشکینی، ایشان رییس مجلس خبرگان شد و ریاست ایشان بر خبرگان، خبرگان را مطرح کرد.

قبل از این، مردم اصلاً توجهی به خبرگان نداشتند. خبرگان مورد نظر مردم نبود. نمی‏فهمیدند کی برای ریاست آن انتخابات می‏شود، کی نمی‏شود. از وقتی آقای هاشمی رییس مجلس خبرگان شد، خبرگان تازه شأنی پیدا کرد و مردم فهمیدند مجلس خبرگان رهبری‏ای هم وجود دارد و حساسیت تا جایی بالا رفت که این دوره آمدند، قبل از انتخابات، ۶۰ امضا برای آقای مهدوی کنی جمع کردند.

بنابراین هرجا آقای هاشمی می‏رود، یک حساسیت بالایی هم به دنبال آن می‏آید؛ وقتی ایشان رییس مجلس است، مجلس در رأس امور می‌شود. وقتی رییس جمهور است، وزنه‏ها در آن‏جا شکل می‏گیرد. ریاست ایشان بر مجلس خبرگان رهبری هم شأنی به این مجلس داده بود. خروج ایشان آن را گرفت. در واقع، چیزی که ایشان به خبرگان رهبری اعطا کرده بود را از آن گرفت. من فکر نمی‏کنم خبرگان بعد از این، زیاد محل اعرابی باشد، محل توجه مردم باشد و اصلاً کاری انجام بدهد.

اما آقای هاشمی الان هنوز سمت مجمع تشخیص مصلحت را دارد که انتصابی است و با یک حرف گرفتنی است. من معتقدم آقای هاشمی باید استعفا بدهد، از آن هم بیرون بیاید و نافش را از این قدرت ببرد و به مردم بپیوندد. این نظر من است که ایشان اگر ببرد، بهتر است.

فکر می‏کنید او این کار را می‏کند؟

خیر؛ روحیه‏ی ایشان این نیست. ما نظر خودمان را می‏گوییم. من قبل از انتخابات مجلس خبرگان هم نوشته بودم که روحیه‏ی آقای هاشمی این است که انصراف می‏دهد و آقای مهدوی کنی رییس خبرگان خواهد شد. روحیه‌ی آقای هاشمی امروز این نیست که استعفا بدهد. ایشان ادامه می‏دهد تا جایی که او را مجبور کنند از آن‏جا هم استعفا بدهد. وگرنه تا از او رسماً نخواهند استعفانامه‏اش را بنویسد، ایشان این کار را متأسفانه نمی‏کند.

آقای مهدوی کنی در خبرگان، نسبت به برخی دیگر از چهره‏های این مجلس مانند آقای جنتی، آقای یزدی و یا مثلاً آقای احمد خاتمی، چهره‏‏ی معتدل‏تری ارزیابی می‏شود. چرا ایشان انتخاب شدند؟ چرا حاکمیت نخواست چهره‏ی تندتری را به جای آقای هاشمی بگذارد؟

حاکمیت در دو دوره‏ی قبل، یک‌بار آقای جنتی را به مصاف آقای هاشمی فرستاد و شکست خورد. بار دوم آقای یزدی را فرستاد و شکستی با فاصله‏ی دوبرابر آقای جنتی خورد. فردی مانند آقای احمد خاتمی که اصلاً محلی از اعراب در این مسائل ندارد و اصلاً حضورش در آن‏جا محل حرف است که چرا ایشان در آن‏جا حضور دارد؛ ریاست بماند، اما آقای مصباح یزدی که مطرح بود، شانسی برای رأی نداشت. آقای مهدوی کنی تنها گزینه‏ای بود که در سایه‏ نشسته بود. آقای مهدوی کنی بعد از شهادت شهید رجایی، یک دوره‏ی کوتاه نخست‏وزیر بود و این آخرین پست اجرایی ایشان بود. بعد از آن، دیگر در دانشگاه امام صادق در سایه نشسته و مصون از تعرضات مانده بود. از ایشان استفاده کردند که همه را جمع کنند و در واقع محور وحدت بشود و امیدوارند که چنین بشود.

شما احتمال می‏دهید که این‏طور بشود؟

خیر؛ نکته‏ای که هست، الان برای آقای مهدوی کنی آن سایه‏نشینی و جایی که مورد تعرض نباشد، سئوال نشود و بتواند نقش پدرخوانده را بازی کند، تمام شده است. امروز مطالبات به طور مستقیم متوجه آقای مهدوی کنی، به عنوان رییس خبرگان است: مطالبات مردم، مطالبات روحانیت سنتی و مطالبات روحانیت دولتی.

این‏جا الان دو تیغه‏ی تیز روحانیت سنتی، مانند آیت‏الله وحید، آیت‏الله صافی، آیت‏الله شبیری، این‏هایی که حرف دارند و مدعی‏اند، مطرح است. حال در کنار اینها روحانیت اصلاح‏طلب هم مانند آیت‏الله اردبیلی، صانعی و خاتمی هم می‏توانند مطرح باشند.

البته این روحانیون درون مجلس خبرگان نیستند.

مسئله خبرگان نیست. مسئله مطالبات مردم است و روحانیونی که آقای مهدوی کنی نمی‏تواند به آنها پشت کند و بی‏تفاوت باشد مانند بقیه. ایشان ناچار است به آیت‏الله وحید و امثال او پاسخ بدهد. ناچار است به آقای ناطق پاسخ بدهد که در جامعه‏ی روحانیت مبارز شاخص است. از طرف دیگر هم روحانیت حکومتی چیزهایی مخالف آن می‏خواهند‏.

در مقابل این مطالبات، ایشان باید پاسخگو باشد و پاسخگو، دو تیغه‏ی قیچی است که که قطعاً آن سایه‏نشینی ایشان را خواهد برید و ناچار است وارد گود بشود.

در آینده واکنش آقای مهدوی کنی برای خودش تعیین‌کننده است. چون اگر سمت قدرت را بگیرد، سقوط شدیدی را خواهد داشت و اگر سمت این‏طرف را بگیرد، از دو طرف می‏خورد. باید دید ایشان چه‏کار می‏کند. ایشان تا به حال سایه‏نشینی کرده، سکوت کرده، حرف نزده، پرهیز کرده و سعی کرده خود را بی‏طرف نگه دارد و مانند پدرخوانده بماند، اما از این به‏بعد دیگر نمی‏تواند. چون وارد گود شد و از این به بعد، در معرض مطالبات است.

آیا اگر آقای هاشمی انصراف نمی‏دادند، ممکن بود دوباره از جانب خبرگان انتخاب بشوند؟

به‏هیچ‏وجه. اکثر اعضای مجلس خبرگان که به این جلسه‏ی انتخابات آمده بودند، با برنامه آمده بودند. کسانی بودند که امضا داده بودند، کسانی بودند که موظف بودند به آقای مهدوی کنی رأی بدهند.

یعنی پدر شما، آیت‏الله خزعلی هم امضا و تعهد داده بودند که رأی بدهند؟

ایشان که از اصل کاری‏های دعوت از آقای مهدوی کنی بودند و حضوری رفته‏ بودند و اصرار کرده بودند که آقای مهدوی کنی بیایند. در مورد اینها که از امضا گذشته بود. این‏ها دعوت کرده بودند. اینها محکم جلوی آقای هاشمی ایستاده‏اند و به تعبیر این آقایان، ریشه‏ی همه‏ی این فتنه‌ها، هاشمی است و بقیه‏ شاخ و برگ‏اند. آقای مصباح، آقای یزدی، آقای جنتی و پدر من که بگذریم؛ اینها که محور این حرکت هستند.

بقیه‏ی آقایان هم که امام جمعه‏ی شهری هستند و امضا داده بودند. بالاخره باید امام جمعه بودن‏شان را حفظ کنند و فکر تأیید صلاحیت‏شان در دوره‏ی بعد باشند. اینها همه معذوریت‏هایی است که دارند و باید آن را در رأی دادن‏شان در نظر بگیرند. این‏طور نیست که هر رأیی بتوانند بدهند. دوره بعد باید برای خبرگان تأیید صلاحیت بشوند؛ باید بتوانند امام جمعه شهرشان بشوند، اینها همه مسائلی است که آقایان در نظر می گیرند و رأی می دهند.