شهرنوش پارسیپور- جهان اسلام شلوغ و آشفته است. مراکش، تونس، لیبی، مصر، اردن، سوریه، بحرین و ایران درهم میجوشند. بدون شک عربستان نیز دچار یک حالت انقلابی شدید است که تا این لحظه (نیمهی اسفند سال ۸۹ شمسی) هنوز بارز نشده است. همهی اینها نشانهی این است که مردم خاورمیانه دارند به صراحت و در عین شفافیت فریاد میزنند و نشان میدهند که آمادگی شدید دریافت معنای دموکراسی را دارند، اما من براین پندارم که گرچه از نظر روانی این آمادگی به وجود آمده است، اما از نظر واقعیتهای جامعهشناختی، ما اندکی با این معنا فاصله داریم. روشن است که اینجانب توان راهاندازی گفتمان درباب تمامی مناطق خاورمیانه را ندارم، چراکه شناختم از این جوامع محدود است، اما در باب ایران میتوانم تاحدی حرف بزنم. پس گفتارم را محدود به ایران میکنم.
به پندار من ما ایرانیها از نظرگاه ذهنی به آن مرحلهای رسیدهایم که دموکراسی را در درون جامعهی خود جذب کنیم، اما حداقل سه مشکل وجود دارد: مشکل نخست جغرافیایی است. ما در مرکز جهان قدیم قرار گرفتهایم و از این نقطه نظرگاه مکان رفت و آمد قبایل از شرق به غرب و از غرب به شرق و از شمال به جنوب و برعکس هستیم. در درازای تاریخ نیز بارها و بارها مورد تجاوز و هجوم قرار گرفتهایم. راز حجاب زنان و پوشیدگی مردان ایرانی در همین معنا نهفته است. ما باید پوشیده میبودیم. بیشتر پوشیده در رنگ سیاه تا کمتر سکسی جلوه کنیم و کمتر مورد توجه قرار بگیریم. در روستاهای ایران که تا همین اواخر، مردم گل به سر و کلهی بچههایشان میمالیدند و زشتنمایی میکردند تا مورد هجوم و تجاوز قرار نگیرند. پس ما همیشه شاه گردن کلفتی انتخاب میکردیم که ادای خشونت دربیاورد که این یعنی استبداد. یا رئیس قبیلهی مهاجم رئیس ما میشد که چون دچار کمیت عددی بود با خشونت رفتار میکرد تا ما را مرعوب کند.
مشکل دیگر ما اما بومشناسانهای یا اکولوژیکی است. کمآبی در ایران مشکل عظیمی ایجاد کرده است. حفر قنات و بسته بودن پای مردم به زمین منجر به شکلگیری نظام ارباب و رعیتی شده است. در زمان حجاج ابن یوسف که خلیفهی بیرحمی بود دستور داده بودند که به پای رعیتهای فراری زنجیر نبندند، اما نام روستایشان را روی پیشانیشان داغ کنند. این بیچارگان بیزنجیر چارهای نداشتند جز آن که همانند گوسفند به آغلی به نام روستای زادگاهشان بازگشت کنند. حالا اگر مملکت همانند هندوستان پرآب و جنگلی بود روستایی فراری میتوانست به عمق جنگل برود و یک مرتاض آزاد بشود.
مشکل سوم اما که از همهی مشکلات مهمتر است عدم رشد تکنولوژیکی است. گرچه ما در دنیای قدیم اختراعات زیادی کردیم که خط یکی از مهمترین آنهاست (منظورم کل مردم منطقه است که صاحب اختراعات بودند)، اما این واقعیتیست که در جهان معاصر از این نظر و به دلایل متعدد از کار کمک به رشد دانش و علم و فن درماندیم، و این نکتهی مهمیست. چون «۹۹ درصد» کل اختراعات و اکتشافات جهان در طی این صدسال اخیر رخ داده و به تمامی در حوزهی کشورهای غربی، و به ویژه آمریکا.
من به عنوان یک ایرانی از این بابت به دو دلیل شرمنده نیستم. دلیل نخست آن که دلایل این عقبماندگی را میشناسم و میدانم اگر این دلایل از میان بروند همه در سراسر جهان میتوانند کشف و اختراع کنند، اما دلیل دوم این که میدانم در یک آیندهی نزدیک افراد بشر با صمیمیت به این دانشهای امروز خواهند خندید. چرا؟ خب به این دلیل ساده که هر اتم هیدرژن دارای ساختاری متفاوت از هیدرژن مجاور است. در نتیجه به شمار هیدرژنهای عالم- حداقل- باید دانش بشری را گسترانید. پس میدان گستردهای برای حرکت باز است و لزومی ندارد که خجالت زده باشیم، اما حالا جای باز کردن این گفتمان نیست. فقط این نکته اهمیت دارد که جامعهای که خود تکنولوژی را نیافریده است نمیتواند دموکراسی را به راحتی نهادینه کند. یک مثال میزنم: اخیراً شخصی به من گفت که واشنگتن، نخستین رئیس جمهور آمریکا از دندانهای مصنوعی چوبی استفاده میکرده. بیدرنگ من به این نتیجه رسیدم که حداقل یکی از دندانسازان امریکا در شکلگیری دموکراسی آمریکایی بسیار موثر بوده است. میتوان باور کرد که این دندانساز با رئیسجمهور در باب آزادی و دموکراسی نیز گفتمان داشته و عقاید و نظریات صاحبان حرفهها را به گوش او میرسانیده است. به زبان سادهتر آمریکا جمهوری مردمانی است که کار میکنند و اشیایی خلق میکنند که پیش از آنها وجود نداشته است. آنان برای حفظ آزادیها میجنگند تا بتوانند قدرت آفرینندگی خود را بگسترانند. هر آفرینندهای به نوبهی خود میداند که زنان به عنوان آفرینندهی بچه از جایگاه والایی برخوردارند. در نتیجه در آمریکا که مهد مردمان آفریننده است زنان از اهمیت برخوردارند.
اما آیا چنین گفتمانی در میان ما وجود دارد؟ در کشور ما فروشندگان کالا مهمترین اهمیت را دارند. آیا دیدهاید که هرگز روی قالیها نام قالیبافان را بنویسند؟ هرگز. برعکس به کرات نام حاجآقایی که سفارش قالی داده بافته میشود. در ایران ما به عنوان سازنده و تولیدکننده صاحب آثار خود نیستیم. آقایی را میشناسم که در ایران کارخانهای را باز کرد و یکسال بعد آن را بست. چون مجبور شده بود به حداقل چهل گروه باج بدهد. پس تا روزی که ما میدانی برای افزارمندان و انسانهای آفریننده باز نکنیم با دموکراسی فاصلهی زیادی داریم و این کار به تانی و با زحمت زیاد ممکن میشود. در وهلهی نخست در گرو حرمتگذاری حقیقی به زنان است که آفرینندهی انسان هستند.
به دلایل بالا و بسیاری دلایل دیگر در منطقهی ما همیشه پادشاهان حکومت کردهاند. در طی هفت هزار سال گذشته که تاریخ تاحدی شناخته شده است ما همیشه با نام پادشاهان روبهرو هستیم، اما میدانیم که ساختار نظام شاهنشاهی به نظر بخش قابل تاملی از مردم ایران غیر قابل قبول و منفور است. در عوض بخش دیگر جامعهی ما در قبال آخرین پادشاه ایران دچار احساس شرمندگی و خجالت هستند و آرزوی بازگشت خانوادهی او را دارند. با این حال میدانیم شمار مخالفان آنقدر زیاد است که اگر این سنت به ایران بازگردد همیشه در تشنج و اضطراب دست و پا خواهد زد. اکنون پرسش من این است: آیا ما باید بیاییم و به شکل خام از نظم جمهوری آمریکا که برازندهی همین کشور است استفاده کنیم؟ یا برعکس از نظم کهنهی منطقهی خودمان تعریفی به دست بدهیم که برای همهگان قابل پذیرش و دلپذیر باشد؟ به راستی چرا ما باید به نظم هفت هزارسالهی خود که حامل ویژگیهای منطقهی ماست پشت کنیم؟ چرا مفهوم شاه را و این بار به روایت انسان سازنده و افزارمند تعریف نکنیم؟
این تعریف چیست؟ به پندار اینجانب این تعریف «دو واژه» است: «شاهنشاهی گزینشی»، و اگر دلتان بخواهد بگوییم «سلطنت انتخابی». ببینیم پادشاهی انتخابی یعنی چه؟ به پندار اینجانب پادشاهی گزینشی یعنی انتخاب و گزینش یک شاه برای یک دوران ویژه. یعنی مثلاً دوازده سال. این شاه یک شاه مشروطه خواهد بود و سلطنت خواهد کرد و اما نه حکومت. کارها را اما نخستوزیر و وزیران و نمایندگان و مدیران برگزیدهی مردم انجام خواهند داد، اما پرسش این است که این شاه باید حامل کدامین ویژگیهای شخصیتی باشد؟ عرض من این است که او در هر دوره نمایندهی آن بخش از مردم خواهد بود که بناست کاری را به کرده درآورند. به عنوان نمونه میتوانم پیشنهاد کنم که نخستین پادشاه ایران یک دختر بلوچ شش، هفتساله از فقیرترین طایفه باشد. به نظرتان عحیب میآید؟ حتما عجیب است، اما به انتهای برنامه رسیدهام و در برنامهی آینده در این زمینه، ریختشناسی قابل پذیرشی ارائه خواهم داد.
لطفا در این گفتمان شرکت کنید و نظر خود را بگویید.
سرگذشت، مسائل و داستانهای زندگی خود را به ایمیل خانم شهرنوش پارسیپور ارسال کنید:
[email protected]
با خیلی از صحبتهای شما موافقم ولی چرا پادشاهی.
میتوان همین نظر شما را انجام داد ولی با رییس جمهور.
بگذارید ٤ سال یکبار انتخاب کنیم.
گاهی زن و گاهی مرد.
گاهی بلوچ و گاهی همدانی و گاهی …..
هر که خوب کار کرد میتواند ٤ سال دیگر هم بماند.
وگرنه باید برود. به نظر من معنای سلطنت در ارثی بودن ان است.
بیمعنا است که از خودمان چیز جدیدی دربیاوریم. من موافق سیستمی مثل المان هستم.
حال اگر از من بپرسید که ایا مردم ما هم به مانند مردم المان هستند خواهم گفت
پاسخ به این سوال قلب من را به درد میاورد.
خوب است که شما میگوید شرمنده نیستید ولی من به توانمندی شما نیستم
و از تاریخ کم میدانم.
پیشاپیش ٨ مارس خجسته
کاربر مهمان jasmin / 05 March 2011
خانم پارسی پور که پیشنهاد شاهنشاهی گزینشی دارید. ممکن است بفرمائد که این شاهنشاه انتخابی چه فرقی با رئیس جمهور کشورهایی مثل هند یا فنلاند دارند؟ که نقش های نمادی دارند و کارهای اجرایی را نخست وزیران انجام می دهند. سلطنت یک نهاد سیاسی است و وقتی در جامعه عمل نکر، خوب دیگه عمل نکرد. ما هم کشورهایی سلطنتی با دموکراسی داریم (مثل کشورهای اسکاندیناوی) و هم کشور های جمهوری با نهار های دیکتاتوری مثل عراق و لیبی. در ضمن من گمان کنم اگر شما در همان منطقه بررسی داستان قلم رنجه کنید بهتر است تا در موضوع تاریخ سیاسی. جسارتا عرض شد.
کاربر مهمان / 05 March 2011
چون مجال اندک است به این بخث که یکی از شاخص های برای ابن که کسی را “شاه” بنامند این است که شاهزاده
باشد و”خاندان” داشته باشد نمی شوم ولی ممکن است خانم پارسی پور بفرمایند یک دختر 6ساله بلوچ که از محروم
ترین اقوام این کشور است و نه تنها از تکنولوژی بلکه از فقر فرهنگی و بیسوادی به شدت رنج می برد قرار است چه
کنشی را به کرده اورد؟ مگر نفرمودید باید حداقل در یک اختراع یا فعالیت حرفه ای زبردست باشد؟ ایا در چرخه معیشت
هموطنان عزیز بلوچ به مواد مخدر چیزی به جای مانده است؟
کاربر مهمان / 05 March 2011
پیشنهاد بسیار جالبی است.
کاربر مهمان / 05 March 2011
دموكراسي آمريكايي همه جا جواب مي ده. كافي انو Copy و Paste كرد.
کاربر مهمان / 05 March 2011
حیف گفتن این حرفهای عوامانه و حیف وقت گذاشتن و خواندن آنها. متاسفم که وقتم را هدر دادم و این مطلب را خوانم.
آذر / 05 March 2011
خانم پارسی پور عزیزم! تو را به جان هر که دوستش داری بیا و دست از سر این «سلطنت بازی»بردار ! نظام های حکومتی دیگری هم توی دنیا وجود دارند که بهشان فکر کنید! نمی دانم چرا شما گیر داده اید به نظام سلطنتی؟؟!!!
باور کنید مردمان این سرزمین چند هزار سال است که دارند با شاه و پادشاه و سلطنت و فره ایزدی و ارباب منشی و خداوندگاری مبارزه می کنند. تا به این مرحله کنونی رسیده اند.
تفاوتی که نسل جدید با نسل شما دارد این است که شیفته آزادی است. کسی را قیم و آقا و چوپان خودش نمی کند.همانگونه که در انقلاب 57 چپ و راست، توسل کردید به تریج قبای آقا روح الله و ادعا کردید که ایشان فقط کارزیما دارند و سمبل انقلابند و کار نسل ما را به اینجا کشاندید.این نسل ،دیگر افساری بر گردن خود نمی بیند که بخواهد آن را به سلطانی بسپارد، یا به شاهزاده ای از عهد قدیم یا به ولایت فقیه.هدف این نیست که شاهینی بر شانه دخترک بلوچی بنشانیم و برویم در سایه بیرق همایونی اش دراز بکشیم.
دنیا تغییر کرده خانم پارسی پور! ما می خواهیم کارگزارانی انتخاب کنیم که اگر دست از پا خطا کردند با اشاره یک رفراندم، یک رای گیری، یک بازخواست از پشت میز برشان گردانیم به همان جا که شایسته آنهاست. ما می گوییم شاه نمی خواهیم، خلیفه نمی خواهیم، ولایت فقیه و قبله عالم نمی خواهیم، در عوض شما دارید شیوه ها و سبک های انتخاب این حضرات را تجویز می کنید.
مشکل دیگر این است که نسل داستان نویس ما در حال انقراض است.کسی داستانی نمی نویسد و برای شما ارسال نمی کند، تا به آنچه تخصص شماست برگردید و این عرصه را به اهلش تحویل دهید.(نمی خواستم جسارت کنم، یکی از کامنت نویس ها قبلا اشاره کرده بود به عرصه داستان برگردید، من هم رویم زیاد شد و… نوشتم !)
کاربر مهمان / 05 March 2011
خانم پارسی پور عزیز
مشکل اینجاست که نظام پادشاهی در ایران بعد از انقلاب مشروطه نشان داد که ظرفیت و شعور دموکراسی را ندارد. در ایران این خطر همواره وجود دارد که اگر فردی را حتی به شیوه کاملا دموکراتیک به قدرت برسانیم بعد از مدتی افسار پاره کند و به یک دیکتاتور مطلقه بدل شود. بنابرین حکومت آینده ایران باید تا آنجا که ممکن است راههای به قدرت گرفتن فرد را ببندد و هر نهاد قدرتی باید در چندین لایه و با چنین مکانیسم تحت نظارت مردمی قرار گیرد. مثلا نظام جمهوری پارلمانی (مثل آلمان یا هند) برای ایران خیلی بهتر از نظام جمهوری ریاستی (مثل آمریکا و فرانسه) است، چون قدرت فرد اول دولت را بیشتر مشروط و شکننده می کند و به مجلس اجازه بازخواست و برکنار کردن شخص اول را می دهد. پیشنهاد شما کاملا در جهت عکس حرکت می کند: فردی را برای ۱۲ سال به قدرت برکشیم و اسمش را شاه بگذاریم که چه بشود؟ اگر در همان ۱۲ سال دمار از روزگارمان در آورد و پایه های قدرتش را آنچنان سفت کرد که برای دوره بعدی هم «انتخاب» شود چه؟ توی ایران به دربان ساختمان هم رو بدهی برای خودش سلطنتی راه می اندازد، وای به حال اینکه یک نفر را برکشی و اسمش را هم بگذاری شاه!
ضمنا من که به نسل بعدی شما تعلق دارم به شما اطمینان می دهم که نسل ما و نسلهای بعدی (که اکثریت مطلق جامعه ایرانی را تشکیل می دهیم) اصلا در قبال آخرین پادشاه ایران احساس شرمندگی و خجالت نمی کنیم چون اصلا به ما ربطی ندارد!
بهمن / 06 March 2011
خنده داره خانوم پارسی پور چند دلیل اورده ولی همه کامنتها فقط به یک دلیل چسبیده اند انهم پادشاهی ولی خانوم پارسی پور یک سئوال از شما دارم شما از یک دلیل که بیشترین نقش در بدبختی مردم ایران و منطقه دارد حرفی به میان نیاوردید انهم اسلام است و اخوندیسم چرا حتی یک کلمه از ان ننوشتید اصلان انگار شما این مقاله را در یک زمان دیگر نوشته اید که هنوز حکومت اسلامی در ایران نبوده حتی یک اشاره کوچک به سد بزرگ در راه دموکراسی و مدرنیسم در ایران که همان اسلام است نکرده اید واقعن باعث تعجب است
کاربر مهمان / 07 March 2011
این شیوه در کشور مالزی هم اکنون در حال اجرا شدن هست..این کشور از 13 ایالت تشکیل شده که 4 ایالت دارای سلطان هستند و هر سلطان برای 5 سال به عنوان پادشاه مالزی انتخاب میشه و همه ی ایالت ها هم دولت محلی خودشون رو دارند….نوع حکومت کاملا بستگی به شرایط فرهنگی و تاریخی و از همه مهمتر نیاز های فعلی اون کشور در سطح دنیا هست…من با نظر خانم پارسیپور موافقم…چرا که نه؟؟!!
کاربر مهمان / 08 March 2011
عشایر:،کوچ نشین هاکه جهان راوطن قرارداده اید.آماردرستی دردست ندارم ولی شنیده ام بشش میلیون میرسید. محصول باغ دیگران خوردن هنر نیست.ایکاش یک جو غیرت دروجود این شش میلیون پیر وجوان ایرانی بود وبرای زخم مردم مرحمی میبودند.
کاربر مهمان رحیم دانش پژوه / 10 March 2011
با سلام
از سه نفر که آفریقایی و فرانسوی و ایرانی بودن می پرسن نظرتون راجع به کوپن مرغ چیه؟ فرانسویه میگه: کوپن چیه آفریقاییه می گه مرغ چیه ایرانیه میگه نظر چیه
خانم پارسی پور از ما هنوز کسی نظر نخواسته.
همه ی کامنت ها هم زیبا بود
ارادتمند
شریف / 09 March 2011
دموکراسی امریکایی همه جواب دادن ولی هیچ دموکراسی مثل هلند و سوئد و بلژیک و ژاپن و…همه دموکراسی های حقیقی دنیا(نه مثل امریکا حتی جنگ قدرت فقط با کمک لابی ثروت)نشده باارزش و مردم سالار بی ادعا.ضمنا اینجا ایران هست با تاریخی پادشاهی مدون.خدایا اندکی توانایی تفکر در مقایسه عتایت بفرما
کاربر مهمان / 10 March 2011
سپاس از شما بانو پارسی پور بی نهایت گرامی
کاربر مهمان / 10 March 2011
من در این فکرم که میتوان فهمید چرا برخی دشمن پادشاهی هستند ولی درک نمی کنم باورمندان به نظام پادشاهی پارلمانی چرا باید باجی دهند.دموکرات ترین پادشاهی های دنیا که نماد زیبای مردم سالاری را متجلی شدند بدون لابی ثروت و حامیان و بمبهای رسانه ای بزرگترین دموکراسی جمهوری جهان!پس این 12 سال چیست؟پادشاه نماد وحدت ملی و تمامیت ارضی ماست پاسش میداریم و با کمک نهادهای ضامن قانون اساسی مدون و صریح و مقتدر مردم سالار از بروز خطا در این نهاد صیانت کرده تا خطری که در هر نوع حکومت چه پادشاهی و چه جمهوری(که خیلی همخطرناکتر است بخصوص برای جامعه متکثر ایران)در بروز دیکتاتوری هست از بین رود.
کوشان
کاربر مهمان / 10 March 2011
احتمالا باید خر مغزمون خورده باشه برای همچین کاری
کاربر مهمان / 11 March 2011
خانم پارسی پرو عزیز نوشته اید:
در عوض بخش دیگر جامعهی ما در قبال آخرین پادشاه ایران دچار احساس شرمندگی و خجالت هستند و آرزوی بازگشت خانوادهی او را دارند
این بخش آیا سلطنت طلبان خارج نشینند یا مردمانی که به خاطر ظلم حاکم در ایران خدابیامرزی پادشاه فقید را میگویند اگر شاه شاه بود امروز حال و روزمان چنین نبود دست انگلیس یا آمریکا یا مذهب یا ارتجاع سرخ و سیاه هر چه که باشد حکومت پسلطنتی و ساختار و دودمانش را در هم پیچید و نه از شاه نشانی ماند نه پادشاهی نه از روزی خوش برای ایران و ایرانی مگر شاه ایران نوبد که برخلاف پدرش به علما میدان داد و خودش را سایه ی خدا نامید و حریم امنی بری مرجعیتی قائل شد که دست آخر از همان نقطه بدترین رودست را خورد چطور شاه در قدرت نتوانست یا نخواست با کسانی که باعث به زیر کشدنش و اظظمحلال حکومتش شدند بجنگد یا مصالحه کند و دست کم امروز این حرفها محلی از اعراب نداشته باشد
باز مرقوم فرموده اید … به دلایل بالا و بسیاری دلایل دیگر در منطقهی ما همیشه پادشاهان حکومت کردهاند
امروز هم چنین است به جایش سلطان داریم نامش ولی فقیه است و زیر بیرق اسلام است مگر صفویه نبود که ملتی که نهصد سال سنی بود را به ضرب پدر از گور بیرون کشیدن و جنازه سوزاندش و پدرسوختگی و به دست دژخیم سپردن و زنده زنده خوردن با کمک علمای جبل عامل شیعه کرد مگر پادشاهان اسلام پناه کم داشتیم قاجاریه را از یاد برده اید پهلوی دم را که به یاد دارید که اعلیحضرت فرموندن هر کس نخواست پاسپورتش را بگیرد و برود و آنقدر نخوت پادشاهی برش داشت که برای عالم و آدم خط و نشان کشید و دلش از دست مردمی شکست که صدایشام را وقتی شنید که دیر شده بود و روزی به آن اعتراف کرد که راهی نه برای خودش مانده بود نه برای ملتی که مجیزش را گفته ایم و از نامردیهای خودش و شهانش گاه هیچ نمیگوییم مگر دانش آموخته های نظام پادشاهی نبودند که در انقلاب سهم داشتند مشکل سیستم است اگر امروز دارید از نظام پادشاهی دفاع میکنید آنرا داریم اسمش حکومت اسلامی است تا ج و تحت ندارد جایش را عمامه گرفته و منبر و ولیعهدش شده آقا امروز هم همان است چرا اینها را نمیگویید
یا شما از آنچه امروز در کوجه و خیابان تهران و ایران میگذرد خیلی بدورید یا حس نوستالژیکی دارید نسبت به گذشته ای که خوبیهایش را به یاد دارید و ختم به جمهوری اسلامی شدن و انقلاب ظطفرمند و طاغوت ستیزی و بقیه ی جنایات را از یاد برده اید.
برای من گفتار شما روی دیگر سکه ی مذهبیانی است که مدینه ی فاصله نشان دادند و رعیت را به یباری گرفتند و گفتند خدعه کردیم با این تفاوت که شما نمیدانید چه میگویید و آن زمان خیلیها از ظن خود شدند یار غافله ای که برای تاراج ملتی آمده بود و شهوت قدرت داشت و در ردای دین و درد دین نهان شده بود امروز وقتی آخرین ولیعهد ایران میگوید من تسلیم آرای مردم هستم برای حکومت آینده ی ایران شما جه داعیه ای بر سر چه چیزی دارید.
نمیتوانید به سنت وفادار باشید و مفهوم شاه را از سنت بگیرید و بخواهید ردای نویی براش ببافید که به قامتش برازنده باشد یا باید اهل سنت باشید یا تجدد و این درد ماست که نسخه ی پیچیده شده و جواب نداده را دوباره مصرف میکنیم میگوییم شاید اینبار جواب داد دیکتاتوری راه حل نیست حتی اگر مصلحانه باش رضا شاه باعث و بانی برکات بسیاری شد محمدرضا هم همینطور ولی هیچ کدام نتوانستند پادشاهی و دموکراسی را نهادینه کنند که پادشاه پادشاهیش را کند و دولت ممکلت داریش را حال چه کسی با چه توان و ارتشی و چه توشه و توانی و نیروی خواهد توانست.
خانم پارسی پور قدری انصاف بدهید تاریخ چند هزار ساله ای که شما میگویید در هر زمان چندین مدعی تاج و تخت داشته است اول کو مدعی دوم کو تاج و تخت سوم کی آمده گفته نخیر ما انقلاب میخواهیم کنیم که پادشاه داشته باشیم که ما دومینش باشیم میتوانید دوست داشته باشید میتوانید بگویید اینطوری خوب است و یا بهتر است ولی امکان پذیر نیست و نشدنی است نه مقبول مردم است و نه نسخه ای برای ایران امروز و برای راهی به سوی فردا.
پیشنهادتان از نظر من به این میماند که چطور است برای آینده ی مملکت شیر یا خط بیاندازیم کی شاه بشه کی شاهپور.
کاربر مهمان / 15 March 2011
شهرنوش عزیز
صداي ضبط مطالب بسيار پايین است….من عادت دارم در زمان کار در اشپزخانه به رادیو گوش دهم..ولی صدا کافي نيست.باسپاس
ترانه
ترانه / 28 March 2011
من هم با ترانه موافقم خیلی صدای ضعیفی دارید تروخدا اصلاحش کنید .
ضمنا باز هم موافقم شاه اگر همان شاهی بود که شما میفرمائید که خوب الان وضع مملکت ما اینطور نبود ویه دختر بلوچ هم همینطور
ضمنا بعد خمینی هم همین قرار بود باشد و بعد هم خامنه ای را گذاشتند برای همین!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
حالا این شده …………………
بیخیال خانم شهرنوش جان هر کی دوستش داری
ضمنا این خامنه ای هم تازگی ها از نظم پارلمانی عرض میفرمایند نگران نباشید ایران در حال صعود به الی ا…..است.
دیبا / 27 October 2011