از زمانی که لین وایت مقاله‌ی پرآوازه‌ی خود «ریشه‌های تاریخیِ مسائل زیست‌محیطیِ ما» را نوشت، بسیاری از اندیشوران ادیان ابراهیمی را در پیدایش بحران‌های زیست‌محیطی مقصر دانسته‌اند و به‌ویژه آموزه‌هایی در این ادیان را زمینه‌ساز سلطه بر طبیعت شمرده‌اند که به انسان جایگاهی فراتر از طبیعت می‌دهند. با این حال، اما، کسانی هم از نظرگاه دینی به کنشگری در زمینه‌ی مسائل زیست‌محیطی پرداخته‌اند. نوشتار پیش رو تاریخچه‌ی این دسته از کنشگری‌ها را بازگو می‌کند.

earth-environment

روبرت بوث فولر در کتاب «اندیشه‌ی سبز در مکتب پروتستان» اشاره می‌کند که «هیچ گاهشمار منظم و هیچ روش ساده‌ای نیست که همه‌ی گام‌هایی را نشان دهد که میان سال‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۹۰ برای پرداختن به آرمان زیست‌محیطی برداشته شد. تاریخ این دوره یکدست نیست بلکه پر است از ناکامی‌ها و مانع‌ها و برنامه‌ها و پیشگامی‌هایی که هیچ‌یک چندان ‌دوام نیاورد. در طیِ دهه‌های ۱۹۷۰ و ۱۹۸۰ کوشش‌های پژوهشگران برای طرح دیدگاه‌های بوم-یزدان‌شناختی و اظهار نظرهای رسمی از سوی مقامات مذهبی بسیار اندک بودند و چندان کششی نداشتند. متودیست‌ها و لوتریان و پرسبیتریان در دهه‌ی ۱۹۷۰ رسماً نظراتی در این زمینه اظهار کردند اما برنامه‌ای نریختند که دیدگاه‌های زیست‌محیطی‌شان را جامه‌ی عمل بپوشانند. اندیشوران لیبرال و همه‌پسند − کسانی چون پاول سنت‌مایر، جان کوب، و روزماری رادفورد رویتر، زیست‌شناس اونجلیک کالوین دویت، و توماس بری که یزدان‌شناسی کاتولیک بود − بنیان‌هایی انجیلی و یزدان‌شناختی برای بوم‌شناسیِ مسیحی فراهم آوردند، اما کارهایشان چندان قدر علاقه‌ و پشتیبانی پدید نیاورد که ادیان را وا دارد به شیوه‌ای بادوام در جنبش زیست‌محیطی شرکت کنند.

نخستین اندیشوران زیست‌محیطی قصد داشتند اصولی اخلاقی‌ای فراهم آورند تا ارزشی را نمایان کنند که خداوند به طبیعت بخشیده و مسئولیت مقدسی را شناسایی کنند که در پاسداشت از محیط زیست بر دوش انسان است. آنان سه نگرش اخلاقیِ گسترده را برای پاسداری از آفرینش پروراندند که کوشندگان زیست‌محیطی در دوران معاصر هم به کار می‌گیرند و توسعه می‌دهند: سرپرستی، بوم-عدالت، و معنویت آفرینش (creation spirituality).

«سرپرستی» رایج‌ترین نگرش اخلاقی زیست‌محیطی در مذهب کاتولیک، در پروتستان اکثریت و پروتستان اونجلیک، و حتا در یهودیت است، گرچه پروتستان‌های محافظه‌کار و میانه‌رو نسبت به گروه‌های لیبرال‌تر بیشتر بر این اخلاق تکیه می‌کنند. این اخلاق بر فرمان انجیلی به پاسداری از زمین تأکید دارد که در فصل دوم از کتاب پیدایش آمده است. ایده‌ی رایجی که در همه‌ی شکل‌های «اخلاق سرپرستی» هست «تصویری از خداوند است به‌مثابه آفریننده‌ای مقدس و تصویری از کل طبیعت − کل جهان مادی − به‌مثابه آفرینش خدا». این ارتباط طبیعت را خاص و همه‌ی حیات را مقدس می‌گرداند و مقرر می‌کند که هیچ کس را نباید یارای این باشد که آنچه را خداوند آفریده است ویران کند. در این چارچوب، تصور می‌شود مسائل زیست‌محیطی در گناه و بیگانگی از خداوند ریشه دارد. این مسائل نشانه‌ی نافرمانی، خودپرستی، و آز است. چاره‌ کردن مسائل زیست‌محیطی هم نیاز دارد به پشیمانی از گناهان و الزام به پذیرش مسئولیت در قبال حفظ یکپارچگیِ جهان طبیعت. اخلاق سرپرستی معمولاً مسائل زیست‌محیطی و راه‌حل‌هایشان را به سطحی فردی برمی‌گرداند و از همین رو ادیان را برنمی‌انگیزد که علت‌های سیستمی یا ساختاریِ تنزل زیست‌محیطی را درنگرند یا تعیین کنند که چگونه روابط قدرت با تنزل زیست‌محیطی در هم‌ تنیده است.

دومین نگرش اخلاقی، یعنی بوم-عدالت، تأکید بیش‌اندازه فردگرایانه‌ای را که در اخلاق سرپرستی بود تصحیح می‌کند. این نگرش اخلاقی بر دستورهای انجیلی درباره‌ی مراقبت از تهی‌دستان و ضعیفان و ناتوانان و آسیب‌پذیران در جامعه استوار است و این دستورها را به محیط زیست هم تعمیم می‌دهد. برای مثال، این نگرش اخلاقی همه‌ی گروه‌های مذهبی را فرا می‌خواند که از آنکه بیش از همه از آلودگی و تغییر اقلیمی یا کاهش زمین‌های کِشت‌پذیر آسیب می‌بیند مراقبت و حمایت کنند. افزون بر این، این نگرش کوشندگان زیست‌محیطی را برمی‌انگیزد که آن سامانه‌های قدرت و نیروهای نهادی (برای مثال، آز شرکتی یا سیاست‌های دولتیِ نادرست) را درک کنند و تغییر دهند که جهانی زخم‌خورده از نابرابریِ زیستی و اجتماعی به بار آورده‌اند. سومین نگرش اخلاقی، یعنی معنویت آفرینش، را اندیشوران کاتولیک پروراندند. این نگرش «می‌کوشد روی آدمیان را به سویی بگرداند که جایگاه درست انسان را بفهمند: انسان به‌منزله‌ی پاره‌ای از آفرینشی که خدا در خود فرا گرفته است (panentheism)، و این دیدگاه در مقابل جدا دانستن انسان‌ها از آفرینش و بیرون گذاشتن خدا از قلمرو آفرینش قرار دارد. به بیانی دیگر، معنویت آفرینش انسان‌محوریِ دینی را رد می‌کند و استدلال می‌کند که انسان‌ها و طبیعت دو شریک متقابل در طرح کیهانیِ خداوند هستند. این نگرشِ اخلاقی انسان‌ها را فرا می‌خواند که جایگاهشان و نقش‌شان در آفرینش را باز تصور کنند تا ببینند که آنان به چه شیوه‌های بسیار پرشماری با طبیعت پیوند خورده‌اند و سپس ‌چنان عمل کنند که شبکه‌ی وابستگیِ متقابل میان جهان‌های انسانی و غیرانسانی را حفظ کنند و ارتقا دهند.

این سه نگرش اخلاقی در اواخر دهه‌ی ۱۹۸۰ و اوایل دهه‌ی ۱۹۹۰ پرورانده شد و جامه‌ی عمل پوشید و رهبران مذهبی کم‌کم اظهار نظرهایی درباره‌ی محیط‌ زیست مطرح کردند و نمایندگانی به یک رشته نشست‌های بین‌المللی درباره‌ی دین و محیط زیست فرستادند.

از ۱۹۹۰ تا ۱۹۹۵ درباره‌ی موضوع دین و محیط زیست غوغایی به پا بود. پاپ ژان پل دوم در سال ۱۹۹۰ در روز جهانیِ صلح پیامی با عنوان «آشتی با آفریدگار، آشتی با همه‌ی آفرینش» ایراد کرد که در آن به واقعیت تغییر اقلیمی و پی‌آمدهای آن اقرار کرد، بحران‌های بوم‌شناختی را «وظیفه‌ای اخلاقی» خواند، و از همه خواستار شد «تا وظیفه‌‌شان نسبت به احیای زیست‌محیطی سالم را بشناسند». در پی این رویداد، در سال ۱۹۹۱ بیانه‌‌ای رسمی با عنوان «نوسازیِ زمین» در گردهماییِ اسقفان کاتولیک در ایالات متحده منتشر شد. کلیسای پریسبیتری در ایالات متحده در سال ۱۹۹۰ بیانیه‌یا درباره‌ی احیای آفرینش منتشر کرد و سپس بیانیه‌های مشابهی منتشر شد: بیانیه‌ی کلیسای اپیسکوپال در ۱۹۹۱، بیانیه‌ی کلیسای بپتیست در آمریکا در سال‌های ۱۹۸۹ و ۱۹۹۲، بیانیه‌ی کلیسای لوتری اونجلیک در آمریکا در سال ۱۹۹۳، و نیز گروهی از صد و پنجاه رهبر اونجلیک «بیانیه‌ی اونجلیکی درباب پاسداری از طبیعت» را در ۱۹۹۴ امضا کردند. یکی از رویدادهایی که به جنبش شتاب بخشید نامه‌ای با عنوان «نامه‌ی سرگشاده به جامعه‌ی دینداران» در سال ۱۹۹۰ بود (به امضای سی و چهار دانشمند نامدار جهانی) که ادیان را فرا خواند تا مرجعیت اخلاقیِ خود را به مسائل زیست‌محیطی معطوف کنند و زمین را از خطر نابودی برهانند. کارل سیگان و ال‌گور و پاول گرمن که «بنیاد همکاری دینی در سطح ملی در زمینه‌ی محیط زیست (NRPE)» را پایه‌گذاری کردند رشته‌ای از نشست‌ها برای هم‌اندیشی در باب سنت را در طیِ سال‌های ۱۹۹۱ و ۱۹۹۲ برگزار کردند تا به رهبران دینی کمک کنند پاسخی یزدان‌شناختی به آن «نامه‌ی سرگشاده» فراهم آورند. گرمن در مصاحبه‌ای به یاد می‌آورد که این نشست‌های هم‌اندیشی گامی آغازین در به جنب و جوش درآوردنِ دین بود: «ما ناگزیر بودیم یزدان‌شناسی را درست بفهمیم، چراکه بدون این کار حتا به حلقه راه نمی‌یافتیم تا از سطح دربان‌ها و بی‌اعتمادان بگذریم.». اندکی پس از دیدارهای آغازین، گرمن درسال ۱۹۹۳ کمک کرد «بنیاد همکاری دینی در سطح ملی در زمینه‌ی محیط زیست» شکل بگیرد و چند سازمان دیگر در جنبش زیست‌محیطیِ دینی در نخستین نیمه از آن دهه پایه‌گذاری شد. پس از سال ۱۹۹۶ آهنگ شکل‌گیریِ چنان سازمان‌هایی بالا رفت و «بنیاد همکاری دینی در سطح ملی در زمینه‌ی محیط زیست» نقش «مامای جنبش» را داشت چراکه این بنیاد از طریق سازمان‌های عضو چندین پروژه را آغاز کرد: «گردهماییِ اسقف‌های کاتولیک در ایالات متحده (USCCB)»، «شورای ملیِ کلیساها (NCC)»، «ائتلاف در زمینه‌ی زیست‌محیط و زیست یهودی (COEJL)» و «شبکه‌ی زیست‌محیطیِ اونجلیک (EEN)».

سازمان‌های مربوط به جنبش زیست‌محیطیِ دینی در آغاز بر مسائل ملی تمرکز داشتند، اما قلمرو کار این سازمان‌ها کم‌کم به سطوح محلی و ایالتی و منطقه‌ای گسترش یافت. بسیاری از این سازمان‌ها در واکنش به مسائل زیست‌محیطی در منطقه‌ای خاص پایه‌گذاری شدند، مسائلی چون: حمایت از مقررات‌زدایی از انرژی در کالیفرنیا (که «پروژه‌ی اسقفیِ نیرو و نور» در سال ۱۹۹۶ در ارتباط با آن شکل گرفت و پساتر به «پروژه‌ی احیا» تبدیل شد)، یا حفظ آبگیر خلیج چساپیک (که منشور کلیساییِ چساپیک در سال ۲۰۰۶ در ارتباط بآن آن پدید آمد). برخی دیگر از این سازمان‌‌ها هم یا به دست رهبران دینیِ کارآفرین پایه‌گذاری می‌شد که این سازمان‌ها رهبران دینی و محلی و ایالتی را گرد هم می‌آوردند (برای مثال: سازمان «ایمان به آشتی» در سال ۱۹۹۹؛ «گواهی مذهب برای زمین» در سال ۲۰۰۱؛ و «شبکه‌ی زیست‌محیطیِ یهودیان در بالتیمور» در سال ۲۰۰۶) و یا از سوی اعضای فرقه‌ها‌ی مذهبیِ خاص پایه‌گذاری می‌شد، کسانی که می‌خواستند آگاهی درباره‌ی مسائل محیط زیست را در درون فرقه‌ی خود افزایش دهند (برای مثال: «گواهیِ مراقبت از زمین از سوی کلیسای کویکر» در سال ۱۹۸۷؛ «موعظه برای زمین از سوی رستگاری‌باوران کلیسای یونیتاری» در سال ۱۹۸۹؛ و «پرسبیتریان برای ترمیم آفرینش» در سال ۱۹۹۵). جنبش زیست‌محیطیِ دینی از طریق شماری از رویدادهای مهم در درون کلیساهای پروتسان اونجلیک و پروتستان شتاب بیشتری به خود گرفت، رویدادهایی چون: کارزار «عیسی اگر بود چه می‌راند» در سال ۲۰۰۲ که از سوی «شبکه‌ی اونجلیکان در زمینه‌ی محیط زیست» راه‌اندازی شد و کارزاری که در سال ۲۰۰۵ از سوی پروژه‌ی احیا به راه انداخته شد تا فیلم «حقیقت تلخ» (An Inconvenient Truth) را برای هزاران تن در کلیساها در سرتاسر ایالات متحده نمایش دهند. در سال ۱۹۹۰ نُه سازمان مربوط به جنبش زیست‌محیطیِ دینی در ایالات متحده وجود داشت، اما تا سال ۲۰۱۰ شمار این سازمان‌ها از هشتاد فراتر رفت و این سازمان‌ها کمابیش در همه‌ی ایالت‌ها فعال شدند.

«جنبش زیست‌محیطیِ دینی» حدود بیست‌ و پنج سال پس از نخستین «روز زمین» در سال ۱۹۷۰ و کمابیش سه دهه پس از برخی از مهم‌ترین قانون‌گذاری‌های زیست‌محیطی در سده‌ی بیستم (یعنی « قوانیم آب سالم، هوای سالم، و حیات وحش» ۱۹۶۷-۱۹۶۴) پایه‌گذاری شد. چرا ادیان چنان دیر آرمان زیست‌محیط‌گرایی را دنبال کردند؟ هیچ تبیین جامعی برای پاسخ به این پرسش در نوشتارگان مربوط به این موضوع وجود ندارد، اما چندین خط فکری همه برای پاسخ به این پرسش به فرهنگ و نهادها اشاره می‌کنند. از همان آغازِ جنبش زیست‌محیطی در دوران معاصر در اواخر دهه‌ی ۱۹۶۰، سازمان‌های سکولار برای جنبش زیست‌محیطی در پیِ هموندان مذهبی برنیامدند و معتقد بودند که ادیان خود در تداوم تباهی زیست‌محیط دست دارند. کوشندگان سکولار بطور مشخص معتقد بودند که مسیحیت رویکردهایی را نسبت به طبیعت تقویت کرده که به انسان‌ها قدرت مطلق می‌دهند تا طبیعت را به فرمان خویش درآورند و هر جور خواستند از آن بهره‌برداری کنند.

ادیان هم علاقمند نبودند با زیست‌محیط‌گرایان همکاری کنند تا اندازه‌ای به این دلیل که می‌پنداشتند سازمان‌های زیست‌محیطیِ سکولار درباره‌ی مسائلی چون کنترل جمعیت، برابری زن و مرد، و تشخص (personhood) دیدگاه‌هایی دارند که آشکارا با باورهای مذهبی نمی‌خواند. برخی متعصبان مذهبی هم معتقد بودند که جنبش زیست‌محیطی پرستش طبیعت و زیست‌محوری را تقویت کرده است که هردو با آموزهای انجیلی درباره‌ی پیوند انسان و الوهیت و امتیاز انسان بر طبیعت در تضاد بود. در عین حال، در بازه‌ی ۱۹۷۰ تا ۲۰۰۵، ادیان در ایالات متحده غالباً بر شماری از دیگر موضوع‌ها متمرکز شدند که این باعث شد آنان کمتر به موضوع محیط زیست توجه یابند. کم شدن اعضای سالانه، فرقه‌ها و ادغام فرقه‌ها، و اختلاف‌ میان ادیان و مذاهب درباره‌ی جنسیت و برابری از جمله‌ی این موضوع‌ها بودند و در برخی حلقه‌ها هم اولویت این بود که به مسائل مربوط به آنچه «جنگ فرهنگی» خوانده می‌شد (یعنی مسائلی چون سقط جنین، هرزه‌نگاری، دعا در مدارس دولتی) بپردازند. با این گذشته‌ی حاکی از بی‌اعتمادی و بی‌علاقگی، ممکن نبود ادیان و جنبش سکولار ارتباط‌های سودمندی بپرورانند و چون هریک از این دو گروه در حوزه‌های نهادی متفاوت جاگیری کرده بودند، هدف‌ها و هویت‌ها و رَویه‌هایشان هم برای کنش در پهنه‌ی همگانی متفاوت بود.

نظریه‌ی نونهادگرایی (neoinstitutional theory) می‌گوید سازمان‌ها «از محیط نهادی‌شان تأثیر می‌پذیرند». فرهنگ‌های نهادی‌شده‌اند که فعالیت‌های سازمانی درخور و روا را مشخص می‌کنند، هویت‌ها و منافع را می‌سازند، و قاعده‌ها و اصولی برای عمل تنظیم می‌کنند که نشان می‌دهد سازمان‌ها در هر قلمروی چگونه باید عمل کنند. ادیان و جنبش زیست‌محیطیِ سکولار به قلمروهای نهادیِ متفاوت وابسته‌اند که هریک پیرامون آرایش‌ها، قاعده‌ها، و رَویه‌های متفاوت شکل گرفته‌اند. این فرهنگ‌های نهادیِ متفاوت و غالباً ناهم‌خوان، ادیان و جنبش زیست‌محیطی را از هم جدا نگه داشته است. فرهنگ‌ها و بافت‌های نهادی که ادیان دارند، به‌ویژه آن فرهنگ‌ها و بافت‌های نهادی که در سنت‌های یهودی-مسیحی هست، نگذاشته است که محیط‌ زیست برای ادیان مسئله‌ای مهم و از نظر مذهبی ارزشمند به شمار آید.

منبع:

Stephen Ellingson (2016) To Care for Creation: The Emergence of the Religious Environmental Movement. University of Chicago Press

بیشتر بخوانید