فرارسیدن ۱۶ آذر، روز دانشجو، همواره فرصتی است تا از چشم اندازی تاریخی رابطه جنبش دانشجویی و احزاب سیاسی واکاوی شود.
از منظر تئوریک رابطه جنبش دانشجویی و نظام حزبی از جنس جایگزینی و بدیل است. در واقع آنچه جنبش دانشجویی در ایران را به عرصه سیاسی کشانده و گاه به نیروی اصلی میدانی در تحولات سیاسی بدل ساخته است، فقدان احزاب قوی و توسعه سیاسی است.
در شرایطی که احزاب قوی و ریشه دار وجود داشته و نظام حزبی در ساختار قدرت مورد پذیرش واقع شده و کارکرد داشته باشد، آنگاه خصلت سیاسی پر رنگ جنبش دانشجویی بلاموضوع خواهد شد. جنبش دانشجویی با تحقق مطالبه اصلی بروندانشگاهی خود در تحقق توسعه سیاسی و گذار مسالمت آمیز به دمکراسی حداقلی به نفی خود میرسد. این امر به معنای سیاست زدایی نیست بلکه میزان و نوع مشارکت در عرصه سیاسی دگرگون شده و دانشجویان در حد متعارف همچون نیروهای مدنی به مسئولیت سیاسی خود عمل میکنند و جنبشهای دانشجویی بیشتر سمت وسوی روشنفکری و حوزههای آوانگارد ودروندانشگاهی را در بر میگیرد.
در نظامهای توسعه یافته سیاسی جنبشهای دانشجویی افول ملموسی داشته و معمولا در هنگام وجود بحران و یا اتفاقاتی که منجر به از هم گسیختگی اجتماعی گشته و یا در مواجهه با موضوعات مهم و دوران ساز فعال میشوند اما برخورد آنها با سیاست مقطعی و موردی است. اما در ایران جنبش دانشجویی در غیاب نظام حزبی واقعی سعی کرده بار تحول خواهی و بازنمایی خواست بخشهای خاموش و محذوف جامعه را بر دوش کشیده و در مبارزه با ساخت مطلقه قدرت، فرصت تحرک برای جنبش فراگیر اجتماعی ایجاد کند.
اما این شرایط به معنای نبود حزب و گروههای سیاسی نیست. احزاب زیر سرکوب و به حاشیه رانده شده متحد جنبش دانشجویی در همه ادوار فعالیتش برای تضعیف ساختار سرکوب و تقویت ابر گفتمانهای رهایی بخش بودهاند.
وچه تمایز جنبش دانشجویی
اگرچه نقطه عزیمت جنبش دانشجویی در ایران به فعالیتهای نیمه منسجم دانشجویان ایرانی در برلین در اواخر سلطنت رضا شاه برمیگردد، اما شروع فعالیتهای جدی ان از درون احزابی مانند حزب توده و جبهه ملی است. در واقع در دو دهه اول حیات جنبش دانشجویی، فعالان دانشجویی بخشی از پیکره حزبی بودهاند. از اوایل دهه چهل است که تمایز و استقلال از دل احزاب و گروههای سیاسی ضرورت مییابد.
عامل اصلی این تمایز رویکرد متفاوت جنبش دانشجویی به سیاست، نگاه آرمانی و دوری از تعلقات قدرت و مصلحت اندیشی بود، در حالی که احزاب و گروههای سیاسی بیشتر با واقعیتها درگیر بوده و همچنین اثرگذاری بر توزیع قدرت و کسب آن موضوع فعالیت اصلی آنها بود. پارهای آفات تجارب فعالیت حزبی نیز فعالان دانشجویی در دورههای مختلف را در عمل به این نتیجه رساند که کارکرد حزبی اثرات مخربی بر کنشهای دانشجویی دارد.
پیوند با احزاب
اما جنبش دانشجویی برای ایفای رسالت خود در عرصه عمومی و اثرگذاری اجتماعی ناگزیر به پیوند با احزاب و گروههای سیاسی است که به لحاظ تاکتیکی و یا راهبردی با آنها اشتراک موضع دارد. این مسئله رابطه با احزاب و گروههای سیاسی را پیچیده ساخته است. از سویی رابطه و تعامل و همکاری ناگزیر بوده و از سویی دیگر حفظ سلامت وکارکرد بهینه جنبش دانشجویی نیازمند حراست و پایبندی از استقلال آن است.
احزاب اپوزیسیون و به حاشیه رانده شده و حتی احزاب حکومتی و یا دولت ساخته، به دلیل ساختار توسعه نیافته سیاسی ایران ناگزیر دانشگاهها و محیطهای دانشجویی را به عنوان حوزه اصلی جذب نیرو، کسب پایگاه و فعالیتهای میدانی در نظر گرفتند و میدانداری از طریق نفوذ در تشکلهای دانشجویی و وابسته سازی توسط برخی از آنها در دستور کار قرار گرفت. البته این رویکرد محدود به جنبش دانشجویی نبوده و اساسا هر نیرویی را که دارای سرمایه سیاسی و اجتماعی قابل ملاحظهای است در بر گرفته و میگیرد.
در سالیان گذشته رشد فناوریهای اطلاعاتی و استفاده گسترده از نرمافزارهای پیامرسانی باعث شده تا فضای مجازی جایگاه سیاسی و اجتماعی فضاهای دانشجویی و دانشگاهی و همچنین مطبوعات را تضعیف کند. البته کماکان از منظر ایجاد حرکت اجتماعی و جنبش سازی بالقوه جنبش دانشجویی و عرصههای دانشگاهی مزیت آشکار بر فضای مجازی دارند.
مجموعه ملاحظات فوق باعث شده است علی رغم ارتباط مستمر جنبش دانشجویی در هفته دهه گذشته با فعالان و گروههای سیاسی اما رابطه انها تنش آلود باشد.
در پیش از انقلاب فعالان دانشجویی چپ زاویهای با حزب توده داشتند و منتقد نگاههای بالاسرانه و مداخله این حزب بودند. اما بعد از انقلاب مناسبات انتقادی گروههای دانشجویی و احزاب سیاسی افزایش ملموسی یافت.
گروههای چپ و دگر اندیش با انقلاب فرهنگی از محیطهای دانشجویی حذف شدند. اما گروههای اسلامی باقی مانده در آن دوران علی رغم اشتراک گفتمانی و مواضع کلان سیاسی اما چالشهایی نیز داشتند.
نمونه دفتر تحکیم وحدت
دفتر تحکیم وحدت به عنوان بزرگترین تشکل دانشجویی با بیشترین فعالیت مستمر رابطه پر اصطکاکی با احزاب سیاسی داشت. اگر چه در همه ادوار فعالیت خود فرصتهای مناسبی را در اختیار گروههای سیاسی همسو حول برنامهها و اهداف مشترک قرار داد. آنچه باعث تنش میشد، تمایل به برقراری هژمونی از بیرون بر تشکیلات تحکیم بود.
دخالت برخی از گروههای سیاسی و تلاش برای کنترل تحکیم و یا همسو سازی آن با سیاستهای مورد نظر سابقهای به اندازه عمر این تشکیلات دارد. در سالیان اولیه بعد از انقلاب به شهادت موضعگیریهای رسانهای، خاطرات فعالان وقت و اخبار مربوطه، دفتر تحکیم وحدت نسبت به مداخلات حزب جمهوری اسلامی معترض بود. در دهه شصت این مشکل با مجمع روحانیون مبارز وجود داشت که ضمن همسویی کلان اما نوع برخوردهای از بالا به پایین شماری از فعالان مجمع روحانیون مورد انتقاد بود.
دفتر تحکیم وحدت در دهه هفتاد و بعد از فعالیت مجدد با دو فشار بیرونی همراه بود. نخست بیت رهبری بود که با استفاده از دفتر نمایندگی ولی فقیه میکوشید تا این تشکیلات در حد تریبون تبلیغاتی رهبری در دانشگاهها تنزل یابد و عملکردی شبیه طیف جعلی کنونی داشته باشد. از سوی دیگر سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی که با محوریت طیف چپ این گروه در سالیان اولیه نظام بازسازی شده بود میکوشید تا در داخل انجمنهای اسلامی و مرکزیت آنها تحکیم جای پایی برای خود درست کند.
حزب مشارکت این سیاست سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را به ارث برد. حضور برخی از اعضاء سابق تحکیم در مرکزیت این تشکیلات و میراث یادشده باعث شد تا این مجموعه در تلاشی نافرجام بکوشند تا تحکیم را به همسویی راهبردی و سیاسی با خود وابسته سازد. نوع مداخلهها عمدتا در تقویت برخی از افراد و فراکسیونها در درون مجموعه با استفاده از ابزارهای مختلف بود. البته در این تحرکات همه اعضا حزب مشارکت دخیل نبودند و معلوم نیست هدایت این فعالیتها در چه سطحی از رهبری سازمان انجام میشد.
در دهه هشتاد و بعد از ناامید شدن اصلاح طلبان دوم خردادی از کنترل تحکیم، نهضت آزادی و برخی از ملی مذهبیها در تلاشی ناموفق کوشیدند تا موقعیتی را برای خود در داخل مجموعه ایجاد کنند. کسانی در سطوح تشکیلاتی این گروههای سیاسی فعالیت میکردند که کاندیدای عضویت در شورای مرکزی دفتر تحکیم وحدت بودند، و برخی از آنها رابطه مرید و مرادی با برخی از کوشندگان سیاسی داشتند.
لزوم استقلال تشکل دانشجویی
در عین حال باید خاطر نشان کرد در فضای توسعه نیافته سیاسی ایران و در شرایطی که احزاب در آن مقطع زمانی جز دانشگاهها و رسانهها دریچه دیگری برای ورود به عرصه عمومی نداشتند، لاجرم برپایه تصمیمی غلط به سمت مداخله و اثرگذاری از درون تشکیلات دانشجویی حرکت میکردند، کاری که در برخی مقاطع حالت قیم مآبانه پیدا میکرد. آنها لزوما نیت و خواست بدی نداشتند. تمایل طبیعی هر حزب سیاسی بسط نفوذ خود در لایهها و جنبشهای اجتماعی است. اما مصالح جنبشهای اجتماعی از جمله دانشجویان و زنان و کارگران ایستادگی بر روی استقلال و زه کشی در برابر نفوذها و مداخله بیرونی است.
مسئله وابسته سازی و مخاطرات آن مربوط به نیروهایی است که پیوند تشکیلاتی با گروههای سیاسی بیرون دارند و وفاداری اصلی آنها به احزاب سیاسی است و در تحلیل آخر تصمیم تشکیلات سیاسی را مبنای عمل سیاسی خود قرار میدهند.. نفس سمپاتی، دیدگاه مشترک و یا رابطه با برخی از کنشگران سیاسی نافی استقلال نیست. لازمه فعالیت سیاسی دانشجویی ویا هر کنشگر مدنی ارتباط و تعامل با گروههای سیاسی است.
اکنون نیز به نظر میرسد برخی از احزاب که رویکرد دولت-محور دارند با حمله به عملکرد دفتر تحکیم وحدت در نیمه دوم دهه هفتاد و دهه هشتاد و ارزیابیهای غیر منصفانه و طرح نادرست مسئله در کوشش برای اثر گذاری در ذهنیت فعالان جدید دانشجویی هستند تا آنها را به سمت همسویی تشکیلاتی و دنباله روی بکشانند و عملا الگوی تقلیل گروههای دانشجویی به شاخه دانشجویی احزاب اصلاح طلب، اعتدالی و یا ملی-مذهبی را جابیندازند.
خروج جنبش دانشجویی از رکود علاوه بر عوامل دیگر، نیازمند تمهید ساز و کارهایی برای حفظ استقلال جنبش دانشجویی و رابطه بهداشتی با احزاب سیاسی و اجتناب از رویکردهای انزوا گرایانه و یا تقابلی صرف است.