۱

اگر شما نیز همچون من جزو مخاطبان پروپاقرص صفحه‌ی اندیشه در رادیو زمانه باشید، معمولاً هرروز که سراغ اینترنت می‌آیید فیلترشکن را چاق کرده و، در میان تارنماهای فیلترشده، سری هم به رادیو زمانه می‌زنید، سرتیتر خبرها را از نظر گذارنده و در همان صفحه‌ی نخست عنوان صفحه‌ی اندیشه را نگاه می‌‌کنید. گاهی که عنوان برایتان تازگی دارد صفحه را می‌گشایید که بخوانید. گاهی می‌شود که از خواندنِ صفحه‌ی اندیشه چیزی دستگیرتان ‌شود، چیزی یاد بگیرید؛ شاید گاهی در این صفحه با نگاهی تازه یا رهیافتی نو روبه‌رو شوید و خوش‌تان بیاید؛ و گاهی شاید نویسِشِ خوب یا حتا چند واژه یا عبارت زیبا در نوشتارِ این صفحه توجه‌تان را جلب کند. اما، گاهی هم می‌شود که مطلب را نیمه‌خوانده رها کنید چون هیچ کششی برایتان ندارد یا اینکه نویسش‌اش، سبک نوشتن‌اش، یا نشانه‌گزاری‌اش حالتان را بد می‌کند. گاهی هم می‌شود که همان عنوان مطلب در صفحه‌ی نخست دل‌تان را بزند جوری که حتا از بازکردنش صرف‌نظر ‌کنید. گاهی نام نویسنده شما را برمی‌انگیزد که ببینید چه نوشته است. اما گاهی، برعکس، نام نویسنده شما را از خواندن بازمی‌دارد؛ با خود می‌گویید دوباره همان … .

idea-section2

بدین‌سان، مخاطب جدی و همیشگیِ رادیو زمانه حق دارد، و باید، نسبت به این صفحه دلنگران و حساس باشد و از چندوچونِ این صفحه پرسش کند، پرسش‌هایی همچون: درون‌مایه‌ی این صفحه باید در چه زمینه‌ای باشد؟ چه کسی باید در این صفحه بنویسد؟ نویسش در این صفحه چگونه باید باشد؟ …

۲

نمی‌دانم چرا آنچه از تارنمایی چون «رادیو زمانه» توقع دارم بیش‌تر است از آنچه از تارنماهای رسمی داخلی توقع دارم. حتا در میان رسانه‌های برون‌مرزی توقع‌ام از زمانه بیش‌تر از دیگر رسانه‌هاست. به گمانم برای شما هم به‌همین‌سان باشد. قضیه چیست؟ شاید این توقعِ بالا را رادیو زمانه خود در ما پرورانده است با نمایاندنِ خودش چونان تارنمایی فراتر از یک تارنمای ژورنالیستیِ صرف.

به «صفحه‌ی اندیشه» که می‌رسم، باز توقع‌ام بیش‌تر می‌شود. توقعی را که از صفحه‌ی اندیشه دارم مثلاً از «صفحه‌ی اقتصاد» یا «صفحه‌ی سیاست» ندارم. این توقعِ برافزوده سویه‌های گوناگونی دارد، از درون‌مایه‌ی مطلب گرفته تا شیوه‌ی ارائه‌ی آن: توقع بجابودن، مربوط‌بودن و پَرت‌نبودن؛ توقع نوبودن و تکراری‌نبودن؛ توقع اندیشه‌بودن؛ توقع سنجیده‌بودن و دقیق‌بودن؛ توقع نویسشی درست‌ساخت و خوش‌خوان؛ توقع هرچیز نبودن و هرجور نبودن.

۳

دربارهٴ چه باید نوشت؟ آیا صفحه‌ی اندیشه‌ی زمانه از نظر موضوع خنثا است؟ آیا هیچ اولویتی ندارد؟ آیا «نباید» هیچ اولویتی داشته باشد؟

۴

پیش از هرچیز، ناگفته پیداست که نوشتاری که در صفحه‌ی اندیشه‌ی زمانه انتشار می‌یابد باید نسبتی با «زیست‌جهان ایرانی» داشته باشد، با «وضعیت ایرانی»، با دردهایش، گرفتاری‌هایش، پرسمان‌هایش.

یکی از رهیافت‌های ممکن برای گشودنِ مسائل کلنجار رفتن با آنها در سطح اندیشه است. از طریق رهیافت اندیشگی می‌کوشیم، با برکندن و انتزاع از گیرها و گرفتاری‌های ملموس زندگی، به بیانی کلی و چکیده نسبت به مسأله‌ها دست یابیم؛ رهیافت اندیشگی به ما کمک می‌کند بتوانیم دردها را طرح‌پذیر کنیم، شاخ‌وبرگ‌های جزئیت و فردیت را از آنها بزداییم، آنها را از تکینگی درآوریم، و چونان مسأله‌هایی کلی طرح کنیم. البته در این راه شاید دردها آن گزندگیِ واقعی‌شان را از دست بدهند یا حتا گاهی تغییرشکل بیابند. با این روی، اما، رهیافت اندیشگی در کنار رهیافت‌های دیگر گریزناپذیر است. چراکه دردهای یک جامعه باید اندیشیده شوند تا مگر درمان شوند. وگرنه دردها همواره همچنان پابرجا می‌مانند یا، اگر گاهی فروکش کنند، باز به شکلی دیگر سر بر می‌کُنند. دردهای یک جامعه تا اندیشیده نشوند حتا به بیان درنمی‌آیند. گزاف نیست اگر بگوییم انسان ایرانی دردهایش را نمی‌اندیشد و به سطح اندیشه نمی‌آورد بلکه صرفاً آنها را ناله می‌کند گاهی در زبان شعر گاهی به نام عرفان و … .

به نظر می‌رسد صفحه‌ی اندیشه در رادیو زمانه باید جایی باشد برای اندیشیدنِ دردهای ایرانی، برای طرح پرسش‌های ایرانی. و زین‌سان مناسب‌ترین محتوا برای این صفحه اندیشه‌هایی است که با ایران و ایرانی نسبتی دارند.

۵

پس دو اولویت برای صفحه‌ی اندیشه یکی «اندیشه‌ بودن» و دیگری «درباره‌ی وضعیت ایران بودن» است. اما چه چیز اندیشه است؟ و کدام اندیشه با ایران نسبت دارد؟ البته که کار بسیار ظریف است. نمی‌توان به‌آسانی به دو پرسش بالا پاسخ داد. یک نکته این است که این دو ویژگی لازم است با همدیگر باشند. برای نمونه، نوشتاری درباره‌ی تأثیر افلاتون بر ارستو، گرچه بی‌گمان در مقوله‌ی اندیشه‌ جای می‌گیرد، نوشتاری نیست که آن را در صفحه‌ی اندیشه‌ی زمانه بپسندیم، چراکه هیچ نسبت خاصی با وضعیت ایرانی ندارد. البته همین نوشته ممکن است، گذشته از موضوع‌اش، از ویژگی‌های خاصی، مثلاً نویسشی توانمند و نوآورانه، برخوردار باشد که آن را برای مخاطب ایرانی آموزنده می‌کند. اما، بطور معمول، یک نوشته‌ی فلسفیِ محض نسبت مستقیمی با وضعیت ایرانی ندارد.

۶

«محور اصلی فعالیت‌های «زمانه» پشتیبانی از کوشش‌های فعالان حقوق بشر و جامعه مدنی در ایران ا‌ست. با توجه به نبود فضای باز رسانه‌ای در ایران، یکی دیگر از اهداف زمانه، تلاش در جهت ایجاد تنوع رسانه‌ای است»—معرفی رادیو زمانه در تارنمای زمانه.

رسانه‌های فارسی‌زبان حال‌ و روز خاص خودشان را دارند. طرح دیدگاه‌های انتقادی در رسانه‌های داخل ایران، اگر اصلاً ممکن باشد، با تنگناها و دردسرهای خاص خود همراه است. برخی از رسانه‌های بیرون از ایران را نیز گروه‌های خاصی در دست دارند. چنین می‌نماید که رادیو زمانه رسانه‌ای است که نمی‌خواهد صرفاً به این یا آن گروه خاص متعلق باشد بلکه می‌خواهد، بی‌نظر به گروه‌های خاص، دیدگاه‌هایی را بازتاب دهد که در رسانه‌های داخل ایران یا مجال طرح نمی‌یابند یا کم‌تر می‌یابند یا طرح آنها برای نویسنده حتا می‌تواند دردسرساز باشد. پس می‌توان گفت صفحه‌ی اندیشه‌ی زمانه جای مناسبی برای نوشتارهایی نیست که در هرجای دیگر هم می‌توانند به‌آسانی انتشار یابند.

۷

هدفی کلی برای رسانه‌ای همچون رادیو زمانه بطورکلی و برای صفحه‌ی اندیشه‌‌ در این رسانه بطورخاص را می‌توان در یک واژه چنین بازگفت: «روشنگری». این کار در شیوه‌های گوناگون و از راه‌های متفاوت شدنی است. اطلاع‌رسانی و آگاهی‌بخشی، آموزش، هشدار، و … .

۸

یک سرِ بسیاری از مسائل ایرانی به امر سیاسی می‌رسد. بر هر گرفتاری‌یی که دست بگذاریم بسیار زود رد پای سیاست را در آن می‌یابیم. پس رهیافت به مسائل ایرانی براستی با امر سیاسی نسبت دارد. با این روی، امر سیاسی سویه‌های بسیاری دارد که لازم است میان آنها فرق بگذاریم: «کار سیاسی»، «دانش‌های سیاسی»، «اندیشه‌ی سیاسی»، و «سیاست‌زدگی». آسان نیست نشان دهیم که پرسمان‌های ایرانی بیش‌تر با کدام یک از این سویه‌ها نسبت دارند؟

۹

گاهی شمار نویسندگان بر شمار خوانندگان فزونی می‌گیرد؛ نویسندگان چنان زیاد می‌شوند که کسی برای خواندن باقی نمی‌ماند! فناوری‌های رسانه‌ای هرچه بیش‌تر به آدمیان امکان سخن‌راندن می‌دهند و زین‌رو خواننده‌های دیروز هرچه بیش‌تر به نویسنده‌های امروز‌ تبدیل می‌شوند. پرشماریِ رسانه‌ها رقابتی شگرف را رقم می‌زند؛ هرکس به شیوه‌ای می‌کوشد دیگران را ‌سمتِ صدای خود بکشد و مخاطبانی برای خود دست‌وپا کند. زین‌سان، در این کشاکش رسانه‌ایِ پرهیاهو، ممکن است پیش آید که یک نوشته را یک نفر هم نخواند! چیزی نوشته‌ شده و هیچ کس آن را نخوانده است! نوشته برای یافتنِ خواننده لابه می‌کند. به‌راستی نوشته‌ای که هیچ‌کس آن را نخواند به چه کار می‌آید؟ پس بی‌گمان مخاطب مهم است.

اما، با نگاهی دقیق‌تر، همیشه صرفاً شمار مخاطبان اهمیت ندارد. بلکه جایگاه آنان و میزان تأثیرگذاریِ آنان هم اهمیت می‌یابند. از همین جا تمایز «مخاطب عام» و «مخاطب خاص» روشن می‌شود. اینجا نسبت خاص و عام را می‌توان بر اساس میزان تأثیرگذاری تعریف کرد. یک مخاطب ممکن است خود چون یک رسانه عمل کند و مخاطبان بسیاری داشته باشد. مخاطب خاص ارزشمند است چون خود دارای مخاطب است، چون بیش‌تر امکان تأثیرگذاری دارد. به نظر می‌رسد مخاطب صفحه‌ی اندیشه بیش‌تر مخاطب خاص باشد.

زین‌بیش، مانایی نوشتار هم مهم است. ممکن است یک نوشتار مخاطبانش در کوتاه‌مدت اندک باشند اما در درازمدت مخاطبان زیادی داشته باشد چراکه دست‌کم همان شمار مخاطب را در همه‌ی زمان‌ها خواهد داشت. چنان نوشتاری را «مانا» می‌خوانیم. برای مثال، شاید یک اثر خوب فلسفی در زمان خودش مخاطبان کمی داشته باشد، اما دست‌کم همان شمار مخاطب را در همه‌ی زمان‌ها دارد. یک کتاب تست کنکوری برعکس ممکن است در یک دوره‌ی خاص مخاطبان زیادی داشته باشد اما چنان کتابی هیچ‌گاه اثری ماندگار نخواهد شد.. به نظر می‌رسد مخاطبان اندیشه را باید بر اساس نگاهی درازمدت نگریست. یک نوشته‌ی مانا می‌تواند همیشه برای مخاطبان خواندنی و تأثیرگذار باشد.

برای رویکرد کمّی در مقابل رویکرد کیفی در کار رسانه ازجمله لازم است به این دو معیار نظر داشته باشیم: «نوع مخاطب» و «مانایی».

۱۰

«نویسش، نوشتن نیست. نویسش چگونه نوشتن است. نویسش می‌تواند آبروی نوشتن باشد. می‌تواند هم نباشد. و یا حتی آن را از این بگیرد.» (یدالله رؤیایی)

زبانی که به کار می‌گیریم تا پیامی را برسانیم کم‌تر از خود پیام اهمیت ندارد. بسیاری از کارهای رسانه‌ای که به زبان نوشتاریِ فارسی انجام می‌شود چیزی جز هدر دادنِ وقت و هزینه نیست، چراکه با زبانی مغلق و بی‌معنا انجام می‌شود. افزون بر این، بخش بزرگی از کار رسانه‌ای به زبان فارسی در حقیقت چیزی جز کار ترجمه نیست و در نتیجه کاستی‌ها و کژی‌های ترجمه به زبان فارسی نیز در کار رسانه بازتاب می‌یابد. بیفزاییم بر اینها این نکته را که فرهنگ شفاهی دیرزمانی میان فارسی‌زبانان غالب بوده است و زین‌رو کار رسانه‌ای به زبان نوشتاری به اندازه‌ی کافی پرورده نشده است. برای همین، رسانه‌ای فارسی‌زبان که ابزار اصلی‌اش زبان نوشتاری است یک گرفتاریِ خاص خودش را دارد: به‌کارگیریِ زبانی شایسته و درست.

این هم باز چیزی ست که از زمانه توقع داریم چون نمی‌توانیم از جایی دیگر توقع داشته باشیم. بی‌شک از یک تارنمای داخلی که زیر نظر یک شخص نظامی اداره می‌شود توقع درست‌نویسی نمی‌توان داشت.

۱۱

دیگر اکنون در زمانه‌ی امروزین سخن‌ گفتن از «باید» و «نباید» کار آسانی نیست. چه کسی برای چه کسی چگونه و چرا می‌تواند باید یا نبایدی برنهد؟ هرکسی برای کار خود بهانه‌ی خود، دلیل خود، را دارد. و همیشه به منتقد می‌توان ایراد گرفت که شاید از نظرگاه خاص خودش انتقاد می‌کند، که شاید از تنگناهای کار و دست‌تنگی‌ها خبری ندارد، که شاید بیرون از گود نشسته و از آنجا حکم می‌راند. بخاطر لحاظ‌های مختلفی که در پذیرش یک نوشتار می‌شود و باید بشود، کار ظریف است. شاید لحاظ‌های عملی هم در میان باشد. شاید لازم باشد در فاصله‌های کوتاهی نوشته‌هایی انتشار یابند و زین‌رو دقت‌نظر فقط تا حد خاصی شدنی باشد.

با این همه، اگر برای کاری هدف‌هایی مشخص باشند، آنگاه می‌توان ارزش آن کار را در نسبت به آن هدف‌ها سنجید و دید که آن کار تا چه اندازه در راستای آن هدف‌ها قرار دارد؛ اگر کاری نه فردی و خصوصی بلکه جمعی و همگانی باشد، آنگاه دیگران می‌توانند، حق دارند، و باید بر آن نظارت کنند و از آن چیزهایی مطالبه کنند.

۱۲

چه کسی سمت‌وسوهای رسانه را تعیین می‌کند؟ دست‌اندرکاران، مخاطب، یا نویسندگان؟ آیا اساساً لازم است کسی سمت‌وسوها را تعیین کند؟ آیا لازم است سمت‌وسویی داده شود؟ هر رسانه‌ای حول یک یا چند «ایده» شکل می‌گیرد و هر ایده‌ای با «ایده‌آلی»، با آرمانی، پیوند دارد. سمت‌وسوی رسانه را پیش از هرچیز همان «ایده‌(ها)» تعیین می‌کنند. اما همین که رسانه آغاز به کار کرد دیگر تنها آن «ایده‌ها» نیستند که در سمت‌گیریِ آن نقش دارند بلکه دست‌اندرکاران، مخاطبان و تهیه‌کنندگان (نویسندگان) نیز تعیین‌کننده می‌شوند. این امکان هست که یک رسانه کم‌کم از آن «ایده‌های» وحدت‌بخش فاصله بگیرد یا حتا در خلاف جهت آنها حرکت کند. رسانه اگر بخواهد به حیات خود ادامه دهد و به هدف‌های خود نزدیک شود، باید این سمت‌وسوها را پیوسته مشخص و برجسته کند، همواره و هرچه بیش‌تر و دقیق‌تر، با شیوه‌هایی نو و متفاوت.

مسلماً عامل‌های پیش‌گفته همه در کار دخیل اند. اما، زمانی که هدف‌ها روشن باشد، پیش از هرکس دیگری دست‌اندرکاران رسانه اند که باید سمت‌وسوها را تعیین کنند. در نتیجه نویسندگان هم خود را در راستای این سمت‌وسوها قرار می‌دهند. و در نهایت مخاطب هم خودبه‌خود در همین راستاها قرار خواهد گرفت.

دست‌اندرکاران رسانه چگونه می‌توانند سمت‌وسوها را مشخص کنند؟ با پیشگامی و پیش‌انگیزی. آنان با سازوکارهایی می‌توانند نویسندگان را به‌درستی در راستای ایده‌های رسانه جهت‌دهی ‌کنند. برای نمونه، گاه‌به‌گاه می‌توان با فراخوان‌هایی پرسش‌ها و موضوع‌هایی را به نویسندگان یادآوری کرد، پرسش‌ها و موضوع‌هایی که رسانه اساساً برای آنها پا گرفته است؛ می‌توان مسابقه‌هایی برای مقاله‌نویسی و جستارنویسی برگزار کرد و از این راه نویسندگان را به پرداختن به مسائلی برانگیخت. گفتیم که مناسب‌ترین محتوا برای صفحه‌ی اندیشه در رادیو زمانه اندیشه‌هایی است که با پرسمان‌های ایرانی نسبت دارند. پس لازم است دست‌اندرکاران، با روش‌ها و نوآوری‌هایی برای پیش‌انگیزی، نویسندگان را به‌سمت پرسمان‌های ایرانی و شاید خود همین پرسمان کلان که «پرسمان‌های ایرانی چیستند؟» برانگیزند. مهم‌ترین نقدی هم که می‌توان به رسانه‌ای همچون رادیو زمانه وارد کرد در همین زمینه است.


در همین زمینه

درباره بخش «اندیشه» زمانه

مطالب دیگر: از همین نویسنده