«کامپیوتر متحرک ورزش»، اصطلاحی که حسن‌روحانی، برای نخستین بار هنگام معارفه مسعود سلطانی‌فر برای وزارت ورزش و جوانان پیشنهاد داده بود و رأی اعتماد نیاورد و سر از سازمان میراث فرهنگی درآورد، حالا در چند ماهه پایانی دولت یازدهم دوباره به مجلس برای گرفتن رأی اعتماد معرفی شده است. اما مسئله جنجالی این روزها نه معرفی رئیس فعلی سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی برای وزارت ورزش و جوانان بلکه سر و دست شکستن عده‌ای برای تصاحب ریاست این سازمان است.

سازمان میراث فرهنگی: سکوی پرتاب مدیران به سوی کرسی وزارت. سلطانی‌فر می‌رود؟
سازمان میراث فرهنگی: سکوی پرتاب مدیران به سوی کرسی وزارت. سلطانی‌فر می‌رود؟

رحیم‌مشایی، چشم‌اسفندیار محمود احمدی‌نژاد، بنیان سنتی را در این سازمان گذاشت که بر آن اساس سازمان میراث فرهنگی به حیاط خلوت دولت تبدیل شد و سایه این سنت شوم همچنان مستدام است. حالا صندلی خالی سلطانی‌فر، لقمه چرب و نرمی است که شاید راه را برای وزیر شدن باز ‌کند. و بی‌علت نیست که عده‌ای برای این صندلی سر و دست می‌شکنند. همین افراد کمپین راه‌ انداخته و حالا فردی که کمترین شأنی برای ریاست سازمان میراث فرهنگی، گردشگری و صنایع‌دستی ندارد را برای گرفتن این سمت معرفی می‌کنند. شکل و شمایل کار هم شبیه به کمپین‌های انتخاباتی با چاپ عکس، پوستر و ایجاد کانال در شبکه‌های اجتماعی است؛ و چنان مصرانه تبلیغات می‌کنند که هر فرد ناآگاهی گمان می‌برد رسیدن به این سمت انتخابی‌ است نه انتصابی.

فضای مضحک تبلیغاتی هر چند ممکن است نتیجه‌ مدیریتی برای این افراد نداشته باشد اما به هر حال کارنامه‌ای برای آن‌ها فراهم خواهد کرد. کارنامه خودساخته برای کسانی که اغلب از حوزه گردشگری برخاسته‌اند و جزو تورگردان‌ها یا هتل‌داران به شمار می‌روند. این تبلیغات از سرودن غزل عاشقانه گرفته تا چاپ پوسترهایی با پیام‌‌های سطحی و سخیف همچنان در جریان است. اگر از مشکلات به وجود آمده از این کارنامه‌های کذایی بگذریم، دغدغه اصلی همچنان به قوت خود باقی است؛ سرانجام سازمانی عریض و طویل با سه بخش جدا و در عین حال به هم پیوسته، میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع دستی چه می‌شود؟

این سازمان چگونه مدیری می‌خواهد؟

برخی از دوستداران میراث ‌فرهنگی معتقدند که در صورت نبود مدیری مدبر، توانا و آشنا به پیچ و خم‌های موضوعات میراث فرهنگی و گردشگری و صنایع‌دستی، سازمان میراث فرهنگی دچار انحلال و زوال غیرقابل جبرانی می‌شود. از سوی دیگر تجربه نشان داده که مدیران گردشگری به میراث فرهنگی کمتر علاقه‌ دارند و گاهی هم اصلاً توجهی به ارزشمندی آثار و محوطه‌های تاریخی و قوانین مرتبط به آن نمی‌کنند. از آنجایی که توسعه و اقتصاد گردشگری بیش از هر اقدامی به چشم می‌آید و درآمدزایی برنامه‌ای است که می‌تواند دل مسئولان ارشد کشوری را به دست بیاورد. «میراث فرهنگی»، تنها به عنوان ابزار درآمدزایی دیده می‌شود؛ در حالی که سرمایه‌گذاری در این بخش بدون به دست آوردن سود، مستلزم نگاه عمیق مدیریتی است. اما وقتی که عمر مدیریت در این سازمان بسیار کوتاه است، چگونه مدیری از کسب سودهای آنی در می‌گذرد و به گنجینه وطنی فکر می‌کند؟ در واقع باید مدیری به این سازمان بیاید که دلسوز میراث فرهنگی بوده و درک عمیقی از اهمیت آن در توسعه پایدار داشته باشد.

در بخشی از نامه انجمن‌های دوستدار میراث فرهنگی به رئیس‌جمهور که ۱۱۸۱ نفر، روزنامه‌نگار، کارشناس میراث ‌فرهنگی، باستان‌شناس و مرمت‌کار سرشناس این حوزه آن را امضاء کرده‌اند، آمده:

«طی روزهای گذشته “لایحه پیشنهادی برنامه ششم توسعه” در رسانه‌های کشور انتشار یافت. با وجود این‌ که بخش ناچیزی از این سند به موضوع میراث فرهنگی و گردشگری اختصاص دارد، اما نگرانی‌های به‌حق و عمیقی را درباره سرنوشت میراث فرهنگی در میان جامعه متخصصان و کارشناسان دامن زده است. نگارش این نامه در پیوند با این موضوع و برخاسته از این باور است که نگرانی‌مان را نسبت به چالش بزرگ و خطیری که در این برنامه پیشِ رویِ “میراث فرهنگی” کشور قرار دارد با رییس جمهور محترم در میان بگذاریم(….) به خوبی آگاه هستید که طی هشت سال گذشته و به ویژه طی دولت دهم با اتخاذ تصمیم‌های ویرانگر و ناکارشناسانه، که اوج آن چندپاره شدن و انتقال سازمان میراث فرهنگی و گردشگری از تهران به چند شهر و شهرستان بود، چه سرنوشت تلخ و غم‌انگیزی برای میراث‌بانان و میراثِ مظلومِ فرهنگی کشور رقم خورد. اکنون نیز به‌جای تعریف بسته‌های حمایتی از میراث فرهنگی و طبیعی (دست‌کم عوارض و مالیات) در شهرداری‌ها و وزارت‌خانه‌ها شاهد تقلیل برنامه‌های حوزة میراث فرهنگی به موضوع “واگذاری اماکن تاریخی (به استثناء نفایس ملی) به شهرداری‌ها” (آن‌هم شهرداری‌ها با آن پیشینه‌ی روشن در برخورد نادرست با میراث فرهنگی) هستیم، که نه تنها نشانه مغفول واقع شدن اهمیت موضوع میراث فرهنگی در برنامه مذکور است، بلکه طرحِ ناپخته و بداهه چنین موضوعی به‌خودی‌خود وضعیت شکننده میراث فرهنگی کشور را که طی سال‌های گذشته آسیب‌های ویرانگری را تجربه کرده و هنوز جراحت‌های آن ترمیم نشده، به مراتب بدتر و ناگوارتر خواهد کرد. به‌ویژه آن‌که اجرای این بند از شمول جزء ۳ ماده ۱۱۵ قانون محاسبات عمومی کشور، که فروش آثار و بناهای تاریخی را جایز نمی‌دانست، نیز مستثنی اعلام شده است؛ آن‌هم در حالی که نفایس ملی در قانون ما تعریف نشده است و به این ترتیب چوب حراج است که بر بناهای تاریخی ما زده می‌شود: کاری که از مدت‌ها پیش شروع شده و می‌رود تا رویه‌ای قانونی هم بگیرد(…) بی‌تردید سکوت مسئولان مربوط یا پافشاری‌شان بر ارائه چنین موضوعی زمینه‌ساز آسیب‌های به مراتب عمیق‌تری در این حوزه خواهد شد و کارنامه دولت یازدهم در حوزه میراث فرهنگی را حتی پایین‌تر از مدیریت‌های دولت دهم ترسیم خواهد کرد.»

سازمان یا سکوی پرتاب؟

سلطانی‌فر که مدیری برآمده از دل استانداری و عبور کرده از هزارتوی سیاسی‌کاری‌ست؛ به رغم اعتراضاتی که دوستداران میراث فرهنگی به نحوه مدیریت او طی چند سال گذشته داشتند، توانست با همان روش‌های سیاست‌مدرانه خود را دوباره جزو فهرست وزیران پیشنهادی قرار دهد. حالا برخی از نمایندگان چنان او را مدیر موفقی جلوه می‌دهند که گویی به راستی، عامل افزایش گردشگر در کشور و رونق این صنعت اوست. در حالی که نگاهی به نحوه عملکرد او، کارنامه‌اش را تهی از اقداماتی جدی برای بسترسازی توسعه گردشگری نشان می‌دهد. در طی دوره مدیریت وی، خبری از هتل افتتاح شده، ایجاد جاذبه‌های توریستی که هیچ، حتی گزارشی از رسیدگی به توالت‌های میان‌راهی نیز مطرح نیست.

به نظر می‌رسد که تنها برگ برنده‌ی او به واسطه حمایت برادرش به دست آمده است. «محمد سلطانی‌فر»، مدیرکل سابق دفتر مطالعات و برنامه‌ریزی رسانه‌های وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی توانست در طی این مدت رسانه‌های منتقد را به هر نحوی شده آرام کند. رایزنی‌های او با مدیران برخی از رسانه‌ها مانع اطلاع‌رسانی به ضرر مسعود سلطانی‌فر شد و در قدم بعدی با گزینش فردی در مسئولیت روابط عمومی که کمترین ارتباطی با رسانه‌ها برقرار نمی‌کند. حوزه گردشگری در یک فضای بسته نیازی به پاسخگویی درباره کارهای انجام شده نمی‌بیند.

شرایط پسابرجامی درکنار کسادی بازار گردشگری ترکیه به دلیل بحران‌های این کشور، را باید از خو شاقبالی سلطانی‌فر دانست که موجب رشد آمار گردشگرانی شد که پیش از این نیز علیرغم نبود بسترهای مناسب و تنها به دلیل میراث بی‌بدیل فرهنگی راهی ایران می‌شوند. از سوی دیگر با انتخاب، محمد بهشتی به عنوان رییس پژوهشگاه میراث ‌فرهنگی، همه بار ارتباط رسانه‌ای حوزه میراث فرهنگی به سمت او رفته و بهشتی به پاسخ‌گوی اصلی تمام اتفاقات این حوزه تبدیل شد؛ اتفاقاتی شامل تخریب بافت‌های تاریخی، خروج از ثبت بناها، وارد شدن آسیب‌های جدی به محوطه‌های تاریخی و… سیاست سلطانی‌فر صد البته که جواب داد و حسن روحانی در روز گردشگری، او را مدیری موفق خواند و اعلام کرد که حتی می‌توان نام «گردشگری» را در عنوان سازمان بر «میراث ‌فرهنگی» مقدم دانست. تقدمی که زیان زیادی برای میراث فرهنگی در خطر ایران داشته از جمله اینکه حالا بسیاری از نام‌هایی که به عنوان جانشین سلطانی‌فر ذکر می‌شود، به جز محمد بهشتی و مهدی حجت، با سابقه کار در حوزه گردشگری هستند. مدیرانی که سوابق ‌کاری مشخصی، دال بر اشراف آنها به حوزه میراث فرهنگی وجود ندارد. تنها همین یک نکته کافی است که دوستداران میراث فرهنگی را بیش از پیش نگران وضعیت این‌ سازمان کند، سازمانی که مشخص نیست فلسفه وجوی اش حفاظت از آثار تاریخی است یا ایجاد سکوی پرتاب برای مدیران؟

فرازهایی از میراث فرهنگی در دولت روحانی:

استعفای محمد علی نجفی از سازمان میراث فرهنگی

واگذاری بناهای تاریخی به بخش خصوصی

تخریب بافت تاریخی میبد

افت و خیز گردشگری حلال

ثبت مثنوی در یونسکو