“من میخواهم در این جشنواره پلی میان هنر و اقتصاد ایجاد کنم.” پیش از این که آلبرتو باربرا، رییس جشنوارهی فیلم ونیز، این جمله را در مراسم گشایش هفتاد و سومین دورهی فستیوال در لیدوی ونیز تکرار کند، آن را به مرحلهی اجرا گذاشته بود؛ آنهم هنگام انتخاب ۲۰ فیلمی که به عنوان تازهترین دستاوردهای کارگردانان مطرح جهان در بخش مسابقه به نمایش در آمدند. نام این آثار از آنجا که به قدیمیترین و مهمترین جشنوارهی تراز یک جهان دعوت شدند، به مثابه نمونههای برجستهی فیلمهای قرن بیستویکمی در تاریخ سینما به ثبت میرسد.
گیشه، معیار اصلی انتخاب؟
“اقتصاد” در قاموس دستاندرکاران هنر هفتم، مترادف پرطمطراق کلمهی “گیشه” است. این واژهی ساده، ولی قوانین سخت و جانشینناپذیری را دربرمیگیرد که از پیش بسیاری از موازین و اصول برابرخواهانهی جنسیتی را از دور خارج میکند و نمایش خشونت برهنه و بازتولید مناسبات قراردادی و تصاویر محافظهکارانه را پیششرط موفقیت این و آن فیلم قرار میدهد. در این چارچوب حضور زن مدرن و آگاه که به جز پرداختن به مسایل سنتی خانوادگی و تقبل نقشهای قالبی دغدغههای دیگری هم دارد، اغلب نامحسوس است. مثلا شخصیتهایی مانند ناتالی، معلم فلسفهی فیلم فرانسوی “چیزهایی که در راهند” در این مجموعه محلی برای اعراب نمییابند. این فیلم که ایزابل هوپر در آن نقش ناتالی را ایفا میکند، ساختهی میا هانس لاو، سینماگر زن فرانسوی و برندهی جایزهی “کارگردان برتر” بخش مسابقهی برلیناله ۲۰۱۶ است.
اینس و ماری در تورنتو
علاوه بر ناتالی جای اینس و ماری هم در جشنوارهی لیدوی ونیز خالی بود. اولی در فیلم “تونی اردمن،” ساختهی سینماگر آلمانی، مارن آده، در نقش یک مشاور موفق اقتصاد در عرصهی بینالمللی را بازی کرده و دومی زندگی ماری کوری، تنها زن دانشمندی که به دریافت دو جایزهی علمی فیزیک و شیمی نوبل نایل آمد را به تصویر کشیده است. آده که در فستیوال کن برندهی جایزهی ویژهی داوران این جشنواره شد، “تونی اردمن” را بهجای ارسال به ونیز، روانهی جشنوارهی تورنتو کرد. ماری نوئل، کارگردان فرانسوی “ماری کوری” نیز، این تازهترین فیلم خود را به این فستیوال کانادایی فرستاد. اصولا جشنواره تورنتو هر چند که بیش از چهار دهه از پاگیری آن نمیگذرد، ولی با اینحال در چند سال گذشته به یکی از فستیوالهای معتبر جهانی بدل شده است و بسیاری از سینماگران مطرح، کارهای خود را به جای فرستادن به فستیوالهای اروپایی، راهی این جشنواره میکنند.
زنان فیلمهای ونیزی
اغلب زنان فیلمهای بخش مسابقه و بخش چشمانداز فستیوال ونیز، با نمونههای بالا فاصلهی بسیاری دارند. به عنوان مثال، شخصیت مونث فیلم “رامنشده” ساختهی آمات اسکالانته، فیلمساز مکزیکی، زنی است با آز جنسی بیپایان که تنها با همخوابگی با یک حیوان عظیمالجثه که دارای دهها بازوی متحرک و پاهای لولهای و دهانی چاهمانند است، ارضا میشود. این جانور عجیب در جنگلی دورافتاده از سوی زن و مردی به ظاهر پژوهشگر نگهداری میشود که با حفظ سمت، هرگاه مشتریای به آنان مراجعه میکند، مقدمات همبستر شدن او را با هیولای کذایی نیز تدارک میبینند. زن “رامنشده” در تمام طول فیلم در حال از راه بهدر کردن انسانهای از همهجا بیخبری است که تحت تاثیر توضیحات وسوسهبرانگیز او در بارهی “لذت بهشتی” سکس با موجود مخوف جنگلی، راهی آزمایشگاه پژوهشگران میشوند و گاهی هم جان خود را از دست میدهند…. طبق الگوی منابع مذهبی این زن “عامل فساد” روی زمین معرفی میشود.
آمات اسکالانته به همراه آندره کونچالوفسکی، کارگردان روس، به طور مشترک برندهی جایزهی بهترین کارگردانی شد.
اجرای صربی
امیر کوستوریتسا، کارگردان صربی، که پس از ده سال فیلم “راه شیری” را در بخش مسابقهی فستیوال ونیز به نمایش گذاشت، تصویر قراردادی زن “رامنشده” را تکمیل کرده و آن را در کنار زن رام و فرمانبر پروردهشده در جامعهای پدرسالار قرار داده است. این فیلم که محصول صربستان، آمریکا و انگلیس است، داستان عشق در سرزمینی جنگزده را به تصویر میکشد.
دو زن این فیلم که یکی لکاته و سبکسر است و دیگری متین و فداکار، هر دو عاشق قهرمان اصلی هستند؛ مردی نه چندان جذاب و تنومند (با بازی امیر کوستوریتسا) که خونسرد و بیاعتنا با الاغ خود از این میدان مهلکه به آن بزنگاه خطرناک میرود و جیرهی شیر اهالی روستاها را تامین میکند. … در این میان دو زن عاشق شیرفروش میشوند و در بحبوحهی جنگ و خونریزی و انفجارهای مهیب به هر حیلهای دست میزنند تا قلب مرد او را تصاحب کنند و از بهراهانداختن دعوا و فحاشی و بهجان هم افتادن و گیس یک دیگر را کندن هم کوتاهی نمیکنند. پرسش اصلی فیلم که با دیدی انتقادی درندهخویی مردان جنگطلب را مطرح میکند، این است: آرتیسته به دام کدام یک از این دو زن میافتد؟
نوع آمریکایی ـ ایرانی
موضوع اصلی فیلم “دسته بد” آنا لیلی امیرپور، کارگردان آمریکایی ـ ایرانی هم داستان ابدی “ملاقات پسر با دختر” Boy meets girl را در متنی سرشار از وحشیگری و بربریت بازگو میکند. این فیلم هر چند که در میان ۲۰ فیلم شرکت داده شده در بخش مسابقه، تنها اثری بود که از یک کارگردان زن به جشنواره دعوت شده بود، ولی فیلمی است که از نظر نمایش خشونت دستکمی از فیلمهای کوئنتین تارانتینو ندارد. دانیل کوتنشولته، منقد فرانکفورتر روندشاو در این باره مینویسد: «وقتی قرار باشد تنها یک فیلم از یک کارگردان زن در برنامهی فستیوال ونیز گنجانده شود، باید داستان آن دستکم با تار و پود فانتزیهای مردانه تنیده شده باشد؛ ونیز از این نظر به سنت خود وفادار مانده است.»
شخصیت اصلی “دسته بد”، دختری جوان و زیبا (با بازی زوکی واترهاوس، مدل موفق بریتانیایی) به نام سامانتا است که از جامعهی آمریکا رانده شده و در ابتدای فیلم زیر تابش بیرحمانهی صحرای تکزاس بدون آن که خم به ابرو بیاورد و مثلا دچار آفتابزدگی بشود، به سیر و سیاحت میپردازد تا این که ناگهان به دام قبیلهی آدمخواران میافتد و یک دست و یک پای خود را از دست میدهد؛ زن رییس قبیله به محض دیدن سامانتا در صحرا، او را تعقیب و شکار میکند و از اعضای بدنش شام مفصلی برای افراد خانواده تهیه میبیند. سامانتا با این که سلاخی شده، موفق به فرار میشود و در دیداری دوباره با پدر خانواده دل به او میبندد و باقی ماجراها… سامانتا با این که خود قربانی آدمخواری شده از راه عشق به فضیلتهای این “پدیدهی مدرن” پی میبرد و سرانجام نیز به قبیلهی آدمخواران میپیوندد.
آنا لیلی امیرپور در نشست رسانهای پس از نمایش فیلم، در پاسخ به این که چرا برای بازنمایی عشق به نشاندادن خشونتی آدمخوارانه با “فانتزی مردانه” نیاز دارد، گفت: «خشونت واقعیت دارد و در همه جا هست.» و بعد پرسید: «چه کسی میخواهد خشونت در فیلم را دفن کند؟» و از آنجا که یکی از حاضران در سالن دست بلند کرد، امیرپور در پاسخ به او به طنز گفت: «پس موفق باشید!»
فیلم “دسته بد” با این که در جدول ارزشگذاری روزنامههای فستیوال با نمرهی ۲،۲ در ردیف “فیلمهای متوسط” قرار گرفت، با این حال جایزهی ویژهی داوران جشنواره را از آن خود کرد.
فرار از به گذشته
برخی از فیلمهای انتخابی بخش مسابقه هر چند موافق “سنت فستیوال” به نمایش تصاویر قراردادی زنان و دنیای تنگ آنان پرداختهاند، ولی کارگردانان آنها کوشیدهاند با گزینش بجای زمان و مکان رویدادها در متن ویژهی تاریخیشان، از الگوسازی و بازتولید کلیشهها فاصله بگیرند.
فیلم “یک زندگی” ساختهی استفان بریزه از فرانسه که جایزهی “فیپرسی” منتقدان بینالمللی را کسب کرد، از جملهی این کارها است. “یک زندگی” داستان دختر جوانی از خانوادهای متمول در آغاز قرن نوزدهم را بازگو میکند که طبق سنت معمول به همسری مردی از خانوادهای اشرافی در میآید و پس از چندی پی میبرد که پدر فرزندش “بوالهوس و خیانتکار” است.
استفان بریزه که در جشنوارهی سال گذشته با فیلم انتقادی “ارزش انسان” توجه منقدان را به خود جلب کرد، داستان “یک زندگی” را بر اساس رمانی از گی دو مو پاسان به نام “یک حقیقت ساده” ساخته است. او در این فیلم زندگی یکنواخت مادری صبور در قرن نوزدهم را به تصویر کشیده که با خیال آرزوهای برآوردهنشده و حسرتهای خود تا پایان عمر در چهاردیواری خانه باقی میماند.
در میان اقیانوسها
داستان فیلم “نور بین اقیانوسها” نیز در چاردیواری خانهی دورافتادهی یک متصدی فانوس دریایی (با بازی فاسبندر) به نام تام و در پایان جنگ جهانی دوم روی میدهد. نقش اصلی فیلم را ولی همسر تام، ایزابل (با بازی آلیسیا ویکاندر) که زنی خودخواه و حیلهگر است، به عهده دارد. او که در آرزوی مادرشدن میسوزد پس از دو بار سقطجنین، همسر مهربان و حساس خود را به دروغگویی و کتمان واقعیت وامیدارد و او را مجبور میکند بچهای را که در یک قایق یافته است، به نام فرزند خود به ثبت برساند. با این حال تام حقیقتخواه پس از دیدن رنج و درد مادر واقعی، تاب نمیآورد و واقعیت را برخلاف میل ایزابل به مقامات گزارش میدهد… . “نور بین اقیانوسها” بر اساس رمان ام. آل استدمن، نویسندهی استرالیایی که در سال ۲۰۱۲ منتشر شد، ساخته شده است.
رنگارنگی خباثت زنانه
طیف ویژگیهای منفی و پلشتیهای زنان فیلمهای جشنوارهی ونیز که قرار است در صورت اکران به رونق گیشه کمک برسانند، رنگارنگتر از چند نمونهی بالا است. این گلچین ولی چنان گویا است که حضور فیلمهایی مانند “جکی” و “ورود” را که آنها هم در بخش مسابقهی ونیز به نمایش درآمدند، تا اندازهای کمرنگ میکند؛ فیلمهایی که یا به دلیل وقایعنگاری تاریخی (به تصویر کشیدن زندگی ژاکلین کندی، همسر جان اف کندی، رییسجمهور ترورشدهی آمریکا) یا پرداخت تصویری زندگی در آینده از نمایش قالبی چهره و نقشهای نخنماشدهی زنان پرهیز کردهاند.
فستیوال ونیز در لیدو ولی همانگونه که رییس جشنواره قول داده، به “سنتهای تنیده با فانتزیهای مردانه” خود وفادار میماند. برخی از منقدان پیشگویی میکنند که تا “آرم متحرک” فستیوال تغییر نکرده، این روشهای قراردادی در انتخاب فیلمها همچنان رعایت میشود؛ در این فیلم کوتاه پسرکی در یک قایق کوچک در کنار اسبی آبی نشسته است و در عالم خیال آیندهی خود را تصور میکند. ترک زادگاه، کشف جهان، طغیان علیه نابرابریها و سینماگری چالشجوشدن، ایستگاههای اصلی این زندگی را میسازند. تنها زنی که به این رویا پا میگذارد، مادر پسرک است که برای چند ثانیه با دستمالی سفید از پشت در ساحل نمایان میشود و فرزند جسور و جستجوگر خود را بدرقه میکند.