۲۷ فوریه ۲۰۱۶: از سانتا رزا به آمازون − به مقصد اصلی سفرمان، مدرسه کوچک هنری NYI در جنگل آمازون رسیدیم.
آنچنان که در دو بخش پیش تعریف کردم، در ایستگاه اول سفرمان، در سانتارزا، حومه شمالی شهر لیما پایتخت پرو، برای بچههایی که هیچگونه امکان تجربه و آشناییای با تئاتر نداشتند، کلاسهای آموزش تئاتر بر پا کردیم. اکنون نوبت آموزش تئاتر برای کودکان و نوجوانان پورتو میگل (Puerto Miguel) رسیده است، آبادی کوچکی درحاشیه جنگل آمازون.
در پورتو میگل بیش از چهارهفته اقامت داریم. ما از ایکیتوس (Iquitos) شهر مرکزی آمازون، به دهکده ماهیگیری نائوتا (Nauta) میرویم. گرچه نائوتا دهکدهای کوچک با امکاناتی بسیار محقر است، اما از نخستین برخوردها، ازسویی جلوههای تجدد و از سوی دیگر مقاومت ساکنین بومی برای حفظ سنتهایی که موضوعیت خود را از دست دادهاند توجه ما را جلب کردند. حاصل این کشاکش میان سنت و تجدد، افزایش دشواریهای اجتماعی-روانی در میان ساکنان این آبادی کوچک در حاشیه جنگل افسانهای آمازون است. هنوز نمیدانستیم که این مکان عجیب و نادر که برای بسیاری از مسافرین فقط یک گذرگاه برای رسیدن به جنگل آمازون است، چه تصویرهای پایداری در ذهن ما خلق خواهد کرد.
در دفتر رادیو اوکامارا (Ukamara) با خانم کاسیلدا (Casilda) مدیر مدرسه هنر “نی” (NYI) ملاقات کردیم. آنروز او به همراه همکاران و شاگردان مدرسه هنر، نقاشیهای دیواری در حیاط رادیو اوکامارا را به پایان رسانده بود. در این نقاشیها، ترکیب سحرآمیزی از سمبلهای افسانهای مردم کوکاما (Kukama) با نمادهای آمازون در متنی از رنگآمیزیهای جادویی، درهم آمیخته شده بودند.
کوکاما بخش اصلی بومیان این منطقه را تشکیل میدهند. مدرسه هنر “نی” و رادیو اوکامارا در سالهای گذشته با حداکثر نیرو برای شفافیت بخشیدن به منشأ هویتی و حراست از ارج و غرور این قوم فعالیت میکنند.
دوازده سال پیش وقتی کاسیلدا کار خود را در مدرسه هنر نی آغاز کرد، اهالی پورتومیگل هویت ویژه کوکاماها را به رسمیت نمیشناختند. گفته میشد که هویت آنها آمیزهای از تیرههای مختلف است. ولی ما دریافتیم که قوم کوکاما به جماعتهایی تعلق دارند که در برابر هجوم وحشیانه اسپانیاییها برای تسخیر آمازون مقاومت کردند و موفق به حفظ پیوندهای گروهی خود شدند.
انکار و تحقیر هویت ساکنان دهکده ماهیگیری نائوتا و همانندهای آنها از روزگار سیاهی سرچشمه میگیرد که منطقه به اشغال سوداگرانی درآمد که برای بهرهبرداری ازشیره درختهای کائوچو در جنگل آمازون هجوم آوردند و اهالی را با خشونت به کار مزدوری واداشتند. از خشونت بیحد و حصر سوداگران کائوچو داستانهای بیشماری گفته و نوشتهاند، از کارمزدوری مردان، بردگی زنان و تعرضات جنسی غارتگران کائوچو به زنان و دختران.
در دهه هفتاد قرن بیستم یعنی حوالی پنجاه سال پیش، در حالی که دوران رونق کائوچو چند دهه قبل به پایان رسیده بود، هنوز مردم کوکاما زیر لگد تجار و دلالانی که کائوچو را به غرب صادر میکردند، استثمار میشدند. بر بستر این تاریخ پر از رنج و مشقت، نه تنها هویت مردم این دهکده انکار شد، بلکه زبان آنها نیز تدریجا رو به فراموشی گذاشت، به ویژه پس از ورود تلویزیون و فرستندههایی که منحصرا کالاهای فرهنگی آمریکای شمالی را عرضه و تبلیغ میکنند. تلویزیون در مرکز همه سرگرمیها و در کانون توجه بسیاری از خانوادههای این دهکده قرار دارد. در اثر کمرنگ شدن هویت بومی و ضعف زبان مادری، بسیاری از مردم این دهکده به ناگزیر به بحران هویتی و معنایی دچار شدهاند، بحرانی که در بسیاری از آمارها در رقم بالای خودکشی، در میان جوانان جلوه گر میشود.
به همین دلیل مدرسه هنر “نی” و رادیوی اوکامارا اهمیت بسیاری برای ارائه پروژههایی که در پیوند با بحران هویت مردم کوکاما باشند، قائل هستند. از این رو مدام برتعداد افرادی که به هویت خود ارج مینهند و تمایل به یادگیری زبان بومی و یادآوری ارزشهای فرهنگی جهاننگر خودشان دارند، افزوده میشود.
دلفین صورتی
یک روز پیش از شروع برنامه به همراه تیم نقاشی سوار یک قایق موتوری میشویم و به سمت مقصد حرکت میکنیم.
در خلسه زیباییهای خیالانگیز طبیعت پیرامون رودخانه جادویی مارانون (Maranon) فرو رفتهام که ناگهان ماهی بزرگی با گرده صورتی رنگ از میان آب سر بر میآورد. هنوز از شگفتی رنگ صورتی گردهاش بیرون نیامدهام که در یک چشم بهمزدن به هوا میپرد و با شیطنت چرخ میزند. دلفین صورتی به استقبال ما آمده است!
دراین سرزمین افسانههای بسیاری درباره قلمرو اسرارآمیزآب و قهرمانانی که در پهنه آبها و عمق رودخانهها صحنهآرایی میکنند، وجود دارد. برای نمونه افسانههای حیرتانگیزی درباره دلفین صورتی، دهان به دهان میگردد. گفته میشود که دلفینهای صورتی، شاهزادههای نفرین شدهای هستند که شبها به شکل و شمایل آدمیزاد درمیآیند تا دختران را بربایند و آنها را به قلمرو خودشان در اعماق آبها ببرند.
ممکن است کسی با شنیدن این داستان بگوید: چه رمانتیک! اما این داستان ظاهرا رمانتیک پوششی است بر یک واقعیت تلخ. در گفتوگو با اهالی متوجه شدم که دلفین صورتی یکی از نمادهای روزگاران سیاه و پرمشقت مردم آمازون است، دوره لگدکوب شدن توسط اربابانی که آنها را برای چپاول کائوچو به بیگاری کشیده بودند. بارونهای کائوچو افزون بر استثمار وحشیانه مردان قبیله برای کار در جنگل، دختران و زنان آنان را به بردگی کشیده و به دلخواه از آنان بهرهبرداری جنسی میکردند. برخی از دختران و زنان در اثر تجاوز اربابان و اعوان و انصارشان باردار میشدند. برای حفظ جان کودکی که ثمره یک رابطه طبیعی و عرفی در قبیله نبود، به گونهای افسانه دلفین صورتی ابداع شد ، دلفینی که با افسون خود زنان را باردار میکند. بسیاری از افسانههای آمازون به هضم واقعیتهای تلخ و وحشتناکی یاری میرسانند که درباره آنها نمیتوان به شکل دیگری حرف زد. با کمک افسانهها، دستکم میتوان به این واقعیتها اشاره کرد.
در مدرسه هنری “نی”
در مسیر حرکت قایق رودخانه مدام پهنتر میشود. شاخههای بسیاری از جریان اصلی آن، منشعب میشوند. پرآبی و پهناوری این رودخانه، یادآور دریا است.
آسمان بر فراز سرمان آبیِ آبی است آمیخته با تلألوی خورشید. ما این زیباییهای پر عظمت را که الهام بخش بسیاری از نقاشیها و افسانهها هستند نگاه میکنیم و برای غوطهور شدن در این دنیای نو غرق شادی و هیجان هستیم.
همزمان با غروب آفتاب به مدرسه هنر “نی” میرسیم که در قلب جنگل ما را پذیرا میشود. این مدرسه از چند خانه چوبی تشکیل شده که طبق معماری ویژه قبیلههای آمازون، روی ستونهای چوبی استوار شدهاند. از آنجایی که همه ساله رودخانه آمازون طغیان میکند و آب رودخانه، سطح وسیعی از مناطق مسکونی در جنگل را میپوشاند، مردم آمازون خانههای چوبیشان را روی ستونهای چوبی مستحکمی میسازند تا آب و رطوبت به داخل خانه راه نیابد.
از اتاقهای مدرسه “نی” علاوه بر برگزاری کلاسهای آموزش هنر، برای سکونت مربیها نیزاستفاده میشود. برای اقامت ما، مالوکا (Maloca) را در نظر گرفتهاند، اتاق چوبی سنتی مدوری که در همه آبادیهای آمازون برای گردهمایی اهالی دهکده و برگزاری مناسبتهای مختلف وجود دارد.
غالبا در این گردهماییها به تبادل نظر، مشورتهای رازگشایانه و گفتارهایی در باب دلجویی و همدردی پرداخته میشود. درمالوکا که طرح دایرهای آن، از شکم مادر الهام گرفته شده است، اصل بر صلح و یگانگی است. جماعت روستایی در این مکان گردهم میآیند تا حسد، خیانت، تزویر و همه عناصر منفی تهدید کننده هماهنگی در جماعت را از خود دور و همبستگیشان را تحکیم و تقویت کنند.
زمان فعالیت سررسیده بود، بایستی سرعت میگرفتیم. رختخوابهایمان را آماده کردیم، پشه بند را برپا و پشه گیر پیچ پیچی چسبناک را آویزان کردیم.
اکنون بایستی با واقعیتهای غیر جادویی جنگل آمازون آشنا میشدیم: به ما به طور اکید اخطار شد که هیچگاه بدون چراغ از خانه خارج نشویم، چرا که مارها فقط با دیدن روشنایی دور میشوند، همچنین راهنماییهایی تجربی برای پرهیز از پشههای خونخوار. کمی بعد برای ما تعریف کردند که گاهی پلنگها نیز به خانه نزدیک میشوند. آنها سال گذشته دو سگ کاسیلدا را بلعیدهاند. توالت در فاصله کمی خارج از مالوکا قرار دارد، بنابراین مدتی فکر کردیم، که آیا شبها از خانه خارج شویم یانه.
هیجان زده و سپاسگزار به خواب میرویم، تا در روز بعد با کودکان و جوانان آشنا شویم و کار با آنها را آغاز کنیم.
ادامه دارد
در بخش بعد برایتان تعریف میکنم که کلاس تئاتر ما در آمازون چگونه پیش رفت.
بخشهای پیشین
۱. لیمای رنگارنگ و جنبش کودکان کار
هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روگار وصل خویش.
دو زیبایی با هم در اینجا اجین شده است. یکی زیبایی کار این تیم و دیگری باورندان به هویت جمعی که در اضطراب بی هویتی بسر می برد.
مجید محمدی محقق
مجید محمدی محقق / 03 September 2016