مریم ۲۸ ساله، فارغالتحصیل کارشناسی ارشد یکی از رشتههای مهندسی، چهارسال در شرکتی کار کرده اما میخواهد هرطور شده از کشور خارج شود. او میگوید که قصد ازدواج هم ندارد و با اینکه خوششانس بوده و کار دارد، این کار برایش کافی نیست: «کاری که میکنم در سطح تحصیلات و تواناییهایم نیست. من دانشجوی موفقی بودم. با رتبه دو رقمی وارد دانشگاه شدم و عاشق کار پژوهشی بودم. اینجا سقف آرزوهای من نیست.»
او در ششماه گذشته برای چند دانشگاه اروپایی تقاضا فرستاده و از سه جا پاسخ گرفته: «باید زودتر از اینها اقدام میکردم. اما پدرم نگذاشت. حالا او هم پشیمان است. من میتوانستم در ۲۰ سالگی از ایران خارج شوم.»
هر سال ۱۵۰ تا ۱۸۰ هزار ایرانی تحصیلکرده برای خروج از کشور اقدام میکنند. بر اساس آماری که مجلس شورای اسلامی ارایه کرده است، تا سال ۸۹، ۶۰ هزار نخبه ایرانی از کشور مهاجرت کردهاند که اغلب از نخبگان المپیادهای علمی و ترازهای برتر دانشگاهها بودهاند. ۲۵درصد از کل تحصیلکردههای ایران در کشورهای توسعهیافته زندگی میکنند که حدود ۴۰درصد از این مهاجران زنان هستند.
آیا با تکیه بر این آمارها و وضعیت اشتغال و تحصیل زنان میتوان گفت که مهاجرت زنان تحصیلکرده روبه افزایش است؟
شهیندخت مولاوردی، معاون امور زنان ریاست جمهوری سال گذشته هشدار داد که با توجه به سرمایهگذاریهای انجام شده در زمینه آموزش و تحصیل دختران، هماکنون بسیاری از دختران تحصیلکرده کشور آماده اشتغال و کار در جامعه هستند و به علت نبود فرصتهای اشتغال تنها راه پیش روی آنها ادامه تحصیل است. او تاکید کرده بود که باید جوابگوی سرخوردگی دختران تحصیلکرده بود.
اشرف بروجردی، عضو هیات علمی پژوهشگاه علوم انسانی هم سه سال قبل درباره افزایش دختران تحصیلکردهای که به خارج میروند هشدار داده بود. او به برخی از عوامل تاثیرگذار بر مهاجرت دختران اشاره کرده و گفته بود: «یکی از این عوامل، تغییر در روش و سبک زندگی است و در نتیجه همین مساله زنان ما هم تمایل دارند از موقعیت برتری نسبت به گذشته برخوردار شوند، اما متاسفانه نگاهها به سمت تضییق شرایط برای دختران و قرار دادن آنان در موقعیتی است که از سطح آگاهی کمتری برخوردار باشند.»
بروجردی دومین عامل مهاجرت دختران را محدودیت آموزش در ایران اعلام کرده بود: «در یک دوره زمانی نسبت ورود دختران به دانشگاهها به ۶۷درصد رسید و نگرانیهایی را برای دولتمردان به وجود آورد که باعث شد بدون در نظر گرفتن تبعات روانی و اجتماعی دست به محدود کردن ورود دختران به دانشگاهها بزنند.»
مدتهاست که زنگ هشدار درباره دختران فارغالتحصیل از دانشگاهها که راهی به سوی آینده نمیبینند به صدا درآمده. جامعه ایران با مسئله بیکاری دختران فارغالتحصیل روبهروست. زنان ۴۶.۶ درصد کل فارغالتحصیلان کشور را تشکیل میدهند که از این میزان ۳۴.۵ درصد فعال (۷۰.۱ درصد شاغل و ۲۹.۹ درصد بیکار) و ۶۵. ۵ درصد غیرفعال اقتصادی هستند.
نه تنها تعداد فارغالتحصیلان زن دانشگاهها بیشتر شده، بلکه نگاه زنان به زندگی هم تغییر کرده است. تعداد دخترانی که آینده خود را در ازدواج جستوجو نمیکنند بیشتر شده و در میان زنان ازدواح کرده هم تمایل به بچهدار نشدن و تمرکز بر اشتغال یا ادامه تحصیل بیشتر شده است.
حالا تعداد دختران فارغالتحصیلی که در ایران تا مقطع کارشناسی ارشد درس خواندهاند بیشتر شده اما بازار کار ایران نتوانسته آنها را به خود جذب کند.
شقایق یکی از آنهاست: سال ۸۸ از دانشگاه در رشته جامعهشناسی فارغ التحصیل شده اما تا حالا کار پیدا نکرده است. میگوید که در ایران تنهاست چون تقریبا همه دوستانش مهاجرت کردهاند: «یعنی حتی آن کسی که درسخوان هم نبود، با یک نفر ازدواج کرد و رفت. دوستانم تشویقم میکنند که زودتر بکنم و بروم. یکی از آنها میگوید که اگر در ایران نبودم، الان توی یک سازمان معتبر خارجی کار میکردم. خود او الان یک شغل عالی دارد، وقتی در ایران بود من به او خصوصی درس میدادم.»
شقایق برای ساختن زندگی در ایران انگیزهای ندارد: «بکی اهل شوهر کردن است خب میرود سراغ زندگیاش. من اینجا هیچ انگیزه ای ندارم. حتی آزادی شحصی هم ندارم. مدتی برای یک ان جی او تسهیلگری کردم درباره حقوق زنان. وضعیت زنان را به چشم خودم دیدم. تحمل فضای اجتماعی و سیاسی ایران برایم راحت نیست.» او میخواهد به کانادا برود.
آلمان، کانادا، استرالیا و آمریکا در بین کشورهای پرطرفدار ایرانیان تحصیلکرده برای مهاجرت هستند، اما محبوبه میخواهد به اسکاندیناوی برود: «وقتی درباره جایگاه و حقوق زنان در این کشورها میخوانم از وضعیت خودم در اینجا بیزار میشوم. دوره دکتری را شروع کردهام اما اصلا راضی نیستم. کار پژوهشی اصلا پیش نمیرود. امکانات نیست. استادم را هر ششماه یک بار میبینم. برای تصویب موضوع پایاننامهام خیلی دردسر کشیدم. چند بار موضوع رد شد؛ چون میخواستم درباره سکسوالیته زن ایرانی تحقیق کنم. الان روی موضوعی کار میکنم که اصلا مورد علاقه ام نیست.»
محبوبه ۳۰ ساله است و متاهل: «یک دختر ۱۵ ماهه دارم که دلم میخواهد جای دیگری رشد کند. نمیخواهم محدودیتهای من را داشته باشد.»
بر اساس پژوهشی در ایران که به بررسي عوامل مرتبط با گرايش دختران تحصيل کرده به مهاجرت به خارج از كشور میپردازد، میتوان به تصویری روشنتر از دلایل مهاجرت زنان تحصیلکرده ایرانی دست یافت. این پژوهش که کار مشترک علی حاتمی، حهانگیر جهانگیری و سجاد فتاحی است، دو دسته از عوامل رانش (دافعههای داخلی) در کشور مبدا و عوامل كششی (جاذبههای خارجي) در کشورهای مقصد را بررسی کرده است.
با پيمايش جمعيت مورد مطالعه که شامل انتخاب تصادفی ۱۲۰ نفر از دانشجويان دختر مراجعهکننده به مراکز اعزام دانشجويان به خارج از کشور شهر شيراز بوده، مشخص شده که عواملی نظير «بيكاری، نداشتن درآمد كافی، برخوردار نبودن از شغل متناسب با رشته تحصيلی، نبود فرصتهای شغلی مناسب، نبود امنيت شغلی، نبود امكانات، بحرانهای اقتصادی، نبود امكانات علمی، پژوهشی و آزمايشگاهی، كمبود استادان متخصص، توجه نكردن به خواستههای افراد تحصيل کرده و رعايت شان علمی آنان، نبود موفقيت در مقاطع تحصيلي بالاتر، محدوديت زنان در انتخاب برخی از رشتههای تحصيلی خاص و محدوديت آزادی فردی»، به گونه اي معنادار به عنوان عوامل رانشی در مهاجرت دانشجويان دختر به خارج از كشور موثر هسند.
هم چنين، نتايج اين پژوهش نشان میدهد که «توزيع شغل بر اساس مهارتهاي افراد، مناسب بودن درآمد، نظم و ثبات اقتصادی، توزيع عادلانه ثروت، سطح علمی بالاتر، بها دادن به نوآورری، امكانات و خدمات مادی و رفاهی بهتر براي زندگی، تساوی حقوق زن و مرد»، از سوی پاسخگويان به عنوان عوامل كششی کشورهای خارجی نام برده شدهاند.
آرزو، یکی از کسانی است که همزمان با انجام این پژوهش در سال ۱۳۹۱، از ایران خارج شده و مراحل آخر تحصیل در مقطع دکتری در کشور سوئد را میگذراند: «از انتخابم راضیام. مهاجرت سختیهای خودش را دارد، تنهایی، بیهمزبانی، مشکلات مالی. اما من شخصا چیزهای زیادی به دست آوردم که فکر میکنم ارزشش را داشت. در ایران وقتم تلف شد. استعدادم نادیده گرفته شد. اینجا به دانشجوهای لیسانس درس میدهم و جنسیتم نقشی در کاری که میکنم ندارد. گاهی به این فکر میکنم که چقدر از انرژیام را در ایران باید صرف جنگیدن با حراست جلوی در دانشگاه میکردم. مشت نمونه خروار!»
آرزو اما ته دلش برای آینده ایران نگران است: «خب همه که نمیتوانند از کشور خارج شوند؛ آن وقت تکلیف آنجا چه میشود؟ نمیدانم. اما اگر کسی از من بپرسد که چطور میتواند برای درس خواندن از ایران بیرون بیایدو حتما بهش کمک میکنم: به خصوص اگر زن باشد.»
در همین زمینه:
ُسلام،
خیلی مطالب بالا درست است اما بازهم آواز دهل شنیدن از دور خوش است!
من از ایران با تحصیلات عالی و تجربه کافی خارج شدم بیش از هفتاد درصد از عمرم را در خارج از کشور به ادامه تحصیل هم در مقطع بالاتر در رشته خودم و هم در یک رشته دانشگاهی دیگر درس خوانده ام و میخوانم با موفقیت و نمرات بالا و حتی زحمات کمتر از دوران تحصیل در ایران چون شاید پایه و بنیه تحصیلی خوبی داشته ام.
برای من با تمام نلاش و تقلایی که داشته ام کاری نیست. حتی برای آنهایی که در تحصیلات از من موفق تر و از من ده سال جوانتر هستند. دختران ایرانی زیادی اینجا بعد از تکمیل فوق لیسانس خود به هر دری میزنند که فقط در این کشورها ی اروپایی ماندگار شده و مجبور به بازگشت به ایران نباشند و آنهایی که موفق میشوند کاری خیلی پایینتر و حتی بی ارتباط با زمینه تحصیلی خود پیدا کنند بسیار راضی و خشنودند و من هم برای آنها هم آرزوی خوشبختی دارم. حتا دوستان پسر هم که بعد از گرفتن مدرک فوق خود موفق به پیدا کردن کار مرتبط (نه مورد علاقه) با تحصیلات خود نشده اند کم نیستند اگر نگوییم بی شمارند. بسیار از این دوستان به انجام کارهای کارگری در انبار شرکت ها و بصورت ساعتی یا شبکاری مشغولند در حالی که همکاران آنها ممکن است از هر جایی با هر پیشینه ای و حتی کمترین سواد ی هم نداشته باشند. اما این دوستان هم مجبورندو میخوهند بمانند و امرار معاش کنند، بعضا با زنان مسن تر هم همخانه شده (به اصطلاح ازدواج ) به امید اینکه در آینده موفق به اخذ اقامت شوند.
بسیاری از این جوانان و دختران در ایران شرایط بهتری داشته اند. اما کسانی که موفق هستند هم داریم ولی خیلی خیلی با درصد کمتر … و البته ناموفقها خیلی خیلی بندرت دیده میشوند یا که هرگز دیده نمی شوند. و همه شرایط خود را مطلوب و موفق جلوه میدهند.
البته این مشکل مختص جوانان ما نیست بلکه وضع جامعه، بازار و کار امروز در بیشتر نقاط دنیا به همین شکل است. مثل این است که نگاه جوانان ما به غرب کمی اغراق آمیز تر از یک نگاه واقعبینانه است. اگرچه به همه جوانان باید حق داد خصوصا دختران ایرانی!
نظر من نقد مقاله بالا نیست بلکه نگاهی از زاویه متفاوت به مسئله….موفق باشید!
پدرام / 26 May 2016
خب خیلی از دوستان فکر میکنند که سقف آرزوهای اونها ایران نیست…
فکر میکنند که کارکردن در ایران سخته…
بنده خودم دو ساله در آلمان دانشجو هستم، 6 ماهه تازه کا مرتبط با رشته ام رو پیدا کردم.
باید بگم اینجا هم رابطه برای پیداکردن کار اگه بیشتر از ایران موثرنباشه، کمتر از ایران نیست.
چندین نفر رو میشناسم که درسشون تموم شده و هنوز بعد چندماه نتونستند کار پیدا کنند. توی رستوران کار میکنند تا بتونن خرج کرایه خونه و …دربیارند.
حالا ممکنه یه عده بیان و اعتراض کنن، که اگر شرایط خوب نیست میتونن برگردن یا مثلا فکر میکنند که افراداروپانشین این حرفا رو میزنند تا جای خودشون تنگ نشه.
خب با شرایط فرهنگی که ایران داره و همه منتظرند تا یه اتفاقی برای یکی بیفته بعدشم شروع کنن به حرف زدن، ایم دوستان ترجیح میدن همین سختی رو تحمل کنن و به ایران نیان.
نکته دیگه که حائز اهمیته، اینجا چیزی که زیاده موقعیتهای شغلی و تحصیلی، البته نه در همه رشته ها، ولی با این وجود، این معناش این نیست که هر کی از ایران یه لیسانس گرفت، میتونه فلان کار در فلان شرکت رو به دست بیاره.
رضا / 27 May 2016
متأسفانه بازار کار در اروپا بسیار سخت هست برای وارد شدن به چند دلیل، یکی اینکه با وجود قوانین کار اتحادیه اروپا که اجازه میدهد مردم از هر کشوری که عضو هست مخصوصا اروپا شرقی به سمت غرب راحت بیایند و در نتیجه رقابتی شدیدی هست برای گرفتن و هم نگهداشتن آن کار، دوم بخاطر تفاوت فرهنگی بین کشورهای اسلامی مثل ایران و اروپا کارفرمیان رغبت کمی به استخدام افراد از کشورهای اسلامی میکنند، سوم به دلیل رقابت زیاد تامین شغلی در اروپا بسیار کم هست و هر کسی باید آماده باشد که کار در هر زمینهای که توانست پیدا کند را دست ردّ نزند اگر افرادی پر غرور هستید زندگی در خارج اصلا جای شما نیست. به قول داریوش عزیز در یکی از آهنگ حاش پشت سر خراب روبرو سراب.
مرتضی / 28 May 2016