این متن تحلیل نیست بلکه بیان دغدغههایی است در برابر جنبش شبِ بیدار. از این رو با سؤالهایی آغاز میشود که کم و بیش نشانگر این دغدغهها باشند. سؤالهایی از این دست که آیا خیزشی در راه است؟ آیا جنبش شبِ بیدار (شب زندهداری، خیزشِ شبانه، شب ایستاده یا هر معادل فارسی دیگری) یک تغییر یا جنبش واقعی و جدی در پی خواهد داشت؟ اتفاقی که در میدان رپوبلیک پاریس یا شهرهای دیگر فرانسه و اروپا میافتد فارغ از شعارهای رادیکال، بیانیههای آتشین، تغییر نام باسمهای میادین و خیابانها، تغییر تقویم و حضور شبانهی مردم، ندای تغییری جدی است؟
جنبش شب بیدار (Nuit Debout)، جنبشی با ساختار و شعارهای مترقی، متکی بر برابری، ضدیت با ساختارهای سرمایهداری و دولت که از شب ۳۱ مارس در میدان رپوبلیک (جمهوری) پاریس پاگرفته با تقویم جدید خود که مبنایش همان شب انتهایی ماه مارس است، هفتاد و ششمین روز مارس (۱۵ ماه مه) را روز همگرایی جهانی اعلام کرده و از همهی هوادارن خود خواسته که در این روز، میادین و خیابانها را اشغال کنند. پیش از این جنبش شب بیدار توانسته خود را گسترش داده و در دهها شهر کوچک و بزرگ اروپا تجمعاتی مشابه برگزار کند.
در حالی که میدان رپوبلیک در یکسال گذشته و پس از حملههای خونین شارلی ابدو و باتاکلان در تسخیر پرچمهای سهرنگ جمهوری فرانسه و مطابق خواست دولت مانوئل ولس نخستوزیر اقتدارگرای فرانسه بود، در چند هفتهی اخیر این میدان پر از پرچمهای سرخرنگیست که بیش از هر چیز یادآور جنبش دانشجویی ماه مه ۱۹۶۸ است. بهنظر میرسد آرامآرام پاریس که پس از ترورهای اخیر و قوانین سفت و سخت امنیتی به شهری تحت کنترل درآمده بود، مجددا به سنت چپگرای خود که یادآور کمون پاریس است بازگشته. معترضان میداننشین اصرار دارند که پاریس نه آن شهر شانزهلیزه و برج ایفل، نه شهر بوتیکهای لوکس و عطرفروشیهای گرانقیمت که همیشه شهر مقاومت و ایستادهگی بوده، همانطور که در سنت تاریخی خود از کمون پاریس تا نیروهای مقاومت دوران اشغال نازیها، نمونههای بسیاری دارد.
شببیداران توانستند به مرور به رسانههای جریان اصلی راه پیدا کنند و همینطور رسانههای خود را تشکیل دهند. تلویزیون، رادیو، وبسایت و هرچیزی که برای اطلاعرسانی نیاز دارند. برنامههای شبنشینی از ساعت ۱۸ و پیش از غروب با مجمع عمومی شروع میشود و تا پاسی از شب جمعیت ایستاده یا نشسته به سخنرانی، اظهارنظر و رایگیری مشغولند. از طرف دیگر گوشهگوشهی مجمع عمومی، کمیسیونهای مختلف از کمیسیون دموکراسی گرفته تا زنان مشغول بحث و تبادل نظر هستند. در اطراف میدان هم گروههای دیگر هرکدام به کار خود مشغولند. کسانی میزنند و میرقصند، گروهی بادهنوشی میکنند و کمی آنسوتر غرفهی فروش کتاب و پرچم و آبجو و لباس برپاست. آشپزخانهی «غذا بخور اگه دلت خواست پول بده» هم در یکی از چادرها مشغول است که البته با هجوم گاه و بیگاه پلیس ناچار است خیلی شبها دست از غذا پختن برای جمع بکشد و به ساندویچهای حاضری بسنده کنند. گوشهای از میدان هم رادیوی جنبش به پخش برنامه مشغول است و چادری هم برای پخش زندهی ویدئویی و گفتوگو با افراد بهراه افتاده. به گفتهی کسانی که تمام روزها در میدان هستند تعداد افراد ثابت در شبهای وسط هفته بیش از ۱۵۰۰ نفر نیست و آن موج هیجانی اولیهی پیوستن به جنبش میدان به مرور فروکش کرده و جمع به سمت افرادی کم و بیش ثابت میرود که البته پذیرای حاضران گذری هم هستند. افراد معروفی هم گاهی در میدان حاضر میشوند، مثل بقیه نامنویسی میکنند و در مجمع عمومی سخنرانی میکنند. کسانی مثل یاریس واروفاکیس وزیر اقتصاد چپگرای سابق یونان. و یا افرادی وابسته به احزاب سنتی فرانسه. فیلسوفها و اقتصاددانهای چپگرایی هم بودهاند که با جنبش اعلام پیوستهگی کردهاند و تلاش کردهاند تا اتفاقات رپوبلیک را تئوریزه کرده و راههای جدیدی رو به جنبش باز کنند، از جمله فردریک لوردون که بر ایدهی پیگیری اعتصاب عمومی پافشاری میکند. هرچند کسانی مانند اریک ازان هم معتقدند که فضا برای قیام در میدان رپوبلیک مهیا نیست و هنوز آمادهگی یک شورش همهگانی در فرانسه وجود ندارد. اصل اساسی در جنبش شب بیدار حق حرف زدن برای همه است و اینکه هیچکس برتر از دیگری نیست.
اما این تنها ساختار رویی و ظاهری جنبش شب بیدار است. آنچه در رپوبلیک میگذرد گرچه ظاهرا با ایدهای ناگهانی در پی اعتراضات عمومی به قانون کار جدید فرانسه معروف به قانون الخمری (وزیر کار) و پس از پخش فیلمی به نام «ممنون، کارفرما» از کارگردان چپ فرانسوی فرانسوا روفن آغاز شده، اما مشخصا فکر شده و برنامهریزی شده است و کسانی که ایدهی اولیه را اجرا کردهاند به زوایای تحصن میدانی فکر کرده بودهاند. فضای میدان بهخوبی برنامهریزی و سازماندهی شده است و از بین کمیسیونها، کمیسیون آکسیون کاملا آگاهانه و با برنامهریزی عمل کرده و دست به برگزاری بهموقع تظاهرات در نقاط مختلف شهر میزند. در میان این هیاهو ولی میتوان به سؤالهای ابتدای متن برگشت و با کمک آنها این جنبش را بیشتر تدقیق کرد.
هرچند که اینها سؤالهایی هستند در حالِ حاضر بیجواب با اینحال میشود از نشانههای فعلی به تحلیلی دمِ دستی دربارهی بیداری شبانهی معترضان پاریسی دست یافت، گرچه بررسی دقیقتر بیشک نیازمند گذشت زمان و همینطور حضور مداوم و پیگیر در این تجمعات است. حضوری مداوم که نیازمند امکانی خارج از توان مخاطبان اصلی این تجمع یعنی کارگران است. در حقیقت برخلاف تمام شعارها و بیانیهها و خواست اکثریت سازماندهندگان، بهنظر میرسد جنبش شب بیدار در نهایت حرکتی طبقه متوسطی است و برای کارگران و کارمندان، برای چرخدندههای ماشین عظیم سرمایه طراحی نشده و بخش بزرگی از معترضان احتمالی حذفشدهگان تعمدی جنبش هستند. افرادی که ساعتهای طولانی در طول روز به کار یدی و بدنی مشغولند عملا امکان مشارکت فعال در تجمعات را به دلیل خستهگی، ساعتهای کاری زیاد و نیاز مالی، از دست خواهند داد. کارگران و سندیکاهای کارگری برای پیوستن به چنین حرکتی پیش و بیش از اینکه نیاز به شعارهای ضد سرمایه داشته باشند، نیاز به ایدهای استراتژیک و عینی دارند که با شرایط درآمد و زیستشان همخوانی داشته باشد و بتواند انگیزهای برای اعتصابات عمومی، تعطیلی کارخانهها و بنگاههای اقتصادی و صنعتی و در نهایت همراهی با جنبش را در آنها ایجاد کند. سندیکاها در اعتراض به قانون کار جدید فرانسه، از چند هفته قبل همچنان اعتصابات گاهبهگاهی ترتیب میدهند و در مقاطعی نیز با جنبش تسخیر میدانها ارتباط استراتژیک برقرار میکنند اما در نهایت پیوندی عینی و واقعی فارغ از پوشش منافع بین آنها بهوجود نمیآید. واضح است که بهمحض دستیابی به حداقلی از خواستههای صنفی مانند تغییر بخشهایی از قانون کار جدید، سندیکاها یکسره جنبش شبانه را نادیده گرفته و رها خواهند کرد، درست شبیه به آنچه در قیام ماه مه سال ٦٨ اتفاق افتاد.
در این میان مدام تکرار میشود که جنبش گسترش پیدا کرده و مشارکت کوچک و بزرگ شهرهای دیگر و حتی برخی حومههای فقیرنشین پاریس مانند شهر سندُنی بهعنوان نتایج مشارکت عمومی پررنگ میشود. گرچه بیشک در میان اجتماعات، کارگران، کارمندان، رانندههای تاکسی و دیگر اقشار جامعه حضور دارند اما عملا جنبش شب بیدار گرچه در ایده هواداران بسیاری دارد اما در میان حاضران از محدودهی افراد ثابت خود چندان فراتر نرفته. شببیداران برای جلوگیری از افول و قلع و قمع احتمالی بهشدت نیازمند استراتژی مشخصی برای همراه کردن توده هستند. در غیر اینصورت ماشین سرمایه بهسادهگی قادر خواهد بود آنها را در خود حل کند و مانند جنبش اشغال وال استریت به خاطرهها بسپارد.
جدا از این، آنچه در جنبش شبانه، در خلال سخنرانیهای مجمع عمومی، بحثهای کمیسیونهای حاشیهای و هرچه که این شبها در میدان رپوبلیک میگذرد، دیده میشود، بیشتر از ایدهای سیاسی یا رهاییبخش، ترویج و ساماندهی شکلی از زیست گروهی است. افراد میداننشین حداقل تاکنون نه داعیهی انقلاب دارند و نه بهوجود آوردن یک شکل جدید از حکومت. آنها صرفا معترض هستند و این اعتراض را به روشهای مختلف اعلام میکنند. اعتراض میتواند به هرچیزی باشد و به هر سمت و سویی برود. در میان سخنرانان فردی معلول به خدمات شهری برای معلولین معترض بود، شخص دیگری از گوگل و اپل شکایت میکرد، آن یکی به بانکها و بورس حمله میکرد و فرد دیگری به زیادی تعداد مردان نامنویسی کرده در مجمع عمومی به نسبت زنها اعتراض داشت. در عینحال فضای میدان حول شکلی ایدهآل از زندهگی متمرکز است که چند دهه است تبدیل به رویای جوانان غربی شده. شاید بتوان گفت این زیست نوعی عزلتنشینی مدرن است که بهجای جنگل و در دل طبیعت به میدانی در میان شهر تغییر مکان داده. زندگی در دنیای «آزادی» که در آن اثری از دولت و پلیس و قانون نباشد. این رویای زندگی آزاد که از جنبش لایفاستایل و هیپیها تا امروز تداوم داشته در جنبش شب بیدار با ایدهای سیاسی و معترض و سازماندهی ریزومی و افقی درهم آمیخته و نتیجه شکلی از زیست گروهی شده که ایدهی تخریب ساختارهای سرمایهداری، حذف دولت و «دموکراسی» دارد اما در عمل فارغ از هر نوع پیشنهادی برای مسئلهی اساسی «کار» و مالکیت خصوصی است. مسلما جامعهای دموکراتیک (به معنای واقعی حکومت مردم بر مردم و نه شکل فعلی پارلمانتاریستی آن)، برابر و افقی شکل نخواهد گرفت، پیش از آنکه ساختارهای اقتصادی سرمایهدارانه که ستونهای دولتهای فعلی هستند از بین بروند. جنبش شب بیدار اگر بنا دارد تغییری اساسی در بنیانها بهوجود آورد و در راه حذف ساختارهای حاکمیت حرکت کند نیاز به ایدهای فوری و عملی برای مسئلهی اساسی کارگران و ایجاد آلترناتیوی برای معضل کار و درآمد دارد. جامعهی معترض ممکن است که حول ایدهای افسانهای و تخیلی جمع شود اما اینکه این معترضان بتوانند براساس ایدهی غیرواقعی حتی پس از پیروزی احتمالی و از بین بردن ساختارهای دولتی موجود تشکیل جامعهای جدید دهند از اساس ناممکن است. تجربهی اشغال میادین و جنبشهای معترض مانند مصر و تونس عملا نشان میدهد نتیجهی بیبرنامهگی و عدم بسیج کردن توده، در نهایت پیروزی احزاب و نیروهای محافظهکار و ضد انقلابی است. (این درسگفتار از آلن بدیو دراینباره قابل توجه است)
خطر دیگر دنیای انتزاعی جمع متشکل میداننشین است که در گریز از هر شکل شباهت ظاهری یا درونی به تشکلها، جنبشها و اتفاقاتِ پیش از این افتاده جلوه پیدا میکند. نگاهی آنچنان افراطی که اساسا میل به نوعی رویا پیدا کرده است. شکلی اتوپیایی که قرار است با آزمون و خطا بهدست آید ولی اتفاقا با روند فعلی خود زایندهی نوع جدیدی از بوروکراسی خواهد بود. این اتوپیا برای برپا شدن نیاز دارد خود را به اشکال مختلف بوروکراتیک کنید، کمیسیون و تشکیلات بسازد، افراد درگیر را ردهبندی کند و در نهایت سازندهی شکل جدیدی از سازماندهی گروهی باشد تا همزمان با کم شدن جذابیت و تازهگی حضور در میدان، سرکوبهای پلیسی و احتمالا کم شدن روند ورود افراد تازه، بتواند خود را سرپا نگه دارد. این سازماندهی البته خطری بسیاری جدی است برای جنبشی که اساسا در مخالفت با هر شکلی از دولتمحوری و ساختار از بالا پا گرفته است.
با تمام اینها سؤالات دربارهی این جنبش تمامنشدنی هستند، سؤالاتی که مدام به خود معترضان ارجاع داده میشود و در میان جلسات کمیسیونها و مجمع تکرار و تکرار میشود و به دغدغهی جمعی تبدیل شده که مخالف وضع موجود هستند. جمع شدن عدهای در میدان بزرگ رپوبلیک، سخنرانیهای رادیکال، بیانیههای آتشین، بحث، فروش کتاب و تیشرت چهگوارا و سوسیس و آبجو، بوکس بازی کردن، آواز خواندن و رقصیدن، شببیداری، مشروب نوشیدن یا علف کشیدن و امثال آن گرچه جذاب، متفاوت و احتمالا حاوی پتانسیلی برای ضدیت با نظم موجود (پلیس، دولت و ارتش) است، حاوی چه نوع ارجاعی به یک واقعیت عینی و عملگراست؟ سازماندهی ریزومی و افقی این تجمعات، به دست گرفتن کارها توسط همه، حق حرف زدن برای تمام افراد تنها با نامنویسی، مشارکت جمعی و روشن نگهداشتن این چراغ با تلاش دائمی قرار است در نهایت به کجا برسد؟ تنها قصد جنبش ترساندن دولتها و کمپانیهای چندملیتی است یا هدف، تداوم حرکت به سمت جامعهای غیرطبقاتی است؟ آن ایدهی اساسی رهاییبخش کجای جنبش شبانه قرار دارد؟
آیا می توانم آرزو داشته باشم که در کشور من هم روزی شبی ایستاده باشد ؟ نمی خواهم آرزو کنم که روزی جهانی بی مرز را ببینم با شهرهایی ایسناده بر خرد شهروندان … امروز دیگر همه به کسی با این آرزو می خندند. اما اگر یک شب ایستاده را در تهران با چشم های خودم می دیدم. به مرگ می گفتم بیا … چشم هایم ، دستهایم، این قلب سرخ و تپنده ام از آن تو.
گرسیوز / 29 April 2016
به نظر می رسد این جنبش قبل از اینکه در بر گیرنده خواسته ای جدی و قانونی باشد ، به محلی برای تفریح و کنجکاوی و حس ماجراجویی افراد مبدل گشته است و گمان می رود عده ای از روی بیکاری و تفریح در این اجتماعات شرکت میکنند و شکل یک کارناوال را به خود گرفته است .
بهنام / 29 April 2016
در میان افراد جوامع اختلاف ذهنی و قوه تدبیر مختلف است.بعضی نخبه و بعضی متوسط و بعضی عادی هستند.
این اختلاف در هر جامعه ای وجود دارد چه اروپایی چه آمریکایی و …
نخبه ها میتوانند ثروت و قدرت جمع آوری یا در مدیریت جمع آوری آن شرکت کنند. آیا ایشان راضی میشوند به اینکه در مصرف و بهره مندی با بقیه در یک سطح قرار بگیرند؟
ایشان به در صد زیاد از مالیات جهت تحقق این هدف راضی نخواهند شد.
چه با دموکراسی و چه با استبداد این طبقه راضی نمی شوند. تجربه نشان داده است. اگر در اثر استبداد مدتی تن به مساوات در بهره مندی بدهند در دراز مدت این کار را قبول نمی کنند با سیاست و دسیسه دوباره به زیاده خواهی خود بر میگردند
استیصال پنهان در این جنبش ها بجهت همین عدم توفیق روش های اجتماعی آزموده شده است.
گره کار از خارج از سیستم و تئوری های انسانی است.
تنها “باور” و ایمان به وجود دنیایی در پس پشت این دنیاست که گره گشاست…
این ایمان برای نخبه ها رضایت به مساوات در ازا ی پاداش آن جهانی فراهم میکند و برای مستضعفین اعتماد بنفس و رشد بهمراه دارد…
اسکندر مرادی / 29 April 2016
نویسنده ی این مقاله
رها / 30 April 2016
به عنوان کسی که در این جنبش حضور دارد ، این مقاله را که ، متاسفانه از معدود مقاله ها در باره ی این جنبش است، را با هیجان شروع به خواندن کردم.
متاسفانه نویسنده ی مقاله که در اواسط مقاله رویکرد خود را آشکارا بیان می کند، با نام بردن از آلن بدیو، هیچ شناختی نه از کون پاریس دارد و نه از جنبش های خودگردانی که در اسپانیا ، یونان و بالاخص در مکزیک جریان دارد.
اگر ما از کمون پاریس به عنوان نقطه عطفی در جنبش های اجتماعی و سیاسی یاد می کنیم و اگر به آرمان های آن ها اعتقاد داریم چطور می توانیم جنبش ایستاده در شب در فرانسه را محکوم به اتوپیایی گرایی کنیم؟ اگر نویسنده ی مقاله به تاریخچه ی کمون پاریس رجوع کند می بیند که تمامی آرمان ها و اهداف کمون اتوپیایی بودند. اینکه جنبشی آرمان های اتوپیایی ، را که به حق، حق هر شهروندی است ، داشته باشد چرا به مذاق دوستان چپ نو و دولتها و سرمایه داران خوش نمی آید؟ گیریم که این جنبش به هیچ بک از اهدافش نرسد اما در زمانه ای که در غرب و در احزاب و در مجامع دانشگاهی ، که فقط سود بیشتر و دست و پا کردن شاگرد بیشتر و مرید و مراد بازی ، غالب است می تواند این نکته را یادآوری کند که ما حق زندگی کردن، شاد بودن داریم. جمله ای زیبا که بر دیوارهای اینروزهای پاریس و دیگر شهرهای فرانسه خود نمایی می کند را به ما یادآوری می کند که : سرنوشت ما باید در دستان خودمان باشد.
متاسفانه چپ نو ی ما هنوز درگیر مرید و مراد بازهای بدیویی است و برای آنها خواستن دنیایی که سرنوشتمان در دستان خودمان باشد و نه در دست دولتمردان و بانک ها غیر ممکن به نظر می رسد. کجا و در چه متنی آلن بدیو از جنبش خودگردان چیاپاس حرفی زده است؟ تا کی و تا به کجا از رخدادی حرف می زنید که هیچ ما به ازای بیرونی ای ندارد؟ اما وقتی جنبشی به دنبال زندگی بهتر و برهم زدن ساختارهاست آن را به اتوپیایی بودن متهم می کنید؟ از نظر ما اتوپیایی بودن این جنبش و جنبش های دیگر نقطه ی ضعف نیست بلکه نقطه ی قوت آن است و برای همین هم هست که کسانی که شارل فوریه را اتوپیست می نامند هرگز نمی توانند درک درستی از جنبش های خودگردان داشته باشند.
رها / 30 April 2016