من بودم و دلی که به درگاه یار ماند
من ماندم و دو دیده که در انتظار ماند
پر شد ز شوق، آیینه چشم اشکبار
زان جلوهای که از نگهاش یادگار ماند
حمید ایزدپناه
شنبه ۱۶ آوریل، در پاریس مراسم یادبودی برای حمید ایزدپناه (صفای لرستانی)، نویسنده، شاعر و پژوهشگر تاریخ، فرهنگ و موسیقی لرستان به همت خانواده و یارانش برگزار شد. جمعی از نویسندگان، کنشگران، شاعران و ایرانیان ساکن پاریس که دل در گرو دیار و یار داشتند گرد هم جمع شدند تا یاد او را گرامی بدارند و با بیان خاطرات، خواندن و گفتن از او بار دیگر با او در غربت وداع کنند.
مراسم یادبود حمید ایزدپناه (صفای لرستانی) در پاریس
دهها تن از ایرانیان تبعیدی مقیم پاریس، با اشک و صدای نمنم گریه و گاهی هم با لبخند، یکدیگر را در نبود صفای لرستان، همراهی کردند.
قلعه فلکالافلاک که در دوران پهلوی اول محل نگهداری مهمات جنگی بود و در اختیار ارتش قرار داشت و به تبعیدگاه زندانیان سیاسی بدل شده بود در سال ۱۳۴۹ در اختیار وزارت فرهنگ و هنر قرار گرفت و ایزدپناه که رییس این اداره در خرمآباد بود، آن را به موزه هنرهای دستی و مردمشناسی تغییر داد.
ایزدپناه اما فقط آزادکننده فلکالافلاک نبود، بلکه خود را در خدمت فرهنگ و هنر ایران و خصوصاً لرستان تعریف میکرد. یارانش او را مردی باصفا میخوانند که برای وطنش هیچ کم نگذاشت. تنها در یک نمونه، کتاب «فرهنگ لری» را با کمک منوچهر ستوده نوشت. – ستوده ایرانشناس اولین فردی بود که نخستین فرهنگ گویشی را به چاپ رساند.- آنطور که خود ایزدپناه گفته بود آوانویسی را از ستوده آموخت: «[تهیه این کتاب] ساده نبود. برای این کار خودم چون لر بودم، بیشتر واژهها را میدانستم که چگونه هستند و مینویسند. اما برای بعضی واژههای خاص که میان پیرمردها و پیرزنها رواج داشت و من نشنیده بودم، از آنها میپرسیدم و یادداشت میکردم و واژهها را با استاد ستوده انتخاب میکردم.»
سیروس آموزگار، نویسنده و روزنامهنگار ساکن پاریس یکی از یاران ایزدپناه بود که در مراسم یادبود او سخن گفت. او صفای لرستانی را مردی معرفی کرد که شب و روزش را با عشق به سرزمیناش میگذراند. آموزگار روایت کرد که وقتی مقالهای انگلیسی درباره اهلیکردن حیوانات که از سرزمین لرستان آغاز شده، منتشر شده بود، ایزدپناه اصرار داشت که آن مقاله ترجمه و چاپ شود.
در این مراسم یادبود یاران دیگری نیز سخن راندند؛ اسماعیل یغمایی شعری برای استاد خواند و مسعود میرشاهی از خاطراتش با ایزدپناه در پاریس گفت و محمد جلالی – م سحر – شعری را که برای او سروده بود، خواند.
ایزدپناه اما عاشق تئاتر هم بود، به دلیل همین علاقه بخش تئاتر وزارت فرهنگ و هنر را در زمینه نمایشنامهنویسی و بازیگری در خرمآباد به راه انداخته بود که بسیاری از جمله رضا معینی، مسئول میز فارسیزبانان گزارشگران بدون مرز تا روزهای انقلاب ۵۷ در آن مشغول به فعالیت بودند و هرآنچه میخواستند، بدون هیچ سانسوری میگفتند و نمایش میدادند.
نقش برجسته فرهنگی ایزدپناه زندگی بسیاری را تحت تأثیر قرار داد، تا آن حد که رضا معینی او را «پدر معنوی» خود مینامد. رضا معینی میگوید: «عبارت پدر معنوی برای من تأکید بر نقش برجسته فرهنگی ایشان در زندگی نسل من است. او اپوزیسیون نظام گذشته نبود؛ در اصل کارش فرهنگ بود تا سیاست. اما عمیقا آزادیخواه و دموکرات بود. ما در همه آن سالها مستقل بودیم. با حمایت ایشان هر نمایشی که میخواستیم اجرا میکردیم. در عرصه شعر، موسیقی و تاریخ لرستان آغازگر بود و هرچه ما امروز از میراثمان داریم از اوست. پدر معنوی یا بهتر: “زاگرس فرهنگی” ما بود.»
تئاتر برای ایزدپناه فقط به معنی اجرای نمایش در روی صحنه نبود. گروههای مختلفی که در آن موسسه در اواخر دهه ۴۰ و اوایل دهه ۵۰ مشغول به یادگیری فرهنگ و هنر بودند همواره مورد پشتیبانی صفای لرستانی قرار داشتند. آن زمان که صدای تظاهرات مردم در روزهای انقلاب شیشههای سالن تمرین تئاتر را میلرزاند معتقد بود باید ماند و فرهنگ تئاتر را زنده نگه داشت.
با این حال در نمایشنامههایی که اجرا میشد صدای اعتراض بلند بود. هرچند که به آتش کشیده شدن مرکز موسیقی خرمآباد در روزهای انقلاب تا همیشه این درد «فرهنگسوزی» را در دل ایزدپناه به جای گذاشت.
نمایشنامه کلبه عمو تام، کارهایی از بیضایی و غلامحسین ساعدی و چخوف به همت او در خرمآباد آن روزگار به نمایش در میآمد. بارها ساواک به دنبال تهدید و تحدید این موسسه فرهنگی بود که با مذاکرات ایزدپناه مسایل حل میشد. ولی همانطور که شاگردانش گفتهاند هیچکدام از نمایشنامهها که نیازمند امضای او بود، حتی یک خط هم سانسور نمیشد.
در مراسم پاریس تعدادی از اهالی هنر آن روزگار که امروز چیرهدستان این عرصه هستند پیامی به یاد استادشان نوشته بودند که در بخشی از آن آمده: «استادی پرکار و بیمدعا که به دور از هیاهو و در یکی از غریبماندهترین استانهای کشور کار گسترش فرهنگ و هنر را برگزیده بود. ما از همان دوران نوجوانی که به آموزشگاههای تئاتر و موسیقی برای آموختن هنر وارد شدیم تا روزگاری که توانستیم در زمره بهترینهای موسیقی و تئاتر کشور باشیم از پشتیبانی و یاری و مهربانی استاد ایزدپناه برخوردار بودیم. تلاش او در گردآوری ادبیات شفاهی تاریخ و موسیقی و فرهنگ، واژههای لکی و لری زبانزد همگان است. در سایه سختکوشیهای او بود که خوانندگان و نوازندگان چیرهدست موسیقی لرستان همچون رضا صفاییها، محمد صالحیها و دهها هنرمند دیگر دیگر بالیدند و نام آور شدند. اجرای آثار بزرگ نویسندگان ایرانی و خارجی کمک شایانی به دگرگونی جو فرهنگی لرستان کرد. برگزاری شبهای شعر و به ویژه فستیوال تئاتر در لرستان آن روز، خدمت بزرگی بود که برای همیشه در تاریخ و در یاد روشنفکران خواهد ماند.»
این مراسم با فیلمی کوتاه از گفتههای صفای لرستانی که در خلوص و عشق خود به سرزمین و مردمانش سخن میگفت به پایان رسید. اما پیش از آن، مازیار پسر استاد که از هنرجویان آن زمان مرکز موسیقی بود و خود امروز نوازندهای چیرهدست است قطعهای از یک ترانه قدیمی لری را اجرا و بهکامه، آخرین فرزند ایزدپناه که استاد سهتار است، به جای هر کلمهای، دست به ساز برد و آنچه پدر دوست میداشت، برای حاضران نواختند.