حسن روحانی، رییس جمهوری ایران، اواخر آبان ماه، دستور لغو اردوهای مختلط دانشجویی را صادر کرد. موضوعی که رهبر جمهوری اسلامی، بارها نسبت به آن هشدار داده بود و خواستار ممانعت از برگزاری چنین اردوهایی شده بود.

dokhtar-pesar
عکس تزیینی است

از سوی دیگر دور تازه‌ای از برخورد‌ها با بازداشت‌ موقت زنانی که گفته می‌شود «بدحجاب و بدپوشش» هستند، در تهران آغاز شده است. پلیس می‌گوید برخورد با این زنان را در «خیابان‌ها، میدان‌ها، مراکز خرید و بوستان‌ها» ادامه خواهد داد. این‌که این خانم‌ها همراه چه کسی یا کسانی بازداشت شوند هم ممکن است مشکلاتی برای‌شان ایجاد کند و «داشتن رابطه نامشروع»، به اتهام بد‌حجابی و بد‌‌پوششی اضافه شود.

به دنبال افزایش آمار آسیب‌های اجتماعی در ایران، علی خامنه‌ای برای نخستین بار خواهان «ریشه‌یابی» این آسیب‌ها شده است. «روابط فرا زناشویی» از نگرانی‌های رهبر جمهوری اسلامی و نظام است و آسیبی اجتماعی شناخته می‌شود.

با وجود همه سخت‌گیری‌هایی که در مورد رابطه دخترها و پسرها در ایران می‌شود، این روابط هرگز تعطیل‌بردار نیستند و همیشه راه‌های خلاقانه‌ وتازه‌ای برای دور زدن محدودیت‌ها آزموده شده‌اند. البته رفتن برخی از این راه‌‌ها، گاهی به قیمت جان تمام می‌شود.

روایت‌هایی از روابط دختر و پسرها در ایران، در این گزارش آمده است.

سانسور و دوست دختر

سعید، ۲۲ ساله، برای دیدن پروانه، «دختر مورد علاقه‌اش»، به خانه او می‌رود. مادر پروانه زودتر از موعد به خانه برمی‌گردد. پروانه، ۱۶ ساله، سعی می‌کند سعید را در کمد دیواری پنهان کند، اما سعید تصمیم می‌گیرد از پنجره فرار کند: پنجره طبقه سوم. او به پایین پرت می‌شود و می‌میرد. خانواده سعید، خانواده دختر را عامل مرگ او می‌دانند و شکایت می‌کنند. بازپرس شعبه ۲۸ دادسرای جنایی تهران اما می‌گوید «انگیزه جنایی» پشت ماجرا نبوده و قرار منع تعقیب صادر می‌کند.

این روایتی است از رسانه‌های رسمی ایران در شهریور ماه سال جاری. رسانه‌هایی که سانسور اجازه نمی‌دهد حتی از کلمه «دوست‌دختر» استفاده کنند. مخاطب ایرانی بنا به عادت و حسب نشانه‌ها، باید بتواند «دختر مورد علاقه» را «دوست‌دختر» بخواند یا از دوست‌دختر تفکیک کند.

به حکم فقها، هر نوع رابطه بین زن و مرد، جز در چارچوب ازدواج شرعی، ممنوع است. تفکیک جنسیتی، از اصول نظام «مقدس» است، اما بیش از سه‌ دهه سرکوب و تبلیغات همه‌جانبه، چندان مفید نبوده و راه به جایی نبرده است.

به گفته محمود گلزاری، معاون امور جوانان وزیر ورزش و جوانان در اردیبهشت ۹۳، ارتباط دختران و پسران نسبت به ۳۰ سال گذشته سه برابر شده است و شروع رابطه به دوران راهنمایی و نوع رابطه از عاطفی به جنسی رسیده و ارتباط هم‌زمان با چند نفر زیاد شده است.

آمار طلاق که در ایدئولوژی رسمی جزو مکروهات است هر روز بالاتر می‌رود و دیگر خود حکومت هم ازدواج سفید -رابطه و هم‌خانه شدن دختر و پسر بدون ثبت شرعی و قانونی ازدواج- را به رسمیت می‌شناسد.

این البته به آن معنی نیست که جمهوری اسلامی هیچ توفیقی در این زمینه نداشته است. سه‌ دهه هجمه رسانه‌ای با در دست داشتن انحصاری تمام ابرازهای تبلیغاتی و البته سرکوب و بگیروببند، نمی‌تواند بی‌اثر باشد. در ماجرای سعید، او از ترس پلیس نیست که از پنجره به پایین پرت می‌شود، بلکه از خانواده «دختر مورد علاقه‌اش» می‌ترسد.

پدرِ ۴۸ ساله یک پسر ۲۰ ساله در پایتخت ایران، به رادیو زمانه می‌گوید: «خودم با این که پسرم با دخترها رابطه داشته باشد مشکلی ندارم، اما اگر بگیرندشان، کی حوصله دادگاه و پاسگاه دارد؟»

مادر یک دختر ۱۹ ساله در یکی از شهرهای کوچک ایران هم معتقد است: «مشکل فقط ما نیستیم، مشکل مردم هستند. مردم اگر دختر من را با یک پسر غریبه ببینند، چه می‌گویند؟»

حد نهایی این دیدگاه قتل‌های ناموسی در خرده‌فرهنگ‌های مذهبی‌تر و سنتی‌تر است. «غیرت»، «ناموس» و «ناموس‌پرستی» از کلیدواژه‌های ایدئولوژی غالب است.

خانواده‌هایی هم البته هستند که به سبک خودشان مقاومت می‌کنند. یک دختر ۲۷ ساله‌ به رادیو زمانه می‌گوید: «چند سال پیش گشت ارشاد با دوستان دانشگاه دستگیرم کرد و برادرم به کلانتری آمد. از برادرم خواستند من را به‌خاطر “بیرون رفتن با پسرها” سرزنش کند. برادرم گفت “به من ربطی ندارد” و به آن‌ها هم اعتراض کرد که “به شما هم ربطی ندارد”. از رفتار برادرم تعجب کرده‌ بودند و بیشتر از من، او را اذیت کردند.»

جنگ اعصاب روزانه، استرس‌های شبانه

سعید، از معدود افرادی است که فقط به‌خاطر دیدن «دختر مورد علاقه‌اش» کشته شد. آدم‌های خیلی بیشتری اما برای این‌که بتوانند دختر یا پسر مورد علاقه‌شان را ببینند، متحمل سختی‌های مشابهی می‌شوند که هر چند به مرگ منجر نمی‌شوند، اما زندگی را به جنگ اعصاب و روان دائمی تبدیل می‌کنند.

یک پسر ۳۰ ساله که به تازگی با دوست‌دخترش به ترکیه رفته و به ایران برگشته است، به رادیو زمانه می‌گوید: «خیلی ساده به نظر می‌رسد، اما مهم است، این‌که در کوچه و خیابان و هرجا دلت خواست دست معشوقت را بگیری و همدیگر را ببوسید مهم است. در ایران استرس پلیس و گشت ارشاد و سرزنش‌های خانواده، تمام مدت با هم بودن را زهرمار آدم می‌کند.»

در کلان‌شهرها و شهرهای پرجمعیت اگر قرار باشد فقط از دست پلیس و بسیج فرار کرد، در شهرهای کوچک‌تر باید از چشم بستگان و آشنایان و خانواده هم دور بود.

یک پسر ۲۱ ساله اهل یکی از شهرهای کوچک شرق ایران که اکنون در تهران دانشجوست، می‌گوید: «در شهر خودمان دوست‌دخترم را یا از دور می‌دیدم، یا سالی یکی‌ دو بار خانه ما یا خانه آن‌ها خالی می‌شد و با هزار مصیبت، جوری که کسی نفهمد، می‌رفتیم خانه هم. الان معمولا در اینجا یا قزوین که دوست‌دخترم درس می‌خواند، راحت همدیگر را می‌بینیم و ترس‌مان فقط پلیس و گشت ارشاد است.»

یک دختر ۲۷ ساله متاهل، اهل یکی از شهرهای کوچک گیلان که حالا در کرج زندگی می‌کند هم می‌گوید: «از ۱۸ سالگی پدرم با این‌که من دوست‌پسر داشته باشم، مشکلی نداشت. ولی چند بار پسرعموها یا پسرخاله‌هایم، من را با دوست‌پسرم در خیابان دیدند و به گوشش رساندند. بعد از آن به بهانه “حرف مردم” خیلی محدودم کرد.»

نوع دیگری از برخورد هم البته وجود دارد. پسر جوانی به زمانه می‌گوید: «پدرم یک بار در خانه [در حال سکس] مچم را گرفت. بعد به دخترک گفت: عروسم چطور است؟ انتظار هرچیزی را داشتم جز این.»

–  آیا ازدواج کردید؟

– حتی اسم دخترک را هم یادم نیست.

همسایه‌ها، همدستان پلیس

می‌گوید: «۲۲ سالم بود که دوست‌دخترم به خانه‌ ما آمد. تنها بودیم. بعد از چند دقیقه پلیس آمد دم در و به اتهام رابطه نامشروع دادگاهی شدیم. مجبور شدیم عقد کنیم، اما بعد از چند سال جدا شدیم. بعدها فهمیدیم آن روز یکی از همسایه‌ها دوست‌دخترم را دیده و به پلیس زنگ زده است.»

این ماجرای ازدواج اجباری و طلاق اختیاری یک پسر ۲۹ ساله اهل شهر کوچکی در آذربایجان ایران است، اما قاعدتا تنها مورد دخالت همسایه‌ها در زندگی یکدیگر آن هم در کشوری مثل ایران نیست.

دختر ۲۶ ساله‌ای که دوران دانشجویی خود را در لاهیجان گذرانده، به رادیو زمانه می‌گوید: «پسرخاله‌ام برای بردن لوازمم به خانه‌ای که رهن کرده بودم آمد و چند روز با من ماند. یک روز که از دانشگاه برگشتم دیدم صاحب‌خانه که طبقه پایین من زندگی می‌کرد، با مامور دم در ایستاده. مامور پلیس بعد از این که تلفنی با مادرم صحبت کرد، باور کرد ما پسرخاله و دخترخاله هستیم. صاحب‌خانه جوری گفت مسخره کردید ما را، که انگار اگر ما نسبتی نداشتیم و می‌بردندمان پاسگاه، خیلی خوشحال می‌شد. دقیقا مثل کسی که یک پرونده جرم و جنایت داشته باشد و اشتباهی پی سوژه رفته باشد، حرص می‌خورد.»

دختر دانشجویی در تبریز اما می‌گوید: «صاحب‌خانه فقط به این دلیل قرارداد اجاره را تمدید نکرد که همسایه‌ها به او گفته بودند پسرها به خانه‌مان رفت‌وآمد دارند.»

یک دانشجوی کارشناسی ارشد هم به رادیو زمانه می‌گوید: «در دوران کارشناسی در آپارتمان شش‌ واحده ما، جز یک واحد که یک خانواده مذهبی بودند، بقیه دانشجو بودیم. سیستم ما این‌طور بود که من وقتی مهمان دختر داشتم، یکی از دو واحدی که دختر بودند را در جریان می‌گذاشتم تا اگر مشکلی پیش آمد، مهمانم به خانه آن‌ها برود. آن‌ها هم وقتی مهمان پسر داشتند، از قبل با من هماهنگ می‌کردند تا همسایه مذهبی‌مان مچ‌ ما را نگیرد.»

یک مهندس کامپیوتر می‌گوید: «در دوران دانشجویی به‌خاطر جای گذاشتن زباله و جای پارک ماشین با یکی از همسایه‌ها دعوایم شد. بعد از آن هر بار که مهمان دختر داشتم این همسایه زنگ را می‌زد و پای اف‌اف تهدیدم می‌کرد. یک بار هم واقعا پلیس خبر کرد.»

یک پسر دانشجو هم می‌گوید: «همسایه‌ها روی تابلوی اعلانات ساختمان نوشته‌اند که افراد مجرد ساکن آپارتمان، از آوردن افراد جنس مخالف به خانه خودداری کنند.»

جرم: قدم زدن

دختران و پسران ایرانی البته فقط به‌خاطر سکس خارج از ازدواج طرف‌حساب حکومت نمی‌شوند. قانون مجازات اسلامی در ایران، «رابطه نامشروع غیرزنا» را هم جرم‌انگاری کرده است.

استناد پلیس و دستگاه قضایی ایران برای برخورد با دختر و پسر «نامحرمی» که فقط با هم صحبت می‌کنند، قدم می‌زنند، در یک خودرو یا خانه هستند، ماده ۶۳۷ قانون مجازات اسلامی است که طبق آن هر گاه زن و مردی که بین آن‌ها علقه زوجیت نباشد، مرتکب روابط نامشروع یا عمل منافی عفت غیر‌زنا از قبیل تقبیل یا مضاجعه شوند، به مجازات شلاق تا ۹۹ ضربه محکوم خواهند شد.

dokhtar-pesar

مضاجعه به معنی با هم خوابیدن است و تقبیل به معنای بوسیدن. اما به‌خاطر استفاده از عبارت «از قبیل»، ماده ۶۳۷ می‌تواند موارد دیگری جز این‌ها را هم شامل شود. تعریف مشخصی از عمل منافی عفت وجود ندارد و بنا به سلیقه مامور پلیس و دادگاه، حرف زدن زن و مرد نامحرم هم می‌تواند منافی عفت باشد.

پسر و دختری که سال ۹۱ در ساحل دریای خزر در حال قدم زدن دستگیر شده‌اند، به رادیو زمانه می‌گویند: «ما را به پاسگاه محلی بردند و ماشین‌مان را توقیف کردند. خودمان با کفالت پدر و مادرمان آزاد شدیم. چند روز بعد دادستانی اتهام “رابطه نامشروع غیر زنا” را به ما تفهیم کرد و نهایتا دادگاه هرکدام‌ ما را به ۱۵۰هزار تومان جریمه نقدی بدل از شلاق محکوم کرد.»

آن‌ها می‌گویند یک وکیل توصیه کرده که به حکم اعتراض نکنند، چون ممکن است جریمه نقدی تبدیل به شلاق شود.

پسر ۲۷ ساله دیگری که تجربه مشابهی را (باز هم در گیلان) داشته است، می‌گوید: «خود نماینده دادستان (بازپرس) به ما گفت بگویید نامزد هستید و قصد ازدواج دارید و همین را در برگه‌های بازجویی نوشت. قاضی هم بر مبنای همان به جریمه نقدی محکوم‌مان کرد و توصیه کرد تا وقتی که رسما عقد نکرده‌ایم، خیلی با هم بیرون نرویم. قاضی خوب می‌دانست که ما قصد ازدواج نداشتیم.»

در روایتی دیگر، یک سرباز وظیفه در بازداشتگاه کلانتری از پسری خواسته تا ۵۰ هزار تومان بدهد و مشکلش را حل کند: «۵۰ هزار تومان گرفت و به‌ من گفت اگر بتوانم تا قبل از فرستادن پرونده به دادگاه عقدنامه محضری جور کنم، قضیه حل می‌شود. البته من نتوانستم این کار را بکنم و او هم پولم را پس داد.»

راه‌حل‌ها اما به هر حال پیدا می‌شوند. پسر ۲۶ ساله‌ای که در شهر کوچکی در ایران زندگی می‌کند، به رادیو زمانه می‌گوید: «چند سال قبل با ماشین پدرم با دوست‌دخترم اطراف شهر گشتی زدیم. موقع برگشت ماشین پلیس متوقف‌مان کرد و در مورد نسبت‌مان پرسید. ما گفتیم خواهر و برادر هستیم، اما مامور باور نمی‌کرد. آن حوالی یکی از دوستان من که اتفاقا می‌دانست ما نسبتی نداریم، آمد و شهادت داد که خواهر و برادر هستیم و پلیس رهایمان کرد.»

زمانی یک لطیفه پیامکی در ایران رد و بدل می‌شد به این مضمون: «در غرب دختر و پسر یک ساعت با هم‌ هستند و ۲۳ ساعت به زندگی‌شان می‌رسند. در ایران دختر و پسر ۲۳ ساعت فکر و برنامه‌ریزی می‌کنند که چطور یک ساعت می‌توانند با هم باشند.»

در ایران میانه دهه ۹۰، سبک زندگی ناهماهنگ با مطلوب نظام سیاسی حاکم و نظام ارزش‌های سنتی جامعه، می‌تواند عواقب مختلفی داشته باشد: حداقل آن جنگ اعصاب و دست‌ و پنجه نرم‌ کردن مداوم با استرس است و نهایتش هم ممکن است قتل‌های ناموسی باشد و مرگ.

(تیتر گزارش برگرفته از نام نمایشنامه‌ای است از نویسنده فرانسوی، اریک امانوئل اشمیت: خرده جنایت‌های زناشوهری)