بگذارید ابتدا از این توضیح شروع کنیم که چرا اگر «مرد»ی نسبت به یک «زن» خشونت بورزد، آن را می‌توان «خشونت جنسیتی» نامید و برعکس اگر «زن»ی عمل و رفتار خشونت آمیزی علیه «مرد» انجام بدهد اگرچه طبیعتا خشونت است، اما تحت عنوان «خشونت جنسیتی» اطلاق نمی‌شود.

RZWeblog_Violence

موردی که بسیار آزارنده است، به ویژه در میان مردان قشر مثلا روشنفکر و فعالان اجتماعی و مطبوعاتی دیده می‌شود، این است که هرگاه به تبعیضی خشن تحت عنوان «خشونت علیه زنان»  اشاره می‌شود، به سرعت شروع می‌کنند به ردیف کردن مواردی که مثلا فلان زن مردی را در خانه کتک زده است، یا زنی که همسرش را به قتل رسانده است یا حتی خشونت‌های روانی ویژه‌ زنان که به اصطلاح آن‌ها با زیرکی‌های زنانه علیه مردان، روا داشته می‌شود.

اما آن‌چه در پاسخ این گروه به سادگی می‌توان گفت این است اولا منطق «حقی در برابر حقی» هرگز جواب‌گو و موجب پاک کردن صورت مسئله نمی‌شود. دوم اینکه این‌که این دوستان هرگز توجه ندارند که «خشونت جنسیتی» برای این تحت چنین عنوانی اطلاق می‌شود که ما در جامعه شاهد تبعیض چندین هزاران سالانه‌ نظامی دیرپا و دیرزی به نام «مردسالاری» علیه جنسیت برساخته‌ی شده‌ای به نام «زن» هستیم. در واقع در خشونت‌هایی که پسوندی مفهومی و اجتماعی و فرهنگی به آن افزوده می‌شود، وضعیت هرگز برابر نیست. مثلا اگر یک سیاه پوست یک سفید پوست را کتک بزند، یا علیه وی فحاشی کند یا مسخره‌اش کند، بدون شک پسندیده نیست و طرف مرتکب خشونت شده است، اما خشونت وی خشونت نژادی نیست زیرا ما تاریخی به نام خشونت و تبعیض نژادی «سیاه پوستان» علیه «سفید پوستان» نداریم. به همان شیوه خشونت رفتاری یک همجنس‌گرا علیه یک دگرجنس‌گرا نمی‌تواند برابر با خشونتی باشد که یک دگرجنس‌گرا علیه همجنسگرایان یا ترنس‌ها و دیگر دگرباشان جنسی روا می‌دارد.

شهاب شیخی
شهاب‌الدین شیخی

بنابراین وقتی زنی به صورت مردی به حق یا ناحق سیلی می‌زند، این تنها خشونت یک انسان علیه انسان است، اما زمانی که مردی زنی را حتی بدون تاکید بر جنسیتش و بدون دلایل جنسی و جنسیتی می‌زند، یا با کلامش می‌آزارد، این خشونت جنسیتی است. زیرا پشت سیلی آن مرد به آن زن، آن سفید‌پوست به سیاه پوست، آن دگرجنسگرا به همجنس‌گرا و ترنس و… سازمانی سیاسی به نام دولت، نظام فرهنگی و عرفی، گفتمانی هژمونیک و تولید کننده‌ ارزش‌های برتری و کهتری یکی بر دیگری گاه قوانین تبعیض آمیز رسمی و حمایت‌های نهادهای قضایی و پلیسی و امنیتی و نهایتا تاریخی از تبعیض، نهفته است. اما پشت سیلی یک زن به یک مرد، یک سیاه پوست به سفید پوست و الی آخر… هیچ  حافظه‌ تاریخی، هیچ سازمان سیاسی تدوین‌کننده‌ قانون و هیچ فرهنگ برسازنده‌ ارزش و نهایتا حافظه تاریخی مجروحی وجود ندارد.

برای همین است که «در اعلامیه‌ای که در کنوانسیون ۱۹۷۹سازمان ملل به تصویب رسید، مشخصا ماده‌ای در رابطه با خشونت وجود نداشت و تنها به برابری شرایط کار زنان و زندگی زناشویی و انحلال آن اشاره می‌شد.

اما در سال ۱۹۹۳ کمیته مقام زنان که زیر نظر کمیته حقوق بشر قرار داشت، اعلامیه‌ای را به تصویب سازمان ملل متحد رساند که در این اعلامیه خشونت علیه زنان به طور روشن اعلام شد. مفاد این اعلامیه بارها تکرار و اکثر کشورهای جهان حتی ایران نیز آن را امضا کردند و روز ۲۵ نوامبر نیز به عنوان روز جهانی منع خشونت علیه زنان اعلام شد.

این اعلامیه، خشونت علیه زنان را اینگونه تعریف می‌کند:

هرگونه عمل خشونت آمیز مبتنی بر خشونت علیه زنان به واسطه جنسیت (gender) که باعث بروز صدمات و آسیب های جسمی، جنسی و روانی و رنج و آزار و تهدید علیه آن‌ها شود که منجر به محرومیت زنان در اجتماع گردد، خشونت تلقی می‌شود.»

سخن کوتاه می‌کنم و در پاسخ به دوستان خوب و روزنامه‌نگارم در رادیو زمانه می‌خواهم به خشونت‌هایی که خودم مرتکب شده‌ام بپردازم. اولین خشونت جنسیتی به نظر من همین درخواست نوشتن چنین مطلبی از من است! خیلی پیش‌تر از منتشر شدن فراخوان از این اطلاعیه مطلع شدم، از آن روز که نزدیک یک هفته است هرچه به ذهنم فشار می‌آورم، می‌بینم من دقیقا علیه تمامی این رفتارها و کنش‌های  آموخته شده توسط جامعه مردسالار بودم و در نقد آن‌ها نوشتم و سخن‌ها پراکندم و به جلسه‌ها و کنفرانس‌ها و میزگردها و سخنرانی‌ها رفتم و انجام دادم. خب اگر من حتی به یکی از این‌ها معتقد بودم که در نقدشان به اقدام نوشتاری و گفتاری و عملی نمی‌پرداختم. پیش خودم رنجیده خاطر شدم که جامعه‌ مردسالار چه تصویر کریه و بدمنظری از «جنسیت برساخته شده»‌ای به نام «مرد» ارائه‌داده است که حتی دوست فمینیست روزنامه‌گارم همچنان ته ذهنش هست که او هم بالاخره هرچه باشد مرد است و حتما یک جایی خشونت کرده است. یا باورش این است که من هم جزو خیلی از مردانی هستم که فمینیست فیس بوکی و روزنامه‌ای هستم و «مرد راستین» حوزه خصوصی. به  هرحال به تاریخ زندگی‌ام رجوع کردم ببینم با این همه چیزی هست که دیدم بله هست…

Violence against women


یک مورد خشونت فیزیکی که نسبت به یک زن مرتکب شدم و یادم هست، زمانی بود که داشتم خودم را برای امتحان کنکور دانشگاه سراسری آماده می‌کردم. دانشگاه رفتن و کنکور دادن هرگز برای من به اندازه خانواده‌ام اهمیت نداشت. اعتقادم این بود من یک دور کتاب‌هایم را می‌خوانم و امتحان می‌دهم یا قبول می‌شوم یا نمی‌شوم. کاری که هم برای کنکور کارشناسی کردم و هم برای کارشناسی ارشد. خلاصه آن روز داشتم می رفتم بیرون که نمی‌دانم سر همین «بشین تو خونه درست رو بخون»، خواهرم در راهرو  به من گیر داد. خواهرم چند سالی از من بزرگ‌تر بود ولی من قدم بالای ۱۸۰ شده بود و آن وقت‌ها ورزشکار تقریبا نیمه‌حرفه‌ای بودم و بدنی عضلانی و هیکلی داشتم. عادت داشتم وقتی او عصبانی می‌شد و مرا کتک می‌زد به خیال خودش، بایستم تا کتک زدنش تمام شود و خسته شود. آن روز قرار داشتم و خیلی عجله داشتم او هی داشت با قد کوچکش از سر و هیکل من بالا می‌رفت و من عذرخواهی می‌کردم که بلکه بگذارد بروم. اما این واکنش نشان ندادن من شاید از نظر جنسیتی یا روانی برای او به این معنی بود که احتمالا من خودم را به عنوان مرد قوی‌تر نشان می‌دهم. این او را بیشتر عصبی می‌کرد، هم محکم‌تر می‌زد و هم بیشتر و من هم که عجله داشتم، با دست زدم روی سینه‌اش که برود عقب و ولم کند… افتاد روی زمین غش کرد. دنیا خیلی کوچک‌تر از آن بود که در  زمین‌اش فرو بروم… من که بعد از دوران کودکی و شاید از آغاز نوجوانی یاد گرفته بودم دست روی خواهر که هیچ، روی هیچ زنی بلند نکنم، می‌دیدم بر اثر ضربه‌ دست من، پروانه‌ترین خواهر دنیا به حالت غش افتاده. به دست و پایش افتادم تا کمی به حال آمد. نمی‌توانستم توی چشماش نگاه کنم. یادم هست که به اتاقم رفتم، تمام کتاب‌هایم را در یک کیسه بزرگ ریختم و رفتم خانه‌ خواهر بزرگترم که ازدواج کرده بود. تا رسیدن زمان کنکور دیگر به خانه بر نگشتم. بعدها، من که در عمرم برای شخص مشخصی به جز معشوقه‌هایی که خود به خود بخشی از سوژه‌ شعرهایم می‌شدند شعر نگفته بودم، برایش یک شعر گفتم و از او خواستم مرا ببخشد.

تجربه‌ خشونت بعدی من علیه یک زن این‌طور بود که یک سیلی زدم توی صورت دوست دخترم؛ دوست دختری که عزیزترین رابطه‌ زندگیم بود، زیباترین عاشقانه‌ترین و مفاهمه آمیزترین رابطه زندگی‌مان بود. این‌گونه نیست که در این رابطه‌های عالی و عاشقانه و پر از مفاهمه هم مشکل پیش نیاید، دعوا پیش نیاید. یک بار سر مسئله‌ای بحث‌مان بالا گرفت. وضعیت بغرنجی بود. نیمه شب تهران، صدای بلند، همسایه، ترس پلیس و … نمی‌دانم، به خاطر این که فکر می‌کرد فیزیکی حریف من نمی‌شود یا به خاطر این‌که لج مرا در بیاورد، شروع کرد به حرف‌های زشت زدن به خودش و زدن خودش. هر کاری می‌کردم آرام نمی شد. البته من هم چندان آرام نبودم. صدایم بلند بود. جوابش را می‌دادم، در آن وضعیت نمی‌دانستم چه کار کنم. مرد بودم. احتمالا تصمیم نهایی را گرفتم، با ناخودآگاه مردانه، زدم توی گوشش.

نمی‌دانم شوکه شد یا ترسید. ساکت شد. سکوتش هنوز آزارم می‌دهد. هنوز که هنوز است. اگرچه سال‌های بسیار عاشقانه زیستیم، اما آن سکوت.. آن شوکه شدن.. آن تصمیم به رفتن و مانع شدن من و عذرخواهی‌های بی‌پایانم… تا به امروز آزار آن سکوت را از یاد نبرده‌ام. من او را زده بودم. این واقعیتی بود که اتفاق افتاده بود.

اما شاید از دید خودم اولین خشونت من یا بهتر است بگویم اولین باری که متوجه خشونت جنسیتی شدم، زمانی بود در بچگی. نمی‌دانم به چه دلیل، اردویی گذاشته بودند که از هر خانواده یک کودک برای آن انتخاب می‌شد. از خانواده‌ ما خواهر کوچکترم انتخاب شده بود. اما گفتند چون دختر است و سنش کم‌تر است، تو را به اردو می‌فرستیم… اردو خیلی خوش گذشت ولی من همه‌اش به این فکر می‌کردم یعنی اگر به جای خواهرم مثلا برادرم بود، او این اردو را می‌آمد. این خشونتی نبود که من مرتکب شده باشم، بلکه خشونتی بود که جامعه با عاملیت من علیه زنان مرتکب شد. خیلی از خشونت‌های جنسیتی که علیه زنان مرتکب می‌شویم، ناخواسته و شاید به دلیل قیام نکردن علیه وضعیت موجود است. ما به عنوان مرد، تنها به این دلیل که مثلا سهمی در تدوین چنین، آیینی، رسمی، قانونی، ارزشی و.. نداشته‌ایم، از مسئولیت اخلاقی فردی‌مان هم خود را کنار می‌کشیم.
این‌ها همه‌ تجربه‌های من است. شاید طوری به نظر بیاید که من‌خواهم خودم را آدم خوب قصه نشان بدهم. شاید شما خواننده گرامی احساس کنید که این‌ها که هیچ کدامش خشونت نیست. شاید حتی اسمش  دفاع از خود باشد. اما برگردیم به تعریف اول مسئله. وقتی مردی زنی را می‌زند، یا آزار کلامی می‌دهد، یا تصمیمی می‌گیرد (حتی تصمیم‌هایی که بوی عشق و علاقه می‌دهد، از آن جنس تصمیم‌ها که مثلا «برای خودت می‌گویم، برای رابطه‌مان می‌گویم، برای عشق‌مان می‌گویم، برای بچه‌مان، خانواده‌مان»)، پشت آن تک ضربه، پشت آن تک کلمه، پشت آن فریاد، پشت آن تصمیم گرفتن‌ها، ما که مرد هستیم، ما که اگر مردسالاری به نام‌مان نبوده، به کام‌مان بوده است، پشت همه‌ این‌ها، تاریخ، گفتمان و فرهنگ دور و درازی از خشونت و تبعیض نهفته است.

در همین زمینه:

اعترافات یک زن‌کُش یا چگونه فمینیست شدم

مردها چطور می‌توانند با خشونت علیه زنان مبارزه کنند؟

روز نارنجی: به خشونت علیه زنان بگو «نه»!فراخوان: یک روایت مردانه از خشونت علیه زنان

اعترافات یک زن‌کُش یا چگونه فمینیست شدم

شکل‌های جدید خشونت، نیازمند روش‌های جدید مقابله است

ازدواج دختربچه‌ها؛ خشونت با رضایت جامعه

اعترافات یک زن‌کُش یا چگونه فمینیست شدم

شکل‌های جدید خشونت، نیازمند روش‌های جدید مقابله است

ازدواج دختربچه‌ها؛ خشونت با رضایت جامعه