به گزارش مرکز آمار ایران، نرخ بیکاری در کشور در بهار سال جاری، ۱۰.۸ درصد بوده است.
بر اساس این گزارش نرخ بیکاری مردان و زنان به ترتیب ۹ و ۱۹.۲ درصد محاسبه شده و نرخ بیکاری جوانان ۲۵ درصد است که این نرخ برای مردان و زنان جوان به ترتیب ۲۰.۹ و ۴۳.۱ درصد اعلام شده است.
به این ترتیب دو میلیون و ۶۴۷ هزار و ۲۳۳ نفر در کشور بیکار هستند.
بیکاری درس خواندهها
گفته میشود هرگاه نرخ بیکاری جوانان بین ۱۵ تا ۲۱ سال دو برابر بیشتر از نرخ بیکاری کلی (که برای سن ۱۵ تا ۶۵ سال محاسبه میشود) باشد، کشور با بحران بیکاری روبهروست. به این ترتیب میتوان ایران را درگیر این بحران یا دستکم در در آستانه بحران تصور کرد.
به گفته حسن طایی، معاون اشتغال وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی، تا آخر خرداد ماه سال ۹۴، نرخ بیکاری در میان دانشآموختگان، بین ۲۱.۵ تا ۲۲ درصد بوده است. از این بیکاری، سهم دانشآموختگان دختر ۳۰ درصد و پسران ۱۱ درصد است.
به گفته این معاون وزارت کار، اقتصاد ایران نیازمند رشد بالای هفت درصد است تا بتواند مشاغل مورد نیاز دانشآموختگان را فراهم کند.
اما غلامرضا کاتب، عضو فراکسیون اشتغال مجلس ایران گفته است که نرخ بیکاری رسمی دانشآموختگان در کشور بالاتر از عدد اعلام شده توسط وزارت تعاون، کار و رفاه اجتماعی است؛ یعنی بیش از ۲۵ درصد.
به گفته این نماینده مجلس، سالانه حدود ۸۰۰ هزار فارغالتحصیل در کشور داریم و اگر به همین روال پیش برویم، دستکم باید سالی ۸۰۰ تا یک میلیون شغل در بخش دانشآموختگان ایجاد شود.
نماینده گرمسار معتقد است بزرگترین چالش و آسیب جدی در حال حاضر در حوزه اشتغال، بحث بیکاری دانشآموختگان است.
کاتب در خرداد ماه ۹۴ در یک برنامه زنده تلویزیونی، گفته بود: «ما در نظام آموزش و پرورش و نظام عالی کشورمان مشکل مهارتآموزی داریم، به نحوی که ۹۰ درصد فارغالتحصیلان ما هیچکدام مهارت کافی ندارند.»
این نماینده مجلس معتقد است: «اگر بخواهیم نیروی با مهارت تربیت کنیم باید از دوران دبیرستان و دانشگاه شروع کنیم. در حالی که به عنوان مثال دانشگاه آزاد هیچ کاری ندارد که چه نیرویی تربیت میکند، بلکه فقط به دنبال پول درآوردن است.»
رفتگری با مدرک فوق لیسانس
«آدم در دانشگاه چیزی یاد نمیگیرد، باید تجربه کنی».
این دست نقل قولها و چیزهایی شبیه آن بین مردم ایران بسیار رایج است. باور عمومی بر این است که فارغالتحصیلان دانشگاههای ایران، مهارت کافی در رشته تحصیلی خود برای به دست گرفتن شغل ندارند و پس از پایان تحصیلات، باید مهارتهای واقعی و کاربردی را در عمل بیاموزند.
سوی دیگر ماجرا اما این است که افراد با مدرک تحصیلی دانشگاهی، به هر شغلی تن نمیدهند.
یک جوان ۲۵ ساله با مدرک لیسانس کامپیوتر که از زمان فارغالتحصیلی بیکار است، به رادیو زمانه میگوید: «این همه برنامهنویسی یاد نگرفتم که بروم منشی بشوم!»
وزیر کار نیز چندی پیش این مساله را تایید کرد: «در سال ۹۳ از ۳۰۰ هزار شغلی که به افراد بیکار معرفی شد، ۱۰۰ هزار نفر این مشاغل را نپذیرفتند.»
روزنامه دنیای اقتصاد هم در تیر ماه ۹۴ به نقل از شهردار خرمآباد خبر داد که ۲۳ نیروی جدید جذب شده برای کار رفتگری در این شهر دارای مدرک تحصیلی لیسانس و فوقلیسانس هستند.
در مجموع اما به نظر نمیرسد که انتظار وزیر کار چندان انتظار به جایی باشد. فردی که چهار سال از زندگی خود را -بهخصوص با هزینههای خارج از تصور دانشگاه آزاد- صرف تحصیل کرده، بعید است حاضر شود همان شغلی را بپذیرد که چهار سال قبل با مدرک دیپلم -یا شاید حتی بدون آن- میتوانسته داشته باشد؛ با همان حقوق و مزایا و همان منزلت و جایگاه اجتماعی.
اگر دانشآموختگان آموزش عالی، در چرخه اقتصاد در همان جایی قرار بگیرند که نیازی به تخصص و تحصیلات آنها نباشد، تمام هزینههایی که -معمولا از بیتالمال- صرف دستکم چهار سال تحصیل دانشگاهی آنها شده، عملا هیچ بازگشتی ندارد.
به این ترتیب «آموزش» که قرار است «سرمایهگذاری انسانی» باشد، به یک مصرفکننده بزرگ تبدیل میشود.
مدرکگرایی: معضلی که همه از آن حرف میزنند
سالهاست مردم و مسئولان در ایران از معضلی به نام «مدرکگرایی» حرف میزنند. میگویند فرهنگ مدرک در ایران جاافتاده است و کسی به دنبال یادگیری مهارت نیست. مدرک به خودیخود به یک ارزش و هنجار اجتماعی تبدیل شده است. با وجود انتقادهای تند به مدرکگرایی، از تریبونهای دولتی تا مهمانیهای خانوادگی، همچنان اما صف دانشگاهها روز به روز بلندتر میشود و تعداد دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها، بیشتر.
سازمان سنجش پیش از مرحله انتخاب رشته کنکور ۹۴ اعلام کرده بود که حتی غایبان کنکور ۹۴ هم حق انتخاب رشته دارند.
در همین رابطه یک جامعهشناس به باشگاه خبرنگاران جوان، نزدیک به گروههای تندرو حاکمیت، گفته است: «افراد تحصیل کرده، درآمد بیشتری دارند. البته این قاعده در کشورهای توسعه یافته است. اقتصاد ایران اقتصادی بیمار است که در آن فرد بدون مدرک دانشگاهی میتواند به اندازه یا شاید بیشتر از یک فرد با مدرک دکترا درآمد داشته باشد.»
در این اقتصاد بیمار، لزوما رابطه مستقیمی میان میزان تحصیلات و درآمد وجود ندارد. یک شهروند تحصیلکرده در توییتر خود نوشته است: «راننده تاکسی بهم گفت روزی ۲۰۰ تومان درمیآورد. تنها دستاورد سالهای تحصیلیام نسبت به او این بوده که گه گاه بین کار میتوانم خبر بخوانم و توییت کنم.»
با این حساب، معضل مدرکگرایی، از کجا نشات میگیرد؟ با این که تحصیلات تضمینکننده درآمد نیست، چرا همچنان بسیاری از جوانان کشور، مایلند به دانشگاه بروند؟
آیا بدون دانشگاه میتوان شغل مناسب به دست آورد؟
یک شهروند ۲۲ ساله که در رشته برق صنعتی از هنرستان فارغالتحصیل شده، به رادیو زمانه میگوید که بهدلیل وضعیت اقتصادی خانوادهاش، هیچوقت به دانشگاه فکر نکرده است.
مرتضی میگوید: «از اول قصدم این بود که بعد از هنرستان و سربازی وارد بازار کار شوم. اما با مدرک دیپلم هنرستان هیچجا به من کار نمیدادند. میگفتند چون سابقه کار نداری، چیزی بلد نیستی. بعد از این که نهایتا از طریق فامیل و آشنا کاری برای خودم دستوپا کردم، فهمیدم واقعا در هنرستان هیچچیز به ما یاد ندادهاند. همهچیز را خودم و به شکل تجربی یاد گرفتم.»
وضعیت البته برای فارغالتحصیلان رشتههای نظری- ریاضی، تجربی و علوم انسانی- به مراتب بدتر است. یک معلم ادبیات به رادیو زمانه میگوید: «بیشتر فارغالتحصیلان رشتههای نظری از نوشتن یک نامه اداری ساده برای درخواست کار عاجزند. چطور انتظار دارید کار پیدا کنند؟»
بیش از یک قرن بعد از شکلگیری مدارس نوین در ایران، چرا آموزش و پرورش ایران همچنان از آموزش مهارت کافی به فارغالتحصیلان برای ورود به بازار کار عاجز است؟
«آموزش باید بر اساس روشهای خاصی که در علم برنامهریزی آموزشی تهیه شده و در برنامههای آموزشی نمود مییابد، نیازهای بازار کار را در آینده دور یا نزدیک پیشبینی کند و با گنجاندن آنها در محتوای آموزشی، این نیازها را رفع کند.»
این را سید منصور موسوی، کارشناس مسائل آموزشی در ایران، به رادیو زمانه میگوید. این یکی از تئوریهایی است که هم فلسفه وجودی آموزش و پرورش را تبیین میکند و هم ضرورت سرمایهگذاری اقتصادی بیشتر در آموزش را توجیه میکند.
موسوی در خصوص این که نظام آموزشی ایران و علیالخصوص آموزشهای عمومی تا قبل از دیپلم تا چه حد فرد را آماده ورود به بازار کار کرده است، معتقد است: «نمیتوان بدون تفکیک رشتههای تحصیلی حکمی کلی صادر کرد. عملکرد نظام آموزشی کشورمان در رشتههایی همچون کار و دانش و فنی و حرفهای در رابطه با مساله اشتغال تا حدودی قابل دفاع است، اما در باقی رشتههای تحصیلی همچون علوم انسانی و ریاضی و علوم تجربی به هیچ وجه عملکرد قابل قبولی نداشتهایم.»
به گفته این کارشناس ارشد برنامهریزی آموزشی، «فارغالتحصیلان رشتههای نظری، صرفا برای ورود به دوره آموزش عالی تربیت میشوند و اگر در این زمینه موفق نشوند، پس از ۱۲ سال تحصیل صرفا به عنوان یک کارگر ساده و بی هیچ مهارتی وارد بازار کار خواهند شد.»
علیرضا، دیپلمه علوم انسانی با معدل بالا هم این صحبتها را تایید میکند. او که کارگر روزمرد ساختمانی است، به رادیو زمانه میگوید: «من بهخاطر فوت پدرم، با این که درسم خوب بود، نتوانستم به دانشگاه بروم. الان دارم فکر میکنم اگر از ۱۵ سالگی وارد بازار کار میشدم، الان هم تجربه بیشتری داشتم، هم پسانداز بیشتری.»
موسوی، کارشناس آموزش هم در ادامه صحبتهایش میگوید: «فارغالتحصیلان دوره عمومی آموزش در کشورمان نه تنها واجد صلاحیت برای ورود به بازار کار نیستند، بلکه از نظر مهارتهای زندگی همچون مهارتهای تابآوری، حل مساله، تفکر انتقادی ، نظم، مدارا و کار گروهی نیز در سطح قابل قبولی نیستند.»
در مورد رشتههای فنی و حرفهای و کار و دانش هم اوضاع چندان بهتر نیست. موسوی میگوید: «با توجه به شرایط متغیر بازار کار در عصر امروز، مهارتهای آموزش داده شده در این رشتهها نیز با نیازهای بازار کار همخوانی چندانی ندارد.»
مرتضی، فارغالتحصیل برق صنعتی هنرستان فنیوحرفهای، میگوید: «چیزهای اندکی هم که در هنرستان یاد گرفتیم، قدیمی بود و به درد ۱۰ سال پیش میخورد.»
پژوهش و کارآفرینی: حلقههای مفقوده زنجیره آموزش
منصور موسوی، کارشناس آموزش، در سال ۸۸ تحقیقی در هنرستانهای فنی و حرفهای شهر تهران انجام داده است که بر مبنای نتایج آن، بین آسیبهایی چون ضعف در تدوین محتوای آموزشی مناسب، فقدان امکانات مناسب آموزشی، برخوردار نبودن از مربیان متخصص، فقدان حمایت و تسهیلات مالی دولتی و بخش خصصوی از کارآفرینی از یک طرف و نرخ پایین اشتغال و ایجاد شغل در بین فارغالتحصیلان رشتههای فنی و حرفهای از طرف دیگر، ارتباط معنیداری وجود دارد.
او میگوید: «مشکل اصلی در فقدان مهارتآموزی در آموزش عمومی یا حتی آموزش عالی نیست. مشکل اصلی را میتوان در “پژوهشمحور” نبودن این آموزشها دانست که باعث میشود مهارتهای ارائه شده به روز و متناسب با نیازهای بازار کار نباشند.»
به این ترتیب، آموزش بر مبنای مهارت در رشتههای فنی و حرفهای و کار و دانش، از این جهت بینتیجه است که محتوای این آموزشها سالها یا حتی دههها از آموزشهای روز دنیا عقب است.
بیاهمیت بودن تحقیق و پژوهش در ساختار آموزشی ایران، یکی از علل اصلی آماده نشدن فارغالتحصیلان برای ورود به بازار کار است.
«آدم در دانشگاه چیزی یاد نمیگیرد، باید تجربه کنی».
\سالهاست مردم و مسئولان در ایران از معضلی به نام «مدرکگرایی» حرف میزنند. میگویند فرهنگ مدرک در ایران جاافتاده است و کسی به دنبال یادگیری مهارت نیست. مدرک به خودیخود به یک ارزش و هنجار اجتماعی تبدیل شده است. با وجود انتقادهای تند به مدرکگرایی، از تریبونهای دولتی تا مهمانیهای خانوادگی، همچنان اما صف دانشگاهها روز به روز بلندتر میشود و تعداد دانشجویان و فارغالتحصیلان دانشگاهها، بیشتر.[
برای اشنایی بیشتر با این مشکل حتما نگاه کنید به کتاب زندگی ساز زیر:
https://dl.dropboxusercontent.com/u/32319997/BASANDEGI.pdf
ااحمد / 21 August 2015