سینمای کیانوش عیاری، سینمایی واقعگرا و اجتماعی است. او یکی از بهترین نمایندگان رئالیسم اجتماعی در سینمای ایران است و فیلم «آن سوی آتش» او که روایتی تراژیک از جدال و کشمکش دو برادر بر سر پول در کنار شعلههای گدازانِ آتشِ چاههای گاز جنوب ایران است، یکی از آثار برجسته تاریخ سینمای ایران به شمار میرود. از اینرو از شنیدن خبر اکران آخرین ساخته عیاری یعنی «خانه پدری» (محصول ۱۳۸۹)، پس از ۴ سال توقیف به خاطر برخی کجفهمیها و «سوءتفاهمهای مضحک» به قول عیاری، در سالنهای گروه سینمایی هنر و تجربه، بسیار خوشحال شدم، هرچند این اکران بسیار محدود بود و این فیلم دوباره به دنبال اعلام مخالفت کمیسیون فرهنگی مجلس توقیف شد.
توقیف فیلم «خانه پدری» و مشکلاتی که برای آن پیش آمد، بیانگر حساسیتهای شدید برخی گروههای سیاسی محافظهکار و تندرو به سینمایی با درونمایه و رویکرد انتقادی و اجتماعی است. واقعیت این است که سینمای اجتماعی و انتقادی در ایران همیشه تحت فشار بوده و به بهانهها و اتهامهای مختلف از جمله «سیاهنمایی»، با ممیزی و سانسور دست و پنجه نرم کرده است.
مخالفت کمیسیون فرهنگی مجلس با اکران عمومی فیلم «خانه پدری» و کشمکش وزارت ارشاد با مجلس بر سر نمایش این فیلم، دقیقاً از همین زاویه است. یعنی حالا که سازمان سینمایی ایران که متولی امور سینمایی وزارت ارشاد است اعلام کرد که فیلم «خانه پدری» پس از ۴ سال توقیف، به صورت کامل و «بدون هیچ تغییری» روی پرده خواهد رفت، نمایندگان محافظهکار مجلس با اینکار مخالفت میکنند و با تمام قوای خود میخواهند این فیلم توقیف شود.
اما فیلم «خانه پدری» چه دارد که باعث توقیف آن شده و اینگونه حساسیتها را برانگیخته است؟ ظاهراً نمایشِ عریان و بیپروای خشونت و قساوت پدری متشرع و متعصب در فضایی سنتی، عامل اصلی توقیف این فیلم بوده است.
«خانه پدری»، درامی جنایی- خانوادگی درباره خشونت، قتل ناموسی و تعصب مذهبی است و با سکانسی خشن و تکاندهنده آغاز میشود. زمان شروع داستان، حدود یک قرن پیش است. در خانهای با معماری قدیمی مربوط به دوره رضا شاه، دختر جوانی به نام ملوک را میبینیم که میخواهد از دست پدر و برادر کوچکش محتشم فرار کند اما آنها او را گرفته و به زیرزمین خانه برده و در آنجا او را به طرز وحشتناک و بیرحمانهای کشته و در گوشهای از همان زیرزمین که کارگاه قالیبافی پدر دختر است، دفن میکنند. خانه پدری به گورستان پدری تبدیل شده و این سرفصل سلسلهای از رویدادهای شوم و غمانگیز است که در طی چند دهه روایت میشود. قتلی خانوادگی و شوم که نکبت آن تا سالها گریبان اعضای خانواده را میگیرد. زیرزمین خانه پدری نه تنها گورستان ملوک است بلکه محل اختفای همه رازها و دروغهای خانوادگی است.
فرشی که دخترک در آغاز فیلم رفو میکند و پدر قبل از کشتن او، بر دقیق بودن کارِ رفوی آن اصرار دارد، به شکل پیشگویانهای بر سرنوشت دختر و قتل او که باید با دقت پوشیده و پنهان بماند، تأکید دارد.
عمو و پسرعموهای دختر از راه میرسند و وقتی از کشته شدن او و محل دفن جنازهاش مطمئن میشوند، نفس راحتی میکشند. عمو دست برادر بزرگ (قاتل) را میبوسد و میگوید: «خوشا به غیرتت برادر».
قتل ناموسی، پدیدهای رایج در ایران و جوامع سنتی مذهبی است. دختری که پیش از ازدواج و عقد شرعی بخواهد با مردی رابطه جنسی داشته باشد، مستحق مرگ است. او لکه ننگی است که باید به وسیله مردان غیور خانواده از دامان خانواده پاک شود، هرچند جگرگوشه پدر یا برادرانش باشد.
قتل ناموسی نه تنها در ایران بلکه همین امروز در میان مهاجران مسلمان ایرانی، پاکستانی و عرب در لندن و شهرهای بزرگ اروپا اتفاق میافتد. فیلم «پدر مرا بگیر» ساخته دنیل وولف که در فستیوال فیلم لندن در سال ۲۰۱۴ به نمایش درآمد، داستان پدری پاکستانی و متعصب است که چند نفر را اجیر میکند تا دخترش را که با جوانی انگلیسی از خانه فرار کرده پیدا کنند و برای او بیاورند. صحنهای که پدر میخواهد با احساس متناقضی در درون خود، دخترش را از سقف کافهاش به دار بیاویزد، بسیار تأثرانگیز و یادآور سکانس آغازین فیلم «خانه پدری» است؛ سکانسی که برای سازنده فیلم دردسرآفرین شد و مخالفان اکران فیلم، از عیاری میخواهند آن را حذف کند، هرچند او گفته است که زیر بار این حذف و ممیزی نمیرود.
قبلاً سعید منتظر المهدی، مدیر مؤسسه ناجی هنر (تهیه کننده اولیه فیلم) نیز اعلام کرده بود این فیلم و به طور خاص «ده دقیقه اول» آن با «ارزشهای انقلاب» همسویی ندارد و «با احساسات مردم بازی میکند» و به هیچوجه مناسب پخش تلویزیونی یا اکران سینمایی نیست.
قتل بیرحمانه ملوک، خونِ به ناحق ریخته او و گور او در زیرزمین خانه پدری، به عنوان یک راز بین مردان خانواده میماند و همچون میراثی اجدادی (همانند فرشی کهنه و قدیمی)، نسل به نسل به دیگران منتقل میشود و تأثیر ویرانگری بر زندگی و سرنوشت آنها به ویژه زنان خانواده میگذارد. اما این راز برای همیشه نمیتواند نزد مردان پنهان و سر به مهر بماند بلکه مادر خانواده و به دنبال او دخترانش به تدریج از این راز آگاه میشوند و آنگاه است که کشمکش سخت و دراماتیکی بین پدر و برادر از یکسو و مادر و خواهران از سوی دیگر آغاز میشود.
ویدئو: یکی از صحنههای فیلم «خانه پدری» ساخته کیانوش عیاری
عیاری، این تراژدی خانوادگی شکسپیری را در یک دوره زمانی هفتاد ساله، به شکل اپیزودیک روایت میکند. با اینکه فیلم متشکل از پنج اپیزود جداگانه است اما ساختار روایتی آن، خطی، سرراست و کلاسیک است. هر اپیزود، تصویری از یک دوره تاریخی است که با نمایی از در ورودی خانه آغاز میشود و با نمایی رو به حیاط از دریچه مشبک زیرزمین (آیا زاویه دید پدر خانواده است یا زاویه نگاه سوبژکتیو دختر مرده که نگران سرنوشت اعضای خانواده است؟) پایان میگیرد. زمان میگذرد و نسل عوض میشود. آدمها میآیند و میروند اما تابی که در گوشهای از حیاط کهنسال خانه تکان میخورد و دخترکی روی آن در حال بازی است، همیشه باقی است. آن تاب و آن دخترک، یک موتیف سینمایی درخشان و نمادی از تکرار سرنوشت زنان شوربخت در این خانواده سنتی است. هر بار، در خانه باز شده و ساکنان جدید یا قبلی را میبینیم که وارد میشوند، با چهرهای که گرد زمان بر آن نشسته است. با تغییر فضای جامعه و حرکت آن به سمت مدرنیسم، فضای سنتی خانه نیز تغییر میکند. اگرچه روحیه و اقتدار مردسالارانه پدر و برادر (محتشم) همچنان باقی میماند. دختران جوان خانواده (نوهها و نتیجهها)، دیگر به راحتی تسلیم خواستهای مستبدانه مردان خانواده نمیشوند و طغیانشان را با سرپیچی از فرمانها، خودکشی یا فریاد، نشان میدهند.
روشن است که خانه در این فیلم همانند اجارهنشینهای مهرجویی نمادی از ایران است با این تفاوت که مهرجویی، سرنوشت ساکنان آن خانه را در قالب طنز روایت کرده بود اما عیاری، قالب تراژدی را برای آن انتخاب کرده است.
دوربین عیاری از خانه پدری بیرون نمیرود و همانند روح ملوک در فضای تاریک زیرزمین و حیاط خانه سرگردان است. حبس شدن دوربین در خانه، از نظر زیباییشناسی و ضرورت درام کاملاً پذیرفتنی است اما اینکار باعث قطع ارتباط ساکنین خانه با محیط بیرون و جامعه شده و این برای فیلمی که ماجرای خانوادهای کهنسال را در بستر تاریخی نزدیک به یک قرن روایت و تحلیل میکند، چندان قابل قبول نیست. فیلم تقریباً از نشانههای تاریخی تهی شده و جز لباسها و نوع آرایش زنان و مردان، تغییر دورههای مختلف هفتاد سالهای که روایت میشود، چندان قابل حس نیست.
عیاری، کارگردانی است که میزانسن و ریتم را خوب میشناسد. میزانسنهای او در محیط بسته و تنگ زیرزمین، در ارتباطی تنگاتنگ با درامی است که آنجا جریان دارد. ریتم فیلم هم به رغم اپیزودیک بودن فیلم، یکدست است و به خوبی حفظ میشود. بازی مهران رجبی در نقش پدر، مهدی هاشمی در نقش فرزند (محتشم)، نازنین فراهانی در نقش مادر و شهاب حسینی در نقش پسر محتشم، محکم و تأثیرگذار است. حال آنکه بازی بازیگر نقش ملوک، ناشیانه و اغراقآمیز است و لطمه جدی به آن سکانس درخشان زده است.
شخصیتها، خوب پرداخت شدهاند و ما ترسها، نگرانیها، ضجهها و خشم و استیصال آنها را باور میکنیم. پدر، سنگدل و بیرحم است اما عیاری از او شیطان نمیسازد، بلکه او موجودی قابل ترحم است که قربانی جهل و تعصب خود و جامعهای است که در آن زندگی میکند. او جگرگوشهاش را به خاطر باورهای سنتی عقبماندهاش به قتل میرساند. او بعد از قتل فجیع ملوک، به شخصیتی نفرتانگیز تبدیل میشود اما ما میتوانیم خشونت ناشی از تعصب او را بفهمیم و به حال او دل بسوزانیم.
در پایان فیلم، بار دیگر، تاب متحرک گوشه حیاط را اینبار از دید پسر جوان محتشم میبینیم که خالی است و دیگر دخترکی روی آن نشسته نیست. آیا کابوس شوم خانوادگی و آن دوران جهل و تعصب به پایان رسیده؟ آیا زنان خانه از ستم و استبداد مردان سنتی و متعصب رها شدهاند؟ آیا عصر دیگری آغاز شده است؟ قضاوت در این مورد به بیننده واگذار شده است.
از کارگردان و تهیه کنندگان این فیلم باید پرسید که چه اجباری است که این فیلم در ایران اکران شود !؟ از طریق یوتیوب و گوگل پلاس هم مخاطبان بیشتری دارید و هم درآمد بیشتری ! درسی برای زمامداران مشکل پسند جمهوری اسلامی هم خواهد شد که خود را مرکز ثقل آفاق و عقل کّل ندانند و نبینند !
یک کاربر ساده / 29 December 2014
باید رضا خان پهلوی را ستایش کرد که به زور این تابوی تحجر را شکست و زنان را به اجتماع اورد……
nader / 30 December 2014