۱. پیشگفتار
تاریخ علم مملو از استعارههایی است که عالمان علوم تجربی و غیرتجربی، خودآگاه یا ناخودآگاه، در نظریات خود با توسل به آنالوژیها و مدلهای گوناگون از آنها بهره بردهاند. فیلسوفان زبان (مثل مکس بلک و جورج لیکاف) به استقبال این پدیده یعنی ورود “مَجاز در حقیقت” رفته، آن را به فال نیک گرفته و تلاش کردهاند تا مبانی زبان شناختی به کارگیری استعارهها را تبیین فلسفی کنند. اما اگر تاریخ علم بر وجود استعارهها در تکوین مفاهیم علمی صحه میگذارد و از نقش آنها در نظریههای علمی خبر میدهد، اکنون نوبت آن است تا بپرسیم چگونه میتوان این نقش را تحلیل معرفت شناسانه کرد؟ بپرسیم با وجود استعارهها در صورت بندی نظریههای علمی آیا میتوان همچنان نظریههای علمی موجه داشت؟
ریچارد بوید، فیلسوف علمِ واقع گرای معاصر کوشیده است تا با فراهم کردن پاسخ برای سوال فوق کابرد استعارهها در علم را موجه کند و حجیت معرفت شناختی آنها را نشان دهد. برای تحقق هدفش او به مصاف نظریه ارجاع کریپکی-پاتنم رفته است و نقد آن را در دستور کار خود قرار میدهد. در سلسله مقالاتی که قرار است تحت عنوان “”استعاره”، استعاره از چیست؟ جدال بوید با پاتنم، کریپکی و کوون بر سر نظریه ارجاع” در سایت زمانه چاپ شود، تلاش خواهم کرد نظریه بوید را معرفی و به تفصیل بیان کنم. برای این کار مقاله نسبتاً مطول بوید در این باب را بازخوانی خواهم کرد. پس از آن به بررسی نقد دیدگاه او میپردازم. برای این مهم از آراء تامس کوون مدد خواهم گرفت.
***
ریچارد بوید، فیلسوف آمریکایی، در ۱۹۴۲ در واشنگتن به دنیا آمد. وی در سال ۱۹۷۰ مدرک دکتری خود را تحت راهنمایی هیلاری پاتنم از دانشگاه ام. آی. تی اخذ کرد و پس از آن بیشتر اوقات خود را در دانشگاه کُرنل گذارند. او یکی از معروفترین فیلسوفان علم معاصر است که دفاع او از واقع گرایی علمی شهرت بسیار دارد. همچنین وی در فلسفه اخلاق قویاً از واقع گرایی اخلاقی دفاع میکند. از مهمترین آثار او میتوان به “رئالیسم و معرفت شناسی علمی”، “رئالیسم علمی و معرفت شناسی طبیعت گرایانه”، “چگونه میتوان یک واقع گرای اخلاقی بود؟”، “واقع گرایی و علم اخلاق”، “استعاره و تغییر نظریه” و…اشاره کرد.
تمام همّ بوید در مقاله “استعاره و تغییر نظریه: یک «استعاره»، استعاره از چه چیزی است؟” این است تا بتواند تبیینی از نقش استعارهها در تئوریهای علمی بدست دهد.[1] او در این باره آورده است که تمام تمرکز وی بر روی این سوال است که
چگونه میتوانیم نقش استعاره را در صورت بندی نظریههای جدید علمی تبیین کنیم؟ من به دنبال این سوال نیستم که: تفکر استعاری چه نقشی در خلق نظریه ایفا میکند؟ من دومین پرسش را خیلی بی اهمیت نمیدانم، هر چند چیز قابل توجهی درباره آن ندارم تا بیان کنم.[2]
بوید پس از بیان نظریههای متفاوت در فلسفه زبان درباره استعاره (اعم از دیدگاه جانشینی[3] و مقایسه ای[4])، نظریه تعاملی[5] مکس بلک را تلقی به قبول کرده، عنوان میکند که به نظر میآید دیدگاه بلک استوارتر از دیدگاه مقایسهای و جانشینی باشد.[6] بوید به اقتفای بلک بر این باور است که استعاره چیزی بیشتر از معنای تحت اللفظی است و “در برخی موارد برای فهم [ما]، استعاره به مثابه ایجاد کننده شباهتها عمل میکنند”.[7]
اما با وجود شباهتی که میان نظر بوید و بلک درباره استعاره وجود دارد، اختلاف میان آنها نیز حائز اهمیت است. بلک با طرح دو مفهوم “استفاده استعاری از زبان” و “استفاده علمی”، استعاره را از حوزه علم بیرون میبرد. وفق رای بلک استعارهها از دقت کافی برخوردار نیستند و به همین جهت صلاحیت آن را ندارند تا در علوم به استخدام گرفته شوند. مطابق نظر او، دو خصیصه “گشودگی”[8] و “ابهام”[9] در استعارهها موجب میشود تا وقتی از زبان استعاری استفاده میشود، نقش آنها در صورت بندی و توسعه نظریههای علمی مورد اهمیت قرار نگیرد. در مقابل، بوید بر این باور است که “استخدام استعارهها یکی از ابزار در دسترس برای جامعه علمی است تا وظیفه منطبق کردن زبان بر ساختار علّی جهان را انجام دهد”.[10] در واقع، وی بر این رای است که استعارهها خلاءهای زبان طبیعی را پر میکنند و میتوانند در زبان علم موثر افتند. بدین معنا که گاه در عالم خارج پدیدههایی رخ میدهد که ما به ازائی در زبان طبیعی ندارد، به همین سبب ناگزیر میشویم تا از زبان استعاری مدد بگیریم. برای مثال تعبیر “تخلیه بار الکتریکی” از این دست است. بوید علاوه بر این برای استعارهها نقش دیگری هم قائل است؛ وی از استعارهها برای تدوین یک نظریه ارجاع نیز کمک میگیرد. وی معتقد است نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی که در فلسفه تحلیلی مرسوم است نمیتواند مسئله مرجع استعارهها در علم را حل و فصل کند. به همین سبب بوید تلاش میکند تا نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی را به کمک استعارهها بسط دهد. قبل از ادامه بحث لازم میآید تا درباره نظریه ارجاع مشهور در فلسفه تحلیلی، یعنی نظریه علّی ارجاع پاتنم-کریپکی مقدمتاً توضیحی به میان آید.
پاتنم و کریپکی دو فیلسوف مشهور فلسفه تحلیلی در فلسفه زبان نظریۀ مشهوری درباره نظریه ارجاع دارند. نظریۀ آنها را اغلب با نامهای “نظریه علّی ارجاع”، “نظریه اشارهای بودن” و “نظریه ارجاع مستقیم” میشناسند. لبّ مدعای آنان در بدست دادن تبیینی برای یافتن مرجع این است که مرجع یک واژه در یک “مراسم نامگذاری”[11] ایجاد میشود که به شکل علّی این مرجع با آنچه امروز ما آن را مینامیم پیوند دارد. برای مثال وقتی میخواهیم مرجع واژه “میز” را بیابیم، کافی است به آن اشاره کنیم؛ و این نام پیوند علیّ ای دارد با آنچه در یک مراسم اسم گذاری شده است.[12] اما بوید با پیش کشیدن تفکیک میان “خصیصه ربطی” و “خصیصه مقوله ای”، نظریه پاتنم-کریپکی را تنها برای واژگانی که دارای خصیصۀ مقوله ایاند مطلوب میداند. برای مثال واژههای مثل اسب، اتاق، موبایل و… دارای خصیصۀ مقوله ایاند. به این معنا که مرجع آنها ساختمان داخلی خود واژه است. اما واژههایی هستند که به امور دیگر ربط پیدا میکنند و به همین سبب دارای خصیصۀ ربطیاند. به عنوان نمونه واژههای پستچی، نویسنده، بار الکتریکی از این دست هستند. بوید عنوان میکند که آنچه ما در علم بیشتر با آن سر و کار داریم، واژگانی از جنس خصیصۀ ربطی است و به همین سبب نظریه ارجاع حاضر راهی به دهی نمیگشاید. برای مثال وقتی بخواهیم از طریق نظریه ارجاع اشارهای مرجع واژه “پستچی” را تعیین کنیم، معلوم نیست مرجع آن کاری است که پستچی انجام میدهد یا شخصی است با لباس مخصوص و قد معین. بوید بیان میکند برای یافتن مرجع واژگانی مثل “پستچی”، باید واژگان دیگری که آشنایی بیشتری با آنها داریم را طرح کنیم. برای مثال با عنوان کردن اینکه “پستچی” شبیه افرادی است که به آنها “چاپار” میگفتند، واژه پستچی را “منطبق” بر واژه چاپار کرده ایم و از این طریق خود را به مرجع نزدیک کرده ایم.
این وظیفه “منطبق کردن”[13] به خوبی در آثار کسانی چون پاتنم و کریپکی دیده میشود. نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی بر خصیصه “بالاشاری بودن” ساز و کارهایی تاکید میکند که میتوان مرجع انواع طبیعی را با آنها معیّن و ثابت کرد. آنها با عنوان کردن “نظریه علّی ارجاع” بیان میکنند که با توسل به خصیصه بالاشاری بودن مکانیزمهای تثبیت مرجع، این امکان برای انواع طبیعی فراهم میآید تا بوسیله ذوات “واقعی” متعین شوند و نه بوسیله ذوات “اسمی”. از منظر بوید، تلقی پاتنم-کریپکی در مواردی مطلوب میافتد که ذات واقعی مرجعِ یک واژه، همان ساختمان داخلی آن باشد (خصیصه مقوله ای). اما بوید استعارهها را در جایی به خدمت میگیرد که ذات واقعی مرجع، از خصیصههای ربطی تشکیل شده باشد. این شیوه از استخدام میتواند نقش استعارهها در علم را سامان داده و تثبیت مرجع را به صورت غیرتعریفی ارائه دهد. همچنین این شیوه روشن میسازد که تثبیت مرجعِ واژگان نظری[14] در علم متضمن اشاره است. نزد بوید مفهوم اشاره و مرجع، اولاً و بالذات مفهومی معرفت شناختی هستند.[15]
در نگاه بوید گونههای معتنابهی از استعارهها را میتوان یافت که در علم ایفای نقش میکنند. استعارههایی که نقش آموزشی در علم دارند از این دستاند. برای مثال واژگانی چون “کرم-چاله” در نسبیت عام، “ابرالکترونی” برای توضیح محلیّت نسبی الکترون ها، واژگانی استعاریاند که برای فهم بیشتر مورد استفاده قرار میگیرند. نکتهای که در این جا نباید از آن غافل بود این است که مقبولیّت نظریههای علمی جدیدی که ارائه میشوند، بستگی به قدرت اقناعی آنها دارد. یکی از این قدرتهای اقناعی قدرت استعاره هاست. هر چه این استعارهها قوی تر ظاهر شوند، آن نظریهها به شکل وسیع تری مقبولیت پیدا میکنند. مدل منظومه شمسی بور برای اتم مثال خوبی از این دست نظریه هاست.[16]
بنابراین، از آنجا که بوید معتقد است با توسل به نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی، نمیتوان مرجع برخی واژگان علمی را معین کرد، او در پی آن میرود تا در نظریه ارجاع رایج “تغییر” ایجاد کند. او برای اینکه نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی را از این مشکل رهایی بخشد و نظریه ارجاع دیگری را ارائه دهد، متوسل به امری به نام “استعارههای مقوم نظریه” میشود. آنچه در زیر میآید، تلاش بوید برای دست یافتن به این مهم است. برای دست یافتن به آنچه منظور نظر بوید است سعی میکنم آنچه به نحو موجز در بالا آمد را شرح و تفصیل بیشتری دهم.
۲. استعارههای مقوم نظریه
وفق رای بوید بحث استعارهها هم در فلسفه زبان طرح میشود و هم در فلسفه علم. به همین منظور استعارهها میتوانند در ساخت نظریههای علمی مفید بیفتند. برخی از استعارهها بیشتر سازنده و مقوّم نظریهها هستند تا اینکه صرفاً نقش تفسیری داشته باشند.[17] “استعارههای مقوم نظریه”[18] برای بوید از این حیث نقش بسیار پراهمیتی دارند. او از یک طرف این مفهوم را طرح میکند تا بتواند خصیصههای ربطی را تبیین کند و از طرف دیگر با طرح این مفهوم قصد دارد اذهان را از استعارههای زبانی متوجه استعارههای مفهومی کند. به این معنا که اگر تا به حال بحث بر سر این بود که برخی واژگان استعاری در علم راه مییابند و سبب میشوند امور نوآموزان آن رشته سهل تر شود، اما مقصود بوید از به خدمت گرفتن استعارهها در علم در این حدّ باقی نمیماند. او تلاش میکند استعارهها را به کار بندد تا بتواند میان دو علم پیوند برقرار کند. بوید برای روشن کردن این معنا به مثالی متوسل میشود. دو علم روانشناسی شناختی و کامپیوتر را در نظر آورید: میتوان میان مفاهیم این دو علم پیوند وثیقی برقرار کرد. فکر کردن شبیه پردازش کردن است، حافظه شبیه ذخیره است و… بوید بر این باور است که بدین طریق میتوان پلی میان علمی که از آن اطلاعات کمتر داریم و علمی که از آن اطلاعات بیشتر داریم، برقرار کنیم. این نوع از پیوند برقرار کردن میان دو علم و شبیه سازی میان آن دو همان چیزی است که برای بوید دست بالا را دارد.[19] نکته پر اهمیت این است که این شباهتها اگر چه موجب ابهام میشوند ولی باید در نظر داشت که در کل استعارهها در دوره رشد و توسعه علوم مبهماند. این استعارهها به تعبیر بوید همان “استعارههای مقوم نظریه” هستند.
بوید برای هر چه روشن تر کردن تعبیر مذکور با توسل به قاعده “تعرف الاشیاء باضدادها” بحث استعارههای ادبی را پیش میکشد. طبق نظر بوید پنج تفاوت مهم میان استعارههای ادبی و استعارههای مقوم نظریه وجود دارد: (۱) اول اینکه در استعارههای ادبی فرد مهم است و هر استعاره متعلق به فرد خاصی است و به تعبیر فلسفی خاصیت بین الاذهانی ندارد، اما استعارههای مقوم نظریه خصلت جمعی دارند. (۲) دوم اینکه استعارههای ادبی بر اثر کثرت استعمال بصیرت خود را از دست میدهند (مثل استعاره باران عشق)، اما استعارههای مقوم نظریه اینگونه نیستند. هرچه بیشتر مورد استفاده قرار گیرند و بیشتر ورز بخورند، دقیق تر میشوند. (۳) سوم اینکه استعارههای ادبی را یک نفر تولید میکند و دیگری آن را شرح و بسط میدهد، اما در استعارههای مقوم نظریه یک نفر این دو کار را انجام میدهد. (۴) چهارم اینکه محتوای ادراکی استعارههای ادبی را میتوان با بیانهای دیگر تقریر کرد، اما در استعارههای مقوم نظریه این کار هنگامی شدنی است که علم به بلوغ رسیده باشد. (۵) آخر اینکه استعارههای ادبی “گشودگی مفهومی”[20] دارند، اما استعارههای مقوم نظریه “گشودگی استقرایی”[21] دارند، بدین معنا که در این نوع از استعارهها خواننده میتواند مشابهتهای میان موضوع اولیه و ثانویه را شخصاً بررسی کند؛ شباهتهایی که تا به حال مکشوف نشدهاند.[22] بیان بوید درباره استعارههای مقوم نظریه چنین است:
[بحث]استعارههای مقوم نظریه هنگامی به میان میآید که دلیل موجهی داشته باشیم که میان موضوع واقعی و موضوع ثانویه شباهت و همانندی نظراً مهمی وجود دارد…. استفاده از استعارههای مقوم نظریه [ما را] ترغیب میکند تا ویژگیهای جدید موضوع اولیه و ثانویه را کشف کنیم.[23]
به حقیقت، استعارههای مقوم نظریه ساز و کارهایی هستند که میتوان به وسیله آنها زبان را بر خصیصههای علّی مکشوف ناشده جهان منطبق کرد. این انطباق پیوند گستردهای با بحث ارجاع دارد و بوید در پی آن است تا با مدد گرفتن از آن نظریه ارجاع جدیدی ارائه دهد.
۳. گسترش بحث به نظریه ارجاع
اینکه زبان علم بتواند به نحوی بر ساختار و رده بندیهای موجود در جهان خارج منطق شود، ایدهای است که حداقل از قرن هفدهم تا کنون مطرح بوده است.[24] لاک و هیوم از فیلسوفان نامدار تجربی گرای قرن هفدهم در فلسفه زبان خویش به نوعی تعریف گرایی[25]، وصف خاص[26] و یا قراردادهای تعریفی[27] پای بند بودند؛ همان چیزی که بعدها پوزیتویستهای منطقی هم آن را اذعان کردند و از آن به عنوان تحقیق گرایی[28] یاد کردند. بوید در مقاله خویش از کریپکی و پاتنم به عنوان فیلسوفانی یاد میکند که در مقابل دیدگاه تعریف گرایی تلقی واقع گرایانهای را بسط داده و از آن دفاع میکنند.[29] در نظر پاتنم-کریپکی میتوان مرجع انواع طبیعی (مثل آب و طلا) و واژگان نظری در علم را به شکل “علّی” و اشاری تثبیت کرد؛ به جای آنکه با قرارداد تعریفی این کار را انجام دهیم. چنین دیدگاهی با این تلقی واقع گرایانه که معرفت به نیروهای علّیِ “غیرقابل مشاهده” ممکن است، سازگار و سازوار است. بوید برای آنکه بتواند نظریه ارجاع مختار خویش را ارائه دهد، تلاش میکند تا رای پاتنم-کریپکی را شرح دهد. او مینویسد:
تلقی پاتنم از ارجاع اشاری برای واژگان نظری، در روزگار فعلی بیشترین توسعه را پیدا کرده است… نمونههای تثبیت مرجع بالاشاری که [پاتنم] درباره آن تمرکز میکند، واژگانی است که ارجاع به جواهری مثل آب یا مقادیر فیزیکی بنیادین مثل بار الکتریکی دارد. در این موارد، وفق رای [پاتنم]، ما میتوانیم بیاندیشیم که مرجع واژگانی مثل «آب» یا «بار الکتریکی» بوسیله مراسم «نام گذاری» یا اسم گذاری تثبیت میشود.[30]
بوید بر این باور است که این شکل از تثبیت مرجع بالاشاری را شاید بتوان به مثابه روشی دانست که میتواند انطباق رده بندیهای زبانی را بر ساختارهای علّی نامکشوف فراهم کند.[31] با این همه، او بیان میدارد که شیوهای که پاتنم-کریپکی بر آن همت گمارده اند، شیوۀ مطلوبی نیست، چرا که در بیان آنان درباره مراسم نامگذاری، ساختارهای پیچیده و مرکب از قلم افتاده است؛ امری که بوید خود را عهده دار انجام آن میبیند. او در این باره چنین مینویسد:
با این همه، در مواردی که واژگان به شکل اشاری معرفی میشوند تا به انواعی ارجاع داده شوند که خصیصههای ذاتی آنها شامل روابط علّی و هم وقوعی… است، هر کسی باید نوعاً این گونه بیاندیشد که مرجع آنها بوسیله نامگذاری تثبیت شده است، البته با ساختاری پیچیده تر از چیزی که پاتنم در نظر داشت.[32]
بیان بوید در این جا لحنی انتقادی دارد، به این معنا که او اهتمام میورزد تا نقایص نظریه پاتنم-کریپکی را به زعم خویش جبران کند. اولین مشکل بوید با نظریه پاتنم-کریپکی مربوط به مقولات ربطی و ذاتی میشود. بوید تمرکز خویش را بر روی مقولات ربطی قرار میدهد و اذعان میدارد که نظریه رقیب از این امر ناتوان است چرا که نمیتواند مسئله “هم وقوعی”[33] را توضیح دهد. هم وقوعی به معنای آن است که برخی واژگان متفاوت در عین حال دارای یک مرجع باشند. بدین معنا هم وقوعی ارتباط نزدیکی با مقولات ربطی دارد، از این حیث که مقولات ربطی عموماً هم وقوع اند، پس دارای ابهاماند. این ابهام البته نزد کسی چون بوید امری مطلوب است. بوید آورده است که با مد نظر قرار دادن نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی، “غیرممکن است که تفاوت میان خصیصههای ذاتی چنین انواع هم وقوعی ملاحظه شود، حال چه به شکل واقعی تثبیت مرجع شده باشد، چه به شکل ایده آل مدلهای نام گذاری…”.[34]
بوید سپس مدعای خود را در نسبت با نظریه ارجاع پاتنم-کریپکی این چنین تقریر میکند: “اگر من برحق باشم، یکی از نقشهای پراهمیت استعارههای مقوم نظریه این است که به تثبیت مرجع غیرتعریفی جامه عمل میپوشاند”.[35] با این بیان میتوان فهمید که بوید در پی ارائه یک تثبیت مرجع غیرتعریفی (بالاشاری) است، اما تلاش او این است تا نواقص نظریه رقیب را اصلاح کند. قبل از ارائه نواقص و مشکلات نظریه رقیب، بوید میکوشد تا موضوع استعارههای مقوم نظریه را سامان بخشد. او عنوان میکند (۱) استعارههای مقوم نظریه به مثابه نوعی حدس اند، حدسی محققانه. در واقع این حدسها مولّد تحقیقاند و این استعارهها میبایست بصیرت بخش باشند.[36] (۲) نکته بعدی این است که استعارههای مقوم نظریۀ موفق میتوانند میان موضوع اولیه و ثانویه حالتی تعاملی ایجاد کنند. به عنوان نمونه میتوان گفت شباهتهای میان دو حوزه روانشناسی تجربی و علم کامپیوتر، در هر یک از دو حوزه اثر میگذارد و موجب اکتشافات جدید میشود.[37] (۳) نکته بعد اینکه وقتی ما در توسعه علم از استعارههای مقوم نظریه مدد میگیریم، ممکن است در صورت بندی جدیدتر نظریههای علمی به این نتیجه برسیم که باید استعارهها را دقیق تر کنیم. (۴) آخر اینکه نزد بوید میان استعارههای مقوم نظریه و واژگان نظری شباهت مهمی برقرار است.[38] بیان بوید در این باره چنین است: “بنابراین، معرفی واژگان نظری، عموماً مستلزم خصیصههایی است که استعارههای مقوم نظریه آن را فراهم میکنند”.[39] بدین معنا که واژگان نظری عموماً خصلت ربطی دارند و در درون یک شبکه علّی معنادار میشوند. برای مثال واژه لنز گرانشی را باید در یک شبکه معنا کرد و نمیتوان تنها با توسل به ساختمان واژه معنای محصلی به چنگ آورد. از طرف دیگر، استعارههای مقوم نظریه همانهایی هستند که میان دو چیز رابطه برقرار میکنند؛ دریک طرف آشنایی ما کم است و در طرف دیگر آشنایی ما زیاد. به همین سبب استعارههای مقوم نظریه و واژگان نظری از این حیث که خصلت رابطهای دارد به هم شبیهاند.
به معنایی که رفت، بوید قویاً بر این باور است که میبایست استعارهها را در علم به خدمت گرفت. این دقیقاً مقابل رایی است که بلک اتخاذ کرده و در ابتدای مقاله آمد. بلک به سبب غیردقیق بودن استعاره ها، عالمان را از به کاربردن آنها در علم برحذر میداشت، اما بوید در مقابل به صراحت آورده است:
…مطلوبیت [استعاره ها] در علم از منظر فلسفی مهم است، نه به خاطر آنکه آنها به طور خاصی پدیدههای غیرمعمولی هستند، بلکه در عوض به خاطر اینکه آنها یک مثالِ مناسبِ همه جایی را فراهم میکنند که به طور کلی از ویژگیهای پراهمیت زبان علمی است.[40]
با این بیان روشن میشود که بوید در پی استخدام استعارهها در علم است. لطف این استخدام در این جاست که او میتواند از این طریق نظریه ارجاع مختار خویش را بسط و توسعه دهد. به همین منظور او بعد از برشمردن نواقص نظریه رقیب، اقدام به ارائه نظریه خویش میکند.
ادامه دارد
پانویسها
[1] هدایت های دکتر حسین شیخ رضایی مرا در فهم مدعیات ریچارد بوید مدد بسیار رساند. از این بابت وام دار او هستم.
[2] Boyd, R., (1979), “Metaphor and Theory Change: What is “Metaphor” a Metaphor for?”, in Ortony, A. (Ed.), Metaphor and Thought, Cambridge University Press, ft. in p. 407.
[3] substitution view
[4] comparison view
[5] interactive view
[6] Boyd (1979, 356).
درباره دیدگاه های جانشینی، مقایسه ای و تعاملی (مکس بلک) در کتاب مجاز در حقیقت به تفصیل سخن گفته ام. نگاه کنید به: حسین دباغ، مجاز در حقیقت: ورود استعاره ها در علم، انتشارات هرمس، ۱۳۹۳، فصل اول و دوم.
[7] Boyd (1979, 357).
[8] open-ended-ness
[9] inexplicitness
[10] Boyd (1979, 358).
[11] dubbing ceremony
[12] این نوشتار متکفل بحث پیرامون نظریه پاتنم-کریپکی نیست، برای درک بیشتر نظریه پاتنم-کریپکی منابع زیر راه گشاست: کنسلو پرتی، کریپکی، ترجمه حسین واله، تهران، انتشارات گام نو، ۱۳۸۸. همچنین ببینید: سول ای. کریپکی، نام گذاری و ضرورت، ترجمه کاوه لاجوردی، تهران، انتشارات هرمس، ۱۳۸۱. نیز نگاه کنید: اورام استرول، فلسفه تحلیلی در قرن بیستم، ترجمه فریدون فاطمی، تهران، انتشارات مرکز، ۱۳۸۴، فصل هشتم. همچنین بنگرید به:
Odell, S. Jack, (2004), On The Philosophy of Language, USA: Thomson Wadsworth Publisher, Ch. 4.
[13] accommodation
[14] theoretical terms
[15] Boyd (1979, 358).
[16] Boyd (1979, 359).
[17] Boyd (1979, 360).
[18] theory-constitutive metaphors
[19] بوید در مقاله خویش برای روشن کردن مدعای خود متوسل به بحث “کارکردگرایی” می شود. در کارکردگرایی هر امری را در درون یک شبکه علّی تعریف می کنند، بدین طریق برای تعریف هر امری یک خصیصه ربطی پیش فرض گرفته شده است. خصیصه ها اصولاً یا تمایلی (dispositional) هستند یا مقوله ای (categorical). برای توضیح بیشتر نگاه کنید به:
Boyd (1979, 361).
همچنین ببینید: حسین شیخ رضایی، فلسفه ذهن، انتشارات صراط، تهران، ۱۳۸۷، فصل دوم.
[20] conceptual open-endedness
[21] inductive open-endedness
[22] Boyd (1979, 362-363).
[23] Boyd (1979, 363-364).
“کشف”ی که بوید در این جا از آن سخن می گوید تکرار تعبیر “خلق” است که در ابتدای مقاله از آن یاد کردیم.
[24] Boyd (1979, 364).
[25] definitionalism
[26] definite description
[27] definitional convention
[28] verificationism
[29] Boyd (1979, 366).
[30] Ibid.
تعبیر “اسم گذاری” از پاتنم است و تعبیر “نام دهی” از کریپکی.
[31] Boyd (1979, 367).
[32] Ibid.
[33] co-occurrence
[34] Boyd (1979, 368).
[35] Ibid.
[36] Boyd (1979, 370).
[37] Boyd (1979, 371).
[38] Ibid.
[39] Boyd (1979, 372).
[40] Ibid.
نوشته ی جالبی است البته از نظر رشته ی مربوطه ی آکادمیک، ولی دردی از مردم ایران را که خواهان آزادی و نان هستند درمان نمیکند. تا چه قبول افتد و چه در نظر آید!
شاد باشید
پرویز الوند کوهی / 07 December 2014
درد مردم ایران از چیزهای مداوا میشود که خودشان فکر نمیکنند
عبداله / 07 December 2014