شنبه ۲۹ نوامبر/ ۸ آذر در تئاتر «آرکاداش» در شهر کلن در آلمان مراسم نکوداشت فریدون تنکابنی، از نامآورترین نویسندگان اجتماعی ایران برگزار میشود.
در مراسم بزرگداشت فریدون تنکابنی، رضا نافعی (روزنامهنگار)، ناصر مؤذن (داستاننویس)، اسد سیف (پژوهشگر ادبی)، جلال سرفراز (شاعر)، مجید فلاحزاده (کارگردان تئاتر)، بهرخ بابائی (بازیگر) و فهیمه فرسایی (رماننویس) آثار این نویسنده سرشناس را بررسی میکنند و درباره تأثیر او بر طنز اجتماعی در ادبیات ایران در سالهای دهه ۱۳۴۰و ۱۳۵۰ سخن میگویند.
فریدون تنکابنی که در سال ۱۳۱۶ متولد شده، از اعضای کانون نویسندگان ایران بوده است. او در سالهای دهه ۱۳۶۰ به خاطر فعالیتهایش برای آزادی بیان ناگزیر به ترک ایران شد و از آن زمان تاکنون در تبعید در شهر کلن در آلمان زندگی میکند. او که اکنون سالخورده شده است، چندی پیش در منزلش گرفتار سانحه شد، به بیمارستان انتقال پیدا کرد، مدتی بستری بود و پس از آنکه سلامتش را تا حدی بازیافت، به یکی از خانههای سالمندان در شهر کلن منتقل شد. او خود به طنز میگوید: «این ایستگاه آخر است.»
مراسم بزرگداشت فریدون تنکابنی به ابتکار اسد سیف برگزار میشود. او میگوید: «پیش از آنکه شتر زانو بزند، کاری باید کرد. تا تنکابنی هنوز هست باید مراسمی برایش گرفت. بگذار ببیند فراموش نشده، از یادها نرفته و… بر استبداد و مهاجرت لعنت!»
بر اساس آماری که دولت آلمان منتشر کرده، حدوداً ۶۸ درصد سالخوردگان در این کشور در نزد بستگانشان دوران پیری را سپری میکنند. کسانی که از امکانات اجتماعی اندکی برخوردارند یا از تنهایی رنج میبرند، ناگزیر به خانههای سالمندان که از امکانات بهداشتی خوبی هم برخوردارند انتقال پیدا میکنند. فریدون تنکابنی، یکی از سرشناسترین نویسندگان ایران اکنون در تبعید چنین سرنوشتی پیدا کرده است.
نفی ابتذال و انحطاط اجتماعی
«ستارههای شب تیره» (۱۳۴۷) از مهمترین آثار فریدون تنکابنی است. این کتاب با قطعهای به نثر توراتی درباره سرنوشت بشر در زندگی و امیدها و نومیدیهای او آغاز میشود. حسن عابدینی درباره این کتاب مینویسد: «نویسنده در مرکز وقایع ایستاده و با طنز و خشمی فروخورده از ابتذال زندگی کارمندان، زرنگیهای پوچ، اشتغالات حقیر و حسابگریها و احتیاطهای آنان میگوید.»
یکی از داستانهای این کتاب به نام «مرد خیالاتی و سوسمار» از نمونههای خوب طنز اجتماعی در ادبیات معاصر ایران است.
«پول تنها ارزش و معیار ارزشها» (۱۳۵۰) و «یادداشتهای شهر شلوغ» (۱۳۴۸) از دیگر آثار شناختهشده فریدون تنکابنی در زمینه طنز اجتماعی است.
او در «یادداشتهای یک شهر شلوغ» مینویسد: «سر و کله زدن با فلان راننده و شاگرد راننده اتوبوس و فلان مستخدم شیرهای یا فلان کارمند از زیر کار در رویِ فلان وزارتخانه سودی ندارد. خشم و کینهات را یکجا جمع کن و از آن بمبی بساز و با آن “ستمگری” را منفجر کن.»
محبوبترین داستان او اما «ماشین مبارزه با بیسوادی» در نقد تبلیغات حکومت پهلوی دوم در مبارزه با بیسوادی است. در این داستان مخترعی برای مبارزه با بیسوادی ماشینی اختراع میکند. هر بیسوادی را که در این دستگاه قرار دهند، پس از یک دقیقه باسواد میشود. دستگاه که بهدرستی کارش را انجام نمیدهد، هزاران دیپلمه و لیسانسه نیمهکاره بیرون میدهد و گاهی هم که تنظیم آن به هم میخورد، دکترهای سوختهای که درباره ادبیات عصر حجر قیل و قال میکنند، تولید میکند.
این داستان در آینده نزدیک، در سال ۱۳۸۵ اتفاق میافتد. در پرتو مدارک جعلی، ظاهراً پیشگویی فریدون تنکابنی به تحقق پیوسته است.
حسن عابدینی در یک نگاه کلی به داستانهای فریدون تنکابنی مینویسد: «طنز او اساساً بر نفی ابتذال و انحطاط اجتماعی استوار است.»
آثار دیگر فریدون تنکابنی عبارتند از : «مردی در قفس»، «راه رفتن روی ریل»، «میان دو سفر»، «اندوه سترون بودن»، «اندیشه و کلیشه»، «اسیر خاک»، «پیاده شطرنج»، «سفر به بیست و دو سالگی»، «میان دو سفر»، «چهارشنبهها»، «جمهوری عوضی اسلامی»، «چای و گپ و سیاست» و سرانجام «فانی وودی» که در سال ۲۰۰۸ منتشر شد.
یکی از نویسندگان خوب متوسط به بالای ادبیات ایران هستند، متاسفانه در دهه های ۵۰-۴۰ خورشیدی و خصوصا اوایل انقلاب بهمن ۵۷ تا ۶۲، همچون یک پلاگارد تبلیغاتی ، نام حزب توده بر پیشانی ایشان نقش بسته بود.
جمهوریخواه / 25 November 2014
این درست است که در تاریخ ایران، نام حزب توده آلوده به ده ها مصیبت سیاسی است و آبرویی برای پیروان آن باقی نمی گذارد. در دوره انقلاب و پس از آن، همان طور که حزب توده ضربه های کشنده ای بر پیکر جنبش چپ وارد کرد، پیروان آن مثل تنکابنی هم در میان روشنفکران و نویسندگان همان سیاست حزب را پیش بردند. من همه سخنرانان را نمی شناسم، اما چند تن از آنها گرایش سیاسی مشابهی با او دارند یا حداقل در گذشته داشته اند و بعضا رهروان همان اشتباه های سیاسی بوده اند. بنابراین، قصد فقط بزرگداشت تنکابنی است و نه نقد و بررسی منصفانه.
حتا در همین مطلب رادیو زمانه هم که به نظر می رسد برگزار کنندگان نوشته اند، حرف از عضویت تنکابنی در کانون نویسندگان است، اما هیچ اشاره ای به خروج یا اخراج او و چند تن دیگر (که رهبرشان به آذین بود) از کانون نویسندگان و تشکیل شورای نویسندگان و هنرمندان ایران (هوادار حزب توده و جمهوری اسلامی) نیست.
امیدوارم فرهنگ نقد ما روزی به جایی برسد که بتوانیم کارکردهای ادبی، سیاسی و غیره را مستقل مورد بررسی قرار دهیم و به جای به به و چهچه کامل یا بدگویی مطلق، هم نکات مثبت و خوبی ها را مطرح کنیم و هم اشتباه ها و اشکال ها را. تنکابنی پیش از انقلاب یعنی همان دهه های 40 و 50 نوشته های ارزشمندی با محتوای اجتماعی و سیاسی داشت و در آگاه سازی سیاسی جوانان نقش خوبی ایفا می کرد. ارزش ادبی کارهایش بحث دیگری است.
مسعود هرمزی / 26 November 2014
درست است. شاید اگر سنگینی حزب توده بر گردۀ “فریدون تنکابنی” و …وحتی “به آذین” نبود ، این ها جای گاه بسیار فراتری در ادبیات ایران داشتند. نمی دانم این را باید گزاشت به حسابِ لطماتی که حزب توده ، بر خیلی چیز ها و از جمله پیکر ادبیات ایران وارد آورد یا بگزاریم به حساب این نویسندگان که قدر خویشتن ندانستند و…
علی / 26 November 2014
نمیدانم این چه بیماریست در جامعه ایران که کسانی که نقد خودکامگی میکنند خود دچار خودگامگیند و اندر احوال آقای فریدون تنکابنی جمله نظرات بالا به تقبیح اندیشه عدالت طلبانه وسوسیالیستی ایشان با محکوم کردن یکسره
حزب توده ختم میشود.
بنظر من نباید انصاف را دور داشت ما قسمت اعظمی از تولیدات ادبی و هنری و… را مدیون انسانهای بزرگی هستیم که به فراخور زمانه بسوی مترقی ترین و بانفوذترین حزب زمانه خود روی می آوردند و قلبشان برای بسط عدالت اجتماعی میتپید ولی همچون بقیه گروههای سیاسی در دام رژیم برآمده از استبداد سلطانی گرفتار شدند.
بنظر من باید آقایان خود پاسخگوی سکوتشان در برابر دوره اندک حمایتشان از نظام توتالیتر اسلامی باشند و بهرحال در خاطرات و نظرات سیاسی عنوان کنند این نظام همچون نظام استالینی و برژنفی و پوتینی دشمن آزادی
و محکوم به زوال است ولی نباید فراموش کرد هنرمندان توده ای ما از سایه تا لطفی از طبری تا پرویز شهریاری و…
هرگز خود به حاکمیت حزب مطلوبشان نرسیدند که واکنششان را نظاره گر باشیم بلکه برعکس خود از آغازین قربانیان دگر اندیش این نظام فریب بودند.
مزدک / 28 November 2014