آن روز ظهر، خط زرد متروى واشنگتن مسدود شده بود و مجبور شدم راهى جایگزین را انتخاب کنم. در مدرسه متوجه شدم که این توقف بخشى از پروژه «ابولا هراسی» است.
در آن ساعات، نینا فم، پرستار ٢٦ ساله آمریکایى را که مبتلا به بیمارى ابولا شده بود به بیمارستانى در واشنگتن منتقل مىکردند. مترو مسدود و تلویزیون به طور مستقیم این انتقال را پوشش مىداد. مدام در زیر صفحه تلویزیون ثبت مىشد: خبر فورى. گزارشگران و کارشناسان با لحن هیجانى و برانگیزانندهای خبرهاى مختلفى را از «هیچ» اعلام مىکردند. مجرى تلویزیون با حالتى که بیشتر شبیه گزارشگران جنگی مستقر بر تپههاى مشرف به کوبانى بود، مىگفت که به گفته رییس جمهور، اوباما، ما این مساله را در بالاترین سطوح دولت خیلی جدی میگیریم و قادر خواهیم بود این وضعیت به خصوص را مدیریت کنیم.
اگر شما ندانید که تا بهحال چند نفر در آمریکا به آن مبتلا شده یا جان خود را به سبب آن از دست دادهاند، از جوّ موجود بىگمان حدس خواهید زد که این بیمارى تابهحال صدها کشته داده است
هر چقدر بیشتر دقت مىکردم، پروپاگاندا خود را عریانتر مىنمایاند. حتى براى بسیارى از آمریکایىها این خبرسازى، مضحک به نظر مىرسد. بهطور روشنى، خطر ابولا در آمریکا توسط رسانهها، پزشکان و دولت اغراق مىشود. اگر شما ندانید که تا بهحال چند نفر در آمریکا به آن مبتلا شده یا جان خود را به سبب آن از دست دادهاند، از جوّ موجود بىگمان حدس خواهید زد که این بیمارى تابهحال صدها کشته داده است. این پروژه «اغراق گویى» و «فاجعه سازى» هنگامى جالبتر و قابل توجهتر مىشود که بدانیم فاجعهاى واقعى از چندى پیش به سبب همین بیمارى در آفریقا شکل گرفت، با ساعتى پنج مبتلا، که اساسا در رسانهها و گفتارهاى رسمى انعکاس نیافت و حذف شد. هیچکدام از ما از کشتههاى ابولا در آفریقا خبر نداشتیم تا اینکه بدن یکى از «خواصّ»، میزبان آن شد. تنِ ویژه آمریکایى-غربى (حتى آفریقایى تبار آن) فرصتى را براى توجه به این بیمارى ایجاد کرد.
این داستانى است که پیشترها دقیقا درباره ایدز هم رخ داده بود. بیمارى، زمانى واجد خصلت «بیمارى خطرناک» گشت که به محدودههاى دولت-ملت آمریکا رسید. چیزى که شاید قبل از آن مسألهاى محلى و بىاهمیت بود. این واقعیت نشانگر سرشت به غایت سیاسىِ بیمارى و صنعت پزشکى است. چیزى که تا این حد وابسته به ژئوپلتیک (جغرافیاى سیاسى) است ما را به سمت تأمل بر سویه هاى سیاسى مسأله به ظاهر بى طرف و حقوق بشرى «یمارى واگیر» مىکشاند.
صنعت نوین پزشکى چگونه با دولت درهم تنیده است؟ یا سؤالى خاصتر؛ ابولا هراسى موجود به چه کارى مىآید؟
الف:
براى پاسخ به این دست سؤال ها یک تفکیک بندى الزامى است. تفاوتى وجود دارد بین حاکمیت (Sovereignty) و حکومت (Government) . هدف حاکمیت در واقع، حفظ تمامیت ارضی و فرمانبرداریِ مردم در برابر قانون است؛ قانونى که موقعیت پادشاه یا حاکم را حفظ میکند. اقتدار قانون براى حفظ نظم موجود، هدف حاکمیت است. اما حکومت در واقع، شکلی از اِعمال قدرت است که نه فقط بر یک کشور(کلیت) بلکه بر واحد درهم تنیدهای از انسانها و اشیا جارى مىشود. هدف حکومت، تامین نیازهای اتباع با بهترین نوع مدیریت است. روابط انسانی، فرهنگى و جزئیات مورد توجه حکومت است؛ اینکه روشهاى زندگى اتباع چیست و چه چیزهایى مىتواند زندگى آنها را مختل کند.
تا قرن هفدهم میلادى، اعمال قدرت پادشاه چیزى نبود جزحاکمیت و اقتدار قانون حاکم. اما کم کم رشد و گسترش فن حکومت، مفهوم قدرت سیاسى را گسترش داد. در شکلهاى جدید، دولت، رستگارى فردى را نیز مدنظر دارد و به جز تصمیمگیرىهاى کلان، بر شیوههاى زندگى تک تک اجزاى جامعه نیز اعمال قدرت مىکند. نوع اعمال قدرت در حکومت، از طریق اثرگذارى بر زندگىهاى شخصى و فردى اتباع و پیش کشیدن سعادت فردى آنها (ایدهاى مسیحى) با رضایت آنهاست. در این شیوه یکى از رایجترین مکانیزمها فراخواندن وجدانهاست. دولت، وجدانها را فرا مىخواند و سپس کنترل وهدایت مىکند(Self-regulation) . وجدانها عموما یا با تنذیر و ترساندن یا با تشویق و شوراندن فراخوانده مىشوند. اصولا هراساندن، بخش مهمى از مکانیزم حکومت مندى (Govermentality)است. پزشکان و صنعت پزشکى به مثابه روحانیون دینى جدید، در این وضعیت بازوهاى حکومتند. آنها با ایجاد هراس، مردم را به سمت دولت و پلیس رهنمون مىکنند. در واقع، قدرت مسلط از طریق وحشت بیمارى، خود را به مردم یادآورى مىکند؛ کارى که خدا از طریق جهنم با اذهان مىکرد.
نوع اعمال قدرت در حکومت، از طریق اثرگذارى بر زندگىهاى شخصى و فردى اتباع و پیش کشیدن سعادت فردى آنها (ایدهاى مسیحى) با رضایت آنهاست
بیمارىها پیش از سدههاى مدرن، سرشتى طبیعى، وحشی و غیراجتماعی داشتند. در واقع آنها با حیات انسان به طورى طبیعى، سازگاری داشتند. تعدادشان محدود و پذیرفته شده بود. اما هرچه فضای اجتماعی و تمدنی پیچیده تر شد، بیماریها سرشت زداتر (Denatured) شدند. متنوع و پیچیده و ناشناستر شدند. هرچندبا پیشرفت دانش پزشکى بیمارىهاى فراگیر کلاسیک کنترل شدند، اما بیمارى هاى جدید و ترکیبى سربرآوردند که از نظر تعداد، پیچیدگى و خطرناکى اساسا قابل مقایسه با بیمارىهاى کلاسیک نیستند. گویى آنها از جایى بیرون از حیات عادى آدمیان سربرآوردهاند. امروزه درجه سلامتى در میان افراد بهتر از قرون گذشته نیست. این نکته، نتیجه اصلى تحقیقات میشل فوکو، فیلسوف فرانسوى درباره تاریخ پزشکى است که در کتاب «پیدایش کلینیک» آن را ارائه داده است.
ب:
پرستارى که آن روز به بیمارستانى در واشنگتن منتقل شد، نقش کلینیک و بیمارستان را یادآورى مىکرد. نینافَم، جزو تیم معالج «توماس اریک دانکن» بود که چند روز پیش به سبب بیمارى ابولا در دالاس درگذشت. او خود، حال گرفتار بیماری شده بود.
بیمارستان نهاد جداکننده بیمار از جامعه است. جایى که براى کنترل بیمارى ساخته شده اما بیشترین نقش را در پدیدآوردن بیمار و بیمارىهاى بیشتر در عصر ما بازى مىکند. در بیمارستان، بیماریها با بیماریهای دیگر پیوند میخورند و هویت زدوده مىشوند. در واقع آنها در درون کلینیکها هستند که از سرشت طبیعى خود فاصله میگیرند و تشخیص آنها دشوارتر و درمانشان پیچیده تر میشود. در بیمارستانها بیماریها با یکدیگر ترکیب میشوند و پیچیده مىشوند. محتمل است که بیمار هنگام درمان، بیماریهای دیگری دریافت کند و از آن مهمتر، کلینیک جایى شود که بیمار و رنجهاى جدیدترى تولیدشود.
در بیمارىهاى واگیر مسأله بغرنج تر مىشود. در مواجهه با این دسته از بیمارىها آنچه در مرکز توجه قرار مىگیرد، نه شخص بیمار که مسأله فراگیرى شرّ و برهم خوردن تنظیمات جامعه است. بیمارى واگیر، فرصتى است براى برهم زدن رابطه افراد و ترساندن اتباع از ارتباط با یکدیگر بدون مداخله نمایندگان حکومت و دستورالعملها. این پروژه هرچند موقتى است اما تأثیر بلند مدت و نهادینهاى برجاى مىگذارد: اهمیت قدرت حاکم.
مقررات بهداشتی همه چیز را تعیین میکنند؛ از نوع غذا گرفته تا شیوههاى دفن تا نوع محصولاتى که فرد باید بخرد و حتى مفهوم لذّت(Disciplinary power) . به تعبیر میشل فوکو، ابولا فرصتى است براى سرایت امر حاکم. در واقع شیوهاى براى تنظیم بدن نه در میادین علنى شکنجه، بلکه در اتاق خواب و خصوصى ترین بخشهاى حیات
قدرت مسلط در لحظه بیمارىهاى واگیر از فرصت استفاده مىکند تا خود را به گونهاى مشروع و با ترساندن افراد، بنمایاند و ثبت کند. براى همین است که ابولا به لیست وعدههاى انتخاباتى کاندیداها در انتخابات پیش رو در آمریکا پریده و به مکانیزمى براى مجادله سیاسى تبدیل شده است. آنچه از طریق بیماریهای فراگیرساخته مىشود، نوعی پلیسی شدنِ فضا از طریق قوانینی است که به پشتوانه ترساندن اتباع جامعه برای جلوگیری از مرگ، اجرا میشود. دقیقا همین جاست که صنعت پزشکى و فرامینش، قدرت حاکم را به عرصههای شخصى و ذهنى همگان سرایت مىدهد. آنچه بیش از بیمارى در خلال این هراس افکنى سرایت پیدا مىکند، قدرت حاکم است.
مقررات بهداشتی همه چیز را تعیین میکنند؛ از نوع غذا گرفته تا شیوههاى دفن تا نوع محصولاتى که فرد باید بخرد و حتى مفهوم لذّت(Disciplinary power) . به تعبیر میشل فوکو، ابولا فرصتى است براى سرایت امر حاکم. در واقع شیوهاى براى تنظیم بدن نه در میادین علنى شکنجه، بلکه در اتاق خواب و خصوصى ترین بخشهاى حیات.
بسیار مقاله خوبی بود. در واقع همواره همه دولتها و حکومتها به دنبال تسط و سلطه بیشتر بر مردم اند و تنها در ایجاد رعب و وحشت موفق اند و نه در بهبود کیفیت زندگی کسانی که بر آنها حکمفرانی می کنند. کاش آلترناتیوی ارائه شود تا از حکومتهایی به این شکل و به اسم دموکراسی و نظام سرمایه داری که دیگر دستشان رو شده است خلاش می شدیم. قدرتمندان سیاسی چپ و سرمایه دارانی که فقط به دنبال منافع خود هستند. با سپاس
رها / 28 October 2014