موزه چیزی شبیه استادیوم فوتبال یا سینما نیست. میزان استقبال از موزهها هم چیزی متفاوت با میزان استقبال از فوتبال یا سینماست. چند نفر در ایران هستند که ترجیح میدهند روزی که بلیت سینماها نیم بهاست، در صفهای طولانی بایستند اما هنوز موزههای شهرشان را ندیدهاند؟
در کشور ترکیه یک نویسنده در هیات یک مجموعه دار تلاش کرده است که اشیا و آثار ارزشمندی را گرد آورد و دنیای داستانش را با جهان واقعی پیوند دهد. «موزه معصومیت» حالا به یک جاذبه جدید در استانبول تبدیل شده، جایی برای نزدیک کردن زندگی به دنیای ادبیات.
شاید گمان نکنید که بشود یک رمان قطور را در کمتر از سه ساعت خواند، دید و شنید. اما در استانبول زیبا و به مدد نویسنده ترک، «اورهان پاموک»، میتوانید یک رمان قطور را در برابر چشمهایتان ببینید.
اورهان پاموک، ۶۰ ساله، اهل استانبول و از یک خانواده مرفه است. میگوید روزانه ده ساعت در دفتر کارش مشغول نوشتن است و اگر بتواند روزی نیم صفحه بنویسد که راضیاش کند، روز خوبی داشته. با همین نیم صفحهها در طول بیست سال، هشت رمان مشهور نوشته که سه تای آنها به فارسی هم ترجمه شدهاند: «قلعه سفید»، «برف» و «نام من سرخ».
موزه معصومیت، به گفته آقای پاموک جدیترین کار او در ۱۰ سال گذشته بوده است. در یکی از کوچههای فرعی پشت خیابان استقلال، همانجا که اغلب توریستها در پی برندهای مختلف روزی چند بار از آن میگذرند.
جانبخشی به اشیا
«خوشترین لحظه عمرم بود. هر چند نمیدانستم. اگر میدانستم، اگر قدر این موهبت را فهمیده بودم، آیا همه چیز تغییر نمیکرد؟ چرا! اگر این لحظه سعادت مطلق را باز شناخته بودم، دو دستی به آن میآویختم و نمیگذاشتم از دستم بگریزد. آن حال و هوای درخشان در یک آن مرا در بر گرفت. دمی بیش نپایید و با این حال چون ساعات یا سالیانی بر من گذشت. در آن لحظه، در آن بعد از ظهر دوشنبه، بیست و ششم ماه مه ۱۹۷۵ در ساعت یک ربع به سه، وقتی از بار گناه و تقصیر رسته بودی، به نظر میرسید که جهان هم از بند جاذبه و زمان شده است. (از متن کتاب موزه معصومیت)
روی یکی از دیوارهای موزه، ۴۲۱۳ ته سیگار نصب شده که زیر هر کدامشان قصهای، ماجرایی، تاریخی به چشم میخورد. زیر یکی نوشته: «دمی تصور کردم میتوانم او را ببوسم» یا «این یکی خیلی شهوانی است» یا یکی که زیرش نوشته: «لطفا مثل زنهای مینیاتوری ایرانی نباش». روی فیلتر همه آنها جای رژ لب «فسون» دیده میشود. اینها به گفته پاموک موجب تسلای کمال بودهاند. این دیوار انگار یک جور تقویم است. اگر کتاب را هم نخوانده باشید با خواندن متن نوشته شده زیر هر ته سیگار میتوانید بفهمید در آن لحظه فسون چه میکرده یا کمال موقع ملاقات او در چه اندیشهای بوده.
موزه، یک چیدمان همیشگی و شگفت آور است. ۸۳ بخش موزه درست منطبق بر ۸۳ فصل رمان طراحی شدهاند. نکته جالب آنجاست که پاموک صرفا در هر بخش به بازنمایی آنچه در کتاب نوشته شده بسنده نکرده است. هر بخش در واقع تصویری از استانبول میدهد و حال و هوای یک زمان معین را تداعی میکند که داستان در بسترش روایت شده است.
در بخشهایی از موزه معصومیت فیلمهایی نمایش داده میشود که در اواخر دهه پنجاه، شصت و هفتاد میلادی در استانبول تصویربرداری شدهاند. فیلمهای سیاه و سفیدی که فضای حزن آلود آن روزهای استانبول را برایمان تداعی میکنند. دوران حزن و دلتنگی که قهرمان داستان، کمال، به خیابانهای استانبول میرفت. حضور در محلههای فقیر نشین و دیدن تصویر معشوق در جای جای شهر باعث میشد او جغرافیای استانبول رابه گونهای دیگرکشف کند.
پاموک میگوید: «آدمهایی که سخت عاشق شدهاند خوب میدانند که عاشق گاهی دچار توهم میشود و تصویر معشوق را همه جا میبیند. این همان حسی است که «کمال» آن «دیدن شبح فسون» مینامد. در خلال ساخت موزه کارت پستالی مربوط به دهه هفتاد دریافت کردم که تصویر کوچکی از یک زن بر روی آن بود که دقیقا با «فسون» قصه مطابقت داشت. این تصویر در همه جاهایی که کمال، شبح فسون را دیده گذاشته شده است.»
«آنجا بود. در برابر برج ساعت دلمه باغچه ایستاده بود. یا در بازار بشیکتاش قدم میزد. مثل زنان خان دار کیف بزرگی به دست داشت یا حتی از آن هم عجیبتر میدیدمش که از پنجره طبقه سوم ساختمانی در گوموش سومو به خیابان خیره شده است. – از متن کتاب موزه معصومیت»
تصاویری از خیابان استقلال، سینماهای مشهور آن سالها، عکسهای قدیمی که پاموک در سالهای نوجوانی خود از خیابانهای نزدیک به محل فعلی موزه گرفته است و خیلی جزئیات دیگر که بر گرفته از رمان هستند موزه را به جهان عینی داستان برای ما تبدیل میکنند.
نمایش زندگی در موزه
موزه معصومیت، خلاف موزههایی که داستانی بخشهای مختلفشان را به هم پیوند نمیزند و صرفا بخشی از اموال پادشاهان و سلسلههای مختلفاند که بر اثر جنگ و خونریزی جا مانده یا به غنیمت گرفته شدهاند، سرشار از زندگی است. اشیای آن همه یا مربوط به زندگی روزمره دهه هفتاد مردم استانبول هستند یا اشیایی خیالی که پاموک آنها را به صورت سفارشی ساخته است تا همه چیز در موزه و رمان با هم منطبق باشد. پاموک درباره آنها میگوید: «توجه کنیدکه این اشیا دیگر خیالی نیستند. حالا بعد از ساختنشان آنها واقعی هستند.»
روی یکی از دیوارهای موزه، مجموعهای از بوسههای سینمای دهه شصت و هفتاد ترکیه نمایش داده میشود. پاموک این کار را برای ادای دین به سینمای ترکیه کرده است. سینمایی که در سالهای نوجوانیاش به هیچ وجه مورد توجه طبقه روشنفکر و مرفه جامه نبوده است و در بسیاری مواقع به آن کم لطفی شده است.
پاموک معتقد است برای مردمان مشرق زمین که بوسه و بوسیدن را از پدرها و مادرهایشان نمیآموزند، سینما بهترین معلم است. این اعتراف شیرینی از زبان مرد قصهپرداز دوران معاصر است. این یک حقیقت است که بسیاری از ما بوسه را از پردههای نقرهای سینماها آموختهایم.
وقتی به تماشای موزه معصومیت میروید، خاطرتان باشد که زندگی از جزئیات ریز و به هم پیوسته تشکیل شده است. قهرمان موزه معصومیت تلاش میکند گذشتهاش را در خاطرش نگه دارد. برای همین است که اشیا را نگه میدارد، میدزدد، انبار میکند به آنها معنا میدهد و نام مجموعه بر آنها میگذارد.
خالق موزه معصومیت معتقد است که اشیا بسیار قدرتمندند. آنها خیلی چیزها را به یادمان میآورند. پیدا کردن بلیت باطل شده سینما در جیب پیراهنی که سالها قبل پوشیدهاید، ممکن است شبی بینظیر در زندگیتان را به خاطرتان بیاورد. آفرینش چنین موزهای به قهرمان این روایت کمک میکند شهر و خودش را بهتر بشناسد. او موزهای ساخته برای همه ما تا ببینیم که در آن، مکان به زمان تبدیل میشود.
این موزه وقتی دیدمش من رو یاد پاساژ پروانه یا همون جمعه بازار خیابون جمهوری تهران افتاد، اونجا هم دقیقا مثل همین موزه میمونه، فقط با این تفاوت که اجناس به جای نمایش داده شدن به فروش گذاشته میشن و هرکسی میتونه موزه دار خودش باشه
dumuzi / 16 September 2014
خانم دهکردی گرامی شاید اطلاع نداشتید که رمان موزهی معصومیت با ترجمه زیبای خانم گلناز غبرایی از آلمانی به فارسی برگردانده شده و ایشان نام موزه ی بی گناهی را برآن کتاب نهادند و سال قبل انتشارات فروغ در آلمان آنرا انتشار دادند و جلسه رونمایی کتاب هم در کتاب فروشی فروغ در شهر کلن آلمان با حضور مترجم برگزار شد و بسیار مورد استقبال ایرانیان قرار گرفت. جهت اطلاع اما بر لیست ترجمه های کتاب آقای اروهان پاموک کتاب موزه بی گناهی را هم برلیست ترجمه های فارسی اضافه کنید با احترام لیله کوهی
ه . لیله کوهی / 18 September 2014
خانم كوهي گرامي با تشكر از تذكر شما من ليست كتابهاي پاموك كه در ايران مجوز نشر و ترجمه به فارسي را داشته اند نوشته ام.
مريم دهكردي / 21 September 2014
Trackbacks