در جمهوری اسلامی بر سر منابر و در رسانههای وابسته به حوزههای علمیه مدام گفته میشود فرهنگ غرب مسبب فروپاشی اخلاقی است. در رسانههای غربی هم همواره خبرهایی درباره قتل و غارت و تجاوز انتشار پیدا میکند. آیا واقعاً جوامع غربی به انحطاط اخلاقی گرفتار آمدهاند؟ گروهی از روانشناسان در پژوهشی که ۲۲ شهریور ماه/ ۱۳ سپتامبر در نشریه معتبر «ساینس» منتشر کردهاند به این پرسش پاسخ دادهاند.
گروهی از روانشناسان هلندی، آلمانی و آمریکایی برای سنجش میزان اخلاقمداری و نیکوکاری در جوامع غربی به زندگی روزانه ۱۲۰۰ شهروند کانادایی و آمریکایی راه پیدا کردند. آنها با استفاده از یک اپلیکیشن که به این منظور طراحی شده بود و روی تلفنها همراه نصب میشد، از ۱۲۰۰ شهروند کانادایی و آمریکایی بین سنین ۱۸ تا ۶۸ سالگی خواستند که هرگاه در زندگی روزانهشان یک کار اخلاقی یا غیر اخلاقی انجام دادند یا دیدند که کسی از اطرافیانشان یک کار اخلاقی یا غیر اخلاقی انجام داده است، در عرض یک ساعت از طریق این اپلیکیشن به پژوهشگران اطلاع دهند. این ۱۲۰۰ نفر همچنین اگر خبری هم میشنیدند مبنی بر اینکه یک کار اخلاقی یا غیر اخلاقی در محیط زندگیشان اتفاق افتاده است، میبایست پژوهشگران را از آن کار آگاه میکردند.
در طول روز، شرکتکنندگان در این پژوهش میبایست به پنج پرسش هم که به شکل اس ام اس به دستشان میرسید پاسخ دهند.
از نتایج این پژوهش چنین برمیآید که در زندگی روزانه انسانها در غرب سهم تجربههای بد و خوب بیش و کم برابر است. ۳۰ درصد شرکتکنندگان در این پژوهش، هر روز یک کار نیک و مبتنی بر همدلی و تفاهم با دیگران و در جهت کمک به همنوعانشان به انجام میرساندند. «وجدان کاری» در مفهوم وظیفهشناسی نیز در این پژوهش جزو نیکوکاری به حساب میآمد.
با این حال، بر اساس این پژوهش آسیب زدن به دیگران هم در زندگی روزانه انسان غربی در مرتبه بالایی قرار دارد. «آسیب زدن به دیگران» در این حد که برای مثال یکی از شرکتکنندگان گزارش داده که زنی را دیده که در اتوموبیل نشسته و در حالی که سه فرزند خردسال او در همان اتوموبیل روی صندلی عقب نشسته بودند، بدون توجه به سلامت فرزندانش سیگار میکشیده است.
بر اساس دادههای این پژوهش، درستکاری و صداقت یکی دیگر از چالشهای زندگی انسانها در غرب است: اگر گارسون فراموش کرد پول نوشیدنی مرا حساب کند، آیا به او اطلاع دهم؟ در آشپزخانه محل کارم، سرکهای را که همکارم در یخچال گذاشته است، پنهان از چشم او بردارم و با خودم به خانه ببرم؟ اگر کسی تلفن همراهش را جا گذاشته، به او اطلاع بدهم؟
از این پژوهش چنین برمیآید که مفهوم «اخلاق» و «نیکوکاری» بسته به جهتگیری سیاسی شرکتکنندگان نیز متفاوت است. شرکتکنندگان لیبرال بیشتر به موضوعاتی مانند عدالت اجتماعی، سرکوب نهادهای مدنی و صداقت حساسیت داشتند، در حالیکه محافظهکاران و مذهبیها بیش از همه به وظیفهشناسی نسبت به بالادست و به پاکیزگی و نظافت اهمیت میدادند.
روانشناسان: نیکی کنید
اما در هر حال، همه شرکتکنندگان، صرفنظر از جهتگیری سیاسی یا موقعیت اجتماعیشان گمان میکردند که خودشان نیکوکار و درستکارند و این دیگران هستند که کارهای غیر اخلاقی انجام میدهند. پژوهشگران احتمال میدهند که رسانهها هم در این میان در زندگی انسانها بیتأثیر نیستند. ما عادت کردهایم که رفتارهای غیر اخلاقی دیگران را در رسانهها ببینیم و در همان حال گمان کنیم که خودمان استثناء هستیم.
یکی دیگر از نتایج این پژوهش این است که نیکوکاری در انسانها احساس رضایت و خوشبختی ایجاد میکند. شرکتکنندگانی که برای حقوق پناهجویان فعالیت میکردند، یا با اهدای لباس و پول به همنوعانشان در حد امکاناتشان کمک میکردند، در آن لحظه احساس خوشبختی داشتند و گمان میکردند زندگیشان معنی پیدا کرده است.
از این پژوهش چنین برمیآید که نیکوکاری به دیگران سرایت پیدا میکند. در این پژوهش، شرکتکنندگانی که یک تجربه خوب در آغاز روز داشتند، تلاش میکردند، این تجربه را در باقیمانده روز با دیگری تقسیم کنند.
آیا این پژوهش به این معناست که بدی در جوامع غربی وجود ندارد و همه اخلاقی هستند؟ پژوهشگران به نتیجه بسیار تعیینکنندهای دست یافتهاند: به محض آنکه شرکتکنندگان در زندگی روزانهشان یک کار نیک انجام میدادند، برای مثال صادق و راستگو بودند یا به همنوعشان احترام میگذاشتند، در نظر آنان «جیره» کار نیک آن روز به اتمام میرسید و باقی روز را با وجدان آسوده به کاری میگذراندند که الزاماً یک کار اخلاقی یا نیک نبود. به یک معنا: نیکوکاری و اخلاق جیره و سهمیه مشخص روزانهای دارد.
همین پژوهش جهت روانشناسی را نشان میدهد این پژوهش بسیار شبیه پژوهش های اجتماعی است و ثابت میکند نظریه ها نمیتواند روان انسان را توضیح دهد فروید اعتقاد داشت هر کس که به مرگ فکر میکند بیمار است اما روانشناسان وجود گرا و اگزیستانسیالیست اعتقاد دارند که مرگ جزء واقعیت های زندگی است و هر کس که به آن فکر نکند بیمار است فروید فکر کردن به مرگ را نشان از ترس از عقیمی و اختگی میدانست که خود ناشی یا ایجاد کننده عدم امنیت است روانشناسان اگزیستانسیالیست مثل بکر، رولومی و یالوم که اکنون بسیار هم رایج شده است مثل فلسفه اگزیستانس مرگ و زندگی را در کنار هم میبیند و به همین دلیل میگوید که مرگ یک واقعیت زندگی است و عدم فکر به آن نشان مردگی میباشد اما فروید مرگ را مقوله ای خارج از زندگی میدانست و فکر کردن به مرگ را ناشی از یک اختلال معرفی میکرد تا کنون معیار های سلامت روانی چندین بار تغییر کرده است البته به روانشناسی اگزیستانس از زاویه دیگری نیز انتقاد وارد است مثلا این روانشناسی میگوید که چنان بزی و از دنیا استفاده کن که در هنگام مرگ لذتی نباشد که از دنیا نبرده ای و پس از مرگ سرزمینی سوخته برای آن باقی بگذار که آن را هم باد ببرد شاید این موضوعات در مورد خوبی ها صادق باشد اما در مورد خوشی ها خیر چون انسان هر چه بیشتر از خوشی های دنیا استفاده کند عطش آن افزوده شده و نمیتواند از دنیا دل بکند ضمن آنکه فلسفه وجودگرا و اگزیستانس مثل شخصیت های شاخص آن مانند سارتر پوچ گرا میباشد و به غایت انسان اعتقاد ندارد مثلا فرهنگ قناعت محور هند کجا و فرهنگ مصرف گرای آمریکا کجا و آیا یک ایرانی که برای آنکه حاجتش روا شود به زیارت میرود و گاها هم حاجتش روا میشود میتواند از روانشناسی اگزیستانس استفاده ببرد وقتی یک ایرانی در آخر عمر به قبر میرود هرچی بدبختی بوده از دنیا کشیده است و حالا نوبت بدبختی های آخرت میباشد میتواند زمین سوخته ای برای مرگ باقی بگذارد که باد آن را ببرد در حالی که باد او و خانه و کاشانه اش را برده است
عبداله / 14 September 2014