«وقتی تازه از دانشگاه فارغالتحصیل شده بودم، در یکی از ادارات دولتی فرم استخدامی پر کردم و به انتظار پاسخ ماندم. جوان بودم و تشنه آموختن و خوب می دانستم که کار، دانشگاهی بزرگتر است و چیزهای بیشتری برای آموختن دارد.
توی محیط کار آرام آرام شناخته شدم و دانستند که هر کاری را تلاش می کنم به بهترین شکل ممکن انجام دهم. با کمترین اشکال. یک روز به خودم آمدم و دیدم تقریبا همه کارهای داخلی آنجا را دارم یک تنه انجام میدهم. از رئیس و معاون تا همکاران هم رده با لبخند وارد میشدند. پروندهای را روی میزم می گذاشتند و میپرسیدند: تا فلان موقع حاضره؟! اوایل فکر میکردم باید این کارها را انجام بدهم اما بعدتر دیدم بیشتر آن کارها اصلا در حوزه وظایفم نیست. خلاصه که خجالت میکشیدم بگویم این که کار من نیست!»
اینها حرفهای سایه است. کارشناس ارشد شبکههای کامپیوتری یکی از ادارات دولتی و سی و پنج ساله که به گفته خودش ده سال است یاد گرفته در مواقعی که لازم است بگوید: «نه!»
«نه»: هم به خود، هم به دیگران
«نه گفتن» به اذعان بسیاری از روانشناسان و کارشناسان امور تربیتی، مهارتی است که باید از کودکی به فکر آموزش آن بود. همان وقتی که فرزندتان خواستههای نامعقول دارد فرصت مناسبی است که او را برای شنیدن این واژه به ظاهر ساده آماده کنید. گاهی هم او میگوید نه. اگر امکانش بود آن را بپذیرید تا او هم بتواند از این واژه استفاده کند. اینگه چگونه «نه» بگویید هم مسئله مهمی است. اگر در برابر هر درخواست کودک تنها بگویید «نه»، به نتیجه مطلوب نخواهید رسید. درست تر این است که مخالفتهایتان را برای موارد بزرگ و مهمی که پیش می آید نگه دارید. برای وقتی که واقعا کاری غلط است یا او به خطر خواهد افتاد.
در میان شمار زیادی از مردم این اتفاق به درستی نمیافتد. یعنی یا کودک هر چه می خواهد، درست یا غلط برایش فراهم می کنند. یا هیچکدام از درخواستهای کودک مورد قبول والدینش واقع نمی شود. این ماجرا در دوران نوجوانی با شدت بیشتری ادامه مییابد و بعد از آن و در دوره بزرگسالی است که عوارضش را در زندگی فردی و اجتماعی فرد نشان میدهد.
تحقیقات در این مورد نشان داده که نه گفتن دو گونه متفاوت دارد؛ یکی وقتی است که باید به خودمان بگوییم «نه» و دیگری زمانی است که به دیگران باید پاسخ بدهیم«نه».
سایه در پاسخ به این پرسش که «این مسئله را چطور حل کردی؟» پاسخ میدهد: « داشتم خسته می شدم. سال دوم همکاریام با اداره، دیگر رسما بریده بودم. هر روز صبح که بیدار میشدم با خودم میگفتم: اگر امروز کار خارج از حوزه وظایفم به من ارجاع شد عذرخواهی میکنم و میگویم کارهایم مانده. اما نمی شد. خجالت میکشیدم به مدیرم بگویم. میترسیدم کارم را از دست بدهم یا متهم به بیلیاقتی شوم. محیط برایم آزار دهنده شده بود. از دیدن همکارانم حال بدی پیدا می کردم. درخواست انتقالی به شعبه دیگری دادم اما موافقت نشد. تصور اینکه باقی سالهای خدمتم را باید با این شرایط بگذرانم ویران کننده بود. در نهایت به توصیه دوستم گرفتم به مرکز مشاوره مراجعه کنم. حل کردن این مسئله به تنهایی ممکن نبود و من این را به خوبی فهمیده بودم. همین موجب شد موضوع زودتر از آنچه فکر میکردم حل شود.»
مشاوران معتقدند وقتی هدفی را برای خود انتخاب میکنید برای رسیدن به این هدف باید به بعضی از خواستههایتان نه بگویید وگرنه به آن هدف نمیرسید. مثلا اگر تصمیم گرفتهاید وزن کم کنید راهی جز این نیست که موقع خوردن غذاهای خارج از برنامه غذایی یا شیرینی جات به خودتان یک نه بگویید. به قدر کافی بلند و محکم. یا مثلا اگر قصد خرید اتوموبیل دارید، باید جلوی خورده خرجهای اضافی را بگیرید و وسوسه خریدشان را با یک نه از خود برانید. پس اولین قدم برای فراگیری مهارت نه گفتن به خود، انتخاب اهداف سودمندی است که در خلال رسیدن به آن لازم میشود بگویید نه و پیش بروید.
کی باید به دیگران بگوییم نه؟
سایه می گوید: «خانم مشاور بعد از شنیدن ماجرا برایم مثالی زد. گفت که فرض کن امتحان داری و دوست خیلی نزدیکت میخواهد که شب امتحان کتاب و جزوه خودت را به او امانت بدهی. چکار میکنی؟ هر جا حس کردی توی چنین موقعیتی هستی و اولویت خودت از دیگران بیشتر است بگو «نه». تمرینش کن و میبینی که خیلی زود اتفاق میافتد. این در مقابل همه خواستههای دیگران ممکن نیست. باید آنها را طبقهبندی کنی. مثلا در محل کارت اگر کارهایت تمام شده و همکارت مثلا قصد دارد زودتر برود یا به هر دلیلی کار بیشتری دارد میتوانی درخواستش را بپذیری، اما درخواستهایی که برای تو مشکلات جدی بهوجود می آورند، آنهایی که این حس را به تو القا میکنند که گویی مورد سوءاستفاده واقع شدهای، با یک نه محترمانه به صاحبشان برگردان.»
اغلب کتاب هایی که در مورد «مهارت نه گفتن» منتشر شده است تاکید دارند که علاوه مشخص کردن اهداف و برنامههای هر کس در راه نه گفتن، باید مسیر رسیدن به آنها هم مشخص باشد. این کار به اعتماد به نفس کافی نیاز دارد. باید آنقدر در مسائل جزئیتر و با آدمهای نزدیکتر به خودتان نه گفتن را تمرین کنید تا مهارتش را یاد بگیرید. باید خودتان را باور داشته باشید. ترس تنها ماندن یا از دست دادن، در بسیار از موارد باعث میشود نتوانید در برابر خواسته دیگران کلمه سادهای مثل «نه» را به زبان بیاورید.
یکی دیگر از راههای فراگیری این مهارت، توجه کردن به رفتار و گفتار کسانی است که در اجرای این مهارت متبحر شدهاند. بی شک در اطراف هر کدام از ما حداقل یک نفر هست که این کار را خوب بلد باشد.
سایه در پایان گفتوگویمان لبخند میزند و میگوید: «مشاورم چیز مهمی را به من یادآوری کرد. آن هم این که گفتن نه به هیچوجه زشت با خودخواهانه نیست. در واقع برعکس اگر زیادی بگویی بله کم کم سلامت احساسی و جسمیات به خطر میافتد. آن سالهای سخت چون به موقع و به جا نه نمیگفتم همهاش مضطرب بودم. حالا بلدم قبل از اینکه متعهد به انجام کاری شوم، ببینم از لحاظ جسمی، قابلیتهای علمی و آکادمیک و روحی چقدر توانایی انجامش را دارم.»