گلوله، گرد، بزرگ و مرگبار، درست سه انگشت بالای باسن اصابت می‌کند. پوشکین با صورت در برف فرو می‌غلتد. دود خفیفی در نور سپیده‌دم می‌پراکند. شاهدان دوئل می‌دوند. شاعر سر بر‌می‌دارد؛ در حالی‌که لکه‌ سرخ خون برف را آغشته می‌کند. از رو‌به‌رو، ستوان دانتز با بازویی که هنوز پس از شلیک دراز مانده، پیش می‌آید.

پرتره‌ای از الکساندر پوشکین
پرتره‌ای از الکساندر پوشکین

فریاد پوشکین: «صبر کنید؛ حس می‌کنم به اندازه کافی نیرو برای شلیک کردن دارم.» اسلحه‌اش را برمی‌دارد. دانتز یک گام عقب می‌نشیند. برای محافظت، بازویش را روی قلبش جمع می‌کند؛ سپس منتظر می‌ماند. پوشکین دراز کشیده هدف می‌گیرد و شلیک می‌کند. شوک گلوله، که از بازوی راست دانتز گذشته، او را سرنگون می‌کند. پوشکین، مطمئن از شلیکش، فریاد می‌زند «براوو» و اسلحه را رها می‌کند. اما خیلی زود می‌فهمد که دانتز تنها زخمی سطحی برداشته … که دکمه یونیفورمش او را نجات داده است.

در کوپه کالسکه حریف، شاعر را منتقل می‌کنند.  پوشکین که از درد فوق العاده رنج می‌برد، در کتابخانه منزلش بستری می‌شود و دو روز دیگر دوام می‌آورد. در آخرین لحظات، وقتی دوستانش او را به پهلو می‌چرخانند، می‌شنوند که می‌گوید: «زندگی تمام شد. چیزی له‌ام می‌کند…»

بعد می‌میرد، در ۳۷ سالگی.

این واپسین پرده از زندگی شاعری است که روسیه، تمامی روسیه به سوگش می‌نشیند. درست مانند یکی از صحنه‌های رمانتیک بی‌شماری که پوشکین در جای جای آثار خود خلق کرده و منبع الهام اپراها، ترانه‌ها و باله‌های فراوان بوده‌اند. ماندلشتم، شاعر روس، می‌نویسد که باید زندگی را همانند یک اثر هنری ساخت و این را با در نظر داشتن پوشکین می‌گوید که توانست این کار را بکند. اما همه چیز به این فصل پایانی که بعضی مورخان ادبی آن را نوعی خودکشی ـ مرگی خود‌خواسته ـ تعریف می‌کنند، ختم نمی‌شود.

گذر از رنج به شعر

پوشکین

الکساندر پوشکین در میان آثار ولتر و مونتسکیو در سال ۱۷۹۹ متولد می‌شود. پدرش که مشاور نظامی است، سرگرمی و تفریح را ترجیح می‌دهد به هر چیز دیگر. نبود پدر، تاثیر مادر را در زندگی الکساندر پر رنگ‌تر می‌کند. اول این‌که او خیلی زود پی می‌برد که پدربزرگ مادری‌اش، آبراهام هانیبال، برده سیاه مورد علاقه پطر کبیر بوده است. دانستن این واقعیت، همه عمر پوشکین را رنج خواهد داد. ویژگی‌های فیزیکی به میراث برده از همین پدر بزرگ است که ردی عمیق بر روحیه الکساندر می‌گذارد: قد کوتاه، موهای فرفری، بینی پهن، لب‌های کلفت.

در فضای آن دوران، این موضوع زمینه تحقیر و تمسخر است. همین می‌شود که مادرش زشت می‌پنداردش. تحقیر شده از سوی مادر و نادیده گرفته شده از سوی پدر خوش گذران، الکساندر از دوستانش هم برخورد بهتری نمی‌بیند که پشت سر، «میمون» خطابش می‌کنند.

در نهایت، تربیت الکساندر به دایه‌ای واگذار می‌شود که برایش تمامی آثار فولکلور روس را با قهرمانان باشکوهش، جادوگران جارو سوارش، شعله‌های آتش غیرقابل توضیح در سیبری، جهنم، و ماجرای بوریس گودونف، تزار خفه شده در خون خود را تعریف می‌کند. الکساندر جوان، رها شده به حال خود، آثار لافونتن، مولیر، بومارشه و اشترن را می‌بلعد و این‌گونه می‌شود که در ۱۱ سالگی، نخستین اشعار خود را می‌نویسد. در ۱۲ سالگی به خودش عطر می‌زند و در  ۱۳ سالگی، متوجه مچ پای خانم‌ها می‌شود.

کثیف کردن کاغذ

در دبیرستان علم اخلاق، جبر، قواعد فصاحت و بلاغت، خوشنویسی، طراحی، سوارکاری، شنا و به‌ویژه رقص و شمشیر بازی را می‌آموزد.

Alexander-Pushkin-6
تندیسی از پوشکین

از این دو رشته آخری، الکساندر، بهترین استفاده را می‌کند، اما همان زمان، در سال ۱۸۱۶، یکی از آموزگارانش در دفترش می‌نویسد: «نهایت جاه‌طلبی پوشکین، درخشش در زمینه شعر است.» ولی استاد نیز درک او را سطحی می‌خواند و با صفت «فرانسوی» تحقیرش می‌کند. شاعر بودن، به باور بسیاری از مردم معاصر پوشکین، چیزی جز اتلاف وقت نیست. مادر یکی از دوستانش می‌پندارد: «نوشتن شعر، کثیف کردن کاغذ است.»

اما همه این تحقیرها بی تاثیرند: پوشکین هنوز نوجوان است که به توصیه یک مورخ شروع به کثیف کردن کاغذها می‌کند: شعر، نمایشنامه، داستان. و همه چیز را به نظم در می‌آورد. از سوی دیگر، زنان را امتحان می‌کند و مهم‌تر این که خوشایند زنان است که او را ترکیبی از «میمون و ببر» توصیف می‌کنند. شرح فتوحاتش به گوش تزار هم می‌رسد که سخت اظهار نارضایتی می‌کند. اما پوشکین را سر رام شدن نیست. در آن زمان، فلسفه‌اش را در این شعار خلاصه می کند: «روسپیان، الکل و پیپ». با الهام از این نوع زندگی اشعاری می نویسد، سخت کلیشه‌ای.

شاعر بودن، به باور بسیاری از مردم معاصر پوشکین، چیزی جز اتلاف وقت نیست. مادر یکی از دوستانش می‌پندارد: «نوشتن شعر، کثیف کردن کاغذ است.»

سال ۱۸۲۲ اما با انتشار زندانی قفقاز، پوشکین چون عقابی اوج می‌گیرد. دوران سیاه‌ مشق‌ها به سر می‌‌آید. به دنبال آن، اوژن اونگین ـ شاهکاری که مدتی طولانی ناتمام می‌ماند ـ و بوریس گودونف اعجاب برانگیز از راه می‌رسند. به موازات این آثار، به سیفلیس مبتلا می‌شود، دوئل می‌کند، در محافل مد روز جست‌و‌خیز می‌کند، ناخن بلند کرده، به سر انگشت کوچکش کلاهک طلایی می‌کند و بدهی بالا می‌آورد. او که سال‌ها قربانی انواع و اقسام تحقیرها بوده، دیگر هیچ توهینی را بی‌پاسخ نمی‌گذارد، هیچ خوار شمردنی را هضم نمی‌کند، کوچک‌ترین برخورد بدی را بر نمی‌تابد. بلافاصله، کار به دوئل می‌کشد. مورخان از بیش از ۳۰ دوئل که پوشکین در آنها شرکت کرده، صحبت می‌کنند.

از لحاظ سیاسی، پوشکین میان دسیسه و اطاعت، تردید می‌کند. او علیه نیکلای یکم توطئه می‌کند، ولی بعد تقاضای کمک مالی می‌کند. گستاخ و چاپلوس توصیفش می‌کنند. به انجمن‌های مخفی با تمایلات اصلاح‌طلبانه می‌پیوندد. به موازات این فعالیت‌ها، دختر سروان و بی‌بی پیک را تحریر می‌کند. در همین دوران است که فالگیری برایش مرگی نابهنگام، در ۳۷ سالگی پیش‌بینی می‌کند.

تقلید مرگ

در سال ۱۸۳۱، پوشکین ازدواج می‌کند، با یکی از زیباترین و ساده‌لوح ترین دختران هم‌عصر خود: ناتالیا گونچارووا. دختر یکی از شوالیه‎‌های سنت ولادیمیر که کارش به جنون کشیده بود. مشهور است که مادر زود خشم دختر، محصول عشق نامشروع یک شاهزاده تاتار بود.

پرتره ناتالیا
پرتره ناتالیا

ناتالیا، خودش، دختر سبک‌سری است که کاری جز خرید لباس، گوش دادن به تعریف و تمجید هواخواهان بسیار و دلبری از آن‌ها ندارد. از راه رسیدن جورج شارل دانتز، جوان خوش بر و روی ۲۴ ساله، که همه دختران جوان مسکو رویای رقصیدن با او را دارند، وضع را پیچیده‌تر می‌کند.

پوشکین البته گرفتاری‌های دیگری دارد، بدهی‌هایی که برای پرداخت‌شان وادار به سرودن اشعاری نازل می‌شود. در همان دوران است که با گوگول ملاقات می‌کند. اما دانتز از دور و بر ناتالیا گشتن دست بر نمی‌دارد. در پترزبورگ نامه‌های بی‌امضا که از خیانت ناتالیا و بی‌توجهی شوهرش دم می‌زنند، دست به دست می‌شود.  پوشکین به خشم می‌آید. تنها راهی که برایش باقی می‌ماند این است که دانتز را به دوئل دعوت کند. این یکی اما زیر بار شایعات نمی‌رود. مدعی می‌شود که خواهر ناتالیا، کاترین را می‌خواهد. تا ازدواج با کاترین هم پیش می‌رود اما این کار هم پوشکین را آرام نمی‌کند.

زندگی پوشکین می‌رود که به قالب تقلیدی از اثرخودش  اوژن اونگین درآید که در آن قهرمان با دوستش در میان برف به دوئلی خونبار دست می‌زند. ۲۷ ژانویه ۱۸۳۷، پوشکین عمل آیینی شستن پاها را به‌جا می‌آورد، می‌گوید برایش تپانچه بخرند، پیش‌گویی فالگیر را یادآوری می‌کند و می‌رود تا خود را به کشتن بدهد.

مرگ بزرگترین شاعر روسیه، پیامدهای پیش‌پاافتاده‌ای دارد: ناتالیا، پس از یک دوره عزاداری معقول، به مجالس رقص باز می‌گردد و با یک ژنرال ستاد کل ارتش روسیه ازدواج می‌کند. به او سه فرزند می‌دهد.

یکی از سه دختر ازدواج نخستش، ماریا پوشکین،  بعدها به مدل آنا کارنینای تولستوی بدل می‌شود. دانتز هم از روسیه اخراج می‌شود، به فرانسه می‌رود، در سال ۱۸۵۲ به سناتوری می‌رسد و در سال ۱۸۸۴ در پاریس می‌میرد.