مهدی خزعلی، زندانی سیاسی که از ۲۲ روز پيش بازداشت و دست به اعتصاب غذا زده و دوبار سکته قلبی کرده است در شرايط وخيمی بهسر میبرد.
یک منبع آگاه که نام وی منتشر نشده، به هرانا، وبسایت مجموعه فعالان حقوق بشر در ايران، گفته است مهدی خزعلی «بر خلاف روز گذشته (چهارشنبه) نه میتوانست چشمهايش را باز نگه دارد و نه قدرت تکلم داشت».
مهدی خزعلی از ۲۲ روز پيش بازداشت و ابتدا به بند ۲ زندان رجايیشهر کرج (معروف به دارالقرآن) منتقل شد. وی پس از اعتصاب غذای خشک و در پی آن سکته قلبی به بيمارستان «امام خمينی» انتقال یافت.
روز پنجشنبه ۱۹ تيرماه، وضعيت عمومی مهدی خزعلی با تغييری ناگهانی، وخيمتر از روزهای گذشته گزارش شد و در اثر شدت آسيبهای وارد شده و قطع سرم، بیهوش شد.
مهدی خزعلی که برای هفتمین بار پیدرپی پس از اعتراضهای مردمی سال ۱۳۸۸ خورشیدی بازداشت شده است، به محض ورود به زندان دست به اعتصاب غذا زد.
از مهدی خزعلی در بند دو قاتلان حرفهای زندان رجاییشهر نگهداری میشود. او جزو آن گروه از زندانیان سیاسی به شمار میآید که «اصل تفکیک زندانیان» در موردش رعایت نشده است.
مهدی خزعلی فرزند آیتالله خزعلی از چهرههای محافظهکار ایران است. آیتالله خزعلی پس از وقایع انتخابات ۱۳۸۸ سال طی بیانیهای از وی اعلام برائت کرد.
مهدی خزعلی در پاييز سال گذشته به ۶ سال حبس محکوم شد.
نمیدانم مردم ایران در انتظار مهدی موعودند یا داعش و یا نیروهای آمریکایی که هیچ حرکتی اقدامی حمایتی اعتراضی انتقادی تاییدی تکذیبی ….خلاصه کنم با یک ضربالمثل کس نخارد پشت من جز ناخن انگشت من خزعلی و خزعلی ها خوب یا بد بدرستی و یا نادرستی میایند و میروند ما نیز به همچنین ایا زمان ان نرسیده کمی هم به اطرافمان بنگریم تا دریابیم چقدر دردناک است بدانی و ببینی و بی اهمیت از همه چیز بگذری اگر به کشورهایی نظیر اروپای شمالی نگاهی بیندازیم فقط زنان بیحجاب و مردان مستشان را میبینیم اما همکاری و احساس مسئوليت انها را در امور اجتماعی انها را نمیبینیم که چگونه در تمام امور جامعه فعالند مردم ما خودرای خودبین و خودخواه هستند و این باور که ما ایرانیها باهوشتریم زرنگتریم قدیمیتریم هنرمندتریم پدرمان را دراورده تحمل نظر متفاوت را نداریم وهمین باعث تفرقه ما شده در ثانی نمیخواهیم به خود سختی بدهیم مگر چقدر زحمت دارد فهمیدن و خواندن و دانستن .اینطور که ما پیش میرویم سرنوشتی بهتر از عراق و سوریه ولبنان در انتظارمان نیست
ارش بابا / 11 July 2014
بخاطر دارم دی ماه ۵۷ جلوی دانشگاه تیراندازی بود همه در جوی اب مخفی شدیم جوانی برومند در حال سنگاندازی به گاردیها بود میانسالی که در نزدیکی ما بود جوان را صدا زد :الان میکشنت بیا تو جوب او فریاد زد یا مرگ یا آزادی .کجایند امثال او چه بلایی سرمان آمده چرا اینقدر با هم غریبه شدیم .حکومت با پول چنان تفرقه ای بین ما بوجود آورده که حتی پدر و فرزند هم هرکدام برای خودشان میکوبند انها اصلا ریال را دوست ندارند عاشق دلارند اما برای اینکه دست مردم نباشد به هر بهانه ای از دست مردم درمیاورند تا پول بااهمیت تر از هر چیز دیگری باشد تا هر کس به تنهایی به فکر جناب خویشتن باشد .همینگونه که میبینید چقدر موفق شدند .تنها در جمع
ارش بابا / 11 July 2014
متاسفانه در سال 57 موفق به کار خاصی نشدیم جز اینکه کشته دادیم تا ملانصرالدین ها و فرزندان بیشمارشان را بر تخت سلطنت بنشانیم. پیش از آغاز جانفشانی باید دید از خودمان و دنیا چه می خواهیم وگرنه همان وضع سال کذا در پیش خواهد بود. مقال بارز کسی که نمی داند چه می خواهد همین برادر روزه دار ماست که اصولا معلوم نیست چه آرمانی دارد. بسیجی خیبر، بچه ی بیت ملای اعظم ، صاحب بنگاه نشر اکاذیب و کسی که سالهای سال دمخور و یاور خلافکاران بزرگ بوده متحول شده ولی معلوم نیست از چه حالی به چه حالی. آرزو دارم روی آرامش را با وجدانی راحت ببیند
Delavar / 11 July 2014