در مدارس ایران، زبان و ادبیات فارسی از سال اول دبستان تا سال آخر دوره‌ متوسطه تدریس می‌شوند. طبیعتاً در سال‌های اولیه‌ دبستان هدف اصلی آموزش زبان و ادبیات به کودکان مهارت در خواندن و نوشتن است. اما در سال‌های بالاتر، علاوه بر تفکیک این دو درس، آموزش زبان‌شناسی و دستور زبان و همچنین تدریس ادبیات به شکلی جدی‌تر و حرفه‌ای‌تر، در دستور کار نظام آموزشی قرار می‌گیرد.

دوران تاریک ادبیات و زبان فارسی در مدارس ایران
دوران تاریک ادبیات و زبان فارسی در مدارس ایران

«آشنایی با شیوه‌ها و قواعد درست نوشتن، کسب مهارت در کاربرد صحیح کلمات و زیبانویسی، تندنویسی و درست‌نویسی در قالب خط تحریری» و «تقویت مهارت‌های گوش دادن، سخن گفتن، گفت‌وگو، خواندن و نوشتن» از اهداف کتاب زبان فارسی دوران متوسطه است. از دیگر اهداف تدریس ادبیات فارسی در دوره‌ متوسطه، «کسب مهارت درست‌نویسی، آشنایی با آثار برجسته‌ ادبی، درک زیبایی آثار ادبی، دریافت اندیشه‌های والای انسانی در آثار ادبی» ذکر شده‌.

یکی از مدرسان کارگاه‌ نویسندگی کودکان و نوجوانان: «نظام آموزشی، ادبیات معاصر ایران را به رسمیت نمی‌شناسد. کتاب‌های ادبیات خلاصه شده در فرازهایی از ادب کهن و بعدش هم ادبیات به اصطلاح مقاومت.»

کتاب «زبان فارسی» در دوره‌ دبیرستان، به چهار بخش زبان‌شناسی، دستور زبان، نگارش و املا تقسیم شده است.

کتاب ادبیات فارسی، در چهار سال دوره‌ متوسطه شامل بخش‌های مختلفی است: ادبیات حماسی، ادبیات داستانی سنتی، ادبیات داستانی معاصر، ادبیات پایداری، ادبیات جهان، ادبیات غنایی، ادبیات دوران مشروطه، سفرنامه، حسب‌ حال و زندگی‌نامه، ادبیات تعلیمی، شعر دوران جدید، تحلیل آثار ادبی، ادبیات انقلاب اسلامی و ادبیات عرفانی.

گفتنی‌ است که آثار شاعران و نویسندگانی مانند احمد شاملو، صادق هدایت، فروغ فرخ‌زاد، هوشنگ گلشیری و …، کاملاً از کتاب‌های درسی سانسور شده‌اند.

در حوزه‌ شعر معاصر، هرچند شعرهایی از اخوان ثالث و شفیعی کدکنی در کتاب ادبیات فارسی دوران متوسطه آمده، اما بخش زیادی از این کتاب‌ها را، نام‌هایی چون علی‌رضا قزوه، سلمان هراتی، فاطعه راکعی، طاهری صفارزاده و موسوی گرمارودی اشغال کرده‌اند.

با این تفاصیل می‌پرسیم آیا آموزش ادبیات و زبان فارسی، به اهدافش دست می‌یابد؟ آیا دانش‌آموزان به طور نسبی و به فراخور سن و سال‌شان با ادبیات ایران و جهان آشنایی پیدا می‌کنند؟

ادبیات معاصر ایران رسمیت ندارد

کتاب‌های درسی ادبیات فارسی
کتاب‌های درسی ادبیات فارسی

یک نویسنده و مدرس کارگاه‌ نویسندگی کودکان و نوجوانان که مایل به ذکر نامش نیست، به رادیو زمانه می‌گوید: «وقتی از شاگردانم در یک کارگاه نویسندگی پرسیدم چند تا نویسنده و شاعر می‌شناسید، یا کسی را نمی‌شناختند، یا از شاعرهای دست‌ ‌چندم ایران نام می‌آوردند که به استخدام آموزش و پرورش درآمده‌اند و کتاب‌های درسی سفارشی می‌نویسند. چند وقت است که به اصرار دانش‌آموزانم هر هفته یک شاعر و نویسنده‌ ایرانی را معرفی می‌کنم و خودشان تا جلسه‌ بعد یک اثر از او پیدا می‌کنند و در کلاس ارائه می‌دهند. اغلب زنگ انشاء را دوست دارند و کلاً ادبیات جزو درس‌های مورد علاقه‌‌شان شده. اما جدیداً متوجه شدم که بعد از حضور در این کارگاه نویسندگی، دیگر کتاب فارسی‌شان را به رسمیت نمی‌شناسند و حتی یکی-دو نفرشان هم به معلم‌ها اعتراض کرده‌اند که “این چه کتابیه”.»

یکی از معلمان ادبیات فارسی: «تغییر سلیقه و طبع کودکان و کتاب‌های دم‌دستی و رمان‌های بی‌مایه از عوامل کاهش توانایی دانش‌آموزان در خواندن و نوشتن است.»

این نویسنده درباره اهمیت ادبیات معاصر در کتاب‌های درسی می‌گوید:

«نظام آموزشی، ادبیات معاصر ایران را به رسمیت نمی‌شناسد و بچه‌ها با بسیاری از بزرگان ادبیات ما آشنا‌ نمی‌شوند. دیپلم علوم انسانی می‌گیرند بدون این که حتی اسم احمد شاملو را شنیده باشند. در زمینه ادبیات غرب هم چیز دندانگیری وجود ندارد. کتاب‌های ادبیات خلاصه شده در فرازهایی از ادب کهن و بعدش هم ادبیات به اصطلاح مقاومت.»

این مدرس کارگاه‌ نویسندگی کودک و نوجوان، معتقد است که نظام آموزشی کودکان را به این سمت سوق می‌دهد که به ادبیات به عنوان فرصتی برای بالا بردن معدل نگاه کنند. وی نتیجه‌ بی‌توجهی به مهارت خواندن و نوشتن را، پرده‌نویسی‌های اشتباه، زیرنویس‌های غلط تلویزیون، غلط‌های املایی و غلط در خواندن متن توسط نمایندگان مجلس می‌داند.

او می‌گوید: «تا جایی که می‌دانم، بر خلاف ما، غربی‌ها اهمیت خاصی برای مهارت خوندن و نوشتن قائل‌اند. در ایران جای خالی کرسی‌های ادبیات داستانی، کارگاه‌های نویسندگی خلاق در دانشگاه‌ها (توسط نویسندگان واقعی، نه اساتید معمولی) کاملاً محسوس است.»

کارشناسان آموزش و دبیران چه می‌گویند؟

در سطح جامعه‌ ایران، به خصوص در میان نسل‌هایی که آموزش متوسطه‌ را پیش از انقلاب ۱۳۵۷ گذرانده‌اند، گفته می‌شود که دیپلمه‌های قدیمی، باسوادتر از دانشجویان امروزی هستند. نسل‌های اول و دوم انقلاب درک و آشنایی بیش‌تری با ادبیات فارسی (به خصوص ادبیات کهن) داشتند، با زبان فارسی آشناتر بودند و لاجرم از توانایی بیشتری هم در نوشتن برخوردار بودند.

شیرزاد عبدالهی، کارشناس مسائل آموزشی: «ذخیره‌ فکری دانش‌آموزان از دوران متوسطه مشتی محفوظات پراکنده و بی‌ربط است که اغلب همان‌ها را هم فراموش می‌کنند.»

شیرزاد عبدالهی، کارشناس مسائل آموزشی، در این‌باره به رادیو زمانه می‌گوید: «خیلی‌ها حسرت روزهایی را می‌خورند که به کودکان ۱۰-۱۲ساله از کلیله و دمنه دیکته می‌گفتند و بچه‌ها اشعار حافظ و سعدی را بی‌غلط می‌خواندند. حتی برخی‌ها ادعا می‌کنند که بچه‌ها با مدرک ششم ابتدایی قدیم، به اندازه‌ دانشجوهای حالا سواد داشتند. به نظر من در گذشته، بزرگ‌ترها درکی از فضای ذهنی کودکان و اصولاً دنیای کودکی در مباحث آموزشی نداشتند و با همان معیارهای دنیای بزرگ‌ترها برای بچه‌ها برنامه‌ریزی آموزشی می‌کردند. اما در آموزش و پرورش نوین اصل بر این است که مطالب درسی متناسب با فضای ذهنی کودک و درک او تهیه شود. کودکان تا ۹ سالگی درکی از مفاهیم انتزاعی ندارند. مفاهیم انتزاعی از ۹ تا ۱۳ سالگی به‌تدریج در ذهن کودکان شکل می‌گیرد. “در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد / عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد” این شعر زیبای حافظ را یک کودک ممکن است بر اثر تکرار حفظ کند و خیلی زیبا هم بخواند. اما کودک هیچ درکی از مفاهیمی مانند “ازل”، “پرتو حسن”، “تجلی” و “عالم” ندارد. شما اگر این شعر را برای یک کودک هفت – هشت ساله بخوانید او فقط مفهوم “آتش” و “پیدا شد” را درک می‌کند و اصولاً قادر به فهم محتوای عرفانی این شعر نیست.»

عبدالهی اما معتقد است این ادعا که قدیمی‌ها باسوادتر بودند، نیاز به تحقیق دارد. وی به سویه‌ نوستالژیک این باور اشاره می‌کند و می‌گوید: «مهم‌ترین سرگرمی بچه‌های قدیمی کتاب بود. خواندن کتاب هم در تقویت مهارت خواندن و نوشتن بسیار مؤثر است. اما بچه‌ها، امروزه‌روز سرگرمی‌های بیش‌تری دارند؛ مثلاً بازی‌های کامپیوتری، و علاقه‌ زیادی به خواندن کتاب ندارند. از ادبیات کلاسیک و هر چیزی که بوی نصیحت بدهد گریزانند. بچه‌های امروزی اما خارج از محیط مدرسه امکانات بیشتری برای آموختن دارند و برخی از آن‌ها از این امکانات استفاده می‌کنند.»

این کارشناس مسائل آموزشی اما ناتوانی برخی از دانش‌آموزان دبیرستانی در خواندن و نوشتن متن‌های ساده را یک واقعیت می‌داند و در ادامه سخنانش می‌‌گوید: «از این نظر باید همچنان حسرت دانش‌آموزانی را بخوریم که از دیکته‌ کلیله و دمنه نمره‌ ۲۰ می‌آوردند.»

یک معلم ادبیات و زبان فارسی نیز در مقایسه‌ مهارت‌های خواندن و نوشتن بین کودکان امروز و نسل‌های گذشته، به رادیو زمانه می‌گوید: «البته که این مهارت‌ها رو به کاهش است.»

وی دلایل بسیاری، از جمله تغییر سلیقه و طبع کودکان و کتاب‌های دم‌دستی و رمان‌های بی‌مایه را از عوامل این کاهش توانایی می‌داند.

خواندن و نوشتن دو مهارتی هستند که کودکان باید در سال‌های اول مدرسه بیاموزند. اما عبدالهی معتقد است با وجود تأکیدی که در دوره‌ دبستان روی خواندن و نوشتن می‌شود، کودکان در پایان این دوره و حتی در مقاطع بالاتر این مهارت‌ها را در حد قابل قبولی یاد نمی‌گیرند و حتی مهارت صحبت کردن در این حد که یک دانش‌آموز بتواند در قالب چند جمله‌ ساده، واقعه‌ای را تعریف کند در آنها شکل نمی‌گیرد.

شیرزاد عبدالهی، کارشناس مسائل آموزشی: «دانش‌آموزان ایرانی دو بار در آزمون “پیزا” شرکت کرده‌اند و در جایگاهی نزدیک به انتهای جدول قرار گرفته‌اند.»

عبدالهی وضعیت دانش‌آموزان را وقتی به سال اول دبیرستان می‌رسند، «شگفت‌انگیز» توصیف می‌کند و می‌گوید: «بر اساس بررسی‌های شخصی که در سطح محدود انجام داده‌ام، فکر می‌کنم اگر از دانش‌آموزان قبولی سوم راهنمایی که وارد دوره‌ متوسطه می‌شوند و اغلب هم معدل بالای ۱۵ دارند، آزمونی در حد آموزه‌های دوره‌ ابتدایی شامل خواندن، دیکته، علوم و ریاضی برگزار شود، حدود ۳۰ درصد آن‌ها مردود می‌شوند و شاید کم‌تر از ۱۰ درصد نمره‌ عالی و خوب بگیرند. این انتظار منطقی است که دانش‌آموز ایرانی مهارت خواندن و نوشتن یک متن ساده را در دوره‌ آموزش عمومی یعنی تا پایان سوم راهنمایی فراگیرد. اما متأسفانه آموزش و پرورش به رغم برنامه‌ پرحجم آموزشی در هشت سال اول به این هدف نمی‌رسد. ذخیره‌ فکری دانش‌آموز از این هشت سال مشتی محفوظات پراکنده و بی‌ربط است که اغلب در معرض فراموشی هستند.»

این کارشناس مسائل آموزشی، ادامه می‌دهد: «البته از این گزاره نمی‌توان نتیجه گرفت که بچه‌ها در ریاضی و یا علوم وضع بهتری دارند. بچه‌های دبیرستانی در چهار عمل اصلی ریاضی که مربوط به دوره‌ ابتدایی است هم مشکل دارند. برای سنجش موفقیت نظام‌های آموزشی، در سطح بین‌المللی آزمون هایی تحت عنوان پیزا (PISA) هر دو سال یک‌بار برگزار می‌شود که شامل ریاضی، علوم و خواندن است. دانش‌آموزان ایرانی دو بار در این آزمون شرکت کرده‌اند و در جایگاهی نزدیک به انتهای جدول قرار گرفته‌اند.»

معمولاً دانش‌آموزان بااستعداد به رشته‌های ریاضی و تجربی روی می‌آورند. برای همین در علوم انسانی ضعف‌ها و کاستی‌ها بیشتر به چشم می‌آید. عبدالهی می‌گوید: «در کتاب‌های درسی دوره‌ متوسطه اشعار و متون کلاسیک فراوان است. با این حال دانش‌آموزان اغلب رغبتی به این مطالب ندارند. یک دلیلش این است که علوم انسانی در جامعه بر عکس علوم مهندسی و پزشکی خریداری ندارد و شاگردان درس‌خوان جذب رشته‌های ریاضی و علوم تجربی می‌شوند. در واقع ضعیف‌ترین شاگردان رشته‌ علوم انسانی را برمی‌گزینند.»

این کارشناس مسائل آموزشی، هدف از آموزش‌های دوره‌ دبیرستان را «آموختن خواندن و نوشتن و حساب کردن و آشنایی با مهارت‌هایی مورد نیاز یک شهروند برای زندگی در جوامع پیچیده‌ امروز می‌داند. برخی از این مهارت‌ها عبارتند از نوشتن یک درخواست اداری، انجام یک سخنرانی پنج دقیقه‌ای درباره‌ یک موضوع مشخص، انجام کارهای بانکی، آشنایی با کامپیوتر، احساس مسئولیت در قبال حفاظت از محیط زیست، توانایی ایجاد رابطه با انسان‌های دیگر از جمله جنس مخالف، توانایی طرح سؤال و همچنین توانایی انجام کار جمعی.

وی یکی از علت‌های ناکامی نظام آموزشی در رسیدن به این اهداف را، «فرهنگ شفاهی» می‌داند و می‌گوید: «جامعه ما یک جامعه‌ شفاهی است و کودکان ما در مدرسه بیشتر تحت تأثیر فرهنگ شفاهی اولیای خود هستند که غیر مستند و نادقیق است. بسیاری از این مهارت‌ها با مطالعه‌ کتاب‌های غیر درسی تقویت می‌شود. در حالی که در آموزش و پرورش ما اصولاً فرصتی برای طرح مسائل خارج از کتاب وجود ندارد. ادبیات کلاسیک ما دارای مضمون عرفانی است و جاذبه‌ای برای کودکان و نوجوانان ندارد. روش عرضه‌ آن هم به صورت خام است که توجه دانش‌آموز را جلب نمی‌کند. بچه‌ها ممکن است از طریق خانواده با ادبیات جدید آشنا شوند و عادت مطالعه در آنها پدید آید.»

یک معلم ادبیات در مقطع متوسطه، درباره کتاب‌های درسی ادبیات به رادیو زمانه می‌گوید: «مفاهیمی که در کتب ادبی هست با افکار دانش‌آموزان همسو و همساز نیست. دانش‌آموزان واقعاً درکی از این مطالب ندارند. من با علاقه تاریخ بیهقی درس می‌دهم. عاشق درس حسنک وزیر و نثر ابوالفضل بیهقی هستم. اما هیچ بازخوردی از شاگردانم نمی‌گیرم. برای‌شان این متون قابل درک نیست. چرا و اما و اگرهایی در ذهن‌شان شکل می‌گیرد. مثلاً این که “خب به ما چه که حسنک چه کرد و مسعود غزنوی به چی فکر می‌کرد؟ چرا حسنک این کار را کرد؟ چرا خلیفه این حرف را زد یا نزد و …”. در مورد شاهنامه‌ فردوسی هم همین وضع برقرار است.»

عبدالهی، کارشناس مسائل آموزشی، کتاب‌های درسی زبان و ادبیات را در ناکامی دانش‌آموزان مؤثر می‌داند، اما در همان حال به نقش فضای کلی مدرسه نیز اشاره می‌کند: «فضای مدرسه باید دانش‌آموز را تشویق به جست‌وجو کند. به قول مولانا آب کم جو، تشنگی آور به دست. باید در کودکان کنجکاوی و عطش ایجاد کرد. نمی‌شود تمام دیوان حافظ یا گلستان سعدی را در کتاب درسی جا داد. ادبیات جدید هم به کتاب‌های درسی راه یافته است. اما نظام آموزشی به گونه‌ای طراحی شده که دنبال نکات دستوری گیج‌کننده مانند مسند و مسند‌الیه و مضاف و مضاف‌الیه و قید و صفت و جناس و این جور چیزها در شعر حافظ می‌گردد و اگر یک ذره علاقه هم در بچه نسبت به ادبیات وجود دارد، زیر آوار تجزیه و ترکیب کشته می‌شود.»

یکی از مدرسان کارگاه‌ نویسندگی کودکان و نوجوانان: «جامعه‌ ما به همه چیز فکر می‌کند غیر از فرهنگ. وقتی فشار اقتصادی زیاد می‌شود، اولین چیزی که از سبد خانواده‌ها حذف می‌شود، کتاب است.»

یک معلم ادبیات در مقطع متوسطه نیز درباره دلزدگی دانش‌آموزان از ادبیات فارسی به رادیو زمانه می‌گوید: «به طور کلی تا زمانی که هدف دانش‌آموز و رویکرد دبیر، نمره، حفظ و امتحان باشد، دانش‌آموز حتی یک آشنایی حداقلی و کلی با ادبیات و زبان فارسی پیدا نخواهد کرد. در تدریس ادبیات به قدری از نکات تستی و کنکور و آرایه‌ها باید گفت که به جای حظ بردن از آثار ادبی، دل‌زدگی به بار می‌آورد.»

عبدالهی هرچند معضل کنکور، نگاه صرفاً اقتصادی و معطوف به شغل‌یابی در مسئله‌ آموزش و پرورش را از عوامل ناکامی آموزش ادبیات و زبان فارسی در مدارس می‌داند، اما به واقعیت دیگری هم اشاره می‌کند. او می‌گوید: «اما واقعیت مهم‌تر این است که نظام آموزشی ما کهنه و فرسوده است. بچه‌ها به مدرسه و درس علاقه ندارند. اغلب معلمان هم برای کار معلمی آموزش کافی ندیده‌اند. کتاب‌ها و مواد درسی هم بر اساس اصول روان‌شناسی و نیازهای واقعی کودکان تهیه نشده است. باید خانه‌تکانی اساسی صورت گیرد. بحث تحول در اسناد آموزش و پرورش هم مطرح است و در دستور کار قرار دارد. اما تحول مورد نظر مسئولان فاصله‌ آموزش و پرورش ما را با آموزش و پرورش مدرن دنیا بیش‌تر می کند.»

شیرزاد عبدالهی، کارشناس امور آموزشی می‌گوید: «در ایران بین آموزش‌های رسمی مدرسه و آموزش‌های غیر رسمی خارج از مدرسه، دره‌ای عمیق وجود دارد. در حالی که در تئوری‌های آموزشی، باید این فاصله پر شود. امروز در جهان از مدرسه بدون دیوار سخن می‌گویند که معنایش این است که باید دیوارهای بین آموزش‌های خانواده و مدرسه برداشته شود.»

عوامل غیر آموزشی

نویسنده و مدرس کارگاه‌ نویسندگی کودکان و نوجوانان، که مایل به ذکر نامش نیست، درباره عواملی که خارج از سیستم آموزشی، بر ناکامی آموزش و پرورش در رسیدن به اهداف خود تأثیر می‌گذارد، می‌گوید: «فکر می‌کنم همه درباره افول فرهنگی در جامعه توافق داریم. ایرانی‌ها ‌نسل به نسل نسبت به ادبیات بی تفاوت‌تر می‌شوند. جامعه‌ ما به همه چیز فکر می‌کند غیر از فرهنگ. وقتی فشار اقتصادی زیاد می‌شود، اولین چیزی که از سبد خانواده‌ها حذف می‌شود، کتاب است. در بحث تحریم‌ها کمر نشریات شکست، مخصوصاً نشریات مستقل. افزایش شدید قیمت کتاب، در کنار حضور پرقدرت تلویزیون و اینترنت در ایران دیگر هیچ امکان رقابتی باقی نگذاشته است.»

وی در پایان می‌گوید: «فکر می‌کنم جامعه ایران خیلی وقت است به این نتیجه رسیده که “نادانی توانایی است”. اغلب خانواده‌ها فرزندانشان را تشویق می کنند به ندانستن، فکر نکردن، نگفتن و … . حتی مکالمات روزمره‌ ما تحت تأثیر عادت‌ها و تعارف‌ها خالی از اندیشه‌اند. فکر می‌کنم در دوران تاریکی به‌سر می‌بریم.»