Opinion-small2

وعده واگذاری امور فرهنگی به مردم و کاهش تصدی‌گری دولت توسط حسن روحانی در دوران رقابت‌های انتخابات ریاست جمهوری و گزارش صدمین روز، واکنش اصول‌گرایان، آیت‌الله خامنه‌ای و مراجع تقلید را برانگیخت.

خامنه‌ای در دیدار با اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی ضمن تأکید بر وظیفه نظارتی و هدایتی دولت در قلمرو فرهنگ در “مقابله با مسائل مخرب فرهنگی”، هدایت و نظارت در مسائل فرهنگی را “همچون مراقبت باغبان از گلهای زیبا” به شمار آورد و گفت: “كندن علف‌های هرز در یك بوستان به معنای رشد گل‌ها و استفاده طبیعی آنها از آب و نور و هواست.”

خامنه ای

کتاب، مطبوعات، سینما، تئاتر، عکاسی، نقاشی، موسیقی، سبک زندگی، دانشگاه‌ها، مدارس، مساجد، نمازهای جمعه، و… از ابتدای انقلاب تاکنون تحت کنترل و هدایت رژیم بوده‌اند. یعنی دائماً در حال کندن علف‌های هرز از بوستان فرهنگ بوده‌اند.

دستاوردهای سرهنگی کردن

سایت اصول‌گرای الف- متعلق به احمد توکلی- در نقد وعده‌ها و سیاست فرهنگی حسن روحانی به نکاتی اشاره کرده تا ضرورت دخالت دولت را موجه سازد. اما آن اشارات، بهتر از هر چیز دستاوردهای ۳۵ سال سرهنگی در قلمرو فرهنگی را روشن می‌سازند.

سایت اصول‌گرای الف در موجه کردن  ضرورت دخالت دولت در امور فرهنگی به نکاتی اشاره کرده که بهتر از هر چیز دستاوردهای ۳۵ سال سرهنگی در قلمرو فرهنگی را روشن می‌سازند.

وبسایت الف نوشته است: “برای آقای رئیس جمهور باید توضیح داد که اگر سیاستگذاری فرهنگی را به کف جامعه بسپاریم، میل عموم به مصرف چیپس و پفک و فست فود گرایش دارد و درآینده، با نسلی چاق و دچار بیماری‌های قلبی عروقی مواجه خواهیم بود. باید به آقای رئیس جمهور یادآوری کرد که کف جامعه ما “اخراجی‌ها” را خیلی خیلی بیشتر از”جدایی نادر از سیمین”می‌پسندد.

کف جامعه میل به قلیان دارد که قطعاً برای سلامتی‌اش مضر است. کف جامعه ما، محیط زیست را آلوده می‌کند، کف جامعه ما، در صفحه فیس‌بوک مسی، آن فحش و فضیحت‌ها را می‌نویسد… تعارف چرا؟ کف جامعه ما همین است که هست… آیا در چنین جامعه‌ای، دولت باید خود را از فرهنگ کنار بکشد و سیاستگذاری فرهنگی را به کف جامعه بسپارد؟! “

“کف جامعه ما همین است که هست”، شاه کلید گشایش قفل سرهنگی در امور فرهنگی است. می‌گویند وضع فرهنگی خیلی خیلی خراب است و از آن ضرورت مداخله بیشتر را نتیجه می‌گیرند. اما نمی‌گویند که این وضعیت خراب، نتیجه ۳۵ سال مداخله شدید جمهوری اسلامی در حوزه فرهنگ است. چرا مسئله و مشکل با نقش کلیدی “عامل تصدی گری دولت” تبیین نمی‌گردد؟

کتاب، مطبوعات، سینما، تئاتر، عکاسی، نقاشی، موسیقی، سبک زندگی، دانشگاه‌ها، مدارس، مساجد، نمازهای جمعه، و… از ابتدای انقلاب تاکنون تحت کنترل و هدایت رژیم بوده‌اند.

کثرت‌گرایی ارزشی

آیا وضع آن قدر خراب است یا تنوع و تکثر فرهنگی و سبک‌های مختلف زندگی، تحمل‌ناپذیر بوده و بد قلمداد می‌شود؟ در جامعه‌ای که انواع کالاها تولید شده و در اختیار مردم قرار می‌گیرد، آنان آزادانه دست به انتخاب می‌زنند. “کثرت‌گرایی ارزشی” باید به رسمیت شناخته شود. چیزی که از نظر یک گروه خوب است، ممکن است از نظر دیگری خوب نباشد. کثرت‌گرایی ارزشی واقعیتی نازدودنی از زندگی دوران جدید است.

به امور مورد توافق جمعی توجه کنید. دشنام دادن را همه بد می‌دانند. اما نمی‌توان آن را از جامعه حذف کرد. لیگ فوتبال کشور پیشرفته انگلستان را بنگرید. تماشاگران آنان چگونه افرادی هستند؟ با تماشاگران تیم‌های رقیب خارجی چگونه رفتار کرده و چه دشنام‌هایی نثارشان می‌کنند؟ فینال فوتبال جام قهرمانی باشگاه‌های اروپا بین دو تیم یوونتوس ایتالیا و لیورپول انگلیس در ۲۹ مه ۱۹۸۵ در بروکسل را به یاد بیاورید که اوباشگری طرفداران اروپایی دو تیم، کار را به ۳۹ کشته و ۴۵۴ زخمی کشاند.

کار با دشنام و آتش و سنگ‌پراکنی و چاقوکشی آغاز شد. فحاشی بخشی از مسابقات ورزشی- خصوصاً فوتبال- است، نه کل جامعه. نمی‌توان با رویکردی نژادپرستانه، کل مردم یک جامعه را به خاطر فحاشی تماشاگران فوتبال محکوم به بی‌ادبی کرد.

کثرت‌گرایی ارزشی واقعیتی نازدودنی از زندگی دوران جدید است و باید در جامعه ایران به رسمیت شناخته شود.

کار فیس‌بوکی عده‌ای از ایرانیان با مسی اگرچه اخلاقاً ناروا و محکوم کردنی بود، اما در جهان فوتبال غربی هم این گونه رفتارها فراوان رخ داده و می‌دهد. مربی پرتقالی تیم ملی فوتبال ایران پس از پایان بازی با کره جنوبی چه واکنشی به مربی تیم ملی کره جنوبی نشان داد؟ این رفتار یک اروپایی فرهیخته در جهان فوتبال است.

در اکثر فیلم‌های سینمایی و سریال‌های تلویزیونی آمریکایی عبارت You fuck توسط زنان و مردان و پسران و دختران تکرار می‌شود، اما در زندگی عمومی چنین نیست. این هم بخشی از فرهنگ سینمایی آمریکایی است. آیا به صرف تکرار مدام این دشنام توسط هنرپیشه‌ها در فیلم‌ها می‌توان کل مردم آمریکا را بی‌ادب قلمداد کرد؟

ناممکن بودن سرهنگی

حالا فرض کنیم بخواهید به همین روش‌ها ادامه دهید. اگرچه تکنولوژی مدرن سرهنگی کردن در امور فرهنگی را ممکن ساخته است، اما انقلاب ارتباطات به طور کلی راه تک‌صدایی کردن جوامع و برساختن حکومت‌های توتالیتر و فاشیستی را ناممکن کرده است. به روزنامه‌ها و هفته نامه‌های داخل کشور بنگرید. چقدر تیراژ دارند؟ کنترل و توقیف آنها در زمانی که BBC و VOA و ده‌ها رسانه دیگر شبانه روز در حال پخش ساختارشکنانه‌ترین سخنان علیه جمهوری اسلامی و اسلام برای میلیون‌ها مردم ایران هستند، چه فایده‌ای دارد؟

اگرچه تکنولوژی مدرن سرهنگی کردن در امور فرهنگی را ممکن ساخته است، اما انقلاب ارتباطات به طور کلی راه تک‌صدایی کردن جوامع و برساختن حکومت‌های توتالیتر و فاشیستی را ناممکن کرده است.

روزنامه اصلاح‌طلبی که چند ده هزار تیراژ بیشتر نداشته، به بهانه یک مقاله توقیف می‌شود، اما همزمان میلیون‌ها ایرانی شاهد صدها خبر و میزگرد در توجیه و تحریک سرنگونی جمهوری اسلامی هستند. نویسنده مقاله محققانه‌ای که احتمالاً نصب الهی حضرت علی به حکومت را انکار کرده، بازداشت می‌شود، اما همزمان میلیون ایرانی مخاطب رادیکال‌ترین سخنان علیه محکمات اسلام‌اند که هیچ پاسخی جز تکفیر دریافت نمی‌کنند.

کتاب خاطرات آیت‌الله منتظری نه تنها در اینترنت در اختیار همگان قرار دارد، بلکه از طریق سی دی کوچک در داخل کشور به نحو گسترده‌ای توزیع شد. به تعبیر دیگر، اینک هر کس بخواهد، می‌تواند به هر اثر فرهنگی ممنوعه‌ای دسترسی رایگان داشته باشد.

کتاب نگاهی به شاه عباس میلانی توسط نویسنده به فارسی ترجمه و در اینترنت به طور رایگان در اختیار همگان قرار گرفت. کتاب اقتصاد سیاسی مناقشه اتمی ایران دکتر رنانی که مجوز انتشار دریافت نکرد، در اینترنت به طور رایگان در اختیار همگان قرار دارد.

فقط مقاله و کتاب نیست. کدام شعر و آهنگ و فیلم و عکس و نقاشی را اینک می‌توان مخفی و سانسور کرد؟ مداخله دن کیشوت‌وار فقط به شکست سرهنگان عرصه فرهنگ منتهی نشده، بلکه هزینه‌های بسیار گزافی- از جمله هزینه‌های مالی- بر دوش مردم گذارده است. میزان بودجه تصدی‌گری فرهنگی جمهوری اسلامی از ابتدأ تاکنون چقدر بوده است؟

مداخله دن کیشوت‌وار فقط به شکست سرهنگان عرصه فرهنگ منتهی نشده، بلکه هزینه‌های بسیار گزافی- از جمله هزینه‌های مالی- بر دوش مردم گذارده است.

ستم‌دیدگی و رشد

بین دو مدعا باید تمایز قائل شد. اول- جلوگیری از آزادی بیان فرد، گروه یا اقلیتی خاص (مثلاً بهائیان). دوم- ممانعت از شنیدن صداهای متفاوت و متعارض توسط مردم. آن چه اینک ناممکن شده، دومی است، نه اولی. صدای تمامی افراد، گروه‌ها و اقلیت‌ها قابل شنیدن است. بهائیان اینک بخوبی صدایشان به گوش می‌رسد. ستم‌هایی که بر آنها رفته و می‌رود، به نحو گسترده‌ای بازگو شده و همدلی جهانی یافته است. کتاب‌هایشان هم بخوبی توزیع می‌شود.

ستم دیده، در موقعیت مظلومیت قرار گرفته و بیشتر جلب توجه خواهد کرد. آثار ممنوعه، ولع دیگران را بر می‌انگیزانند تا دیده و خوانده و شنیده شوند. سرکوب فرهنگی، در عصر جدید، نقض غرض است. آثار اصلی مارکس و مارکسیست ها، اینک که آزادانه در کشور انتشار می‌یابند، بیشتر طالب دارند یا وقتی ممنوع بودند؟

هر اندازه که جمهوری اسلامی با سبک‌های زندگی غربی بیشتر مبارزه سرهنگی کرده است، آن سبک‌ها بیشتر رشد کرده و نسل جوان بیشتر تابع مدهای غربیان شده است. الگوهای نسل جوان به ترتیب عبارتند از: هنرمندان خارجی، ورزشکاران خارجی، هنرمندان داخلی، ورزشکاران داخلی. روشنفکران و سیاستمداران و روحانیان در رتبه‌های بعدی قرار می‌گیرند.

دولت قلمرو حق است نه خیر. دولت یا رژیم سیاسی حق ندارد که نظام ارزشی یا سبک خاصی از زندگی را به عنوان سعادتمندانه‌ترین به مردم تحمیل کند.

دولت قلمرو حق یا خیر؟

دولت قلمرو حق است نه خیر. دولت موظف به رعایت حقوق شهروندان است. حکومت باید شرایطی فرآهم آورد تا حقوق اساسی کلیه مردم به عنوان “شهروندان آزاد و برابر” رعایت شود. اما این که خیر یا خوبی یا زندگی سعادتمندانه چیست؟

مدل‌های متفاوت و متعارضی برای خیر و سعادت وجود دارد. دولت یا رژیم سیاسی حق ندارد که نظام ارزشی یا سبک خاصی از زندگی را به عنوان بهترین یا سعادتمندانه‌ترین به مردم تحمیل کند.

به تعبیر آمارتیاسن و مارتا نسبام، حقوق‌بشر همان قابلیت‌هایی هستند که با تحقق آستانه اولشان “زندگی انسانی” می‌شود و با تحقق مرحله دومشان “زندگی خوب” می‌شود. مردم پس از دستیابی به این توانایی‌ها و قابلیت ها، می‌توانند آزادانه نظام‌های ارزشی متفاوت و متعارض را انتخاب کنند.