هنگامى كه تهمينه به خوابگاه رستم وارد شد و نشان داد كه خواستار فرزندى از اوست، در عين حال قول داد تا هرطور باشد اسب رستم را پيدا كند:
چو رستم برانسان پرى چهره ديد / ز هر دانشى نزد او بهره ديد
و ديگر كه از رخش داد آگهى / نديد ايچ فرجام جز فرهى
بفرمود تا موبدى پرهنر / بيايد بخواهد ورا از پدر
چو بشنيد شاه اين سخن شاد شد / بسان يكى سرو آزاد شد
بدان پهلوان داد آن دخت خويش / بدان سان كه بودست آئين و كيش
البته در اينجا اين پرسش پيش مىآيد كه در نيمه شب چگونه مى توان موبدى پيدا كرد تا عقد پهلوان را با تهمينه را جارى كند؟ بسيارى از ابيات اين بخش ممكن است از فردوسى نباشد. اما مى توان فرض كرد كه چون فردوسى در يك جامعه مسلمان زندگى مى كرده، خود را مجبور ديده است تا عقدى ميان تهمينه و رستم جارى كند. اما تمام اجزاى داستان نشان مى دهد كه سهراب نه محصول يك پيوند توام با زناشويى، بلكه محصول عشق است. و بخش تراژدى داستان نيز در همين نكته نهفته است. چون در بخشهاى بعدى مى بينيم كه پسر از پدر خود چيزى نمى داند.
[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20131027_Shahnameh_126_Parsipur.mp3[/podcast]
سرکار خانم شهرنوش پارسی پور،
من ناچارم که در اینجا به اختصار چند موضوع را بیان نمایم:
شما از کجا ادعا کرده اید که تهمینه به رستم “نشان داد
که خواستار فرزندى از اوست”؟
فرزند؟
شما بنظر می رسد که شرم آن داشته اید، که مستقیما بنویسید که تهمینه به رستم “نشان داد که خواهان همخوابگی با رستم می باشد”
مساله ای ظاهرا بسیار ساده
شما نیز ظاهرا گرفتار همان مشکلی شده اید، که طبق برداشت خود شما از فردوسی، گویا فردوسی گرفتار آن بوده.
شما ادعا کرده اید که احتمالا:
“چون فردوسى در یک جامعه مسلمان زندگى مى کرده، خود را مجبور دیده است تا عقدى میان تهمینه و رستم جارى کند.”
کدام جامعه مسلمانان؟ شما در مورد شکل گیری اسلام در ایران چه می دانید و چقدر مطالعه کرده اید؟
آیا علت این که شما هراس دارید بنویسید که تهمینه خواهان همخوابگی با رستم بوده، جامعه ی مسلمانان سوئد، آمریکا، فرانسه یا…می باشد؟ (من نمی دانم شما در کجا زندگی می کنید)
شما از کجا می دانید که در زمان شکل گیری داستان رستم و سهراب، (البته نه زمان جمع آوری آن توسط فردوسی، بلکه زمان بیان اولیه ی اسطوره های فلاتی که امروزه از آن بنام “ایران” یاد می شود) بشریت ساکن در آن مناطق می دانستند که تولد کودک نتیجه ی همخوابگی مرد و زن می باشد؟
و رستم فهمید!!! که تهمینه از وی یک فرزند می خواهد؟
بگذارید مثالی بزنم:
شما حتما کتاب “سیرت محمد” را خوانده اید (باید در اینجا تاکید کنم که من ضمن احترام به همه ی مسلمانان و همه ی ادیان دیگر، من مسلمان و یا پیرو هیچ مذهبی نیستم)
در این کتاب، که ایضا بیش از دویست سال پس از تولد ادعایی محمد نگاشته شده است، عبدالله بهمراه عبدالمطلب به دیدار عبدالمناف می روند (اتفاقی که سر راه می افتد بسیار جالب است و پیشنهاد می کنم خودتان آنرا برای درس آموزی در نگارش های خود بخوانید).
در خانه ی عبدالمناف عبدالله و آمنه، راهبه ی یک معبد، بهم علاقه مند شده و همان شب با هم همخوابه می شوند.
البته ابن حشام نیز بیش از دویست سال پس از “تولد” محمد ادعا می کند که برای این همخوابگی صیغه ی نکاح خوانده شد. لازم به ذکر است که حتی حداقل تا دو ده پس از “تولد” محمد، ازدواجی در آن مناطق وجود نداشت و بنا به ادعای اثبات نشده “روایات”، تازه با گسترش اسلام، ازدواج مستحب شده بود.
یک نکته ی جالبی در هردوی این داستانهای جعل شده وجود دارد.
هم محمد، و هم سهراب محصول یک همخوابگی یک شبه بودند. و این دوره ای در زندگی بشر بوده است، که کسی از زنان نمی پرسید که بچه ات را از کجا آورده ای و پدر بچه کیست؟
این دوره در همه ی جوامع بشری وجود داشته است. صرف داستان “حضرت سلیمان” که قضاوت تشخیص مادر اصلی یک کودک را به عهده داشت و از دو زن می خواهد که هرکدام یک دست کودک را گرفته و بطرف خود بکشانند، اما کسی نمی پرسد خب پدر بچه کجاست، گویای این حقیقت است.
برگردیم به داستان شما و فردوسی:
داستان رستم و سهراب قطعا بگونه ی دیگری بوده است.
در جمع آوری مهندسی شده ی فردوسی، که اساسا تلاشی دیرهنگام و شکست خورده برای بازسازی امپراتوری فروپاشیده ی ساسانیان توسط سامانیان بود، فردوسی با یک چرخش فاجعه بار قلم، سم و ویروسی را وارد زندگی بشر و بویژه انسانهای با گویش فارسی نمود، که بشریت برای زدودن آن شاید هنوز احتیاج به قرنها نیاز داشته باشد.
توجه کنید که در مسحیت این خدا نیست که نقش پدر را ایفا می کند، بلکه این پدر است، که به مقام خدایی ارتقاء می یابد، فرزند خود را “فراموش” می کند و به صلیب می کشاند.
در شاهنامه، این فرزند است که بدنبال یافتن پدر می رود، و در این مسیر دست به جنایات فجیعی می زند.
من در حال بازنویسی داستان رستم و سهراب تحت عنوان “سهراب در دستان مرگ” هستم.
دستان مرگ، استعاره ای است برای رستم “دستان”، که”همزمانی نام و نقش وی را نشان می دهد.
داستان از آنجا شروع می شود که سهراب در حال مرگ در دستان رستم افتاده و در زمانی بسیار کوتاه پیش از جان دادن (حالتی که بسیاری از انسانها هنگام مرگ دچار آن می شوند)، و بدین ترتیب تمام گذشته با سرعت زیاد در داستانی به آرامش پرواز پاورچین شهپرکها بازسازی می شود.
شاید فکر کنید که خب، من که داستان را تعریف کردم!
اما، تمام داستان در فصل آخر آن، یعنی “سپیده دم تهمینه” نهفته است که در باره آن سکوت می کنم.
به اعتقاد من، “نقالی” شاهنامه (قرآن اقوام فارس زبان) نیاز به نگاه متفاوتی به زندگی بشریت دارد، همانگونه که “قرائت” اوستا، تورات و انجیل و…
برای آشنایی با این ایده ها می توانید به سایت “پیتاهورا“ رجوع نمایید
با سپاس
مزدک مادرباوران و یکی دیگر
مزدک مادرباوران / 13 May 2020
فردوسی شعارش این بود که سی سال عمرش رو صرف حفظ آداب و فرهنگ ایران کرده.
بعد مجبور بوده عقد اسلامی بخونه برای تهمینه؟
تا کی این آداب درب و داغون … کهنه …
حسین / 16 September 2024