paakbaaz

شقایق شفیع پور داستان خود به نام نگاهی به پاک باز را به صورت اینترنتی برای من فرستاد که در کامپیوتر آن را خواندم و به نظرم داستان عجیبی رسید. نریمان، با چشم هایآبی و موهای بور از یک پدر انگلیسی و یک مادر ایرانی به دنیا آمده است. او دیوانه وار عاشق نراک، خواهر چشم سیاه و مو سیاه خود است و نمی‌داند با این عشق چه کند. نارین، خواهر دیگر او اما به دست یک باند مواد مخدر مورد تجاوز قرار گرفته و کشته شده است. او با فکر گرفتن انتقام خواهر خود به ایران آمده.
البته مادر او نیز از شوهرش طلاق گرفته و اینک با حالت بیمار در ایران زندگی می‌کند. قهرمانان این کتاب همه جوانانی پولدارهستند و اغلب مسیحی، البته بی آن که ارمنی یا آشوری باشند. ارمیا، پسرخاله قهرمان ماجوان شوخی است که محض خنده و شوخی خودش را زن نریمان معرفی می‌کند و دائم اطوار زنانه دارد، اما هرگز روشن نمی‌شود که آیا او یک همجنس گرا است یا نه. اما در کمال تعجب با دسته ای جوان دوست است که باهم تصمیم می‌گیرند بروند و از قاتلان خواهر قهرمان ما انتقام بگیرند.
آن‌ها مقداری سلاح تهیه می‌کنند و به بهانه خرید مواد مخدر وارد ساختمان متروکی می‌شوند و چند نفر را می‌کشند. قهرمان ما پیش از مرگ، رئیس باند را که به خواهرش تجاوز کرده را ادب می‌کند و ظاهرا اندام باروری او را می‌برد. یکی از پسرها تیر می‌خورد و آن‌ها موفق می‌شوند یک پزشک را به خانه بکشانند تا جوان تیر خورده را از مرگ نجات دهد. اوهم جوان را به حالت نیمه فلج از مرگ نجات می‌دهد.

[podcast]http://www.zamahang.com/podcast/2010/20131003_Ba_Khanome_Navisande_70_Parsipur.mp3[/podcast]