اول ماه مهر آغاز سال تحصیلی برای دانش‌آموزان ایرانی است. هر سال هزاران دانش‌آموز با ورود به مدارس در مناطق اقلیتی از حق تحصیل به زبان مادری‌شان محروم می‌مانند. مناطق اقلیت‌نشین دارای بیشترین آمار بی‌سوادی و کم سوادی هستند و سالانه شمار قابل توجهی از دانش‌آموزان در این مناطق ترک تحصیل می‌کنند یا دچار افت تحصیلی می‌شوند.

بر اساس برخی‌ آمار‌ها، ازجمله گزارش مركز پژوهش‌ها، در سرشماری سال ۸۵ (به نقل از شیرزاد عبداللهی، نویسنده و پژوهشگر)، نزدیک به ۴۰ میلیون از ۶۸ میلیون «جمعیت بالای شش سال در ایران»، یا بی‌سوادند یا حداکثر سوادشان در حد دوره راهنمایی است و ۹ میلیون و ۸۰۰ هزار نفر (۴/۱۵ درصد) از ایرانیان کاملاً بی‌سوادند. همچنین طبق آمارهای موجود، بیشتر شهروندان بی‌سواد یا کم سواد در مناطقی اقلیت‌نشین سکونت دارند.

به گفته علی باقرزاده، رئیس سازمان نهضت سوادآموزی ایران، استان‌هایی مانند سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی و کردستان دارای بیشترین آمار بی‌سوادی در کشور هستند. آیا تک زبانه بودن نظام آموزشی ایران را می‌توان به‌عنوان یکی از دلایل کم سوادی و بی‌سوادی در ایران دانست؟

میزان موفقیت یک دانشآموز در فرآیند آموزش جدای از استعدادها و محدودیت‌های فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی اوست که در پیوند با زبان مادری‌اش شکل میگیرد. تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع آموزشی بدون لحاظ کردن تفاو‌‌‌‌ت‌های زبانی و فرهنگی دانشآموزان در نظام آموزشی تک زبانه ایران ناقض اصل عدالت آموزشی و ازجمله عوامل اصلی ناکارآمدی سیستم آموزش در ایران است.

در اصل پانزدهم قانون اساسی ایران بر تدریس زبان‌ اقلیت‌ها تاکید شده، اما تاکنون این اصل قانونی به اجرا درنیامده است. جدا از آن تلاش‌ها برای تدریس به زبان مادری در ایران نتیجه‌ای در پی نداشته است. در آخرین دور انتخابات ریاست جمهوری، حسن روحانی به اقلیت‌ها وعده داد در دوران ریاست جمهوری او زبان مادری در مدارس و دانشگا‌ها تدریس شود. در بند چهار بیانیه شماره سه آقای روحانی آمده بود: «تدریس زبان مادری ایرانیان (کردی، آذری، عربی  و …) به طور رسمی در سطوح مدارس و دانشگاه‌ها در اجرای کامل اصل ۱۵ قانون اساسی.»

آیا کلید حل مشکلات مناطق اقلیتی در دست حسن روحانی‌ است و می‌تواند به وعده‌هایش جامه عمل بپوشاند؟ آیا اجرای اصل پانزدهم قانون اساسی در دولت وی امکان‌پذیر است و اساساً این اصل قانونی پاسخگوی مطالبات اقلیت‌ها هست؟ به مناسبت بازگشایی مدارس، در گفت‌وگو با شاهد علوی، عضو پیشین انجمن صنفی معلمان کردستان به این موضوع پرداخته‌ایم.

برخیها معتقدند که نظام آموزشی ایران به دلیل تکزبانه بودن، یک نظام ناکارآمد است. آیا صرفاً به خاطر تک زبانه بودن، میتوان نظام آموزشی ایران را یک سیستم ناکارآمد تلقی کرد؟

شاهد علوی: اگر بپذیریم کارآمدی در هر سیستمی در نسبت با موفقیت آن در نیل به اهداف و خروجی‌های سیستم تعریف می‌شود، به نظرمی‌رسد باید نظام آموزش و پرورش ایران را نظامی ناکارآمد تلقی کرد. قاعدتاً یکی از اهداف نظام آموزشی در ایران فراهم کردن امکان آموزش عمومی برای تمام افراد بین سنین هفت تا هجده سالگی است. آموزشی که متضمن جامعه‌پذیری کودکان و آماده کردن آن‌ها برای ورود مستقل به اجتماع، بازار کار یا آمادگی برای ورود به دانشگاه است. آمار بالای دانش‌آموزانی که به دلیل کاستی‌های فرآیند ‌‌آموزش و عملکرد نامطلوب سیستم آموزشی دوره تحصیلات عمومی را به پایان نمی‌رسانند و از ادامه تحصیل بازمی‌مانند به معنی ناتوانی نظام آموزشی در نیل به اهداف و در ‌‌نهایت ناکارآمدی آن است. حال پرسش این است که ناکارآمدی نظام آموزشی تک زبانه در ایران آیا ارتباط معناداری با تنوع زبانی در بطن جامعه دارد؟

شاهد علوی

مطالعات موردی که آمار بالای ترک تحصیل در مناطق غیر فارس زبان در ایران را نشان می‌دهد و مطالعات کلان‌تر که بر آموزش رسمی به زبان مادری به عنوان زبان اول آموزش همچون پیش شرط آموزش موفق در دوره عمومی تاکید می‌کنند تائیدی بر این مدعاست که تک زبانه بودن نظام آموزشی ایران یکی از دلایل بنیادی ناکارآمدی این نظام اموزشی است. میزان موفقیت یک دانشآموز در فرآیند آموزش جدای از استعدادها و محدودیت‌های فردی تابعی از فرهنگ اجتماعی اوست که در پیوند با زبان مادری‌اش شکل میگیرد. تمرکزگرایی آموزشی و همسانی منابع آموزشی بدون لحاظ کردن تفاو‌‌‌‌ت‌های زبانی و فرهنگی دانشآموزان در نظام آموزشی تک‌زبانه ایران ناقض اصل عدالت آموزشی و ازجمله عوامل اصلی ناکارآمدی سیستم آموزش در ایران است.

گفته میشود اگر مدارس به زبان‌های غیر از فارسی در مناطق اقلیت‌نشین دایر میشد باز والدین فرزندان‌شان را در مدارس فارسی ثبتنام میکردند. گویا زبانهای غیر فارسی قدرت و قابلیت کافی برای آموزش را ندارند. این نگاه درباره مناطق اقلیت‌نشین تا چه اندازه درست است؟

شکاف‌های اجتماعی بیش از هر چیز محصول نابرابری‌های اجتماعی و همداستانی بخشی از اجتماع با قدرت مستقر برای انکار حقوق بخشی دیگر از اجتماع است؛ ازجمله بدیهیترین و بنیادیترین حقوق انکار شده بخش‌های بزرگی از جامعه ایران حق آموزش به زبان مادری است.

این ادعا که زبان‌های غیر فارسی در ایران زبان‌های آموزشی نیستند ادعایی بی‌بنیاد و در خوشیبنانه‌ترین حالت از سر ناآگاهی است. زبان‌های کردی، ترکی، عربی و بلوچی و ترکمنی از جمله زبان‌های غیر فارسی در ایران هستند که در خارج از مرزهای سیاسی ایران در کشورهای مختلف زبان آموزش، تجارت و سیاست هستند. قاعدتاً خود را مرکز عالم امکان دیدن و چشم بستن بر واقعیت‌ها و تحولاتی که در کنار گوش ما در جریان هستند موجب می‌شود ناسیونالیست متعصب ایرانی شعری بگوید که در قافیه‌اش بماند. سال‌ها کاربرد زبان‌های مورد اشاره همچون زبان آموزش در خارج از ایران بی‌بنیادی ادعای کسانی را نشان می‌دهد که زبان‌های غیر فارسی در ایران را فاقد قابلیت لازم برای بدل شدن آن‌ها به زبان آموزش می‌دانند.

مایلم اینجا نکته‌ای را یاداوری کنم، این میل سرکش برای سخن گفتن از طرف مردمی که هنوز امکان به زبان آمدن نیافته‌اند بیماری رایج در میان سیاستمداران در همه جای عالم است و سیاسیون ایران هم از مبتلایان حاد آن هستند، اما آنچه در ایران شگفتی‌آور است ابتلای برخی از روشنفکران و چهره‌های صاحب نظر ایرانی به این بیماری است. از کسانی که مدعی هستند اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس در ایران حتی در صورتی که حق انتخاب داشته باشند مدارس تک زبانه فارسی را ترجیح می‌دهند باید پرسید بر اساس چه مطالعه‌ای چنین ادعایی را مطرح می‌کنند؟

اینگونه اظهار نظر‌ها نیاز به مطالعات گسترده میدانی و نظرسنجی‌های معتبری دارد که در کشور ما محلی از اعراب ندارند. تقویت علایق هویت‌طلبانه در میان اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس در ایران که تنها یک نشانه آن را می‌توان در رای بالای مناطق کردنشین و ترک‌نشین به کاندیداهایی دید که بر مطالبات هویتی- زبانی مردم تاکید می‌کنند از جمله شواهد قابل اعتنایی است که خلاف ادعای ناسیونالیست‌های ایرانی را در خصوص محبوبیت مدارس تک زبانه نشان می‌دهد.

فکر نمی‌کنید تدریس به زبان‌های مختلف در ایران به مرور موجب ایجاد شکاف یا کاهش همبستگی در بین مردم در مناطق مختلف شود؟

این تصور که تدریس به زبان‌های مادری و چند زبانه کردن نظام آموزشی موجب ایجاد شکاف بین اقلیت‌های ملی و قومی در ایران خواهد شد یا به شکاف‌های موجود شدت و عمق خواهد بخشید تصوری نادرست و ناشی از فهم سنتی از وحدت ملی است. وحدت زبانی مقدمه و پیش شرط ضروری وحدت ملی نیست و تنوع زبانی نیز لزوماً به افتراق و شکاف‌های اجتماعی منتهی نخواهد شد. در واقع آنچه به شکاف‌های اجتماعی دامن خواهد زد و آن‌ها را متراکم می‌کند نه تنوع زبانی و به رسمیت شناخته شدن حق آموزش به زبان مادری که تحمیل آمرانه یک زبان واحد به گروه‌های انسانی دارای زبان‌های متمایز است. نتیجه چنین تحمیلی نه وحدت ملی که همبستگی کاذب گروه‌های انسانی است که وحدت‌شان با کمترین فشار بیرونی در هم خواهد شکست. تجربه‌های در دسترس کشورهای دیگر نشان داده است که هیچ تضادی بین به رسمیت شناخته شدن حق آموزش به زبان مادری در یک کشور با حفظ یگانگی و وحدت ملی در آن کشور وجود ندارد. شکاف‌های اجتماعی بیش از هر چیز محصول نابرابری‌های اجتماعی و همداستانی بخشی از اجتماع با قدرت مستقر برای انکار حقوق بخشی دیگر از اجتماع است.

باور به اینکه ایران کشوری چند قومیتی است و زبان فارسی نه زبان ملی که زبان قوم فارس است و بنا به برخی زمینه‌های تاریخی و انتخاب‌های آشکارا سیاسی به زبان رسمی بدل شده است و همه اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس حق دارند از زبان مادری خود در مناسبات اجتماعی، مراجع رسمی و نظام آموزشی بهره بگیرند پیش شرط اراده سیاسی است که می‌تواند برای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی برنامه‌ریزی کند.

ازجمله بدیهیترین و بنیادیترین حقوق انکار شده بخش‌های بزرگی از جامعه ایران حق آموزش به زبان مادری است. لذا در ارتباط با این بحث خاص آنچه به شکاف‌های اجتماعی دامن می‌زند نه تدریس به زبان‌های مادری که تداوم تائید آشکار یا سکوت موافق ملت فارس در قبال سیاست‌های دیگر ستیز نظام حاکم در حق اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس در ایران است.

منظور شما از تجربهکشورهای دیگر کدام کشورهاست. میتوانید به طور نمونه به آنان اشاره کنید؟

هندوستان با سه زبان رسمی سراسری و بیست و دو زبان رسمی منطقه‌ای، کانادا با دو زبان رسمی، بلژیک با سه زبان رسمی، اسپانیا با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه‌ای رسمی، نروژ با دو گویش زبانی، سوئیس با چهار زبان رسمی، اتریش با یک زبان سراسری و سه زبان منطقه‌ای رسمی، سوئد با یک زبان رسمی و چهار زبان به رسمیت شناخته شده منطقه‌ای، افغانستان با دو زبان سراسری و دو زبان منطقه‌ای رسمی، ایتالیا با بیش از دوازده زبان که به جز ایتالیایی و زبان آلمانی در ایالت تیرول جنوبی بقیه زبان‌ها در مناطقی که زبان مادری بیشتر ساکنان آن است دارای وضعیت نیمه رسمی هستند، پاراگوئه با دو زبان رسمی، بولیوی با چهار زبان رسمی، قرقیزستان با دو زبان رسمی، قزاقستان با دو زبان رسمی، کوزوو با دو زبان رسمی سراسری و چهار زبان رسمی منطقه‌ای، آفریقای جنوبی با یازده زبان رسمی، تانزانیا با دو زبان رسمی، اسرائیل با دو زبان رسمی، عراق با دو زبان رسمی و سریلانکا با دو زبان رسمی از جمله کشورهای چند زبانه دنیا هستند که نظام‌های آموزشی چند زبانه دارند.

در قانون اساسی و به تبع آن نظام آموزشی هند ۲۲ زبان را به رسمیت شناخته شده‌اند و به عنوان زبان آموزش به کار می‌روند. زبان رسمی سراسری در اسپانیا کاستیانا یا‌‌ همان اسپانیولی است، اما علاوه بر این زبان، زبان‌های کاتالان، گالیسی و باسک در ایالت‌ها و مناطقی که زبان مادری ساکنان آن است زبان رسمی و ملی است و در نظام آموزشی نیز به کار می‌رود. با اینکه تقریباً ۹۸ درصد اتریشی‌ها آلمانی زبان هستند، اما زبان آموزشی در ایالت‌هایی که اقلیت‌های زبانی بیشتر در آنجا ساکن هستند به زبان اکثریت دانش‌آموزان هر مدرسه بستگی دارد. در افغانستان زبان‌های فارسی دری و پشتو زبان‌های رسمی سراسری است و در هر ولایتی زبان بیش از ۶۶ درصد از مردم زبانی دیگر غیر از این دو زبان باشد آن زبان به عنوان زبان رسمی سوم و زبان آموزش در آن ولایت به رسمیت شناخته خواهد شد. در عراق نیز زبان‌های کردی و عربی زبان‌های رسمی است و در مناطقی که ترکمان‌ها یا ارامنه سریانی اکثریت دارند زبان آن‌ها به عنوان زبان رسمی سوم در ‌آن منطقه تلقی می‌شود و علاوه بر این آن‌ها می‌توانند در مدارس خاص به زبان خود درس بخوانند.

غیر از اصل پانزدهم در قانون اساسی، حسن روحانی رئیسجمهور ایران درباره تدریس زبان مادری وعدههایی داده است. فکر میکنید در دولت یازدهم گامی برای تدریس به زبان مادری  برداشته شود؟

من درابتدا یادآوری کنم آنچه در اصل ۱۵ قانون اساسی ایران آمده است، تدریس زبا‌ن‌های محلی و قومی در کنار زبان فارسی است و نباید فراموش کنیم که تدریس زبان مادری در کنار زبان رسمی یا آنچه به غلط زبان ملی خوانده می‌شود به معنی چندزبانه کردن نظام آموزشی و به رسمیت شناخته شدن حق آموزش به زبان مادری نیست. البته اجرای کامل اصل ۱۵ قانون اساسی گام مثبتی است که باید از آن استقبال کرد، اما من به عملی شدن وعده‌های حسن روحانی چندان خوشبین نیستم. اجرایی کردن اصل ۱۵ قانون اساسی به اراده‌ای بالا‌تر از شخص رئیس جمهور و دولت او بستگی دارد چرا که اساساً بخش عمده سیاستگذاری در حوزه اقلیت‌های ملی در ایران در دست نهادهای فرابخشی و فرا دولتی است. آنچه باید از حسن روحانی توقع کرد تلاش جدی برای اجرای این اصل است که متاسفانه من چنین اراده‌ای در ایشان و دولت‌شان نمی‌بینم. باور به اینکه ایران کشوری چند قومیتی است و زبان فارسی نه زبان ملی که زبان قوم فارس است و بنا به برخی زمینه‌های تاریخی و انتخاب‌های آشکارا سیاسی به زبان رسمی بدل شده است و همه اقلیت‌های ملی و قومی غیر فارس حق دارند از زبان مادری خود در مناسبات اجتماعی، مراجع رسمی و نظام آموزشی بهره بگیرند پیش شرط اراده سیاسی است که می‌تواند برای اجرای اصل ۱۵ قانون اساسی برنامه‌ریزی کند. من چنین نگاه و ارده‌ای را در دولت و رئیس جمهور جدید غایب می‌بینم.