سهراب شهید ثالث
سهراب شهید ثالث، فیلمساز استثنائی ایران، دو فیلم اولیه بلند خود یعنی «یک اتفاق ساده» در سال ۱۹۷۲ و «طبیعت بیجان» در سال ۱۹۷۴ را قبل از مهاجرتش به آلمان ساخته است. او نیز از دکورهای طبیعی و بازیگران غیر حرفهای استفاده میکرد که از زندگی مردم ساده و بدون قهرمانپروری، الهام گرفته است.
سینمای شهید ثالث به نئورئالیسم نزدیک است و طبع شاعرانه نیز به آن افزوده شده است. من در سال ۱۹۷۹ با او مصاحبهای کرده بودم که از ستایش خود به نئورئالیسم ایتالیا و همچنین فیلمهای «ازو» ابراز کرده بود و در ضمن برای نگاه دقیق چخوف به زندگی جاری آدمها، احترام قائل بود. او اضافه کرد که «دغدغه اصلی من به نمایش درآوردن واقعیتها درباره زندگی مردم عادی اطرافمان است نه زندگی قهرمانها». شهید ثالث با فیلم «یک اتفاق ساده»، که جواهری کوچک است، در فستیوال فیلم تهران در سال ۱۹۷۲ جایزه بهترین کارگردانی را از آن خود کرد. او در این فیلم با هوشمندی و ظرافت، زندگی یک دانشآموز را به نمایش میگذارد که هیچ اشتیاقی برای رفتن به مدرسه ندارد و از سوی دیگر با داشتن مادری مریض و پدری ماهیگیر که درآمد کافی برای اداره خانواده ندارد، در تنگنا قرار گرفته است. این واقعگرایی ویژه در فیلم «طبیعت بیجان» نیز دیده میشود. این فیلم که برنده خرس نقرهای بهترین کارگردانی از فستیوال برلین در سال ۱۹۷۴ شد، پازلی از شور و هیجان و احساس است که تکههایی از زندگی کوچک از یک خانواده استثمار شده را به نمایش میگذارد. امیر نادری در سال ۱۹۷۵ با فیلم «مرثیه» داستان زندگی مردی را به تصویر میکشد که پس از گذراندن نه سال حبس، به زندگی دوباره در میان طبقات محروم شهر بازمیگردد که هر یک از آنها نیز تنها به گذران زندگی مصیبتبار خود چسبیدهاند و بهدنبال تکه نانی میگردند. فیلمهای قبلی او یعنی «خداحافظ رفیق» در سال ۱۹۷۰ و فیلم بینظیر «تنگنا» در سال ۱۹۷۲ نیز دارای ویژگیهای نئورئالیسم بودند.
خسرو سینایی و عباس کیارستمی
پس از انقلاب فوریه ۱۹۷۹ نفوذ نئورئالیسم ایتالیا در سینمای ایران حضور مشخصتری پیدا میکند. انقلاب ۱۹۷۹ نوعی زمینلرزه سیاسی و اجتماعی در ایران تلقی میشود و به دنبال آن، جنگ ایران و عراق (۱۹۸۰-۱۹۸۸) باعث عوض شدن دادهها در کشور شد. با تغییر فضا، بازگشت به سنت و ارزشهای اسلامی که توسط رژیم جدید جایگزین شده بود همه چیز را دگرگون کرد. در چنین فضایی، سینماگران نمیدانستند چه باید بکنند. برخی از سینماگران کشور را ترک کردند و برخی دیگر فعالیتهای سینمایی خود را متوقف کردند. فیلمهای داستانی جای خود را به واقعیاتی که در خیابانها جاری بود داده بود. در اینسالها تعدادی فیلم مستند ساخته شد. فضای آن روزهای سینمای ایران را میتوان با روزهای پس از جنگ جهانی در ایتالیا مقایسه کرد؛ دورهای که نئورئالیسم ایتالیا متولد شد.
خسرو سینایی که پیش از این در زمینه فیلمهای مستند فعالیت داشت در سال ۱۹۹۰ فیلم «در کوچههای عشق» را ساخت.
این فیلم که سال ۱۹۹۱ در کن نمایش داده شد داستان زندگی یک خانواده را روایت میکند که پس از جنگ ایران و عراق به شهر آبادان بازمیگردد. پسر ۱۷ ساله خانواده، خاطرات دوران کودکیاش را در میان خرابههای باقی مانده از شهر به یاد میآورد.
در سال ۱۹۹۰ زمینلرزه شدیدی شمال ایران را ویران کرد که الهامبخش فیلم شاهکار «زندگی ادامه دارد» عباس کیارستمی است. (جشنواره کن ۱۹۹۲-بخش نوعی نگاه). کارگردان روایتی از این حادثه در مرزی میان مستند و داستانی را پیش روی تماشاگر میگذارد. کارگردان مدتی به خود وقت فکر کردن درباره ساخت این فیلم میدهد تا ازجنبه فاجعهآمیز ماجرا فاصله بگیرد و کارش به یک فیلم تلویزیونی احساسی و اشکآلود تبدیل نشود. سپس دوربین بهدست میگیرد و به منطقه زلزلهزده میرود. کیارستمی برای یافتن دو بچهای که در فیلم «خانه دوست کجاست» بازی کرده بودند به شمال ایران میرود. کارگردانی که نقش او را در فیلم بازی میکند به همراه پسر خود در منطقهای کاملاً ویران شده به ضبط واکنشهای مختلف مردم میپردازد. در واقع کارگردان فیلم در میان کشتهشدگان بسیار زیاد این حادثه، به دنبال زندگی است. مرگ در مرکز این فیلم قرار ندارد. شور و شوق برای ثبت لحظات واقعی زندگی، بدون رخ دادن یک اتفاق خارقالعاده را در فیلمهای کوتاه و اولیه کیارستمی مانند «نان و کوچه» در سال ۱۹۷۰ و «مسافر» در سال ۱۹۷۴ نیز میتوان یافت. فیلم «زندگی ادامه دارد» کیارستمی در سال ۱۹۹۲ به جشنواره کن رسید و جایزه روسلینی را از هیئت داوران به ریاست ژیل ژاکوب دریافت کرد.