❗️هشدار: در این مطلب درباره پایان دادن به زندگی نوشته شده است. ممکن است خواندن آن برای شما آزار دهنده باشد.

دیدگاه

خودکشی فی نفسه عملی استیضاح کننده جامعه است: نزدیکان و شاهدان را میخکوب می‌کند و تاملات وجودی و تاثرات عمیق برمی‌انگیزد و به همین دلیل از دیرباز موضوع بحث‌های فلسفی و اجتماعی بوده است. آنچه غالبا حد غایی ناامیدی انسان دانسته می‌شود،‌ گاهی نیز نشانه و ابراز اختیار مطلق فردی بر مهم‌ترین و ارزشمندترین چیزی فهم می‌شود که می‌شود تصور کرد:‌ حیات.

خودکشی همچون واکنشی رادیکال به ستم سیاسی یا نشانه بحران عمومی کنش؟

‌ پس از خودکشی تراژیک محمد مرادی در اعتراض به سرکوب خونبار قیام «زن، زندگی، آزادی» در سال ۱۴۰۱، کیانوش سنجری، فعال سیاسی و روزنامه‌‌‌نگار، نیز در اعتراض به «در اعتراض به دیکتاتوری خامنه‌ای و شرکایش» به شکلی غم‌انگیز جان خود را گرفت. در شرایطی که پس از افول جنبش‌‌ سراسری در ایران، وضعیت سیاسی و اجتماعی کمتر مستعد برپایایی کنش‌های جمعی معنادار است، حالا خودکشی همچون ابزاری برای اعتراض به خشونت و سرکوب حکومت و هچون وسیله‌ای برای شکست سکوت و بی‌تفاوتی جامعه رفته رفته به دامی بدل شده که پیش‌روی «جان‌های بی‌قرار» قرار گرفته است.

اگر در ایران هستید و به خودکشی فکر می‌کنید، پیش از هر اقدامی با یکی از شماره‌های زیر تماس بگیرید:
اورژانس اجتماعی: ۱۲۳، اورژانس شهری: ۱۱۵، صدای مشاور: ۱۴۸۰، اورژانس روانپزشکی تهران: ۴۴۵۰۸۲۰۰.

در حافظه جمعی سیاسی ایرانی‌ها، مهم‌ترین گفتار مبتنی بر تلاقی مرگ و کنش سیاسی احتمالا  ایده «رد تئوری بقا» است که امیرپرویز پویان، از بنیان‌گذاران چریک‌های فدایی، آن را صورت‌بندی کرد. پویان معتقد بود که مبارزه مسلحانه باید انفعال و بقا به‌عنوان هدف نهایی را رد کند و به جای آن، به ایجاد پیشاهنگ انقلابی منجر شود. او تز دو مطلق را طرح کرد، بدین معنا که قدرت فائق حکومت از یک سو و فقدان کلی سازمان‌دهی طبقه کارگر از سوی دیگر، وضعی را ایجاد کرده است که در آن قدرت مطلق در برابر ضعف مطلق روبرو است. از نظر پویان، مبارزه مسلحانه این وظیفه انقلابی را داشت که این جو را در هم بشکند و تحرک سیاسی توده‌ای و فراگیر فرودستان و ستم‌دیدگان را ممکن سازد. خودکشی‌‌های فردی سیاسی سال‌های اخیر را شاید بتوان نوعی ترجمه «پایان تاریخی» از ایده رد تئوری بقای چریک‌ها دانست. با این تفاوت که چریک‌ها شکلی از مبارزه انقلابی را پیشنهاد می‌کردنند که برخلاف خودکشی، به‌دنبال تقویت روحیه و همبستگی جمعی بود. پویان معتقد بود که مبارزه مسلحانه باید انفعال و بقا به‌عنوان هدف نهایی را رد کند و به جای آن، به ایجاد پیشاهنگ انقلابی بینجامد.

تقلیل خودکشی به‌عنوان یک اقدام سیاسی، نه تنها ماهیت عمیقاً فردی آن را نادیده می‌گیرد، بلکه به ترویج دیدگاهی منجر می‌شود که ممکن است به‌طور ناخواسته، رنج فردی را به یک بیانیه عمومی بدل سازد. در ادامه، دلایلی را بررسی می‌کنیم که چرا نمی‌توان خودکشی را یک کنشی سیاسی دانست.

۱. تضاد ناامیدی فردی و اراده جمعی به تغییر

کنش سیاسی بنا به تعریف باید تأثیر اجتماعی و سیاسی داشته باشد. اقدام سیاسی نمی‌تواند ماهیتی جمعی نداشته باشد و هدفش ایجاد تغییر، مقاومت یا آگاهی در سطح اجتماعی نباشد. در مقابل، خودکشی تقریباً همیشه عملی است تنیده در انزوا که بدون عبور شخص از دره‌های عمیق ناامیدی فردی یا بی‌پناهی و استیصال شدید رخ نمی‌دهد. چگونه خودکشی می‌تواند سیاسی باشد وقتی معمولاً به‌جای جلب توجه به مسأله‌ای اجتماعی، فرد را از امکان عمل، گفت‌وگو و مبارزه جمعی دور می‌کند؟

در درک عمومی از کنش سیاسی،‌ کنشگر فردی دانسته می‌شود که با اراده‌ای روشن برای مقابله با ستم، سلطه یا استعمار و برای ایجاد تغییر دست به عمل می‌زنند. اما اراده و عاملیت در عمل خودکشی در وضعیتی برزخی میان «بود و نبود» قرار می‌گیرد. مساله وقتی پیچیده‌تر می‌شود که شرایط عام اجتماعی و سیاسی، مانند ایران امروز، فشارهای روانی شدیدی بر افراد وارد کنند. همین امروز، بسیاری از ناظران عامل اصلی خودکشی کیانوش سنجری را جمهوری اسلامی تلقی می‌کنند، امری که نشان می‌دهد وجود عاملیت متعین و اراده آگاهانه کسی که جان خود را حتی با صدور پیام‌های روشن سیاسی می‌گیرد نمی‌توان به راحتی پذیرفت.

Ad placeholder

۲. حکومت‌های استبدادی و قرارداد اجتماعی بقا

یکی از پیش‌فرض‌های بنیادین در یک جامعه دموکراتیک ایده‌آل، وجود نوعی قرارداد اجتماعی میان دولت و شهروندان است که در آن حاکمیت شرایط زندگی و بقای شهروندان را فراهم می‌آورد و شهروندان در مقابل با مشارکت در فعالیت‌های اجتماعی و تقسیم کار به بقای کل سیستم کمک می‌کنند. در این چارچوب، بقای فردی ارزشمند و هدفمند شمرده می‌شود؛ جان افراد برای حکومت مهم است و شهروندان نیز برای تحقق اهداف جمعی، زنده‌ماندن و مشارکت در جامعه را مقدم می‌دانند.

به‌طور خاص در حکومت‌های استبدادی همچون جمهوری اسلامی که حکومت دار و اعدام است، ارزش جان انسان‌ها اما پیشفرض سامان‌دهی جامعه نیست. حتی در جوامع لیبرال غربی که به تغبیر میشل فوکو، مبنای حکومت‌‌مندی دیگر نه «واداشتن به مرگ و واگذاشتن به زندگی» (در قالب شکنجه‌ و اعدام)، بلکه «واداشتن به زندگی و واگذاشتن به مرگ» (در قالب نظارت و مراقبت) است، بازتولید جمعی زندگی فی‌نفسه ارزش نیست، و البته بقای گروه‌هایی از شهروندان، مثلا سیاهان، چندان مهم تلقی نمی‌شود، و نهایتا شهروندان صرفاً ابزاری دور ریخت‌‌تنی برای بازتولید قدرت حاکمیت به حساب می‌آیند.

در ایران امروز، که «مرگ ـ سیاست» از وجوه مشخصه حاکمیت است، وضعیت بسیار روشن‌تر است: نه خودکشی، بلکه ایجاد اشکال جدید حیات جمعی و مبارزه فعالانه است که می‌تواند نقشی موثر در تضعیف ساختارهای سرکوب‌گر ایفا کند. چگونه در وضعیت سیاسی مرگ‌محور ایران امروز خودکشی به‌عنوان کنشی اعتراضی می‌تواند کارکردی واقعی داشته باشد، به ویژه آنکه نهایات به تقویت فضای یأس و سرخوردگی میان افراد جامعه منجر شود؟ 

۳. تفاوت خودکشی و اعتصاب غذا: ارتباط و مشارکت در امر مشترک

اعتصاب غذا یکی از انواع مقاومت‌های اعتراضی است که ممکن است شباهت‌هایی با یک خودکشی سیاسی داشته باشد، اما میان این دوکنش نیز تفاوتی اساسی در کار است.

اعتصاب غذا با هدف جلب توجه به یک بی‌عدالتی و برای تحت فشار قراردادن نظام سیاسی انجام می‌شود و کنشی ارتباطی و عمومی است که امید به تغییر را در خود دارد. اما خودکشی یک کنش انزواطلبانه است و نمی‌تواند بنا به تعریف دیگران را در خود شریک سازد و افق و فضای یک امر مشترک گشوده را ترسیم کند. خودکشی ارتباط فرد با جهان را قطع می‌کند و معرف انصراف از ارتباط و مشارکت است. اعتصاب غذا در مقابل کنشی رادیکال در جست‌وجوی تعامل با جامعه و شکل‌دهی به یک فضای مشترک باهم بودن است.

۴. رمانتیسیزه‌ کردن مرگ: پیامدهای اخلاقی سیاسی‌ خواندن خودکشی

سیاسی‌ خواندن خودکشی پیامدهای اخلاقی خاصی نیز دارد؛ و ممکن است به‌طور ناخواسته این پیام را به افراد تحت فشارهای روانی منتقل کند که هیچ راهی جز خودکشی به عنوان واکنش به شرایط ناعادلانه وجود ندارد. مدافعان پیشگیری از خودکشی تلاش می‌کنند که راه‌های حمایتی و تمیداتی مراقبت و کمک برای افراد در شرایط دشوار فراهم کنند، اما سیاسی‌ معرفی کردن خودکشی می‌تواند آن را به‌عنوان پاسخی عادی و حتی مقبول جلوه دهد، و احتمالاً معترضان سیاسی را از مسیرهای حیات ـ‌ محور کنش سیاسی منصرف کند.

شاید «خودکشی به مثابه یک کنش سیاسی» را بتوان همچون رسوب ایده‌ «مرد، میهن، آبادی» در جنبش سراسری درک کرد که در آن فداکاری فرد برای میهن به مثابه بالاترین نوع ایثار برشمرده و همچون یک اصل والا ستایش می‌شود، با این حال، این دیدگاه مطلقا با ایده‌های برسازنده جنبش «زن، زندگی، آزادی» در تضاد است که مقاومت را در زندگی، در ایجاد پیوند و مراقبت‌های متقابل و در مبارزه‌ جمعی جست‌وجو می‌کند.

برخی ممکن است خودکشی را شکلی از شهادت بدانند که می‌تواند در شرایط حاد و در وضعیت‌های ضعف مطلق جامعه، معنای سیاسی عمیقی پیدا کند. این رمانتیسیزه‌کردن می‌تواند خطرناک باشد، چرا که تمرکز را از رنج فرد به یک مفهوم انتزاعی و جذاب از ایثار یا شهادت منتقل می‌کند. در حالی که شهادت و ایثار در معنای سیاسی خود معمولاً معطوف به الهام‌بخشیدن به دیگران‌اند، خودکشی به‌ندرت چنین تأثیری دارد و به جای بسیج و الهام‌بخشی، جای خالی و اندوه به‌جا می‌گذارد. وانگهی امروز، خود ایده‌هایی همچون شهادت و ایثار بحرانی شده و به‌عنوان جلوه‌های مرگ‌خواهی اجتماعاتی محل نقد هستند که بنیادی مذهبی، نظامی‌محور و مرد سالار دارند.

Ad placeholder

۵. جایگزین‌های حیات‌محور برای مقاومت

شاید مهم‌ترین ویژگی جنبش «زن، زندگی، آزادی» ـ با آموزه‌های فمنیستتی‌اش مبتنی بر مراقبت و حمایت جمعی و خواهرانه ـ تقویت اشکال خلاقانه و حیات‌محور از مقاومت بود.

در شرایطی که تلویزیون اپوزیسیون در خارج کشور، ضمن نمایش واقعیت‌های سرکوب، به ماشین تصویرپردازی آخرالزمانی از ایران امروز و الغای ناامیدی از طریق نوعی بمباران اطلاعاتی بی‌وقفه بدل شد‌ه‌اند، ایجاد انگیزه و شور مبارزه و تشویق جامعه به یک مقاومت شاد جمعی به یک اولویت عمده سیاسی بدل شده است. امروز هر طرف را که بنگری، از غزه تا کابل، از بیروت تا بلوچستان، آنچه توی چشم می‌زند، تجلی‌های «مرگ ـ سیاست» است. درست در چنین وضعیتی است که بازیابی و درونی‌سازی روح و اصول جنبش «زن، زندگی، آزادی» ضرورت دارد. 

شاید «خودکشی به مثابه یک کنش سیاسی» را بتوان همچون رسوب ایده‌ «مرد، میهن، آبادی» در جنبش سراسری درک کرد که در آن فداکاری فرد برای میهن به مثابه بالاترین نوع ایثار برشمرده و همچون یک اصل والا ستایش می‌شود، با این حال، این دیدگاه مطلقا با ایده‌های برسازنده جنبش «زن، زندگی، آزادی» در تضاد است که مقاومت را در زندگی، در ایجاد پیوند و مراقبت‌های متقابل و در مبارزه‌ جمعی جست‌وجو می‌کند.

 در جنبش «زن، زندگی، آزادی»، مقاومت از مسیر زندگی می‌گذرد، نه از طریق مرگ، و هدف آن خلق فضایی است که در آن اراده به زندگی همواره بر خشونت، استیصال و مرگ پیروز شود. این جنبش بر بازتولید خلاق زندگی تأکید دارد و مبارزه را نه تنها به رفتاری واکنشی در برابر سرکوب، بلکه به‌عنوان تلاشی برای تحقق زندگی‌ای آزاد و مملو از انتخاب‌های متکثر و بی‌کران می‌داند. خودکشی در مقابل چیزی نیست جز از انقطاع و بریدن از امکان یک مبارزه جمعی ریشه دوانده در رگ‌های حیات شخصی.

اگر به خودکشی فکر می‌کنید: در ایران با اورژانس اجتماعی با شماره تلفن ۱۲۳، در افغانستان با ۱۱۹، در هلند با ۱۸۱۳، در فرانسه با ۳۱۱۴، در انگلستان با ۱۱۶۱۲۳، و در آمریکا و کانادا با ۹۱۱ تماس بگیرید.

Ad placeholder