اول: علیه افسانههای «علمی» مردسالارانه در مورد بدن، جنس و جنسیت
نظریهپردازان و فعالان فمینیستی نه تنها نقصها، تعصبات و پیامدهای ناشی از تولید دانش علمی و نظری را که از سوی جمعیت مسلط در مؤسسات دولتی و یا غیردولتی در چهارچوب نظامهای نابرابر تثبیت و تعمیم یافته است مورد نقد و بررسی قرار میدهند، بلکه مغالطههای سیاسی اجتماعی فرهنگی نشأتگرفته از روشهای نابرابر و مردسالارانه را در قالب «شخصی، سیاسی است» روایت و افشا میکنند. تقابل با چنین مناسبات قدرتی که جهت تثبیت ساختار قدرت از جبرگرایی زیستی، تعاریف و روشهای آن بهره میجوید نیازمند نقد و اصلاح روشهایی است که در سطح جامعه از سوی شهروندان، شهروند خبرنگاران، معترضان و شاهدان حاضر صورت میگیرد و توسط تحلیلگران و فعالین سیاسی نقد و تحلیل میشود.
پیش از پرداختن به روشهای شهروند-خبرنگاری این توضیح ضروری است که جنسیت و متعاقب آن انتظارات و پیشفرضهای منتسب متناسب با جنسیت، ساخته و پرداخته علوم مردسالارانهای است که برای قرنها از حضور زنان در عرصههای علمی، نظری، هنری و سیاسی ممانعت کردند. از واژه «ممانعت» در توضیح این تبعیض استفاده کردم تا بر استراتژیک بودن چنین روشی و اجرای آن تأکید کنم. کار بدون دستمزد فرزندآوری، تربیت و پرورش نیروی کار، ارائه خدمات بدون دستمزد کار خانگی، کنترل بدنهای منتسب به زنانه و زنانهکردن فقر از استراتژیکترین روشهایی بودهاند که با توسل به دانشهای تولید شده از سوی نهادهای مسلط مردسالار، به تعریف بدن و وظایف مربوط به این بدنها در قالب علوم زیست شناسی میپردازند.
دکتر آن فائوستو استرلینگ، زیست شناس فمینیست و استاد دانشگاه براون آثار علمی بسیاری را به ثبت رسانده است که نشان میدهند چگونه دانش به فرهنگ مردسالارانهی برخاسته از آن یاری میرساند تا از نظریههای مطلوب آن فرهنگ بهره جسته و آنچه را مطلوب آنهاست منعکس و در جامعه بازتولید کند. دکتر استرلینگ با انتشار آثاری در خور توجه تعاریف علمی و نظری را در مبحث جنس، جنسیت و سکسوالیته از منظر زیست شناسی به چالش میکشد. «افسانه جنسیت، تئوریهای بیولوژیکی درباره زنان و مردان»، «جنسیتدادن به بدن سیاستهای جنسیتی و ساختارهای سکسوالیته» و «جنس/ جنسی: زیست شناسی در جهان اجتماعی» شماری از آثار او هستند که نظریههای کهنه و قدیمی علمی را به چالش کشیده و معتقدند این علوم نیاز به بازبینی و اصلاح دارند. با استناد به چنین علوم فمینیستی میتوان گفت جنسیت و وظایف اجرایی آن که علوم کهن و متعصب به باورهای مسلط مردسالارانه تولید کردهاند، افسانه و اسطورهای است که نیازمند بازبینی و اصلاح است.
دوم: بازپسگیری فمینیستی گفتار سرکوبگرایانه «هیستری زنانه»
هیستری، که نام یونانی رحمهای زنانه است، تشخیص پزشکی منتسب به رفتارهای زنانه در قرون وسطی بود که علائم آن شامل اضطراب، غشکردن، خشم، تحریک پذیری و احساسات نامتعارف، بیش فعالی جنسی تعریف میشد. در طول قرون وسطی، رنسانس و اوایل عصر مدرنیته، زنان مجرد و مسن در معرض چنین تشخیصهای پزشکی قرار میگرفتند که معتقد بود مایع درون رحم، محرومیت از رابطه های جنسی یا تمایل رحم به سرگردانی در بدن باعث تحریکپذیری و یا ایجاد حالت خفگی میشوند و به همین دلیل خشم، اضطراب، بیشفعالی جنسی و یا احساسات شدید و غیرقابل کنترل در شکل رفتارهای بیمارگونه و نامتعارف بروز میکنند. نهادهای مذهبی این علائم و رفتارهای منتسب به بیماری هیستری را به شیاطین حلولکرده در بدنهای زنانه نسبت میدادند.
در دهههای هشتاد میلادی فعالان حقوق زنان و فمنیستها واژه هیستری و تعاریف و تحلیل آن را به عنوان نماد مقاومت در مقابل سرکوبگری نظاممند علیه زنان و بدنهای زنانه بازپس گرفتند. بازپسگیری تعاریف، اصطلاح و ادبیات سرکوبگرایانه یکی از روشها و کنشهای سیاسی است که فعالان و اکتیویستهای گروههای به حاشیه رانده شده مانند سیاهان و کوئیرها در طول تاریخ مقاومتهای مدنیشان به کار بردهاند تا قدرت تحقیر کلامی را خنثی کنند، از هویت معنایی آن اعتبار زدایی کنند، و از بار روانی منفی و فشارهای ناشی از آن بکاهند. فعالان حقوق زنان و فمینیستها نیز چنین روشی را برای اعتبارزدایی و بازپسگیری قدرت سرکوب از هیستری به کار بردند و آن را تجسم مثبت شورشهای زنانه علیه سرکوب غریزههای جنسی خواندند.
سوم: علیه دیوانگی منتسب به زنان و کوئیرها
کوئیرها جمعیتی هستند که جنسیت منطبق با هنجارها و نقشهای جنسیتی را نمیپذیرند و علیه سیاستهای دوگانهمحور یا دو جنسیتی شورشهای عملی میکنند. این شورشها عبارتند از انتخاب سکسوالیته و جنسیت بدون در نظر گرفتن جنس زمان تولد، خودمختاری بدن، عاملیت داشتن در تعیین سرنوشت و به تناسب این شورشها انتخاب پوششهای اختیاری و پافشاری بر عاملیتداشتن در انتخاب و تعریف پوشش است.
راه رهایی زنان و کوئیرها که در تقابل با نظامهای سرکوبگرایانه جبهه و منافع مشترک دارند از مبارزه با نظامهای مردسالارانهای میگذرد که چشماندازهای سیاسی اجتماعی اقتصادی و فرهنگی را در چهارچوب پایداری قدرتهای مسلط و با تعریف سیاستهای کنترل بدن برنامهریزی میکنند. در این راستا عادیسازی فلسفه، نگرش، مفاهیم، روشها و تعاریف کوئیری یکی از اولین گامهایی است که میتواند در مقاومت پایدار علیه نظامهای مردسالارانه نقش موثر و موفقی داشته باشد.
با تأکید بر نسبیبودن یافتههای علمی و امکان تصحیح و بازنگری در تعریفهای علمی میتوان گفت دیوانگی منتسب به زنان و کوئیرها چیزی نیست جز روشی برای سرکوب و ابزاری جهت کنترل خشمهای معتبر بدنهایی که بیرحمانه کنترل و سرکوب میشوند. حالا سوال اینجاست که چه روشها و استراتژی در تقابل با چنین سرکوبهایی موثرند؟
شورش و نافرمانی مدنی یکی از روشهای مقاومت علیه ساختارهای نابرابر است. برای تحلیل این ساختار نابرابر نیاز است موقعیتهای اجتماعی را که نظامهای سرکوبگر تحمیل میکنند و رنج ناشی از آنها را باز تعریف کنیم.
برهنگی دانشجوی دانشگاه علوم و تحقیقات: بازپسگیری عاملیت سرکوب شده
با این مقدمه، موقعیت اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دانشجوی دانشگاه علوم و تحقیقات، شورش و رنج ناشی از سرکوب او را در همچون روایت و تصویری سیاسی اعتبار میبخشیم.
دانشجوی دانشگاه علوم و تحقیقات، در واکنش به سرکوب، برهنگی را به عنوان ابزار مقاومت انتخاب میکند. تحلیل فمینیستی سه سطح خرد، میانه و کلان و تقاطع این سطوح از شکلگیری عاملیت او میتواند کمک کند تا تصاویر و تصورات رایج در مورد مقاومت فمینیستی را بازنگری کنیم و به جابهجایی و تثبیت مرزهای مقاومت در ادبیات و واکنشهای شهروند-خبرنگاری کمک کنیم.
مقاومت، نافرمانی و شورش بدن برهنه در خیابانهای منتهی به دانشگاه شکل گرفته است. در تحلیل خرد یا میکرو، بدن منتسب به زنان این دانشجو سالهاست سیاسی شده است. هویت و بدن این دانشجو در نسبتی که با مردان خانه، جامعه و دولت دارد تعریف میشود. او دختر، خواهر و یا همسر مردی است. سوال اینجاست که قوانین حاکم و تعاریف سیاسی از هویت این دانشجو در وضعیت شخصی و رابطههای او در خانه و خانواده چه تاثیری داشته است؟ آیا به عاملیت، خودمختاری و حق تعیین سرنوشت او احترام گذاشته میشود؟ وضعیت اقتصادی او و خانوادهاش در نظام اقتصادی حاکم مبتنی بر فقر زنانه دچار چه چالشهاییست؟ دانشجویی که پوشش اختیاری را حق شهروندی خود میداند و وارد خیابانهای تهران میشود چه رابطهای با جامعه و سطح میانه دارد؟ موقعیت اجتماعی او در جامعه چیست؟ نگرش و بازخورد جامعه به انتخابهای شخصی او چیست؟ چه میزانی از امنیت اجتماعی در کلان شهری مثل تهران به او تعلق دارد؟ نسبت او با نهادی مثل دانشگاه علوم و تحقیقات چیست؟ دانشگاه تا چه اندازه متضمن استقلال و آزادی اوست؟ روابط و معادلات قدرت در این نهاد چه تاثیری بر آموزش و سرنوشت او دارند؟ تعریف این نهاد از هویت دانشجویی او چیست؟
او جلوی درب دانشگاه متوقف میشود و عاملیت و انتخاب او در سطح کلان و دولتی مورد بازپرسی و تجسس قرار میگیرد؛ کرامت انسانی او مورد بازپرسی و تجسس قرار میگیرد و در نهایت خشونت فیزیکی به او شهامت شورش و نافرمانی مدنی میدهد. او یک تنه به اجرای پرفورمنس اعتراضی و انقلابی دست میزند؛ چه چیزی برای از دست دادن دارد؟ ایستادن با سری بلند مقابل نیروهای سرکوب در حالی که برهنگی انقلابی را اجرا میکند در حقیقت هیستری فمینیستی و شورشی است علیه نیروهای سرکوب؛ بازپسگیری بدن سرکوبشده و کرامت انسانی زن و کوییر مقاومتی است شبیه به انقلابی تک نفره علیه نظام توانمند سالاری که چالشهای روانی ناشی از وضعیتهای اجتماعی را تبدیل به ابزار سرکوب و پرشکیکردن و بیمارانگاری معترضان میکند.
افسردگی، اضطراب، خشمهای معتبر و انقلابی و تمامی وضعیتهای روحی و روانی که در نسب با بیماری نامگذاری و درک میشوند لایق کرامت انسانی هستند. دیوانگی منتسب به بدن زنانه و کوئیری خود تجسم شورشی است که برای بازپسگیری عاملیت سرکوب شده متوسل به کنش از جمله برهنگی سیاسی میشود. و چه صدایی بلندتر و سیاسیتر از بدنهای سرکوب شده در جهان مردسالاری؟ حذف نیروها و عوامل سرکوب، شکل پوشش اجباری و عمومی شهروندان حاضر، هراس از همراهی و یاری رساندن به یک شورشی و تبعات پس از آن، ادبیات فرهنگی ضدزن و تفسیر جمعیت آکادمیک مشغول به تحصیل در رشته های علوم فنی از یک نافرمانی مدنی، و حالت خشمگین و ایستاده یک مقاومت، سهم غیرقابل انکاری را در شکلگیری یک واکنش خشمگین سیاسی دارند.
این واکنش در تقاطع جنسیت دیکته شده از طریق خانواده (در تعریف قوانین جمهوری اسلامی)، روابط قدرت در اولین نهاد اجتماعی، اقتصاد و استقلال مالی زنان در کشوری که فقر زنانه است، مردسالاری در قد و قامت تئوکراسی [دینسالاری] که مرد را خداوندگار مقدس میشمارد، فرهنگی که ادبیاتش به تحقیرآمیزترین لغات مردسالارانه مسلح است، دانشگاهی که نهاد سرکوب و آپارتاید جنسی ست، و زنانی که نظارهگر سرکوب همنوعشان هستند، صورت پذیرفته است. در تقاطع تاریکترین افکار و سختترین قوانین پوشش اجباری، زنی با موهای بلند و افشان نیمه برهنه با بنفشترین شورت و سوتین جهان یکی از خیابانهای تهران را به اشغال و عاملیت خویش درآورد. سانسور کردن و یا کمرنگکردن فاکتورهای خرد، میانه و کلان این کنش سیاسی، تقلیل دادن بدنش به ابژهای در تقاطع هویتی اوست. تصویر برهنه زنی که در میانه میدان مبارزه با عوامل سرکوب نیست فاقد فاکتورهای مقاومتی است : ساحلهای بسیاری در جهان محل عبور زنان نیمه برهنهای است که سالها پیش به این عاملیت دست یافته اند.
در آخر در نقد صداهای خنده و تمسخر شنیده شده در ویدیوها باید گفت تصور و تجسم آزادی در ادبیات کوئیری و فمینیستی یکی از روشهای خودمراقبتی است و نسبت دادن آن به فاحشگی و تقلیل دادن رنج نافرمانیهای مدنی به وضعیتهای تمسخرآمیز از شرم آورترین روشهای همگامی و همسویی با نیروها و عوامل سرکوب حکومتی است.