دیدگاه

عباس عبدی در کنایه به یکی از افراد جوان اصولگرایان در مجلس به اسم «امیرحسین ثابتی» که بی‌شباهت به جوانی‌های خود عبدی نیست (البته در زمینه فکری) هشدار داد که به جای «امت‌گرا» بودن بهتر است «ملت‌گرا» باشد. این نماینده مجلس گفته بود:

مرگ بر آن مرز و معیاری که مرا به خاطر به دنیا آمدن در سرزمینی که در آن عراقچی و ظریف و روحانی و بنی‌صدر و… به دنیا آمده‌اند آشنا با آنها می‌داند اما شیرمردان فاطمیون را چون چند کیلومتر آن‌طرف‌تر به دنیا آمده‌اند غریبه با من حساب می‌کند.

عبدی می‌نویسد:

جهان وطنی خطرناک‌ترین رویکردی است که هنوز در جامعه ایران وجود دارد هر چند ضعیف است و بنیان دولت – ملت را تهدید می‌کند. یکی از ریشه‌های تن ندادن به دموکراسی همین اندیشه خطرناک است. … آن جهان وطنی توجیهی برای این سرکوب داخلی است. این وضعیت در جریان انقلاب روسیه، چین و کوبا کاملا تجربه شده است. اینها کشورهایی بودند که بخش‌های اینترناسیونالیستی فعال و قدرتمندی داشتند و به تناسب در داخل کشور نیز همین دسته‌بندی خودی و غیرخودی را داشتند.(۱)

مقدمه 

 ما را با دعواهای ایدئولوژیکِ فرقه‌ای میان جناح‌های جمهوری اسلامی، کاری نیست. تلاش عبدی را هم که به ظاهر می‌خواهد هم کاسه‌ای‌های اصولگرایش را به «صراط مستقیم» فرا بخواند و برای این کار بر «کشف الاسرار» خمینی تکیه می کند، کنار می‌گذاریم. اما عبدی با دستکاری ابزارگرایانه، یک قیاس مع‌الفارق میان «امت» و «انترناسیونالیسم» کرده و دست به نتیجه‌گیری‌های بی‌پایه می‌زند که باید پاسخ دهیم. او در عین حال، در مورد دولت-ملت اظهارنظری سرتاپا اشتباه می‌کند. در این نوشته به هر یک از این مفاهیم، خواهیم پرداخت. اما به طور ماتریالیستی یعنی، در نسبت با واقعیت دنیای امروز و بر بستر آن و همچنین رجوع به تاریخ هر یک.

خلاصه بحث ما این است:

امت‌گرایی (جهان گرایی اسلامی-فئودالی) مربوط به دوران امپراتوری‌های فئودالی/برده‌داری است و در دنیای سرمایه‌داری امروز پایه مادی ندارد و خیالات به قرض گرفته شده از گذشته است. جهان‌گرایی امپریالیستی، متکی بر سرمایه‌داری جهانی است که تمام دنیا را درهم بافته و تافته است، اما زمانش گذشته و بشریت در بحران گذشتن از آن است؛ پایه‌های مادی و عینیِ جهان‌گرایی کمونیستی (انترناسیونالیسم پرولتری) در تولید اجتماعی جهان‌گیر است که سرمایه‌داری به وجود آورده و باید جایگزین سرمایه‌داری امپریالیستی شود وگرنه رنج‌های بی‌سابقه‌ای که بشریت درگیر آن است، می‌تواند نوع بشر و کرۀ زمین را به سمت انقراض ببرد.

در مورد «امپریالیسم» کلیۀ تحریفات اسلام گرایان و چپ‌های «محور مقاومت» را باید به زباله‌دانی انداخت. زیرا تعریف آنها از «امپریالیسم» ربطی به واقعیت مادی و عینی ندارد و در بهترین حالت، مترادف با قلدری استعماری یک قدرت خارجی است. در حالی که سرمایه‌داری، اساس و شالوده امپریالیسم است. بدون این شالوده امپریالیسم اصلاً معنا ندارد.

امپریالیسم، جهانی شدن انباشت سرمایه است. امپراتوری‌های استعماری هم جهانی بودند. با این وجود، سرزمین‌های سرمایه‌داری (در اروپا و آمریکا) و سرزمین‌های ما قبل سرمایه‌داری (در آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین) هنوز با یکدیگر، به صورت جوامع اساسا مجزا رو‌به‌رو می‌شدند. یعنی، تکامل هر یک اساساً توسط قوای محرکه درونی خودشان تعیین می‌شد و چارچوب بین‌المللی به طور درجه دوم و به مثابه شرط خارجی عمل می‌کرد. «صدور سرمایه» به این سرزمین‌های غیرسرمایه‌داری، معادله را کاملا عوض کرد. (وقتی صحبت از «سرمایه» می‌کنیم منظورمان «پول» نیست. سرمایه روابط اجتماعی تولیدی است و انباشت سرمایه یعنی خودافزایی سرمایه بر مبنای استثمار کار مزدی و بر بستر رقابت پر هرج و مرج با سرمایه‌های دیگر.) در آستانه قرن بیستم، سرمایه‌داری به سرعت کل جهان را به دام تضادهای سرمایه‌داری کشید و عناصر گوناگون اقتصاد جهانی وارد روابط جدیدی با یکدیگر شدند. مدار سرمایه کالایی در قرن نوزدهم بین‌المللی شده بود. مدار سرمایه پولی هم پیش از ظهور سرمایه‌داری امپریالیستی، بین‌المللی شده بود. اما در آستانۀ قرن بیستم اتفاق مهمی در مدار انباشت سرمایه رخ داد. خودِ مدار سرمایه تولیدی برای نخستین‌بار به نحو موثری بین‌المللی شد و پایه وحدت نوین سرمایه را در سطح جهانی فراهم کرد. جریان‌یابی سرمایه به خارج از کشورهای سرمایه‌داری اروپا و آمریکا جهش کرد و مطابق با قانون ارزش و سودآوری در سطح وسیع بین المللی سرمایه‌گذاری شد. نتیجتا انتقال ارزش(۲) (و شکل‌گیری ارزش) بین‌المللی شد. با غلبه این مدار بین‌المللی شدۀ سرمایۀ مولد، شیوه‌های پیشینِ ادغام جهانی تغییر کرد و معاملات تجاری و پولی تابع صدور سرمایه شدند. تحول کلیدی که در آستانه‌ قرن بیستم اتفاق افتاد، صدور سرمایه یا سرمایه‌گذاری سرمایه به‌ عنوان سرمایه در مقیاس جهانی بود.

اولین تحلیل علمی- مارکسیستی از گذار سرمایه‌داری به مرحله‌ای متفاوت و جهانی را لنین در کتاب «امپریالیسم، بالاترین مرحله سرمایه‌داری» ارایه داد. او نشان داد سرچشمۀ جنگ جهانی اول، هیچ نبود جز این که شیوه تولید سرمایه‌داری تبدیل به یک سیستم جهانی شده بود.

شکل‌گیری دولت-ملت ها را هم باید بر بستر ظهور سرمایه‌داری فهمید. دولت- ملت‌ها هم پدیده‌های تاریخی هستند. یعنی در برهه‌ای از تاریخ تکامل اجتماعی انسان به وجود آمده‌اند و از بین خواهند رفت و این را به طور علمی در روندهای عینی و مادی جامعه بشری می‌توان نشان داد. از قرن هفدهم به بعد، در نتیجه رشد سرمایه‌داری و سرنگون شدن دولت‌های پراکنده فئودالی، دولت- ملت‌ها به وجود آمدند. دولت، از زمان تقسیم جامعه به طبقات متخاصم استثمار کننده و استثمار شونده به وجود آمده بودند. اما دولت سرمایه‌داری بر مبنای «ملت» به وجود آمد. ملت، در نتیجه کشیده شدن جمعیت‌های تولیدی پراکنده معیشتی به درون بازار تولید و مبادله کالایی گسترده سرمایه‌داری به وجود آمد. طبقات جدید سرمایه‌دار و پرولتاریا به وجود آمدند. این دولت-ملت‌های اولیه، در قرن هفدهم به بعد، بر مبنای شیوۀ تولید جدید و تحت تاثیر قوای بسط سرمایه دست به جهان گشایی زدند که در ابتدا به شکل مستعمرات بود. با ورود سرمایه‌داری به عصر سرمایه‌داری امپریالیستی، اساس کشورگشایی کشورهای سرمایه‌داری پیشرفته، «صدور سرمایه» شد. (هرچند، هر جا توانسته از استعمار هم برای تقویت این اساس استفاده کرده است. مانند تشکیل کشور اسراییل). امپریالیسم، کشورهای تحت تابع یا وابسته به خود را بر مبنای «صدور سرمایه» یعنی توسعه روابط تولیدی سرمایه‌داری، وارد چرخه انباشت می‌کند. اما، به شکل تابع مدارهای تولید خودش و تقسیم کار اقتصادی مورد نیازش آن‌ها را تبدیل به «سایت»‌های انباشت می‌کند. مهم نیست که این سرمایه امپریالیستی «غربی» است یا «چینی». نتیجه‌اش توسعه اقتصاد معوج، مفصل دررفته و جزیره وار است که ضربانش با نیازها و امکانات و به طور کلی حرکات سرمایه‌های بزرگ می‌زند که مقر فرماندهی دولتی و فن‌آوری‌شان در «متروپل»‌ها است. 

در هر حال، بر بستر تحولات سرمایه‌داری جهانی است که دولت‌های مدرن مرکزگرایی چون ایران و دیگر ملل تحت سلطه به وجود آمدند و باز در این چارچوب جهانی است که در داخل دولت-ملت‌های تحت سلطه مانند ایران، ملل دیگری، در ذیل سلطه این دولت مرکزگرا به وجود آمدند: ملت کرد و ترک و بلوچ و غیره. استعمار و امپریالیسم به ساختارهای فئودالی و عقب ماندگی این کشورها ضربه زدند و نتیجه‌اش، به وجود آمدن بورژوازی و پرولتاریا و خرده بورژوازی در کشورهایی مثل ایران بود، بدون این که بالاخره بتوانند تبدیل به کشورهای سرمایه‌داری غیر وابسته، با توسعه اقتصادی نسبتاً موزون شوند. حتا انقلاب‌های بورژوایی نتوانستند چنین ثمری به بار آورند. این‌ها مسائل بسیار مهم تاریخی هستند که در اینجا مجال ورود به آنها نیست. به طور کلی، بدون درک از سرمایه‌داری امپریالیستی، قوای محرکۀ برخاسته از تضاد اساسی سرمایه‌داری (تضاد میان مالکیت خصوصی بر ابزار تولید ثروت، تصاحب و کنترل خصوصی ثروت اجتماعاً تولید شده با خودِ تولید اجتماعی) نمی‌توان بسیاری از رخدادهای مهم جهان را درک کرد؛ نمی‌توان روندهای اقتصادی و سیاسی مهم در درون یک کشور خاص را فهمید.

هر فردی با نگاه به زندگی روزمره‌اش می‌تواند این واقعیت را درک کند که ما به طور قطع از تاریخ تکامل پراکنده جوامع انسانی در گذشته جدا شده‌ایم و در یک جامعه جهانی زندگی می‌کنیم. هر فردی، در شهر و روستا، از غنی تا فقیر، هر روز صبح که از خواب بیدار می‌شود دائما در بده بستان، نه فقط با مردم سرزمین نیای خود بلکه با مردم دنیا است: از نظر غذا، پوشاک، آموزش، بهداشت، فن‌آوری، دانش سرکوب، دانش شورش علیه ظلم و ستم. این تحلیل ماتریالیستی از دنیای کنونی‌مان است. نتیجه‌گیری‌های دیالکتیکی از این واقعیت، ما را به بحث انترناسیونالیسم و تفاوت بنیاداً متفاوت آن با امت‌گرایی و جهان‌گرایی امپریالیستی وارد می‌کند.(۳)

Ad placeholder

جهان‌گرایی یا یونیورسالیسم‌های متفاوت

به ماهیت سه نوع جهان‌گرایی [یونیورسالیسم] که در دنیای امروز مطرح هستند و تمایزات رادیکال آن‌ها نگاه کنیم: جهان‌گرایی سرمایه‌داری امپریالیستی، جهان‌گرایی بنیادگرایی اسلامی و انترناسیونالیسم یا جهان‌گرایی پرولتری.

باب آواکیان در مورد آن‌ها می گوید:

جهان‌گرایی امپریالیستی … گرایش امپریالیسم (یا قدرت‌های امپریالیستی مختلف که با هم در رقابت هستند) به این است که اساسا در تعقیب انباشت سرمایه‌داری که ریشه در استثمار دارد، جهان را به زور شکل دهد، بر آن سلطه یابد و بر این جهان و اکثریت مردم آن ستم کند. دیگری، «جهان‌گرایی بنیادگرایی اسلامی» است. این پدیده‌ای برجسته در جهان امروز است اما به تنهایی توضیح دهندۀ همه رخدادهای جهان نیست …. بنیادگرایی اسلامی که امروز در جهان می‌بینیم به درجات زیاد … مترادف «ملی‌‌گرایی مذهبی» در یک کشور و ملت خاص نیست و مردم را بر پایۀ ملی‌گرایی بسیج نمی‌کند، بلکه بر مبنای «جهان گرایی» اسلامی آنان را بسیج می‌کند. … بعد از این‌ها، «جهان‌گرایی» ما هست. یعنی، انترناسیونالیسم پرولتری یا جهان‌گرایی کمونیستی. (نه به معنای «تمامیت‌گرایی». … کمونیسم باید در مقیاس جهانی به دست آید. این چیزی است که بشریت به آن نیاز دارد تا بتواند از شر تمایزات طبقاتی و تاثیرات عمیقی که از تمام تاریخ گذشته بر جامعه برجای مانده است رها شود و جهش و گسستی رادیکال از آن کند.) «جهان‌گرایی» ما بر حسب انترناسیونالیسم پرولتری، در رابطه با هدف کمونیسم و این واقعیت اساسی که کمونیسم را تنها می‌توان در مقیاس جهانی به دست آورد، نیازمند آن است که مفهوم‌سازی، روی‌کرد و جهت‌گیری استراتژیک داشته باشد. مبارزات انقلابی در کشورهای خاص باید توسط کسانی که در موقعیت انجام این کار هستند، به طور مستقیم در رهبری آن درگیرند، انجام شود و مسئولیت آنهاست که استراتژی‌ها و تاکتیک‌های خاص‌تر بر آن مبارزات تبیین کنند. اما نیاز به داشتن یک جهت‌گیری پایه‌ای هست که چارچوبۀ سیاسی-استراتژیک عام و گسترده‌ای برای مبارزه و هدف نهایی کمونیسم در جهان فراهم کند.(۴)

اولین دولت سوسیالیستی که بلافاصله پس از استقرار سیاست انترناسیونالیسم کمونیستی را با سیاست‌های گوناگون در عمل به اجرا گذاشت، بعد از پیروزی انقلاب اکتبر در سال ۱۹۱۷ در روسیه تحت رهبری لنین و حزب بلشویک (حزب کمونیست روسیه) بود. «امپراتوری روسیه» تحت حاکمیت تزاری به «زندان ملل» معروف بود. یکی از اولین گام‌های انقلاب، اعلام انحلال این امپراتوری بود. همه ملل غیر روس که تحت ستم ملی بودند صاحب «حق تعیین سرنوشت» شدند که حتا شامل جدایی می‌شد. تشکیل دولت مستقل فنلاند نتیجه به کاربست این سیاست بود. همه ملل غیر روس در داخل کشور سوسیالیستی واحد، صاحب جمهوری‌های خود شدند. به این ترتیب اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی درست شد که در واقع، نام دقیق‌اش این است: «اتحاد جمهوری‌های شورایی سوسیالیستی». در عرصه بین‌المللی این سیاست انترناسیونالیستی به شکل ملغا کردن سیاست‌های استعماری امپراتوری روسیه بود. پیروزی انقلاب کمونیستی روسیه، جنگ جهانی اول را پایان داد. شوروی سوسیالیستی پیمان‌های استعماری روسیه تزاری را ملغا کرد. از جمله حاکمیت صد در صدی روسیه بر دریای خزر را. طبق قرارداد جدید که در سال ۱۹۲۱ میان ایران و شوروی سوسیالیستی امضاء شد، ایران و شوروی هر یک مالک ۵۰ درصد دریای خزر شدند. بنابراین، تبلیغات چرت و پرت در مورد این که «انترناسیونالیسم» یعنی خوردن و بردن کشورهای دیگران، درست نیست. اسم آن کار امپریالیسم است. دورانی که سرمایه‌داری در شوروی احیاء شد، این سیاست انترناسیونالیستی تبدیل به سیاست امپریالیستی شد. زیرا دینامیک‌های بسط و گسترش سرمایه در عصر امپریالیسم، ایجاد روابط امپریالیستی با کشورهای ضعیف را نیاز دارد. همین اتفاق با احیای سرمایه‌داری در چین پس از مرگ مائوتسه دون در سال ۱۹۷۶ رخ داد و چین از یک کشور سوسیالیستی تبدیل به یک کشور سرمایه‌داری امپریالیستی شد که امروز، قاره آفریقا زیر سم ستورانش به فغان آمده است. اینها الفبای آگاهی از تاریخ واقعی کمونیسم در مسیر پر فراز و نشیب آن است. پایه‌های انترناسیونالیسم کمونیستی، از آن زمان تا کنون، به واسطه سرمایه‌داری قوی تر از هر زمان و تحقق آن از طریق انقلاب های کمونیستی ضروری تر از هر زمان برای بشریت و حتا کره زمین شده است.

Ad placeholder

جهان‌گرایی اسلامی

بنیادگرایان اسلامی می‌گویند، اسلام باید در آن بخش از جهان حکومت کند که از لحاظ تاریخی جهان اسلام بود. بعضی‌هایشان می‌گویند باید بر تمام جهان حکومت کند. این جهان‌بینی، قوه محرکه و قطب نمای بسیاری از جنبش‌های بنیادگرای اسلامی و مشخصا «ام القرای» شاخه شیعه این جریان، جمهوری اسلامی ایران است. نتایج تحمیل «شیوه زندگی» مذکور را ۴۵ سال در ایران تجربه کرده‌ایم. و نتایج جهان‌گرایی آن را در لبنان، افغانستان، عراق و سوریه هم دیده‌ایم. در این کشورها اگر تنفر از جهان‌گرایی جمهوری اسلامی به اندازه ایران نباشد، کمتر از آن نیست. به‌ویژه در سوریه که مردم به سلیمانی، سردار بچه‌کش لقب داده اند.

جهان‌گرایی اسلامی پایه‌های مادی مستقل از سرمایه‌داری امپریالیستی را ندارد و اصولا، بدون آنکه بندنافش به آن متصل باشد نمی‌تواند وجود خارجی داشته باشد. بنیادگرایی اسلامی از دل عملکرد سرمایه‌داری جهانی بیرون آمده و پاسخ محافظه‌کارانه به آشوبی است که این شیوه تولیدی در حیات انسان‌ها به وجود می‌آورد.

جمهوری اسلامی بخشی از این سیستم جهانی و بازتاب کریه آن بوده است. جمهوری اسلامی هیچ‌گاه از چهارچوب این سیستم بین‌المللی امپریالیستی گسست نکرد اما همواره می‌خواست تظاهر کند که گسست کرده است. دعوای جمهوری اسلامی با قدرت‌های بزرگ دعوای برده‌داران بومی با برده‌داران بزرگ عصر سرمایه‌داری جهانی بوده است. جمهوری اسلامی با پیوند زدن روبنای سیاسی و ایدئولوژیک عصر برده‌داری (اسلام) به سرمایه‌‌داری معاصر، تبهکارترین نوع نظام اجتماعی معاصر را به وجود آورد و چارچوب «امت‌گرایی» اش همواره توسط جهان‌گرایی امپریالیستی بلعیده شده و لاجرم نوکر آن بوده است.

جهان‌گرایی بنیادگرایان اسلامی، بر همان موج سوار است اما ادعای متفاوت بودن از آن را می‌کند. برای سرمایه‌داری فرقی نمی‌کند که آیا یک روبنای فرهنگی و ایدئولوژیک سنتی بسیار ارتجاعی، ستم‌دیدگان را مهار می‌کند یا روبنای کمتر ارتجاعی.

پایه‌های عینی انترناسیونالیسم پرولتری هم دقیقا در همین روابط جهانی سرمایه‌داری است؛ اما آنتی تز و در واقع تنها پادزهر دو جهان‌گرایی منسوخ دیگر است.

اتحاد امت اسلامی نه تنها امری ارتجاعی و منسوخ بلکه غیرممکن است

اسلام مانند سایر ادیان بیان‌گر و موجه کنندۀ روابط طبقاتی و اجتماعی دوره‌ای از جوامع برده‌داری است. اسلام در بستر زمانی شکل گرفت که دو امپراتوری بزرگ آن دوره یعنی روم و ایران، دوران طلایی خود را پشت سر گذاشته بودند و جهان در حال آماده شدن برای یک نظم و بازآرایی جدید بود. استفاده از مفهوم امت اسلامی به عنوان چسب اجتماعی و متحدکننده قبایل و عشیره‌های متفرق مختلف بود که متحد کردنشان کار آسانی نبود. منابع و کتاب‌های تاریخی مهمی در این‌باره وجود دارد. از جمله کتاب پطروشفسکی به نام «اسلام در ایران، از هجرت تا پایان قرن نهم هجری» و اخیرا کتاب مهم «قرآن مورخان».(۵)

مفهوم امت، این واقعیت را که جوامع از طبقات مختلف تشکیل شده اند را مخفی می‌کند.(۶) اتحاد حول امت اسلامی، هرگز ممکن نیست. امت اسلامی از بدو تولد اسلام به شعبه‌ها و شاخه‌های مختلف تبدیل شده و می‌شود. هیئت حاکمه جمهوری اسلامی و اختلافات بین طیف‌های اصول‌گرایان، ستم شیعه بر سنی در ایران، همکاری جمهوری اسلامی با آمریکا علیه داعش، خونریزی شیعه و سنی در افغانستان نمونه‌هایی از این انشقاق هستند. اما حتی اگر چنین اتحادی شدنی باشد در اصل و اساس، یک اتحاد ارتجاعی است. درواقع، فراخوان به اتحاد بر حسب اصول و ارزش‌های جامعه برده‌دار صدر اسلام است.

کارآیی مفهوم ایدئولوژیک «امت» امروزه بیشتر از هر چیز، برای پنهان کردن تقسیم جامعه به طبقات سرمایه‌دار استثمارگر و استثمار شونده است. برای ایجاد توهم در مورد «برابر» بودن صاحبان ثروت و فقرا است. برای جلوگیری از شورش فقرا علیه شرایط حیاتشان است. برای مشروعیت بخشیدن به غارت انسان‌ها به نام خدا، غارت طبیعت به نام خدا، کشتار مردم شورشی به نام خدا و … است. عباس عبدی در لوای یکی کردن «امت گرایی» و «انترناسیونالیسم» این حقیقت را می‌خواهد پنهان کند.

عبدی به هم قطار اصولگرایش در مجلس (حسین ثابتی) هشدار می‌دهد که حواسش باشد تحت عنوان دفاع از فاطمیون و «دیگری» اعضای این ملت را «حذف» نکند. گویی، اعضای این ملت «حذف» نشده اند. آقای عوام‌فریب یک نگاه به قانون اساسی جمهوری اسلامی‌تان کنید که چگونه اکثریت این ملت را حذف می‌کند (زنان و مردان غیر شیعه). واقعاً شرم هم چیز خوبی است. عباس عبدی به جای این حرف‌ها بهتر است بگوید که نظرش در مورد به اصطلاح دکترین «عمق استراتژیک» جمهوری اسلامی چیست؟ و رابطه میان این دکترین و «تمدن اسلامی» مورد نظر خمینی وخامنه‌ای و دیگر فکرسازان بنیادگرایی اسلامی حاکم در ایران چیست؟ به جای پنهان شدن پشت نقد حرف‌های نخراشیده نتراشیده این نماینده مجلس، نظرش را در مورد «نگاه وسیع فرامرزی سپاه» که خامنه‌ای «تبیین» کرده بنویسد. این «نگاه وسیع فرامرزی» به عنوان «امنیت ملی» تبیین شده است و توسط مبلغین شما به خورد «جوانان مسلمان» داده می‌شود تا برایتان بکشند و کشته شوند. به طور مثال به این سند نگاه کنید که می گوید: «لازم است امنیت ملی در دل سیاست ما نوعی بازخوانی و مرور گردد و از پشت حریر منافع ملی با بوی فرهنگی و ایدئولوژیک به رصد حفظ مرزهای ملی پرداخت. رصد و قصد فراتر از مرزها سیاستی است که ضمن تامین برخی منافع ملی در طولانی مدت نسخه تامین امنیت در داخل به طور عام و در استان های مرزی به طور خاص خواهد بود.» و «دفاع از زمین حریف … خود تضمین کننده امنیت در استان‌های مرزی بالاخص سیستان و بلوچستان و کردستان است.» و « این روزها محور مقاومت علاقه‌ای به کشیدن مرز دور خود ندارد و در تکاپوست که برای خود برنامه‌ای فرامرزی تعریف کند و عمق استراتژیک خود را در فرا مرز ها جستجو می‌کند. مطمئنا معنویت، آمادگی همه جانبه، توجه به جوانان، دوری از محافظه کار شدن، توجه به نوآوری‌ها از مجموعه عواملی است که باید خودی‌ها به کار گرفته تا عمق استراتژیک جریان اسلامی را آن چنان که باید به نتیجه برسانند و زمینه‌سازان ظهور حضرتش باشند.»(۷) این‌ها هیچ تناقضی با «دولت ملت» ندارد. دولت ملت در ایران، با سرکوب خونین کرد و بلوچ و عرب و ترکمن و آذری و غیره با نیابت استعمار و امپریالیسم بریتانیا به وجود آمده و شما هم آن را ادامه دادید. برای حفظ همین دولت ملت بود که محمدرضا شاه به ظفار لشگرکشی کرد. با شرکت در پیمان‌های نظامی منطقه‌ای سیتو و سنتو به یک شاخ نظامی منطقه تبدیل شد. آقای عبدی، کشتار مردم کردستان و ترکمن و بلوچ براساس حقوق شهروندی دولت-ملت انجام شد؟ این نکات را عبدی و امثال او به خوبی می‌دانند. فقط دعواهایی درونشان شکل گرفته که نیاز دارند استخوان‌های هم را خرد کنند چون دیگر به روش و سیاق سابق نمی‌توانند «مشروعیت» نظام‌شان را حفظ کنند. با جایگزین کردن ملت یا دولت-ملت یا شهروند به جای امت هم نمی‌توانند به معضلات و تضادهای لاینحلی که کارکرد و خصلت نظامشان به وجود آورده پاسخ دهند.

دولت- ملت‌ها و انترناسیونالیسم

مفهوم دولت-ملت مفهومی متاخر و مربوط به زمان شکل‌گیری شیوه تولید سرمایه‌داری است. دولت-ملت نیز پدیده‌ای است که به‌صورت تاریخی تکامل یافته است نه ازلی و ابدی. وقتی می‌گوییم به‌صورت تاریخی یعنی در مقطع معینی از تاریخ تکامل اجتماعی بشر به وجود آمده و همچنین تاریخ مصرف دارد.

حیات جامعه بشری متکی است به همکاری اجتماعی انسان‌ها برای تولید و بازتولید بقایشان. در این پروسه است که کار، شکل‌های مختلف و خصلت‌های اجتماعی مختلف پیدا می‌کند. در دوران سرمایه‌داری برای اولین‌بار یک شکل تاریخی خاص کار اجتماعی بشر به وجود می‌آید که نیروی کار انسان به کالا تبدیل می‌شود. این زیربنای یکی شدن پیکر بشر است. در به وجود آمدن تولید و مبادله گسترده کالایی که پدیده‌ای مربوط به عصر سرمایه‌داری است، تمام حصارهای جامعه دربسته فئودالی در هم شکسته شد و ملت‌ها به وجود آمدند (از اقوام پراکنده، فئودال نشین‌های پراکنده و…). برمبنای چنین زیربنایی، روبنای دولت مدرن به وجود آمد که شامل قوانین جدید یعنی قرارداد اجتماعی جدید بود. تفکیک قوا و قوانینی که حقوق فردی شهروندی را به رسمیت می‌شناخت. تا زمانی که طبقات در جامعه وجود دارند، دولت هم وجود خواهد داشت و جوهر مشترک همه دولت‌های کنونی، نه دغدغه حقوق شهروندی بلکه اعمال اراده (دیکتاتوریِ) یک طبقه بر طبقه دیگر است.

دولت-ملت که محصول عصر سرمایه‌داری است، لاجرم به معنای رقابت برتری‌طلبانه یک ملت بر ملت دیگر است. واقعیت «ستم ملی» در همین بستر است که شکل می‌گیرد و با گذر از سرمایه‌داری است که ستم ملی هم به موزه تاریخ سپرده خواهد شد. اما در فاصله اکنون تا آن زمان، مبارزه علیه ستم ملی و به رسمیت شناخت حق ملل در تعیین سرنوشت خویش، بخش مهمی از استراتژی انقلاب کمونیستی است. در همین راستا، مبارزه مردم ملل تحت ستم علیه برتری‌طلبی ملل حاکم (مانند مبارزه کرد و بلوچ و ترک و ترکمن و عرب و افغانستانی در ایران علیه ستم‌گری ملی که بر آنها اعمال می‌شود) عادلانه است حتا اگر با ایدئولوژی ناسیونالیستی این ملل تحت ستم همراه باشد. عادلانه بودن یک مبارزه، اما، به معنای آن نیست که ایدئولوژی حاکم بر آن رهایی بخش است. علم کمونیسم بر مبنای نگاه به دینامیک‌های سرمایه‌داری و تجربه تاریخی، ثابت کرده است که در چارچوب سرمایه‌داری، دست‌یابی ملل تحت ستم به دولت-ملت‌های خود و بیرون آمدنشان از سیطره استعمار، حتا به کاهش ستم ملی در دنیا خدمت نکرده است. از بین بردن ستم ملی تنها با برهم زدن سیستمی که کارکرد و سوخت و سازش آن را بازتولید میکند، ممکن می‌شود.

سخن پایانی

انترناسیونالیسم پرولتری همان طور که از نامش پیداست، خصلت طبقاتی دارد و آن را پنهان نمی‌کند. با طبقه‌ای مرتبط است که در عصر مدرن سرمایه‌داری به وجود آمده و میلیاردها نفر را در بر می‌گیرد. انترناسیونالیسم یعنی پشت سر گذاردن این جامعه و این نوع کار اجتماعی که «بردگی مدرن» است. انترناسیونالیسم، یعنی بشریت به دست سرمایه‌داری تبدیل به یک پیکر واحد شده است و تحولات یک کشور قائم به ذات نیست و بر بستر بزرگتر و پرآشوب‌تری که مرتب لایه‌های مختلفش درهم فرو رفته و جهت‌ها را عوض می‌کنند پیش می‌رود. کسانی که حرف و عمل‌شان منطبق بر سرمایه‌داری و ارزش‌های آن است، «طبیعی» بودن این نظام اجتماعی را مفروض درونی کرده اند. آن‌ها انگل‌وار از کار و ثروت مردم تغذیه می‌کنند – حتا اگر کارخانه‌دار و معدن‌دار نیستند و صرفا برای آنان قلم می‌زنند. آن‌ها مانند همان کسانی هستند که به قول مارکس، کار مزدی را ابدیت می‌بخشیدند: «آنها این شکل مشخص، خاص و تاریخیِ کار اجتماعی را که در تولید سرمایه‌داری ظاهر می‌شود، شکل عام و ابدی کار اجتماعی و چیزی که توسط طبیعت تعیین شده است اعلام می کنند و این روابط تولیدی را روابط مطلقا ضروری (و نه به‌صورت تاریخی ضروری) و شکل طبیعی و معقول از کار اجتماعی می‌دانند.» این روابط تولیدی و اجتماعی سرمایه‌اری به‌صورت تاریخی تکامل یافتند و ابدی نیستند. باب آواکیان در مورد نظریه‌پردازان یا مشاطه‌گران جوامع ستمگر کنونی می‌گوید، این‌ها دچار فقر قوه تخیل و همچنین فقر اخلاقی و اساسی‌تر از همه دچار فقر علمیِ وحشتناک هستند. چون تحلیل‌شان از جامعه و تکامل تاریخی آن را بر هپروت بنا می‌کنند و هیچ مبنای علمی ندارد و در استفاده از روش علمی مفلوک و فقیرند. این کاملاً در مورد عباس عبدی مصداق دارد.

کنایه عباس عبدی به کمونیسم، یک نمونه از پروپاگاندای بزدلانه رایج علیه کمونیسم است. هیچ انسان شرافتمند و حقیقت جویی نمی‌تواند این حملات را بی‌پاسخ بگذارد – حتا اگر خودش کمونیست نباشد. چون، در جامعه‌ای که ۴۶ سال حکومت دین‌مدار فاشیست حداقل نیمی از جمعیت آن را به طور عریان برده کرده است، برای این بدیل رهایی بخش باید فضا باز کرد. یکی از مشخصات برجسته قلم به دستان جمهوری اسلامی این است که در مقابل شورش و طغیان مردمی که زیر سم ستوران طبقه ایشان هستند، زهد فروشانه از «سفره مردم خالی است» و مردم «کرامت می خواهند» حرف می زنند؛ درست شبیه حرف‌هایی که پزشکیان برای رای جمع کردن و تخفیف نفرت جامعه از این حکومت به مردم تحویل داد. اما آقایان: ما نه شدن سفره هایمان را می خواهیم و نه ابراز ادب فریبکارانه شما را. منبع نابرابری و بی‌عدالتی، در سیستم اقتصادی-اجتماعی و سیاسی- ایدئولوژیک حاکم در این کشور و سراسر جهان است. ما نمی‌خواهیم طبقه شما صاحب ابزار تولید ثروت در این جامعه باشد و طبقه ما صاحب نیروی کار. و این «شما» و «ما» در دنیایی که سرمایه‌داری از کوه قاف تا عمق دریاها را شخم می‌زند و پیکر کارگران را به هم وصل می‌کند، جهانی است. انترناسیونالیسم یا جهان‌گرایی ما کمونیست‌ها از این واقعیت سرچشمه می‌گیرد. ما می‌دانیم که جایگاه هر کس در جامعه و «حق» هرکس را اساسا ارتباطش با مالکیت بر ابزار تولید تعیین می‌کند: آن را داشتن یا نداشتن. و ما این مالکیت را اشتراکی خواهیم کرد تا انسان ها– در مقیاس جهانی – در تعاون آزادانه و داوطلبانه زندگی جمعی خود را بسازند و طبیعت را هرچه غنی‌تر به نسل‌های بعدی منتقل کنند.

Ad placeholder

پانوشت:

۱- عباس عبدی، «جهان وطنی ضد ملی» روزنامه اعتماد، «کنایه عباس عبدی به ایده جهان وطنی امیرحسین ثابتی؛ کتاب کشف‌الاسرار رهبر انقلاب را نخوانده وگرنه این اظهارنظر خطرناک را نمی‌کرد»

۲- ارزش: مقدار کار اجتماعی لازم است که در هر فرآورده کالایی نهفته است و شالودۀ قیمت آن را تعیین می کند.

۳- رجوع کنید به نشریه آتش شماره ۶۱، ستون واقعیت کمونیسم، به مناسبت صدمین سال رساله لنین «امپریالیسم بالاترین مرحله سرمایه‌داری». منبع اصلی نوشته کتاب «آمریکا در سراشیب» است، به قلم ریموند لوتا، ۱۹۸۴

۴- آواکیان، انقلاب و یک جهان بنیادا متفاوت: رقابت میان «جهان بینی های جهان گرا» وانترناسیونالیسم کمونیستی

۵- اثر سه جلدی قرآن مورخان در سال ۲۰۱۹ در چهار هزار صفحه منتشر شد؛ حاصل کار تحقیقاتی گسترده بیش از سی متخصص حوزه های مختلف (تاریخ، اسلام شناس، دین پژوه، زبان شناس و…) است که با سرپرستی دو پژوهشگر و اسلام شناس برجسته محمد علی معزی و گیوم دی منتشر شده است. آن‌ها چهار سال صرف بررسیِ «کتاب مقدس» مسلمانان، از جنبه‌های مختلف کردند. آن‌ها قرآن را به عنوان یک متن تاریخی مورد مطالعه قرار دادند که در قرن هفتم میلادی به نگارش در آمده است.

۶- برای بحث بیشتر در مورد «امت» رجوع کنید به مقاله «اسلام: ایدئولوژی و ابزار طبقات استثمارگر» نوشته: نسرین جزایری، مجله «جهانی برای فتح» ۲۰۰۲. در این مقاله می‌خوانیم: «اما حتی با خواندن متن قرآن می‌توان به وجود تمایزات طبقاتی در بین امت پی‌برد. برخی دارا هستند و برخی ندار؛ برخی برده هستند و برخی صاحب برده؛ زنان مال مردان هستند و كاملا زیردست و تابع آنان؛ جنگجویان كه از غنایم جنگی سهم می‌برند از جایگاه اقتصادی و اجتماعی برتر برخوردارند؛ و دیگرانی كه بر روی زمین عرق می‌ریزند و از احشام نگه‌داری می‌كنند، چنین امتیازاتی ندارند. علاوه بر این‌ها، یك تمایز بزرگ نیز میان امت و غیر امت موجود است. جنگجویان امت می‌توانند اسرای خود را تبدیل به برده كنند و زنانشان را به بردگی جنسی ببرند. كراهت چنین جامعه ای غیر قابل انكار است.»

‏۷- «نسخه دفاع فرامرزی استراتژی امنیت ملی» نوشته مجتبی شجاعی در روزنامه رسالت ۲۱ آذر ۱۳۸۸.