جاوید رحمان، گزارشگر پیشین وضعیت حقوق بشر در ایران، پیش از ترک جایگاهش، گزارش جامعی را از نقض گسترده حقوق بشر در دهه شصت، به خصوص سالهای ۱۳۶۰، ۱۳۶۱ و ۱۳۶۷ ارائه داد؛ گزارشی که به شهادت بسیاری از فعالان حقوق بشری و اعضای خانواده جانباختگان و بازماندگان اعدامها و ناپدیدسازیهای قهری، قدم مهمی در راستای کشف حقیقت و پاسخگویی محسوب میشود. در این یادداشت قصد دارم به بهانه این گزارش، عملکرد بیش از سه دهه گذشته جنبش دادخواهی ایران را از منظر شنیده شدن صدای کودکان بازمانده از جنایات دهههای گذشته ارزیابی کنم.
۴۴ سال پیش، نیمه مرداد ۱۳۶۰، پدربزرگم در صفحه اول یکی از روزنامههای پرتیراژ صبح، خبر اعدام یکی از داییهایم را که در آن زمان در حال گذراندن حکم ۱۵ ساله زندانش بود، خواند. محل دفن او هنوز هم برای خانواده ما روشن نیست. مدتی بعد مادرم دستگیر شد و پنج سال بعد، قبل از رسیدن من به دوران نوجوانی و پیش از آغاز کشتار تابستان ۶۷، از زندان آزاد شد. در این فاصله، دایی دیگرم و همسرش که گفته میشد حامله بوده، دستگیر و با فاصله چند سال از هم اعدام شدند. مادر بزرگم نیز سه سال را در زندان گذراند. پدربزرگم حافظهاش را از دست داد و دو سال بعد از آزادی مادر و مادربزرگم، در حالی که هیچ کدام از ما را به خاطر نمیآورد، از دنیا رفت. نقد من به جنبش دادخواهی، به عنوان عضوی از خانواده دادخواهان و از منظر فعال حقوق کودکان است.
اگر تنها محدود به نقض حقوق بشر در نظام جمهوری اسلامی ایران شویم، جنبش دادخواهی ایران به اندازه عمر این نظام سابقه دارد. اما به دلیل گستردگی تعداد اعدامها و سالهایی که این اعدامها به طول انجامید، این جنبش با فعالیت خانوادههای دادخواه دهه شصت و کشتار تابستان ۶۷ پیوند خورده است. تلاش خستگیناپذیر این فعالان، به خصوص گروهی که به عنوان «مادران خاوران» شناخته میشوند در راستای کشف حقیقت و پاسخگویی، در طول بیشتر از سی سال گذشته، دستاوردهای ارزشمندی داشته است. دادگاه مردمی ایران تریبونال، با حضور قضات و حقوقدانان شناخته شده بینالمللی، ثمره این تلاش بود که در آبان ۱۳۹۱ به بار نشست. در این دادگاه مردمی، از میان هزاران کودکی که در دهه شصت و صدها کودکی که در سال ۶۷ پدر، مادر یا هر دو والدشان را به شکل تراژیک از دست داده بودند، تنها دو نفر به ادای شهادت پرداختند. از بین آن دو، شورا مکارمی ترجیح داد روایت رنج پدربزرگش را بیان کند و تنها سحر محمدی که پنج تن از اعضای خانوادهاش از جمله پدر و مادرش را در کشتارهای دهه شصت از دست داده بود، از تجربه شخصی خودش گفت.
یک دهه بعد، زمانی که اولین دادگاه کیفری به جنایت یکی از دستاندرکاران نقض گسترده حقوق بشر در سال ۶۷ رسیدگی کرد، باز هم تنها یکی از کودکان بازمانده از این جنایت، سولماز علیزاده، به ادای شهادت پرداخت.
در نهایت، در سال ۱۴۰۳، زمانی که برای اولین بار یکی از کارشناسان ارشد سازمان ملل، گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران، به طور مشخص آن چه را که در سالهای دهه شصت، به خصوص سالهای ۶۰، ۶۱ و ۶۷ اتفاق افتاده بود، جنایت علیه بشریت و نسل کشی قلمداد کرد، شهادت دو یا سه فرد که کودکی خود را با این جنایات سپری کرده بودند ثبت شد.
به این ترتیب جنبش دادخواهی از نظر کمی، افزودهای به ثبت رسمی شهادت کسانی که در کودکی جنایت علیه حقوق بشر را در جمهوری اسلامی تجربه کردند، نداشت. سحر محمدی در روایتش در دادگاه مردمی ایران تریبونال از دهها کودکی میگوید که در گورستان خاوران آنها را دیده است، اما طی سی سال گذشته، کمتر روایتی از این کودکان شنیدهایم.
اما شنیده شدن صدای کودکان، تنها به ثبت چند روایت از آنها در کنار روایت بزرگسالان محدود نمیشود. طبق پیماننامه حقوق کودک و به طور خاص، ماده ۱۲ پیماننامه که در نظریه تفسیری شماره ۱۲ کمیته حقوق کودک سازمان ملل به تفصیل شرح داده شده است، صدای کودکان باید در تمام تصمیماتی که به آنها مرتبط است شنیده شود. در حوزه مرتبط با دادخواهی و عدالت، «تمام تصمیمات»، تمام مراحل پنج گانه مرتبط با عدالت و عدالت انتقالی را شامل میشود: کشف حقیقت، اجرای عدالت، جبران خسارت، به خاطر سپاری و عدم تکرار.
آنچه در جنبش دادخواهی در حوزه شنیده شدن کودکان اتفاق افتاده است، با ثبت تعداد بسیار معدودی از صدها روایت کودکان بازمانده از نقض گسترده حقوق بشر در دهه شصت، عمدتا به بخشی از کشف حقیقت و به خاطرسپاری مرتبط بوده است. گرچه تداخل نقش کودکان به عنوان روایتگر تجربه فردی خود با راوی زندگی و مرگ والدینشان بودن، بارها در شنیده شدن صدای کودکان وقفه ایجاد کرده است.
شورا مکارمی در فیلم مستند «متولد اوین»، ساخته مریم زارعی، در اینباره اشاره کرده است که برخی از کودکان مبارزان اعدام یا کشته شده نقشی را به خود گرفتهاند که والدینشان از آنها انتظار داشتهاند. فاطمه پیشدادیان، که پدر و مادرش را در اثر اعدام و شکنجه در دهه شصت از دست داده و شهادتش به عنوان کودک در گزارش جاوید رحمان منعکس شده است، در گفتوگو با صدای آمریکا گفت:
… تمام روایتهایی که ما از دهه شصت شنیدیم، اکثرا در مورد خود جانباختگان یا در مورد پدرها و مادرها است. هیچ موقع دیدگاه کودکان دهه شصت به طور مستقل مورد مطالعه و بررسی قرار نگرفته. …
نگاهی به تجربههای ثبت شده کودکان بازمانده از کشتار والدین در دهه شصت، گفتههای پیشدادیان را تایید میکند.
اما وقتی پای اجرای عدالت، جبران خسارت یا عدم تکرار در میان بوده، چه در نتیجه دادگاه حمید نوری، چه در توصیههای گزارشگر ویژه وضعیت حقوق بشر در ایران و چه در قالب توصیهها، درخواستها و مستندسازیهای دادخواهان، جای خالی مشارکت، نظر، خواست و صدای کودکان بیشتر احساس میشود.
در حالی که جنبش دادخواهان دهه شصت جنبشی پیشرو در حوزه دادخواهی و عدالتخواهی در ایران محسوب میشود، اما در حوزه شنیده شدن صدای کودکان، میراثی برای دادخواهان کشتار دی ۹۶، آبان ۹۸، ساقط کردن هواپیمای اوکراینی، جنبش زن، زندگی، آزادی و دهها مورد ملی و منطقهای دیگر قبل و بعد از این فجایع، به جا نگذاشت. تنها در جریان شکلگیری کمیته حقیقتیاب سازمان ملل برای رسیدگی به جنایات رخ داده در جنبش زن، زندگی، آزادی است که به دلیل نقش پررنگ کودکان در جنبش، کودکان یکی از اهداف اصلی مستندسازی قرار گرفتند. اما جامعه، تمرینی در زمینه انعکاس صدای کودکان، مستندسازی روایت کودکان به عنوان قربانی، بازمانده و شاهد و شنیدن درخواست و نظر آنها نداشت. این چالش، گرچه تا حدی با تلاش حرفهای کارشناسان و محققان کمیته حقیقتیاب در گزارش مفصل سال گذشتهشان، جبران شده است، اما انعکاس بیرونی در رفتار جامعه با کودکان بازمانده از نقضهای گسترده حقوق بشری در ایران نداشته است.
در یادداشتی تحقیقی که مرداد ۱۴۰۲ در رادیو زمانه منتشر شد، نشان دادم که چه طور در طول بیش از ده سال گذشته بزرگسالان در صدا و نظر کودکان دارای والد زندانی مداخله کردند. در یادداشت دیگری که در رسانه پارسی منتشر شد توضیح دادم که شنیدن صدای کودکان، چه زمانی که گفتوگو با کودک صورت میگیرد و چه وقتی با فردی که تجربه ترامای کودکی داشته، مهارت و تخصص نیاز دارد. از آن جا که چنین تخصصی در بین فعالان وجود ندارد، همچنان آن چه ما میشنویم، صدای خالص کودکان نیست.
از طرف دیگر، یکی از عناصر کلیدی عدالتخواهی، جلوگیری از تکرار فجایع است. در حوزه کودکان دارای والد زندانی، اعدام یا ناپدید شده قهری، موضوع عدم تکرار تنها در پاسخگو کردن جنایتکاران و تنظیم قوانین منطبق با اصول بینالمللی و حقوق بشری برای جلوگیری از تکرار نقض گسترده حقوق بشر خلاصه نمیشود. البته در همین حوزه هم جنبش دادخواهی دستاورد مشخصی درباره نقش کودکان در جلوگیری از تکرار جنایات نداشته است. اما اگر صدای کودکان اعدام شدگان دهههای گذشته به درستی شنیده میشد، بخشی از این عدم تکرار باید در آگاه شدن جامعه، اطرافیان کودکان، کارشناسان و رسانهها در نحوه برخورد با کودکان و شکل حمایت از آنها خودش را نشان میداد. به عنوان کسی که با تاسیس موسسه بینالمللی کودکان زندانیان، طی ده سال گذشته در حوزه خدمات رسانی به مراقبین کودکان دارای والد زندانی مشغول بوده، کمبود آگاهی در زمینه نیازها و چالشهای کودکان دارای والد زندانی، زیر حکم اعدام یا اعدام شده، ناآشنایی با نحوه مواجهه با این چالشها و حمایت از کودک برای کاهش بار ترامای جدایی از والد را چالشی میبینم که در تمام این سالها در بین تمام خانوادهها وجود داشته است. به نسبت تجربه گسترده خانوادهها در مواجهه با نقض گسترده حقوق بشر در ایران، از جمله زندانی و اعدام شدن والدین، افزایش آگاهی و اصلاح رفتارهای آسیبزا با کودکان، بسیار اندک بوده است.
تا زمانی که توجه به کودکان به عنوان افراد صاحب حق و مستقل از بزرگسالان در جریان دادخواهی، به عنوان مسئولیتی حقوقی و اخلاقی برای دادخواهان و فعالان حقوق بشری قرار نگیرد، موفقیتهای بیشتر این جنبش نیز کمکی به پیشرفت در رعایت حقوق کودکان و اصل مشارکت و شنیدن صدای آنها در تمام اموری که به آنها مرتبط است، از جمله کشف حقیقت، اجرای عدالت، جبران خسارت، عدم فراموشی و جلوگیری از تکرار، نخواهد کرد.