دیدگاه

آخرین پیاده‌رویشان را در سطح شهر می‌کنند. وسایل‌شان را در کوله کوچکی که آماده کرده‌اند جا می‌دهند، با خانواده و دوستان خود خداحافظی می‌کنند و یکی یکی جهت اجرای حکم به زندان میروند؛ دوشادوش هم. بدون آن‌که ذره‌ای شک، تردید و پشیمانی در چهره و صدایشان پدیدار باشد. از اعتقادشان به راهی که انتخاب کرده‌اند می‌گویند. از رسیدن به برابری و آزادی که حق همه انسان‌ها می‌دانند، جدا از جنسیت، طبقه، نژاد و مذهبی که دارند. از زن، زندگی، آزادی و ایمانشان به رسیدن روزهای روشن می‌گویند. 

از فعالان گیلان می‌گویم. همان فعالان راسخ قدمی که به دلیل فعالیت‌هایشان در حوزه زنان احکام سنگین شش سال و ۹ سال حبس گرفته‌اند.

همان‌ها که با ضرب و شتم بازداشت شدند. روزها و هفته‌ها را در سلول انفرادی و پشت میله‌های زندان گذراندند. اعدام مصنوعی را تجربه کردند. در حین بازجویی با تحقیر و توهین جنسی رو به رو شدند. اجازه ملاقات با خانواده‌هایشان را تا مدت‌ها پیدا نکردند. با وثیقه‌های سنگین موقتا آزاد شدند و نهایتاً بیدادگاه‌های جمهوری اسلامی آن‌ها را به دلیل فعالیت‌های اجتماعی و مدنی‌شان به حبس‌های طولانی محکوم کرد.

همان فعالانی که از ابتدای هفته دست در دست هم خود را به زندان لاکان معرفی کردند.

از سارا جهانی، متین یزدانی، زهره و زهرا دادرس، فروغ سمیع‌نیا، جلوه جواهری، هومن طاهری، نگین رضایی، شیوا شاسیاه، آزاده چاوشیان و یاسمین حشدری می‌گویم.

اما زنان فعال گیلان تنها زنانی نیستند که این روزها با احکام سنگین و غیرقابل باور، حتی در چهارچوب قوانین جمهوری اسلامی روبه‌رو شده‌اند. شریفه محمدی، فعال کارگری درست یک روز پیش از سیرک انتخابات در ایران با حکمی شوکه‌کننده از سوی دادگاه انقلاب رشت به اعدام محکوم شد.

Ad placeholder

در همان روزهایی که شوهای انتخاباتی کاندیداهای ریاست جمهوری پر بودند از دروغ‌های آزادی بیان و اعتقاد به دموکراسی و برابری، شریفه محمدی به اتهام عضویت در «کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل‌های کارگری» به بغی و نهایتاً به اعدام محکوم شد. 

این فعال کارگری آذرماه سال گذشته به اتهام تبلیغ علیه نظام در منزل شخصی‌اش با ضرب و شتم بازداشت شد. برای هفته‌ها انفرادی را تجربه کرد. از حق ملاقات با خانواده‌اش تا ماه‌ها محروم بود. در طول بازجویی‌هایش بارها مورد ضرب و شتم قرار گرفت، به او توهین و تحقیر جنسی شد و حتی همسرش به دلیل پیگیری وضعیت پرونده او و برای بیشتر تحت فشار گذاشتن شریفه برای مدتی بازداشت شد. شریفه محمدی از آذرماه سال گذشته تا خردادماه امسال بلاتکلیف در زندان و در شرایط بسیار بد نگهداری می‌شد. بازجویی‌های شبانه روز و انتقال شریفه محمدی از یک زندان به زندان دیگر از جمله فشارهای روحی و روانی بود که شریفه محمدی در طول بازداشت خود متحمل شده است. 

حکم اعدام شریفه محمدی جامعه مدنی ایران را در بهت فرو برد. اینکه استبداد در جمهوری اسلامی به چه مرحله‌ای رسیده است که این طور بی‌مهابا به یک فعال کارگری حکم اعدام می‌دهد و آب از آب هم تکان نمی‌خورد؟ این‌که خفقان در زیر سایه جمهوری اسلامی به چه میزان شدت گرفته است که کوچکترین مطالبه‌گری‌ای میتواند به قیمت جان و زندگی فرد تمام شود؟

فعالان گیلان و شریفه محمدی این روزها در کنار هم و در یک جغرافیا و در یک زندان -زندان لاکان – روزگار خود را پشت میله‌های زندان می‌گذرانند. یکی به دلیل فعالیت در حوزه زنان و کمک به زنان آسیب دیده و خشونت دیده و دیگری به دلیل احقاق حقوق کارگرانی که در این شرایط وحشتناک اقتصادی با حداقل حقوق و در شرایط بسیار بد زندگی خود را می‌گذرانند؛ کارگرانی که از داشتن تشکل‌های کارگری که بتوانند صدای آن‌ها را به گوش مسئولین مربوطه برسانند هم محروم هستند و بهای مطالبه‌گری و اعتراضات صنفی‌شان اخراج، بازداشت و زندان است.

داستان شریفه محمدی و فعالان گیلان که این روزها همانند هزاران زن و مرد دیگر که در گوشه گوشه‌ی ایران و در شهرهای مختلف در حال گذراندن دوران حبس خود به دلیل فعالیتهای اجتماعی و مدنیشان هستند، داستان تلخ آشنایی است که در چهل سال گذشته در جمهوری اسلامی مدام و به طرق مختلف تکرار و تکرار شده است. حبس‌های طولانی مدت، بازداشت و شکنجه‌های جسمی و روانی و چوبه‌های اعدامی که چهار دهه است در شهرهای مختلف ایران برپاست. صدور حکم بهت‌انگیز اعدام برای شریفه محمدی این جمله از نوید افکاری را به یاد میآورد که پیش از اعدامش با صدای رسا گفت:

به دنبال گردنی برای طناب‌های دار خود می‌گردند.

Ad placeholder