دکتر عباس صداقت، رئیس اداره ایدز وزارت بهداشت در اردیبهشت ماه سال جاری اظهاراتی را بیان داشت که در اغلب رسانه‌ها با تیتر: “آغاز موج سوم بیماری ایدز در کشور” منعکس شد. به گفته این مقام مسئول «آمارهای جمع‌آوری شده از دانشگاه‌های علوم پزشکی سراسر کشور نشان می‌دهد که تعداد موارد جدید ابتلا به HIV رو به کاهش است، ولی سهم انتقال جنسی در موارد جدید بروز بیماری در حال افزایش است به گونه‌ای که در سال ۸۹، ۳۲۹ مورد ثبت شده ابتلا به HIV از طریق ارتباط جنسی محافظت نشده در کشور داشته‌ایم، که این امر نشان دهنده خطر آغاز موج سوم بیماری ایدز در کشور است. بنابراین توجه به الگوی انتقال از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است».

عباس صداقت همچنین گفته است: «در سال‌های اخیر با توجه به اینکه تعداد موارد ابتلا به بیماری HIV روند کاهشی را نشان می‌دهند با این حال سهم زنان در ابتلا به بیماری رو به افزایش است و زنان به عنوان یک گروه در معرض خطر بایستی مورد توجه ویژه قرار گیرند.»

این گزارش حاصل گفت‌وگو با تنی چند از شهروندان در مورد مسائل مربوط به گسترش بیماری ایدز در ایران است. با این تفاوت که موضوع صحبت‌ها نه درباره اعتیاد که درباره شیوع این بیماری از طریق “رفتارهای جنسی پر خطر” است. این گزارشی است درباره خطر ابتلا به ایدز و چیزهایی که در “ایران اسلامی” به صراحت درباره آنها سخن نمی‌گویند.

خطر اصلی کدام است: اعتیاد یا سکس؟

“سمانه” از فعالان اجتماعی ایران است و به دلیل اجرای پروژه‌هایی با همکاری وزارت بهداشت و دیگر نهادهای مربوطه در سطح روستاها، در زمینه کنترل جمعیت و ایمن کردن روابط جنسی، دارای تجربیات ارزشمندی در این زمینه است.

او می‌گوید: «اول باید این را روشن کنیم که خطر اصلی اعتیاد است یا سکس؟ فکر می‌کنم سکس خطرناک‌تر است چون راجع به آن صحبت نمی‌شود. همه کسانی که ایدز می‌گیرند معتاد نیستند یا به دلیل سرنگ آلوده نیست. یک راه انتقال بیماری ایدز وجود دارد که عمومی است، اما اجازه نداریم درباره آن راحت صحبت کنیم. این خطرناک است.

«آمارهای جمع‌آوری شده از دانشگاه‌های علوم پزشکی سراسر کشور نشان می‌دهد که تعداد موارد جدید ابتلا به HIV رو به کاهش است، ولی سهم انتقال جنسی در موارد جدید بروز بیماری در حال افزایش است به گونه‌ای که در سال ۸۹، ۳۲۹ مورد ثبت شده ابتلا به HIV از طریق ارتباط جنسی محافظت نشده در کشور داشته‌ایم، که این امر نشان دهنده خطر آغاز موج سوم بیماری ایدز در کشور است. »رئیس اداره ایدز وزارت بهداشت

چیزی که به نظرم باید در نظر داشت، نگاه مسئولین به موضوع کنترل جمعیت و بارداری است. تمام کارهایی که من و دوستان در این زمینه انجام داده‌ایم در پوشش کنترل جمعیت بود. الآن رویکرد دولت به کنترل جمعیت عوض شده و همه طرح‌ها متوقف شده است، ولی زمانی خواست دولت این بود که جمعیت کنترل شود. برای همین در پوشش طرح جلوگیری از بارداری ناخواسته از طریق خانه‌های بهداشت روستایی، فرهنگ استفاده از روش‌ها و وسایل جلوگیری از بارداری را ترویج کردیم و وسایل لازم را در دسترس مردم روستاها قرار دادیم.

ما با وزارت بهداشت رابطه بسیار خوبی داشتیم چون خط قرمزهای آنان را درک کرده بودیم و یاد گرفته بودیم به زبان رسمی دولت صحبت کنیم. به جای ان.جی.او از پوشش یک موسسه خیریه مذهبی استفاده کردیم و همه طرح‌ها را با عنوان “کنترل بارداری ناخواسته” انجام دادیم. مسئولان وزارت بهداشت اغلب با رویکرد پزشکی و بهداشتی به مسائل نگاه می‌کنند و دیدشان با دید مذهبی فرق داد. چندبار گزارش داده بودند که ما بین پسران نوجوان و جوانان روستا کاندوم پخش کرده‌ایم. مسئولان خانه بهداشت این گزارش‌ها را پاره می‌کردند. در یک مورد امام جماعت روستا گزارش را به فرمانداری رسانده بود. با همکاری و روابط اداری یکی از اعضای محترم دانشکده علوم پزشکی این گزارش را از جریان انداختیم. بعد از آن ما از دو نوع کاندوم استفاده می‌کردیم. یک نوع برای افراد متأهل و یک نوع دیگر برای مجردها. به این ترتیب وقتی مشکلی پیش می‌آمد اعلام می‌کردیم این نوع از جای دیگری تهیه شده است و مربوط به خانه بهداشت نیست.»

این گزارش را بخوانید:

گسترش ایدز در غیاب جامعه مدنی 

سمانه درباره اینکه آیا فعالیت آنان تاثیری در آگاهی مردم روستاها درباره بیماری ایدز داشته است یا خیر گفت: « فعالیت اجتماعی و فرهنگی نیاز به زمان دارد تا تاثیر خودش را بگذارد. کارهایی هستند که تاثیر مستقیم ندارند، با واسطه تاثیر می‌گذارند. نمی‌دانم شرایط نشریه شما به چه شکلی است و اجازه بازتاب بعضی چیزها را دارید یا خیر؟ به نظر من باید این مسائل مطرح شود. در یکی از روستاها یک پیرمرد عصبانی به خانه بهداشت مراجعه کرده بود و به همه توهین می‌کرد. با سختی این پدر را آرام کردیم و از او خواستیم توضیح بدهد چه اتفاقی افتاده است. پسر ۱۵ ساله خودش را در حال ارتباط جنسی با یک حیوان غافلگیر کرده بود. بعد از اینکه این پسر را حسابی کتک زده بود متوجه شده بود که او از کاندوم استفاده کرده است. آمده بود به خانه بهداشت و داد و بیداد راه انداخته بود. ادعا می‌کرد چون شما به پسر من کاندوم داده‌اید او به راه بد افتاده است.

کار خیلی سختی بود برای یک پیرمرد روستایی با فرهنگ سنتی و دینی که تحت ارزش‌های مردسالارانه معتقد است بهتر از زنان و افراد کم سن‌تر از خودش می‌فهمد چیزهایی را توضیح بدهم. برای این پدر توضیح دادم که نیاز جنسی فرزندش ربطی به داشتن کاندوم ندارد. برایش از خطرات سرایت بیماری گفتم. برایش توضیح دادم اگر این پسر دور از چشم دیگران با دختر یا زنی ارتباط جنسی برقرار کند حداقل بارداری پیش نمی‌آید….»

این فعال اجتماعی درباره اشاره خود به “زبان رسمی” دولت و خط قرمزهای مسئولان می‌گوید: «ما تا جایی که بدون اطلاع‌رسانی فعالیت می‌کردیم مسئولان از ما حمایت می‌کردند. ادارات و وزارتخانه‌ها از اینکه پای روزنامه‌ها، تلویزیون یا شخصیت‌های مذهبی به میان بیاید خیلی می‌ترسند. بارها به طرق مختلف به ما می‌گفتند که “همینطوری بدون تبلیغ خوب است”. متاسفانه این دید نادرست وجود دارد که چون ایران یک کشور اسلامی است نباید آمار و اخباری منتشر شود که وجهه اسلامی آن خراب شود. اگر دقت کنید همیشه تاکید دارند که عامل اصلی ایدز، اعتیاد و سرنگ آلوده است. نمی‌خواهند بپذیرند که خطر شیوع بیماری ایدز از طریق روابط ناسالم بیشتر است. چون همه آدم‌های بالغ رابطه جنسی دارند، اما همه آدم‌ها مواد مخدر تزریق نمی‌کنند.

 کسی که با سرنگ، آلوده می‌شود در یک روابط محدود و تا مقداری جدا از اجتماع است، اما یک فرد عادی، در محل کار، محل تحصیل، خانواده و آشنایانش می‌تواند محدوده شیوع بیماری را افزایش دهد و آلودگی را پخش کند. من در روستا زنی را می‌شناختم که اگر ایدز می‌گرفت، ۷۰ درصد مردهای بالای ۱۸ سال روستا ایدز می‌گرفتند. در یک روستا یک پسر بچه وجود داشت که اگر ایذر می‌گرفت تعداد زیادی از بچه‌های مدرسه ایذر می‌گرفتند. بدبختانه اجازه مطرح کردن این مسائل را نمی‌‌دهند.»

شرم، حیا، تابو، نا آگاهی

“شیلا” مادر است. او ۴۷ سال دارد. کارمند یک شرکت پیمانکاری وابسته به دولت بوده و یک سال پیش در جریان تعدیل نیروی انسانی از کار اخراج شده است.

سمانه: متاسفانه این دید نادرست وجود دارد که چون ایران یک کشور اسلامی است نباید آمار و اخباری منتشر شود که وجهه اسلامی آن خراب شود. اگر دقت کنید همیشه تاکید دارند که عامل اصلی ایدز، اعتیاد و سرنگ آلوده است. نمی‌خواهند بپذیرند که خطر شیوع بیماری ایدز از طریق روابط ناسالم بیشتر است. چون همه آدم‌های بالغ رابطه جنسی دارند، اما همه آدم‌ها مواد مخدر تزریق نمی‌کنند.

او درباره شیوع بیماری ایدز در ایران و راه‌های مقابله با آن می‌گوید: «جامعه ما از لحاظ فرهنگی مشکل دارد. مسائل دوران رشد و بلوغ باید توسط پدر، مادر و مدرسه به بچه‌ها یاد داده بشود. راحت نیست. خود من در مورد دخترم روزها با خودم فکر می‌کردم تا بالاخره با او حرف زدم. برای یک پدر یا مادر ایرانی سخت است.

یادم هست پنج سال پیش بود، در فصل زمستان برای خریدن داروی سرماخوردگی به داروخانه رفته بودم. چند نفر در صف تحویل دارو بودند. یک خانم و یک آقا نسخه‌ها را می‌پیچیدند و یک خانم که فکر می‌کنم داروساز بودند انتهای داروخانه پشت میز نشسته بودند. متوجه یک دختر شدم. به من گفت ۲۰ اما فکر کنم ۱۷ ساله بود. هربار که داروخانه‌دار مرد جلو می‌آمد از پیشخوان فاصله می‌گرفت، وقتی خانم جلو می‌آمد او می‌رفت جلوی پیشخوان. چند بار رفت و برگشت. راستش فکر کردم پول ندارد و دارو می‌خواهد. رفتم پشت سرش تا برای اینکه خجالت نکشد آرام به او پول بدهم. کاغذی در دستش بود. واقعا نمی‌خواستم بخوانم، همینطوری چشمم افتاد. مارک و نوع یک کاندوم را روی کاغذ نوشته بود. خجالت می‌کشید به داورخانه‌دار بگوید.

اسمش زهرا بود. دوست پسرش بیرون داروخانه منتظر او بود. بیست دقیقه با او صحبت کردم و فهمیدم زهرا از دوست پسرش خواسته بوده کاندوم بخرد. او اما دو روز در ساعت‌های مختلف جلوی داروخانه‌ها منتظر مانده بوده تا یک داروخانه بدون مشتری پیدا کند و کاندوم بخرد. در این دو روز چند بسته استامینوفن، قرص سرماخوردگی و شربت سینه و چسب زخم خریده بود، اما رویش نشده بود که بگوید کاندوم می‌خواهد. آخر سر به زهرا گفته بود اگر کاندوم می‌خواهی باید خودت بخری. دختر بیچاره داشت توی داروخانه از ترس سکته می‌کرد. تا جایی که در آن فرصت کم امکانش بود با او حرف زدم و راهنمایی‌اش کردم….»

شیلا ادامه می‌دهد: «وظیفه دوست و خواهر و همکلاسی نیست که به جوانان آموزش بدهد. آنها ممکن است خودشان اطلاعات درست و کافی نداشته باشند و مشکل بیشتر شود. نوجوانان و جوانان در خانواده‌های مذهبی این مشکلات را بیشتر دارند. خانواده‌های مذهبی و شهرستان‌های کوچک در خطر هستند. زهرا می‌‌گفت چون داروخانه‌دار محل‌شان او را می‌شناخته با اتوبوس آمده‌اند تا از یک محل غریبه کاندوم بخرند. در شهر کوچک که یک داروخانه دارد و مردم همدیگر را می‌شناسند این بچه‌ها باید چه کار کنند؟»

چندبار مصرف

انگار قرار نیست دهه شصتی‌ها در هیچ زمینه‌ای جدا از نوستالژی‌های آن دوران به یاد آورده شوند. وقتی از حمید درباره مسئله ایدز و شیوع آن سوال کردم حالت چهره خود را جدی کرد و مانند یک کارشناس شروع به صحبت کرد، اما وقتی موضوع وسایل ایمن‌سازی ارتباط جنسی مانند استفاده از انواع کاندوم به میان آمد ابتدا یک لبخند کوچک زد و سپس خنده او تبدیل به قهقهه شد. از او درباره علت خنده‌اش سوال کردم و او پاسخ داد: «ببخشید. یاد یک خاطره‌ای افتادم خنده‌‌ام گرفت.»

اگر ممکن است این خاطره را تعریف کنید.

− تعریف کردنی نیست. مال زمان مدرسه است.

معمولاً چیزهای خنده‌دار را آدم‌ها راحت تعریف می‌کنند.

− آره ولی همه جا نه. مثلاً شما جلوی پدرت که همه حرفی را نمی‌زنی.

نه اسم شما را منتشر می‌کنند و نه اینکه کجا با شما مصاحبه شده است. به عنوان یک ناشناس حرف‌هایتان را منتشر می‌کنیم.

− این حرف‌ها نیست. زشته. به درد روزنامه نمی‌‌خوره.

اگر مناسب انتشار نباشد مطرح نمی کنم.

− چیز خاصی نیست حالا شما پیله کردی. زمان مدرسه ما که از این چیزها ندیده‌ بودیم. فقط از بچه‌های بزرگ‌تر محل شنیده بودیم که چیزی هست مثل بادکنک و فلان! توی مدرسه بچه‌ها خالی می‌بستند. یکی می‌گفت دارم، یکی می‌گفت یک دانه از توی سطل همسایه‌اش پیدا کرده…. از این حرف‌های مفت. بیشترش داستان بود.

یک نفر از این بچه‌‌ها بود که برادر بزرگش وضع مالی درست و حسابی داشت. آن موقع هر ماه جاده چالوس بود. رفیق‌باز و خوش تیپ. یک بی.ام.وی داشت. از همین زیتونی‌ها. خدابیامرز این همکلاسی ما اسمش ناصر بود. بهش می‌گفتیم ناصر دولول. به خاطر شلوارش. توی داشبورد ماشین داداش‌اش یکی پیدا کرده بود. اول فکر کرده بود آدامس است، ولی بعد با اینکه ندیده بود سریع گرفته بود مطلب از چه قرار است. مثل شصت‌تیر پریده بود جلوی خانه بقیه و قضیه را گفته بود. یک هفته دست خودش بود، یک ماه هم دست به دست می‌چرخید توی مدرسه. چندین‌بار شسته شد و تست شد. همینطوری تفریحی. برای اینکه بدانند چطور کار می‌کند.

با یادآوری این خاطره، فکر می‌کنید وظیفه چه کسی است این مسائل را برای نوجوانان و جوانان توضیح بدهد؟

− وظیفه نمی‌خواهد. الآن ماشاءالله هر بچه‌ای برای خودش متخصص است. قدیم می‌گفتند اگر مشکلی داشتید به بزرگترها بگویید حالا به پدر و مادر‌ها می‌گویند اگر سئوال دارید بروید از بچه‌ها بپرسید. اینقدر می‌روند توی اینترنت که همه چیز را سرچ می‌کنند. نسل ما نسل سوخته بود. هیچکس به ما نگفت زندگی چه‌جوری است، نترس هم بودیم و استعداد بدبخت شدن داشتیم. نسل جدید بیشتر از ما می‌فهمد. دل و جرئت هم ندارد. کار خطرناک نمی‌کند، فقط بدی‌اش این است که علاف هستند و مرام ندارند و جز به خودشان فکر نمی‌کنند، ولی خدایی‌اش اطلاعات‌شان درباره این چیزها بالاست.

در موقعیت‌های جنگی چاره‌ای نیست…

شیلا: «وظیفه دوست و خواهر و همکلاسی نیست که به جوانان آموزش بدهد. آنها ممکن است خودشان اطلاعات درست و کافی نداشته باشند و مشکل بیشتر شود. نوجوانان و جوانان در خانواده‌های مذهبی این مشکلات را بیشتر دارند. خانواده‌های مذهبی و شهرستان‌های کوچک در خطر هستند. »

سجاد دانشجوی سال سوم در دانشگاه آزاد است. سر صحبت با او را با بحث درباره بیکاری و گرانی شروع کردم. از همان ابتدای کار بحث به مسائل سیاسی وارد شد و سپس در ادامه درباره شب پیروزی حسن روحانی و تیم ملی صحبت کردیم. بلاخره او خسته شد و با عبارت «بی‌خیال. این چیزها (سیاست) آدم را پیر می‌کند» به بحث سیاسی پایان داد. از فرصت استفاده کردم و درباره موضوع گزارش با او گفت‌وگو کردم.

من روزنامه‌نگار هستم و درباره میزان توجه مردم به وسایل بهداشت جنسی تحقیق می‌کنم. می‌توانم چند سوال از شما بپرسم؟

− بله. بپرس.

شما در ارتباط جنسی چقدر به مسائل بهداشتی دقت می‌کنید؟

− زیاد.

از وسایل پیشگیری هم استفاده می‌کنید.

− اکثر وقت‌ها.

یعنی بعضی وقتها استفاده نمی‌کنید.

− خب پیش می‌آید.

چطوری پیش می‌آید؟

− به فکر هستیم، اما توی “موقعیت‌های جنگی” چاره‌ای نیست.

موقعیت جنگی چطور شرایطی است؟

− بعضی وقت‌ها کار عجله‌ای است. دوستم زنگ می‌زند که سریع بیا. یا روز تعطیل است و بیشتر داروخانه‌ها بسته هستند. خلاصه به هر دلیلی وقت نمی‌شود که جور کنم.

می‌دانید ایدز راه درمان ندارد و تنها راه مقابله با آن پیشگیری است.

− بله. وقتی چاره‌ دیگری نیست سعی می‌کنم جوانب را بسنجم.

چه جوانبی؟

− از قیافه فرد معلوم است که چطوری است و با چه کسانی رابطه دارد. نگاهش می‌کنم… نگاه می‌کنم تزریقی نباشد و…

بیماری ایدز یک دوران پنجره‌ای دارد. ممکن است تا سال‌ها فرد حامل هیچ نشانی از بیماری نداشته باشد. چطور با نگاه کردن می‌توانید تشخص دهید ویروس ایدز در بدن کسی هست یا نه؟

− دیگه اینجور وقت‌ها باید توکل کرد.

به کی توکل کرد؟

− به خدا. وقتی دل آدم صاف باشه خدا هم کمک می‌کنه. شما هم دیگه اینقدر توی دل ما را خالی نکن. تپش قلبم الآن رفت بالا.

دوره آموکسی‌سیلین

گفت‌وگوی زیر یا یک زن تن فروش انجام گرفته است. واسطه گفت‌وگو کسی است که به گفته این زن «مشتری همیشگیه و نمی‌شه بهش نه گفت».

وقتی با مشتری خود ارتباط جنسی دارید از وسایل پیشگیری استفاده می‌کنید؟

− بله. خودم این چیزها را بلدم.

همیشه استفاده می‌کنید؟

− آره. مگه اینکه ناچار باشم.

یعنی چی؟

− همه که مثل دوست شما نیستند بافهم و شعور باشند که رعایت کنند. هم برای خودشان خوب است، هم برای من. بعضی‌ها دوست‌ ندارند. دست خودشان نیستند.

چه چیزی را دوست ندارند؟

− دوست ندارند کاندوم بگذارند. خوش‌شان نمی‌آید؟

یعنی خودشان را به خطر می‌اندازند، اما حاضر نیستند از کاندوم استفاده کنند؟

− خطر یعنی چی؟ قرار نشد توهین کنی. من همین ماه پیش رفتم خون دادم. نتیجه‌اش همه منفی است و مریضی ندارم. اگر می‌خواهی کارتش را نشان بدهم.

منظورم شما نیستید. مردهایی را می‌گویم که از کاندوم بدشان می‌آید. منظورم کلی است.

− فقط مردها نیستند. بعضی زن‌ها هم اینطوری هستند.

خود شما اگر یک مشتری بگوید از کاندوم استفاده نمی‌کند، قبول می‌کنید؟

− بستگی دارد.

به چی؟

− سالم باشد. پول خوب بدهد.

همین؟
− این کار این چیزها را هم دارد. مشتری خوب را بپرانی باید با آدم‌های غریبه کار کنی. من نکنم آدم زیاد است. از دستم می‌رود.

اگر بیمار بشوید چه؟

− بعد این کار یک دوره آموکسی‌سیلین می‌خورم. از ژل‌های بهداشتی زنانه استفاده می‌کنم…

ولی با این چیزها که نمی‌شود جلوی ایدز را گرفت.

− تا حالا که خدا را شکر مشکلی پیش نیامده

ممکن است ویروس وارد بدن شما شده باشد و چند سال بعد خودش را نشان بدهد.

− تا چند سال بعد کی مرده است و کی زنده؟ من خیلی هنر داشته باشم پنج سال دیگر خودم را توی بورس نگه دارم. وقتی کسی ما را نخواهد، یعنی به ته خط رسیدیم. مردن با ایدز یا گشنه‌گی فرقی ندارد.