صادق هدایت، داستان‌نویس، مترجم، پژوهشگرِ فرهنگ عامه، و فراتر از این‌ها روشنفکری پیشگام بود و برجسته. بین معاصران به‌سختی بشود هماوردی برای گستره‌ی تاثیر و میزان اهمیت ادبی/ هنری/ اجتماعی کارنامه‌ی او یافت. بر نویسندگان بی‌شماری تاثیر گذاشت. در عین پرده‌داری و کف نفس، به وقتش اهل برون‌ریزی بود. قالبش می‌توانست نامه باشد یا نقد، ترجمه یا پژوهش، راه‌گشایی برای هم‌دوره‌ها و معدود نفراتی از نسل بلافاصله‌ی بعدی و نگارش داستان. این درست که حالا سال‌هاست عمده‌ی شهرت خود را مدیون رمان «بوف کور » است و داستان‌هایی چون «سه قطره خون»، «داش‌آکل»، «زنده‌به‌گور» و «حاجی آقا». اما واقعیت جای دیگری رخ‌نمون می‌شود. اینکه بخشی از حرمت پیشگامیِ او برمی‌گردد به کنش و تصمیمی بی‌ارتباط با هنر و قلم و کار حرفه‌ای: اصرارش بر گیاهخواری.

هدایت جزو آن دسته‌ای بود که چنان در این مسیر پایمردی داشت که حتی حاضر به خوردن خوراکی که در روغن حیوانی سرخ شده باشد هم نبود. این اصرار تا جایی پیش رفت که برای همین گرایش شخصی، در سال ۱۳۰۶ خورشیدی دست به قلم برد و کتابی نوشت به نام «فواید گیاهخواری». کتابی که موضع صریح خود را از همان عنوانش لو می‌دهد.

هدایت خود خیلی زود به گیاهخواری روی آورد؛ کنشی که برای امروز جامعه‌ی ایرانی هم پیشگامانه به نظر می‌آید. چندی نگذشت که نوبت رسید به تلاش برای توضیح دادن مبانی اخلاقی/علمی این رویکرد، و سپس پراکندنش به مثابه یک روشِ زیستی. عزم غریب هدایت در متن فرهنگ دورانش، عجیب تازه می‌نمود. از جهانگیر هدایت [۱] نقل است که خانواده‌ی متنعم و مشهور هدایت، غذاهای گیاهی او را در اتاق جداگانه‌ای که در عمارت خانوادگی در آن سکونت داشت، سِرو می‌کردند.

Ad placeholder

«فواید گیاهخواری»

در نگاهی کلی می‌دانیم که گیاهخواری مشتمل است بر چند نوع: وِگَنیسم، زرده‌گیاه‌خواری، پِسکِتِریَنیسم (کسانی که خود را تنها به مصرف گوشت آبزیان مجاز می‌دانند)، گیاهخواری زیست‌بوم‌محور، و… اینجا مجال طرح جزییات بیشتر نیست. اما هدف از نگارش «فواید گیاهخواری»، انعکاس دلایل متقن تاریخی و مجاب کردن خواننده است در این زمینه که گیاهخواری رواست اگر تنها راه تامین زنجیره‌ی خوراک آدمیزادگان باشد. این گزاره‌ی افراطی مثل هر فکر رادیکال دیگری، طبیعی است که حساسیت برمی‌انگیزد. در بین اطرافیان با تحقیر و طعن و کنایه روبه‌رو می‌شود. همین حالا هم در جامعه‌ی شهری مدرن ایرانی، صرف طرح چنین موضوعی، برای خیلی‌ها رنگی از خودنمایی دارد.

پوستر کتاب فواید گیاهخواری با عکس صادق هدایت
جلد کتاب فواید گیاهخواری صادق هدایت

پیداست که این مساله برای نویسنده چنان جدی بوده است که از تایید گرفتن از شخصیت‌های مذهبی هم ابایی نداشته است. هر کسی سری در آثار هدایت داشته باشد، نیک می‌داند که ضدیت او با اسلام و کلیه‌ی جلوه‌های آن در زندگی مردم ایران، به دشمنی ریشه‌داری انجامید که یکی از نمودهایش رفتن به سراغ زبان پهلوی، یادگیریِ آن و ترجمه‌ی متن‌هایی از این زبان فراموش‌شده به فارسیِ امروزی جلوه‌گر بود. این توضیح از این زاویه ضروری می‌نماید که با از نظر گذراندن مدخل کتاب، بسیار غافلگیر می‌شویم:

«لا تجعلوا بطونکم مقابر الحیوانات-

شکم‌های خودتان را مقبره‌ی حیوانات نسازید.»

(علی ابن‌ابیطالب)

ذیل آن هم آمده:

این نامه را به دوستداران راستی و درستی تقدیم می‌کنم

پس داستان‌نویس ما از اینکه هر قول موید فکر مرکزی‌اش را ضمیمه‌ی متن کند پرهیزی ندارد. کتاب غیر از دیباچه شامل دوازده فصل است.

فصل اول «فداییان شکم» نام دارد. نمونه‌ای از این فصل اول می‌آوریم که برای آشنایی با سیاق کلام و نثر در این کتاب خالی از فایده نیست. در ضمن می‌تواند پرسپکتیوی از ذهنیت نویسنده را برای مخاطب تصویر کند:

تا زمانی که احساسات طبیعی و بی‌آلایش قلب خودمان را به‌زور خفه نکرده‌ایم واضح است که در نهاد انسان یک احساس تنفر و اکراه از کشتار و درد سایر جانوران وجود دارد و نیز آشکار است که هرگاه همه مردم وادار می‌شدند حیواناتی را که می‌خورند با دست خودشان بکشند بیشتر آنان از گوشتخواری دست می‌کشیدند. این شورش طبیعی، این دلگیری بر ضد خوراک خونین در نزد کسانی که گیاهخوار شده‌اند پس از چندین ماه بیشتر می‌شود‌. نباید احساسات طبیعی خودمان را پست شمرده دلیل بر رقت قلب بدانیم.

پیداست که هدایت در اینجا بنا دارد به این بپردازد که مایه‌ی اولیه‌ی رفتارش اومانیستی است و بس.

در فصل دوم با عنوان «خوراک طبیعی انسان»، هدایت از تاریخ زندگی بشر بر روی کره‌ی زمین آغاز می‌کند. شباهت‌های انسان با اجدادش که بنا بر روایات علمی متعدد، میمون‌ها بوده‌اند، را شاهد مثال می‌آورد. بحث را طوری هدایت می‌کند که به این برسد که شکل مشابه آرواره‌های ما و میمون‌ها معنایی ندارد جز اینکه ما اصلاً توان خوردن گوشت و به‌ویژه هضم آن را نداریم. یعنی گوارش آدمیزاد برای پذیرایی از میوه و سبزیجات و خوراکی‌های غیرگوشتی طراحی شده است. در نتیجه کل بیماری‌هایی که امروز گریبان بشر را گرفته‌اند، در ردیف تبعات رویکردهای نادرست تغذیه قرار می‌گیرند. در این زمینه و در ادامه‌ی کتاب، مثال‌هایی متعدد از شخصیت‌های مشهور تاریخی که گیاهخوار بوده‌اند، مقوم متن هدایت هستند.

اما کسانی هم پیدا شده‌اند که در مخالفت با نظر هدایت (و بسیاری از گیاهخواران) به «تکامل» در نوع بشر ارجاع می‌دهند. آنان داده‌های هدایت را تابع محدودیت دانش در زمانه‌ای می‌دانند که این کتاب در آن نوشته شده است. در ادامه هم می‌روند سراغ یک واقعیت علمی: کم شدن تعداد دندان‌های انسان و تغییرات آن‌ها و جمع شدن آرواره. تغییری که باعث شده جای بیشتری برای مغز به وجود بیاید، اما این به این معنا نیست که آدمیزاد توان خوردن و بلع و هضم گوشت را ندارد. این کشاکش تا همین امروز هم نتیجه‌ای غایی و متقن نیافته و به این زودی‌ها هم پایان برنمی‌دارد.

پس از این اشاره به ایرادگیری مخالفان گیاهخواری، برگردیم به کتاب. فصل سوم «تجزیه‌ی شیمیایی مواد خوراکی» است که با بحث از شیمی آغاز می‌کند و با ارائه‌ی جدول و آمار، به نتیجه‌ای باب طبع نویسنده می‌رسد: تایید علمی گیاهخواری و برتری مواد مغذی میوه‌های روغن‌دار و بادام بر گوشت. نویسنده توضیح می‌دهد که مواد مورد نیاز برای بدن انسان‌ها به چهار دسته‌ی کلی تقسیم می‌شوند: البومینوئیدها، چربی، مواد نشاسته‌ای، نمک‌های معدنی. بدن انسان برای تامین نیازهایش به هر چهار دسته نیاز مبرم دارد و در کمال تعحب و علیرغم پیش‌فرض‌های رایج، ترکیب کلیه‌ی این مواد بیشتر با گیاهخواری تامین می‌شود تا گوشتخواری!

فصل چهارم یعنی «تاریخ گیاهخواری» از جهتی مفرح‌ترین و جذاب‌ترین فراز کتاب است. به‌خصوص که با جلوه‌ها و شخصیت‌هایی در این حوزه آشنا می‌شویم که برای‌مان تازگی خواهد داشت.

فصل پنجم، «مضرات گوشت»، شاید فشرده‌ای‌ست از آنچه باید از این کتاب به خاطر بسپریم. برای خواننده‌هایی که کمتر حوصله‌ی پیگیری سررشته‌ی علمی ماجرا را دارند، این فصل بیش از بقیه‌ی فصول، قابل توصیه است.

فصل ششم با نام «پختن خوراک»، فصل هفتم به اسم«اخلاق و گیاهخواری»، فصل هشتم با عنوان «برتری گیاهخواری»، و فصل نهم «آزمایش‌های عملی» چنان که از عناوین‌شان برمی‌آید، در دل رویکرد کلی کتاب معنا می‌یابند. هدایت با این ترتیب و نواخت طرح موضوع، اذعان می‌کند که عملیات آشپزی را به اخلاقیات و این هر دو را به سلامت جسم متصل می‌داند. احساس گناهی که اینجا به اشاره برگزار شده است، خود تابعی‌ست از ایده‌ای کلی: عقل سالم در بدن سالم، یا کلی‌تر سلامت جسم در گروی سلامت روان.

نباید از نظر دور داشت که عشق عمیق هدایت به حیوانات، و حرمت گزاردن به حق حیات آنان، محرک اصلی بوده که چنان رویکرد آوانگاردی را در زندگی پیشه کند. او در ادامه برای جا انداختن این فکر به‌عنوان یک هنجار اجتماعی، طرح چنین نوشته‌ای را در سر پرورانده. به عبارت دیگر ناهنجاری موجود در رفتار آدمیان را قابل نقد دانسته. این است که حاصل چاره‌جویی‌اش برای این موضوع شده کتاب «فواید گیاهخواری».

فصل دهم «اقتصاد و گیاهخواری» به یک معنا پاسخی‌ست به ذهن‌مشغولی دیرین تمامی کسانی که در پی یافتن روشی عملیاتی برای گیاهخواری‌اند.

فصل یازدهم («جواب ایرادات»)، و در پی آن فصل پایانی یا دوازدهم («انجام‌نامه») برای جمع‌بندی و طرح نتایج در قالبی هم اخلاقی و هم نوشته شده‌اند. «فواید گیاهخواری» خوشبختانه به‌سرعت سر اصل مطلب می‌رود، زمان را هدر نمی‌دهد، و برای برتری دادن فکری مغفول بر گرایش غالب، به اندازه‌ی کافی دلیل و داده در چنته دارد. هدایت به ریشه‌ها اشاره می‌کند و نتیجه هم می‌گیرد. نتیجتاً کتاب کم‌ورق و خواندنی «فواید گیاهخواری»، حتی کسانی را که با سیاه‌نگری مرسوم هدایت در اغلب داستان‌هایش نسبتی ندارند، خوش می‌آید.

چربدستیِ نویسنده در استفاده از زبان نیمه‌علمی/ نیمه‌ادبی، مثال‌های متنوع و بالاخره توانایی‌اش در استدلال کردن و مثال آوردن از منابع متفاوت و گاه متناقض، باعث شده کتاب همچنان پرفروش و پرخواننده باشد. موضوع کنجکاوی‌برانگیزش هم این عطش را تقویت می‌کند. شخصاً تجربه‌ی رویارویی با کسانی را داشته‌ام که هیچ اهل مطالعه نبودند، اما این یک کتاب را به‌دلیل موضوع خاصش خوانده بودند. هدایت برای روزگار خودش حرف روز زده، اما مثل بهترین داستان‌ها و خاطره‌نگاری‌ها و نامه‌های ادبی‌اش، موضوعی که به آن پرداخته تا امروز همچنان به‌روز مانده است.

Ad placeholder

اشاره‌ای و تمام

بارها شنیده‌ایم که کسانی ادعا کرده‌اند بعد از خواندن این کتاب دیگر نمی‌توانسته‌اند گوشت بخورند. نگارنده با اینکه خود دوسالی هست رو به گیاهخواری آورده، اذعان می‌کند که با خواندن این کتاب در دهه‌ی بیست زندگی خود از صرافت گوشت خوردن نیفتاد. [۲] البته که متن جدلی هدایت به خواننده تلنگرهایی جدی می‌زند و او را در ادامه‌ی مسیر پیشین مردد می‌سازد، اما این‌ها کافی نیست. به عزمی اساسی‌تر نیاز است.

برای مثال پَنِلِ بینادولتیِ تغییرات اقلیمی در سال ۲۰۱۹ عاجزانه از مردم سراسر جهان خواست بر میل خود به کشتن حیوانات لگام بزنند. دلیلش هم تاثیرات سوئی بود که این میل افسارگسیخته بر آب‌وهوای کره‌ی زمین می‌گذارد. خبر خوب اینکه تعداد گیاهخواران در این سال‌ها حسابی رو به افزایش گذاشته. برای مثال در ایران تا ابتدای دهه‌ی ۱۳۹۰ غذاخوری‌های منحصراً گیاهی، حتی در تهران نادر بودند. امروزه منوهای متفاوت و رستوران‌های پرتعداد جای آن‌ها را گرفته‌اند. رستوران‌های بسیار زیادی هم هستند که پیشنهادهایی ویژه برای گیاهخواران تعریف کرده‌اند. در شهرهای بزرگ هم فروشگاه‌های اختصاصی‌ای برای گیاهخواران تدارک دیده شده است.

بی‌راه نیست اگر تصور کنیم این کتاب حالاحالاها موضوع روز باقی بماند، آن هم با این گسترش حیرت‌انگیز مطالعات مرتبط با گیاهخواری و زیرشاخه‌های متنوع آن. مساله‌ی زنجیره‌ی تامین خوراک برای انسان هم که زمان برنمی‌دارد. به این اعتبار پیشنهاد خواندن نوروزی ما کتاب ماندگار صادق هدایت است. شاید رهاوردش بازنگری تعدادی از خوانندگان در پیش‌فرض‌هایی باشد که قرن‌ها در دل فرهنگ مسلط و غالب، جا خوش کرده‌اند، آن هم درباره‌ی پدیداری که از فرط دم دست بودن، بدیهی‌اش می‌انگاریم.


پانوشت:

[۱] برادرزاده‌ی هدایت و وکیل دادگستری که طی این سال‌ها مسئولیت حفظ آثار عمویش و نشر مرتب و پیراسته‌ی آن‌ها را عهده‌دار بوده است. ضمناً ۷۳ سال پس از خودکشی آقای نویسنده، و پس از مرگ مصطفی فرزانه (زندگی‌نامه‌نگار هدایت) و ابراهیم گلستان (که در دهه‌ی۱۳۲۰ با او نشست‌وبرخاستی داشت) در دو سال اخیر، دیگر او تنها کسی‌ست که هنوز خاطراتی روشن و دقیق از این ادیب تاریخ‌ساز دارد. از این روی استناد به خاطراتش می‌تواند معقول باشد.

[۲] از میان تجربیات شخصی‌ام در ایران و در مواجهه با گوشتخواران، این یکی بسامد زیادی داشت: «حالا مگه یه بار چی می‌شه؟ نمی‌شه همین یه بارو به خاطر ما بخوری؟ نمی‌شه که ما بخوریم و تو نه!» مثال اعلای جدی نگرفتن این کششِ درون‌زاد در ضمیر آدمی.